جی پلاس/به مناسبت سالروز شهادت؛

علت ناسزاگویی طلبه جوان به شهید صدر و سپس عذرخواهی اش چه بود؟

یکی از طلبه ها که دچار گرفتاری شدیدی شده و باید برای جراحی همسرش پول تهیه می کرد، نزد شهید صدر رفت و از او کمک طلبید و ایشان با وجود اینکه خود در تنگنای مالی بودند، پول را برایش فراهم کردند تا اینکه...

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، بیست و دوم جمادی الاول مطابق با سالروز شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر است که مناسب دیدیم چند نمونه از حسن رفتار ایشان با دیگران را که در سایت پژوهشگاه آیت الله سید محمدباقر صدر  منعکس شده است، بازنشر کنیم. با هم می خوانیم:

 

یکی از ویژگی‌های برجسته و متمایز شخصیت شهید صدر رفتار و نحوه تعامل او با عموم مردم بود. رفتار او نمونه‌ای زیبا است که شماری انبوه از ویژگی‌ های نیک در آن تجلی دارد؛ صفاتی چون: مدارا و محبت و همدلی و درک مشکلات و دغدغه‌ های مردم و مشارکت با آن‌ها و هم‌زیستی با آنها بر اساس احساسات اسلامی و انسانی و برخورد با نکات منفی و مشکلات با قلب و روحی بزرگ.

 

بیشتر افرادی که با ایشان ملاقات داشته یا در مجلس عمومی او حاضر بودند، چه عوام چه خواص، این ویژگی را احساس کرده‌ اند. شهید صدر به همه احترام می‌ گذاشت و از هر مهمانی استقبال می‌ کرد. مردم را از عمق جان و دل دوست داشت. فقط کافی بود او را یک‌ بار ببینی یا با او همنشین باشی تا او وارد قلبت شود و احساس کنی تمام وجودت از عشق به او پر شده است.

 

قطعا چنین روحیه اخلاقی عالی و شفاف بودن یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های رهبر است؛ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‌ شدند». شهید صدر این‌گونه با مؤمنین مهربان و نرمخو بود و محبتش به مردم از اعماق دلش می‌ جوشید.

 

من مدت طولانی با شهید صدر زندگی کردم، و از بردباری و صبر و بخشش او تعجب می‌ کردم. او در پیشامدها صبری داشت که کوه‌ ها را به تعظیم وامی‌داشت و با روحیه‌ ای محمدی افرادی را که به او بدی می‌ کردند، می‌ بخشید.

 

چند نمونه از حسن رفتار شهید صدر 

١ـ یکی از طلاب درخواست کرد که دیداری خصوصی با شهید صدر داشته باشد. او از نظر مالی بسیار در مضیقه بود و در این دیدار برای انجام عمل جراحی همسرش از ایشان کمک مالی خواست. شهید صدر در آن دوره وضعیت مالی بدی داشت و شدیداً در تنگنا بود، اما با این‌حال صد دینار به این طلبه کمک کرد و عذرخواهی کرد که مبلغ آن کم است. آن طلبه این مبلغ را که در آن زمان پول زیادی به شمار می‌ رفت، گرفت و تشکر کرد.

 

بعداً آن طلبه در یکی از مجالس نجف درباره بخشندگی و دست‌ودل‌بازی شهید صدر حرف زده و ماجرای خودش را تعریف کرده بود. یکی از افرادی که در آن جلسه حاضر بود و ماجرا را شنیده بود، با اینکه نیازی به پول نداشت از روی طمع تصمیم گرفت داستان این طلبه را تکرار کند. برای همین نزد شهید صدر آمد و با ذکر همان دلیل از ایشان پول خواست. شهید صدر از او عذرخواهی کرد و گفت هر وقت پول به دستش برسد درخواست او را انجام می‌ دهد.

 

این مرد فکر کرد شهید صدر این عذر را بهانه کرده تا به او چیزی ندهد و واقعاً این‌طور نیست که پول نداشته باشد. برای همین شروع کرد با انواع ناسزا و تهمت‌ ها به شهید صدر حمله کرد و گفت: «شما وجوه شرعی را خرج طلای زنان و دخترانتان می‌ کنید و برای خودتان قصر می‌ سازید و ماشین می‌ خرید. دو روز قبل فلانی آمد و شما به او صد دینار دادید، اما امروز که من آمدم هیچ چیز به من نمی‌ دهید». شهید صدر همچنان ساکت بود و گوش می‌ داد و سعی داشت تا آنجا که می‌ شود او را آرام کند، ولی تلاش‌هایش بی‌فایده بود.

 

من که حرف‌ های وقیحانه او را می‌ شنیدم، عصبانی شدم و تصمیم گرفتم تنبیهش کنم. برای همین وقتی که او می‌ خواست برود، من هم همراهش از درِ کتابخانه بیرون رفتم.شهید صدر که از حالت چهره‌ام فهمیده بود من چه قصدی دارم، از من خواست بنشینم و خودش همان‌طور ساکت ماند. وقتی صدای بسته شدن در خانه را شنید و مطمئن شد آن مرد از خانه بیرون رفته، به من گفت: «می‌ خواستی چه کار کنی؟». به او قصدم را گفتم. گفت: «ناراحت نباش، من حرف‌ های بیشتر و تندتری از اینکه شنیدی می‌ شنوم. تو باید به‌ اندازه مسئولیتی که داری اخلاق و تحملت را بالا ببری. من با وجود اتهام‌ ها و ناسزاهایی که از این مرد شنیدم، نسبت به او کینه و تنفر پیدا نمی‌ کنم، چون او اگر اوضاع مرا می‌ دانست این حرف‌ ها را نمی‌ زد. روزی فرا می‌ رسد که خودش پشیمان می‌ شود و اشتباهاتش را اصلاح می‌ کند». و خداوند خواست که این روز فرا برسد. آن مرد نزد شهید صدر آمد و عذرخواهی کرد و دست و پای شهید صدر را بوسید. آن موقع شهید صدر نصیحت خود را به یاد من آورد و گفت: باید با مردم این طور رفتار کنیم.

 

٢ـ به شهید صدر اطلاع دادند یکی از افراد شناخته‌شده حوزه علمیه به مدیر کل سازمان اطلاعات و امنیت نجف گفته است: «منتظرید صدر دیگر چه کار کند؟ آیا می‌خواهید او به خمینی دوم در عراق تبدیل شود؟ چرا او را اعدام نمی‌ کنید؟». وقتی خبر این حرف به شهید صدر رسید، فقط یک جمله گفت: «خداوند تو را ببخشد، اگر امروز مرا بکشند، فردا هم شما را می‌ کشند» و بیشتر از این هیچ واکنشی نشان نداد.

 

دیدگاه تان را بنویسید