حاجی می گفت، چگونه من می توانم فرمانده این بچه های نمازشب خوان باشم

با اینکه خداترسی اش زبانزد همه بچه ها بود اما باز هم می گفت من لیاقت ندارم فرمانده این بچه های نماز شب خوان باشم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: حاجی[1] خداترسی و تقوا را نه در حرف که در عمل به اثبات رسانده بود و برایش زمان مفهومی نداشت و هر کاری از دستش بر می آمد برای پیشرفت کارها انجام می داد و هنوز آفتاب بر نیامده بود که او سر کارش حاضر بود و وقتی می پرسیدند خب چرا اینقدر زود می آیی می گفت من طلوع خورشید پادگان امام زمان (عج) را دوست دارم.[2]

نماز اول وقت و نماز شب که دیگر جای خود داشت و هیچ وقت قضا نمی شد. در روضه های ابا عبدالله (س) که دیگر او بود و حال خوشی که سراپای وجودش را می گرفت.

مرگ برایش مفهومی نداشت و از همان اولین روز جنگ بندهای پوتینش را محکم کرد و راهی شد تا آخرین روزهای جنگ و عملیات مرصاد، تیربار دشمن امان بچه ها را بریده بود و اجازه نمی داد کسی قد علم کند اما او راست ایستاده و صدای گرمش تقویت روحیه ای بود برای بچه ها آن وقت که می گفت: بعد از خدا امید من به شماست حتی یک لحظه هم از دشمن غافل نشوید و امانشان ندهید. اسلحه اش را زمین گذاشته بود و هر چه به او می گفتیم لااقل اسلحه ای بردار می گفت اگر نیاز شد از مال شما استفاده می کنم. هر کدام از بچه ها که زمین می خورد خود را به بالای سرش می رساند و پدر گونه او را به کول می گرفت و عقب می برد اما با همه این اوصاف، همیشه می گفت: من لیاقت ندارم فرمانده این بچه های نمازشب خوان باشم و از رویشان خجالت می کشم تا به آنها دستور بدهم.[3]

 
  1. شهید عبدالله عرب نجفی، فرمانده گردان کربلا که در بیست و هفتم دی ماه سال 72 به هنگام ماموریت در منطقه جنوب کشور به شهادت رسید.

2.       پادگان امام زمان (عج) (تیپ 12 قائم).

  1. برگرفته از خاطره نقل شده از یکی از دوستان شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید