جی پلاس؛

فرمانده لشکری که دلش روضه حضرت زهرا(س) می خواست

چند روزی به شهادت حاج حسین خرازی مانده بود که بی سیم را برداشت و آن طرف خط را مورد خطاب قرار داد و گفت: محمدرضا جان دلم خیلی تنگ شده، برایم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها بخوان.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس - منصوره جاسبی: دلش تنگ شده بود، آن روزها هر کسی دلش تنگ می شد، حال و هوای کوچه های غریب محله بنی هاشم در ذهنش تداعی می شد و سیلی و زمین خوردن و اشک هایی که بر گونه های دردانه رسول خدا (ص)، حسن مجتبی علیه السلام با دیدن صحنه های دلخراش کتک خوردن مادر دید، نشست و حالا حسین(۱) هم دلتنگ بود.

گوشی بی سیم را برداشت، اما آن روز صدای حسین خرازی جور دیگری بود، دلتنگی هیجان همیشگی ای را که در صدایش موج می زد، خاموش کرده بود اما باز هم گفت: محمدرضا جان(۲)، کجایی که دلم تنگ است و روضه می خواهد، روضه بی بی را برایم بخوان.

و اما او که خود نیز عاشق بود، از آن عاشق هایی که همه آبرویش از بی بی اش بود و هر جا که دست می داد، با آن صدای خوشش روضه خوانی اش را سر می داد و عشقش باعث راه اندازی گردان یا زهرا(س) شد، و محمدرضا چنان  روضه جانسوزی سر داد که صدای های های حسین را بلند کرد و بچه ها در دو طرف بی سیم مات آنها شده بودند.

 

 

۱.«حسین خرازی» سال ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد.حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد.در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد.

در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ ای دیگر به اجبار به عملیات سرکوبگرانه «ظفار» (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق‌العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌ خواند. وقتی دوستانش علت را سؤال کردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.»

در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.

حسین از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگ‌ های کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسئولیت‌ هایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مأموریتی در آن خطه داشت. دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و خرازی در اوج درگیری‌ ها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادت‌ هایی که همراه شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه در زمینه آزاد کردن شهر سنندج از خود نشان داد، در سمت «فرماندهی گردان ضربت» که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌ شد، وارد عمل شد و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل «دیواندره»، «سقز»، «بانه»، «مریوان» و «سردشت» نقش مؤثری را ایفا کرد و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

عملیات‌‌ «فرمانده کل قوا»، «ثامن الائمه»، «فتح المبین»، «الی‌بیت‌المقدس»، «خیبر»، «بدر»، «والفجر ۸» و «کربلا ۴و ۵»، صحنه‌‌ های فراوانی از رشادت‌ها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آنکه وی در عملیات «خیبر» در اسفند ۱۳۶۲ نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم کرد.

سرانجام شهید حسین خرازی این سردار رشید سپاه اسلام در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای ۵ در حالی که فرماندهی «لشکر ۱۴ امام حسین(ع)» را برعهده داشت، در ۸ اسفند ۱۳۶۵در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیکر این فرمانده شهید والا مقام پس از تشییع با شکوه، در گلستان شهدای اصفهان (تخت فولاد) آرام گرفت.

 

۲. محمدرضا تورجی زاده در سال ۱۳۴۳ به دنیا آمد.

او همراه با تحصیل علم در مغازه ی پدرش کار می کرد. پدرش به دلیل مذهبی بودن و علاقه ی بسیار به دین او را در مدرسه ی احمدیه ثبت نام کرد.

با توجه به اینکه آخرین سال دوره ی راهنمایی تورجی زاده مقارن با قیام مردم قم بود با تعدادی از دوستانش تظاهراتی در مدرسه شکل دادند.

در زمان انقلاب با چند تن از دوستانش در مسجد ذکرالله فعالیت های سیاسی انجام دادند و از این رو مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.

تورجی زاده از فعالان مبارزی بود که علیه گروهک های ضدانقلاب و بنی صدر فعالیت کرد.

او در دبیرستان هاتف تحصیل کرد و در همان جا به مداحی و روضه خوانی می پرداخت و صدای بسیار زیبایی داشت.

در سال ۱۳۶۱ به جبهه رفت و در تیپ نجف اشرف خدمت کرد و در عملیات محرم، والفجر و کربلا شرکت کرد. در جبهه نیز به مداحی و نوحه سرایی پرداخت و در آنجا نیز بسیاری از رزمندگان مجذوب صدای گرم و زیبای او شدند به طوری که وصیت کردند دعای کمیل مراسم هفته های آن ها را بخواند. علاقه ی فراوان محمدرضا تورجی زاده و درخواست رزمندگان دیگر باعث شد که آن ها هیئت گردان

یازهرا را تاسیس کنند و این هیئت بعدها در اصفهان با نام هیئت محبان حضرت زهرا(س) و هیئت رزمندگان اسلام به فعالیت خود ادامه داد.

محمدرضا تورجی زاده علاقه ی فراوانی به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت و در تمامی مداحی های خود

در مدح ایشان می خواندند. علاقه ی تورجی زاده به حضرت فاطمه زهرا(س) به حدی بود که وصیت کرد بر روی سنگ قبرش نام مبارک حضرت زهرا را بنویسند.

او در پنجمین روز اردیبهشت سال ۱۳۶۶در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در حین فرماندهی گردان یازهرا در سنگرش از ناحیه ی پهلو، بازو جراحت و ترکش هایی دید و به مقام شهادت نائل شد.

دیدگاه تان را بنویسید