در این یادداشت آمده است: بعد از جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا به دلیل فاصله جغرافیایی با مناطق درگیر کمترین میزان خسارت را به همراه داشت و این موضوع موجب شد که بتواند به عنوان کشور قدرتمند در دنیا از او یاد شود.
وی عنوان کرد: قدرت آمریکا سبب شد که تصور اشتباهی مبنی بر ارتباط با آمریکا به عنوان یک امتیاز در اذهان شکل گیرد به همین دلیل ارتباط و دیپلماسی در آمریکا مورد توجه قرار گرفت.
به گفته وی اما از 11 سپتامبر سال 2001 دیپلماسی عمومی آمریکا با سیاست های جدیدی همراه بود.
ادامه یادداشت به این شرح است: سیاستی که به دنبال ایجاد نفرت از اسلام و مسلمانان و از طرف دیگر به دنبال بهانه ای برای تهاجم به کشورهای خاورمیانه و طراحی خاورمیانه جدید بود.
حمله به افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم و کشتن هزاران انسان بی گناه در افغانستان ثمره سیاست های جدید آمریکا بود.
بعد از حمله به افغانستان تجاوز به عراق با بهانه واهی مبارزه با تروریسم و غارت اموال طبیعی عراق و باز هم کشته شدن هزاران انسان دومین نتیجه سیاست های آمریکا بعد از 2001 بود.
با وجود تبلیغات عمومی و ضروری جلوه دادن این حملات اما طبق نظر سنجی ها، اکثریت مردم خصوصا شهروندان کشورهای اروپایی از اتخاذ چنین سیاست هایی ناخشنود بودند به خصوص رهبران و دیکتاتورهای کشورهای شرق آسیا از این حملات ناراضی بودند.
سیاستمداران آمریکایی که از موج نفرت عمومی از آمریکا آگاه شده بودند به دنبال ترمیم چهره آمریکا برآمدند.
نتیجه این تغییر سیاست، در انتخابات سال 2009 آمریکا با انتخاب باراک اوباما نمایان شد.
اوباما برخلاف بوش دموکرات بود و با شعار تغییر توانست انتخاب شود، تغییری که در سیاست آمریکا به وجود آمد حتی در نوع چهره رئیس جمهور هم نمایان بود اوباما اولین رئیس جمهور غیر سفید پوست آمریکا بود که در برنامه های انتخاباتی اش سیاست های جرج بوش جمهوری خواه را نقد کرد و عنوان تغییر را سرلوحه شعار انتخاباتی اش قرار داد.
اوباما در ابتدا تلاش کرد طبق شعار انتخاباتی اش با گفتار نرم وارد شود، خصوصا در مواجهه با جهان اسلام و جمهوری اسلامی ادبیات نرم را برگزید اما به تدریج رفتار سخت و خشن بر گفتار نرم برتری و سبقت گرفت و گاهی کاملا بر آن برتری می یافت.
ترکیب گفتار نرم و عامه پسند از یک سو و رفتار سخت و خشن از سوی دیگر به صورت یک الگوی مرکب و راهبردی از سال 2009 تاکنون در دستور کار اوباما و تیم راهبرد امنیت ملی و سیاست خارجی و داخلی وی قرار گرفت.
در واقع پوپولیسم و ماکیاولیسم در یک قالب مرکب و راهبردی، شاکله اصلی گفتاری و رفتاری اوباما و دولت وی برای ترمیم و بازسازی قدرت مدیریت جهانی آمریکا در قرن 21 است.
چنین پوپولیسمی برای کنترل افکار عمومی بسیار ضروری می نمود به خصوص که در خدمت اهداف ماکیاولیسمی آمریکا قرار گرفته بود.
اوباما در سال 2011 هنگام اعلام تسریع خروج نیروهای آمریکایی در کاخ سفید اعلام کرد: اینک زمان آن فرارسیده تا آمریکا بر ملت سازی داخلی در کشور خود تاکید کند.
این جمله اوباما نشان می دهد که سیاستمداران آمریکایی نیز به بازسازی چهره دولت آمریکا پی برده اند خصوصا بعد از اعتراضات جنبش اشغال وال استریت در سپتامبر 2011 موضوع احیای قدرت امریکا در نزد سیاستمداران آمریکایی اهمیت ویژه ای یافت.
به دنبال آن تصمیم گرفته شد از سیاست مستقیم مداخله در کشورها و استفاده از ابزار های خشونت پرهیز شود و با استفاده از قدرت نرم به اجرای اهداف استعماری در دیگر کشورها پرداخته شود.
نگاهی به تاریخ روابط آمریکا با ایران بعد از انقلاب اسلامی می تواند رویکرد آمریکا در قبال ایران را نشان دهد.
از زمان توافق لوزان انتظار می رفت از خصومت آمریکا کم شود، اما رفتار و سخنان سیاستمداران آمریکایی شدت بیشتری پیدا کرده است، تا آنجا که هنوز از گزینه های نظامی علیه ایران یاد می کنند.
به هر حال به نظر نمی رسد اوباما با شعار تغییر توانسته باشد به واقع تغییر متفاوتی در روابط میان آمریکا و ایران حاصل کند و سیاست های وی در محور دیپلماسی عمومی ، همچنان با در بسته و عدم استقبال و بی محلی مردم ایران مواجه شده است.
و به بیانی دیگر می توان گفت اگر چه آمریکا در سیاست های دیپلماسی عمومی خود به دنبال جلب نظر شهروندان ایرانی است اما تهدیدها و وضع تحریم های آمریکایی را می توان به مثابه بیرون زدن دم خروس آمریکا دانست.
برای دریافت لحظه به لحظه اخبار خراسان جنوبی به کانال تلگرامی irnabirjand@ ملحق شوید.
*3215*2047*خبرنگار- محمد رسول ابراهیمی اسفدن*عباسقلی اشکورجیری

منبع ‫:‬ ایرنا
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.