جی پلاس؛

شوخی شهید زین الدین با پلوخورهای لشکر

شهید زین الدین به بچه هایی که حسابی توی خورد و خوراک به خودشان می رسیدند، می گفت: پلوخور و گاهی وقت ها با این لقب سر به سر بچه ها می گذاشت.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس - منصوره جاسبی: آقا مهدی زین الدین (۱) هم از آن دسته از فرماندهانی بود که بیشتر وقت ها لبخندی به لب داشت و چهره زیبایش با این لبخند زیباتر می شد و همیشه کاری می کرد تا روحیه بچه های لشکر را بالا ببرد و گاهی وقت ها به مزاح چیزی می گفت که خنده بچه ها را به دنبال داشت.

 

علاقه بین بچه های لشکر و آقا مهدی یک علاقه دو طرفه بود، انگار آقا مهدی سمت پدری آنها را داشت و عشقشان در دلش موج می زد، هر چند که خودش هم یکی از همان جوان ها بود و سن و سالی بیشتر از بچه های لشکرش نداشت.

 

یکی از شوخی هایش این بود که به بچه هایی که خوب به خودشان می رسیدند و درست و حسابی غذا می خوردند، می گفت "پلوخور".

 

آن روز موقع صرف غذا، همه بچه ها توی ستاد لشکر جمع بودند و اتفاقا یکی از همان پلوخورها هم بود. تا چشم آقا مهدی بهش افتاد، طوری که او متوجه نشود با بچه ها هماهنگ کرد تا سر شوخی را باز کنند و مجلس را با خنده متحول.

 

وقتی غذا رسید و آقای پلوخور دستش را به سمت غذا برد و خواست اولین لقمه را به دهانش بگذارد، با اشاره آقا مهدی همه یکصدا گفتند: یا علی... و صدای خنده بود که به هوا رفت.

 

برادر پلوخور که غافلگیر شده بود، با دستپاچگی لقمه اش را توی ظرف گذاشت و خودش هم زد زیر خنده.

 

۱. اگر از اهالی این سرزمین باشی بالاخره یک بار هم که شده با ربط و بی ربط منظورم از باربط وقتی که صحبتی درمیان باشد یا مقاله ای بخوانی یا مستندی ببینی و بی ربط وقتی از بزرگراهی به نام زین الدین عبور کنی، نام آقا مهدی زین الدین را شنیده ای که در هجدهم مهرماه سال ۳۸ در تهران به دنیا آمد و این بهانه ای شد برای چند خطی نوشتن از او.

چند روزی از مهرماه سال ۳۸ گذشته بود و تقویم هجدهم را نشان می داد که او به دنیا آمد، علاقه پدر و مادر به صاحب نامش حضرت حجت عجل الله تعالی آنها را بر آن داشت تا نامش را مهدی گذاشتند.

از آنجایی که پدر از مبارزان سیاسی بود، تبعید او خانواده را مجبور می کرد هر چند سال یک بار از این شهر به شهری دیگر سفر کنند و همین باعث شد تا آقا مهدی در پنج سالگی به همراه خانواده از تهران به خرم آباد مهاجرت کند.و، چون پدرش از مبازران سیاسی دوران طاغوت بود به شهر‌های مختلفی تبعید می شدند.

مادر می گوید: مهدی را در یک کودکستان که مدیری مذهبی داشت ثبت نام کردند. و سال های ابتدایی هم در همان شهر سپری شد البته به دلیل هوش بالایش دوره ها را متفرقه هم گذراند.

آقا مهدی به هنگام نوجوانی با شهید آیت الله مدنی که به خرم آباد تبعید شده بود آشنا شد و از حضور این عالم ربانی استفاده ها کرد و الفبای مبارزه با رژیم شاه را آموخت.

آن ایام مصادف شد با راه اندازی حزب رستاخیز و او به دلیل عدم ثبت نام در این حزب از مدرسه اخراج شد و چون دبیرستان دیگری در خرم آباد رشته ریاضی نداشت، تغییر رشته داد و مجبور به ادامه تحصیل در رشته تجربی شد.

مهدی که از همان ابتدا بسیار باهوش بود موفق شد تا در کنکور رشته تجربی رتبه چهارم پزشکی دانشگاه شیراز را کسب کند اما از رفتن به دانشگاه انصراف داد و در مغازه پدر ماند. خودش گفته بود:

مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم می خواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمی گذارم این سنگر مبارزه خالی بماند.

بعد از مدتی، اعتصاب مردمی بالا گرفت و مغازه ها تعطیل شد و آقا مهدی هم مغازه پدر را تعطیل کرد و برای تحصیل در یکی از دانشگاههای پاریس برایشان نامه ای نوشت و مورد پذیرش واقع شد اما پیش از عزیمت به فرانسه از نظر امام درباره تحصیل دانشجویان در خارج از کشور مطلع شد که فرموده بودند به ایران برگردید زیرا ایران به جوانانی مثل شما نیازمند است و همین گفته امام، مهدی را از رفتن به پاریس هم منصرف کرد.

مبارزات مردم به اوج خود رسیده بود که در آبان ۵۷ آقا مهدی به همراه خانواده به قم هجرت کردند و گویا قرار بود این هجرت فصل نوینی از مبارزات او باشد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و با صدور فرمان امام مبنی بر راه اندازی جهاد سازندگی وارد این نهاد انقلابی شد و سپس با تاسیس سپاه عضو داوطلب آن شد و چون خیلی زود شایستگی های آقا مهدی بر مسئولان عیان شد، مسئولیت اطلاعات سپاه قم به او واگذار شد.

۳۱ شهریور ۵۹ رسما جنگی نابرابر علیه جمهوری اسلامی آغاز شد و مهدی مانند بسیاری دیگر از همقطارانش به دلاوری پرداخت تا جایی که بر فرماندهان مسجل شد که باید او را در پست های کلیدی بگمارند و همین شد که آقا مهدی ابتدا مسئول شناسایی یگان ها و سپس مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول و پس از آن مسئول اطلاعات عملیات محور‌های سوسنگرد شد.

در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر آقا مهدی عهده دار اطلاعات عملیات قرارگاه نصر بود.

عملیات رمضان بود که به سرپرستی تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قم و پس از آن به فرماندهی این لشکر انتخاب شد.

آقا مهدی فرمانده جوان و بیست و پنج ساله لشکر علی بن ابیطالب علیه السلام که محبوب دلهای لشکریانش شده بود، به همراه آقامجید زین الدین برای ماموریتی از کرمانشاه به سردشت می رفتند که در منطقه تپه ساروین در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسیدند و در بیست و هفتم آبان ماه سال ۶۳ عرشی شدند.

رهبر معظم انقلاب که آن زمان در کسوت ریاست جمهوری بودند به مناسبت شهادت سردار شهید پیامی صادر کردند. متن پیام در ادامه آمده است:

برادر اسماعیل صادقی، مسئول ستاد لشکر ۱۷ قم، متقابلاً شهادت سردار شجاع اسلام مهدی زین الدین و برادر فداکارش مجید را به یکایک افراد و فرماندهان آن لشکر و به همه فرماندهان سپاه پاسداران تبریک و تسلیت می گویم.

بی شک این خون‌های پاک، همگان را در پیگیری هدف‌های بزرگ اسلامی مصمم تر و بازوی پرتوان رزمندگان را نیرومندتر می سازد.

سردار شهید این لشکر، شهید مهدی زین الدین که به حق می توان گفت از ستارگان درخشان بود، با فقدان خود ما را داغدار کرد.

شهید مهدی زین الدن در فرازی از وصیتنامه کوتاهش آورده است: در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان (عج) و خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می خواهد.

 

دیدگاه تان را بنویسید