چند قدم با شهدای هفتم تیرماه-۴

محمدمنتظری؛ با شگردهایش ساواک را به زانو در آورده بود

حدود ده سال زندگی مخفی، نامی مستعار و حضور در کشورهای مختلف برای ادامه مبارزه، سختکوشی و اعتقادش از راهی که امام به او نمایانده بود، از او مبارزی دلاور و شجاع ساخته بود که تنها شهادت می توانست پاداش تلاش های شبانه روزی اش برای سربلندی اسلام و ایران باشد.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سال 1323 بود که محمدعلی در خانه آیت الله حسینعلی منتظری در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. ایامی که وی راهی مدرسه شد درست همزمان با هیجان های جامعه ایران به هنگام مبارزات مردم برای ملی کردن صنعت نفت، تلاش های دکتر مصدق و آیت الله کاشانی بود و او از همان کودکی مانند بسیاری از هم سن و سالانش تلاش برای جامعه بالنده تر را درک کرد اما هوش و ذکاوت محمدعلی و فهم او از مسائل اطرافش با دیگر کودکان بسیار متفاوت بود و همین مساله، او را زبانزد دوست و فامیل کرده بود.

پدربزرگ یعنی شیخ علی منتظری مزرعه ای داشت که بر روی آن کار می کرد و محمدعلی با علاقه بسیار به او کمک می کرد و حتی به توصیه پدر این فعالیت تا دوران تحصیل علوم حوزوی نیز ادامه داشت و به محض اینکه تعطیلی حوزه فرا می رسید، محمدعلی راهی مزرعه می شد.

چند سالی بود که او تحصیل در حوزه را انتخاب کرده بود که جهان تشیع، مرجع خود یعنی آیت الله بروجردی را از دست داد و رژیم شاه برای اینکه مرجعیت را از ایران خارج کند، پیام تسلیت خود را خطاب به حوزه نجف صادر کرد تا بتواند هر چه زودتر لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و اهداف خود را به ثمر برساند که بیدارگری های امام آغاز شد و محمدعلی که سن و سالی نداشت وارد صحنه مبارزه شد و با قیام 15 خرداد، او از جمله افرادی بود که به پخش مخفی اعلامیه های امام می پرداخت.

با دستگیری امام و تبعید ایشان به ترکیه، سیر دستگیری مخالفان رژیم و مبارزان فزونی گرفت و محمدعلی که چند سالی بود به صف مبارزان پیوسته بود، با حضور در مراسم وعظ حجت الاسلام فلسفی در پایان این سخنرانی گفت: خدایا دست های ناپاکی را که دستور قطع دست آیت الله خمینی را داده اند برای همیشه محو و نابود کن که باعث شناسایی اش شد و او که آن هنگام جوانی 21 ساله بود به جرم ایجاد اخلال در نظم و تحریک مردم روانه زندان قزل قلعه شد. اما پاسخ محکم او به سوال بازجویان، نتوانست هیچ اتهامی را متوجه وی کند و پس از مدت زمان کوتاهی از زندان آزاد شد اما بار دیگر پخش اعلامیه در میان سیل مردم که برای تحویل سال 45 به حرم حضرت معصومه(س) آمده بودند، باعث دستگیری اش شد ولی باز هم ساواک در بازجویی هایش نتوانست حتی برای بی ارزش ترین سوال خود، پاسخ قانع کننده ای از طرف وی دریافت کند بنابراین با هجوم به خانه آنها آیت الله منتظری را نیز دستگیر کردند و سعی بر آن داشتند تا با انواع شکنجه ها چه بر روی محمدعلی در مقابل چشمان پدر و چه بر روی پدر در مقابل چشمان پسر، کلامی از آنها در بیاورند اما تلاششان بیهوده بود که بود و این بر عصبانیت شکنجه گران ساواک می افزود.

او در بازجویی ها به صراحت به مقلد آیت الله خمینی بودن اعتراف کرد و آن را مایه افتخار خود دانست و حدود یک ماهی که از دستگیری اش گذشت و به خاطر اخباری که درباره پدرش به گوشش رسید، دست به اعتصاب غذا زد.

سرانجام به سه سال حبس محکوم شد. بودن او در زندان و مجاورت با مبارزانی همچون آیت الله طالقانی و ربانی شیرازی و پدرش از او مبارزی صاحب نام ساخت.

پس از آزادی از زندان به فعالیت های گسترده و مخفی خود ادامه داد تا جایی که دیگر ساواک را کلافه کرده بود و برایش مراقبت های خاصی را تدارک دیدند و حلقه مراقبت از وی تنگ تر و تنگ تر شد تا اینکه در سال 50 باز تصمیم به دستگیری اش گرفتند که ناکام مانده و مجبور شدند بار دیگر پدر و برادرش را دستگیر کنند.

سه سال از تلاش بی نتیجه ساواک برای دستگیری اش می گذشت تا اینکه سرانجام عکسش را در هزار نسخه چاپ کردند تا شاید طرفی بربندند اما باز هم دستشان خالی ماند و در همه این سال ها شهید منتظری در عراق، سوریه و لبنان مشغول فعالیت و مبارزه علیه رژیم و بیدارگری و سر و سامان دادن به مبارزات بود.

او ایام مبارزه اش را علاوه بر بودن در عراق، سوریه و لبنان در پاکستان و افغانستان نیز گذراند و با داشتن نام و مشخصات جعلی در این کشورها به تردد می پرداخت تا اینکه با هجرت امام به فرانسه او نیز راهی نوفل لوشاتو شد و قبل از اینکه امام به ایران بازگردد برای فراهم آوردن مقدمات به کشور بازگشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی باز هم مانند سنگربانی تیزبین به خنثای توطئه ها پرداخت و با تشکیل مجلس شورای اسلامی از طرف مردم نجف آباد وارد مجلس شد و با شروع جنگ تحمیلی به جلسه های شورای عالی دفاع راه یافت.

او که در همه سال های مبارزه به دلیل دوری از وطن به تشکیل خانواده نپرداخته بود پس از یافتن فراغتی ازدواج کرد و دو فرزند از او به یادگار باقی ماند.

به هنگام شهادتش وحیده یک ساله بود و زهیر نیز پس از شهادتش به دنیا آمد.

او 37 ساله بود که در جریان بمبگذاری دفتر حزب جمهوری طعم شهادت را چشید و مزد سال های هجرانش را گرفت.

به دنبال شهادت او، امام خمینی در پیامی خطاب به آیت الله منتظری اینگونه تسلیت گفت:                       

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى- دامت برکاته‌

گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه شب، از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس براى آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است لکن از فرزند عزیز شما شناختى دارم که باید به شما با تربیت چنین فرزندى تبریک بگویم. او از وقتى که خود را شناخت و در جامعه وارد شد، ارزشهاى اسلامى را نیز شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید. او با دید وسیعى که داشت، سعى در گسترش مکتب و پرورش اشخاص فداکار مى‌ نمود. محمد شما و ما، خود را وقف هدف و براى پیشبرد آن سر از پا نمى ‌شناخت. شما فرزندى فداکار و متعهد و متفکر و هدفدار تسلیم جامعه کردید و تقدیم خداوند متعال. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمرى در زجرها و شکنجه ‌ها و از آن بدتر، شکنجه‌ هاى روحى از طرف بدخواهان به سر برد. او به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طى کرد. خدایش رحمت کند و با موالیانش محشور فرماید.

از خداوند متعال براى جنابعالى و بازماندگان این فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.- روح اللَّه الموسوی الخمینى‌»

صحیفه امام؛ ج‌14، ص 511

 

دیدگاه تان را بنویسید