۳۱ سال پیش در چنین روزی؛

چگونه مادر علی اصغر را از شهادتش مطلع کردند؟

رمقی برای پاهایش نمانده بود، هر سه پسرش جبهه بودند اما چند روزی بود که از علی اصغر هیچ خبری نداشت و انگار که او...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: خواهرهای علی اصغر[1] کوچک بودند و مادر که هر سه پسرش در جبهه بودند آنها را برای دو سه روزی خانه یکی از اقوام گذاشته بود و خود به زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) رفته بود که به او خبر دادند زود برگردد که حال برادرش خوب نیست.

به تهران که رسید اول به خانه فامیل رفت تا دخترهایش را برگرداند. به سر کوچه که رسید، چند نفری را دید که به نظر می رسید مقابل در خانه شان ایستاده اند جلوتر آمد درست حدس زده بود آنها دوست های علی اصغر بودند اما آنجا چه کار می کردند. پاهایش شل شد و دلش به شور افتاد، دیگر رمق نداشت به هر سختی بود خود را به در خانه رساند و پرسید چه شده است؟ اینجا چه کار می کنید؟ نکند برای علی اتفاقی افتاده است؟ اشک هایش جاری شد. به داخل رفت و روی پله ایوان نشست. گفتند چرا گریه می کنی گفت: دلم گواهی می دهد که علی اصغر یا شهید شده یا مجروح اما شما از من پنهان می کنید. گفتند نه مادر این چه حرفی است او خوب است. گفت: اگر اینطور است چرا چند روزی است از او هیچ خبری نیست. یکی از دوستانش گفت: چرا امروز او قرار است برگردد و ما برای همین اینجا جمع شده ایم.

با همین حرف ها سعی کردند سر مادر را گرم کنند اما غافل از آنکه او مادر است و دلش به همه اتفاقات گواهی می دهد. آرام و قرار نداشت تا یکی از همسایه ها به سراغش آمد که او را برای مراسم چهلم پسرش به بهشت زهرا (س) ببرد. او هم آماده شد و با هم راهی بهشت زهرا (س) شدند.

آنجا هم همه او را طور دیگری نگاه می کردند و به او که می رسیدند بغض می کردند و راهشان را کج.

مراسم تمام شد و با همسایه ها به محله برگشتند. همسایه او را با اصرار برای خوردن فنجانی چای به خانه برد و آرام آرام او را آماده کرد تا خبر شهادت علی اصغر را به او بگوید.

خبر را که به او دادند، مقاومت کرد و نگذاشت اشک هایش جاری شود و می گفت: علی اصغر راضی نیست من گریه کنم.

غروب بود که جنازه علی اصغر را آوردند و مادر روی او را کنار زد و آثار ترکش را بر پیکر فرزندش دید و باز هم مقاومت کرد و...

 

 

 

 

 

 

 
  1. شهید علی اصغر صفرخانی، فرمانده گردان شهادت از لشکر 27 حضرت رسول (ص) (این لشکر از رزمندگان استان تهران تشکیل شده بود) که در تاریخ دهم تیرماه 65 و در سن بیست و یک سالگی بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.

 

دیدگاه تان را بنویسید