قصه استثنایی ترین تخریبچی جنگ خواندنی است

دو عصا همدم همیشگی اش بوده و هستند اما نه عصا و نه محدودیت های حرکتی نتوانست او را از عزمی که برای رفتن به میدان مین کرده بود،‌ بازدارند. او علی اکبر رحیمی است، استثنایی ترین تخریبچی تاریخ جنگ.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: علی اکبر دو ساله بود که تب کرد و به بیماری فلج اطفال مبتلا شد و از آن روز به بعد شد معلول حرکتی اما هیچ گاه اجازه نداد ترحم دیگران او را از ادامه فعالیت هایش باز دارد.

جنگ شروع شده بود و حالا علی اکبر نوجوانی سیزده ساله؛ بعضی مستقیم معلولیتش را به رویش می آوردند و بعضی مانند شهید عاشری[1] تاریخ تولدش را بهانه ای برای نپذیرفتنش قرار می دهند تا تمرکز بر روی معلولیت علی اکبر نباشد.

عزم او برای رفتن سه بار او را به پادگان آموزشی کرج کشاند.

در زمستانی سخت به همراه عصاهایش هفده ساعت پیاده روی می کند تا خود را به پادگان امام حسین (ع) برساند اما آنجا هم به او می گویند که اشتباه آمده ای.

آنقدر اصرار می کند تا قبول می کنند که آموزش ببیند و گمان می کنند سختی مسیر او را از ادامه راه باز می دارد.

دوره 45 روزه در اسفند سال 60 آغاز و تا فروردین ماه 61 ادامه پیدا می کند و او چنان از موانع میدان صبحگاه با دو عصا عبور می کند که همه را انگشت به دهان می گذارد.

حالا به او می گویند خب دیگر باید برگردی. به گوشه ای از پادگان می رود و فریاد می زند که ای خدا چرا همه باید بروند و من بمانم تا اینکه دستی مهربان را بر شانه های خود حس می کند که به او می گوید به کنار اتوبوس ها برو و مطمئن باش که صدایت می کنند.

با اینکه به سمت اهواز عازم شده است اما باز هم دلهره دارد که نکند او را برگردانند. عملیات الی بیت المقدس آغاز می شود و او بر خلاف میلش باید در واحد تعاون همکاری کند.

عملیات پاکسازی سوسنگرد فرا می رسد و علی اکبر به نحوی وارد میدان می شود که همه را مات و مبهوت می کند. قصه جنگیدنش ادامه پیدا می کند و عملیات های والفجر یک، والفجر سه، خیبر و بدر شاهد تخریبچی بودنش می شوند.

او اکنون در کرج به شغل آزاد مشغول است و دو فرزند دارد.

 
  1. مسئول پایگاه بسیج.

 

دیدگاه تان را بنویسید