چند روزی هم قدم با شهید شریف اشراف-۱

شهید اشراف از دانشیاری دانشکده اسلحه شناسی تا فرماندهی پادگان ۰۶/ از تحصیل در امریکا تا شهادت در بانه

شهید شریف اشراف در سال ۱۳۱۶ در شیراز متولد شد، در همانجا ادامه تحصیل داد سپس به دانشکده افسری رفت و از آنجا برای آموزش به امریکا...سرانجام در بانه به شهادت رسید.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس - منصوره جاسبی: دوم فروردین سال ۱۳۱۶ بود که خدا به خانواده اشراف که از اهالی و ساکنان شیراز بودند فرزند پسری عنایت کرد که نامش را شریف گذاشتند و گویا از همان ابتدای تولد مشخص بود که او قرار است در روزگار جوانی به شرف شهادت مشرف شود.

مادر از نوادگان روحانی معروف به نام سید نورالدین و پدر هم فردی مذهبی بود و همین اعتقادات پدر و مادر او را از ابتدا با معنویات و دینداری آشنا  کرد.

 

پیش از به دنیا آمدن شریف، خدا به خانواده اش سه دختر داده بود و حالا او چهارمین فرزند بود که چندی بعد مادر را با بیماری حصبه و سپس پدر را از دست داد و این چهار خواهر و برادر به خانه عمه رفتند تا تحت مراقبت قرار گیرند و چون شریف از همه کوچکتر بود خواهرها هر کدام به نوعی هوایش را داشتند و مراقب دلتنگیهایش بودند هر چند که خود نیز نیاز به مهر مادری و سایه پدری داشتند.

 

شریف در حال گذران ایام تحصیلش بود که سال دهم به دبیرستان نظام رفت. پس از پایان دبیرستان با پذیرش در کنکور دانشکده افسری راهی تهران شد. این دوره سه ساله با کسب درجه ستوان دومی پایان گرفت. 

 

با یادگیری زبان انگلیسی در آزمون دوره نظامی خارج از کشور شرکت کرد و با پذیرش در این کنکور به امریکا رفت و پس از دوره ای هشت ماهه به ایران برگشت.

 

سال ۳۹ با بانو لطیفی ازدواج کرد و با انتقالش به شیراز راهی شهر و دیار خود شد. 

 

در دو سال پی در پی یعنی سال ۴۰ و ۴۱ خدا دو فرزند به آنها داد ابتدا هنگامه و سال ۴۱ محمد به دنیا آمد.

 

شریف تخصص اسلحه شناسی داشت و دانشیار دانشکده اسلحه شناسی شیراز بود، به همین دلیل سال ۴۳- ۴۴ برای برگزاری مسابقات تیراندازی "سنتو" به تهران آمد و مسئول روابط عمومی مسابقه شد و بعد از پایان مسابقات دوباره به شیراز برگشت.

 

در همان ایام بود که از او برای پیوستن به گارد شاهنشاهی دعوت شد که دوباره به همراه خانواده به تهران آمدند.

 

او در مسابقات جهانی اسلحه موفق به دریافت رتبه دوم شد.

 

شهید اشراف فردی مذهبی بود و ساواک که به این موضوع پی برده بود از راه های مختلف سعی در ضربه زدن به او را داشت.

 

با پیروزی انقلاب اسلامی به همکاری در پادگان ۰۶ دعوت و فرماندهی این پادگان به او سپرده و بعد از مدتی معاون پادگان لویزان شد. 

 

با شروع درگیریها در کردستان داوطلبانه عازم کردستان شد و هر چه دخترش به او اصرار می کرد که نرود فایده ای نداشت و یک هفته بعد در درگیری های بانه به شهادت رسید.

خانواده اش خبر شهادت او را که در دهم آبان ماه سال ۵۸ اتفاق افتاد از رادیو شنیدند.

 

 

 

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید