جی پلاس/ درس گفتاری از سید عباس قائم مقامی؛

شیوه شناخت صداقت مدّعیان دینداری در کلام حضرت رضا علیه السلام

حضرت رضا (ع) از پدران خود و آنان از حضرت سجاد(ع) روایت کرده اند: "هرگاه کسی را دیدید که رفتار و شیوه عمل او نیکو و پسندیده است (و خاموشی می گزیند) و در سخن گفتن، خود را آرام و متین نشان می دهد و در رفتار و عملِ خود، اظهار خضوع و افتادگی می کند، در مورد او زود قضاوت نکنید. بلکه تأمل نمایید و[این رفتار] شما را فریب ندهد."

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، حجت الاسلام والمسلمین سید عباس حسینی قائم مقامی در شرح حدیثی از امام رضا علیه السلام در کانال تلگرامی خود چنین آورده است: 

 

حضرت رضا (ع) از پدران خود و آنان از حضرت سجاد(ع) روایت کرده اند:

«هرگاه کسی را دیدید که رفتار و شیوه عمل او نیکو و پسندیده است (و خاموشی می گزیند) و در سخن گفتن، خود را آرام و متین نشان می دهد و در رفتار و عملِ خود، اظهار خضوع و افتادگی می کند، در مورد او زود قضاوت نکنید. بلکه تأمل نمایید و[این رفتار] شما را فریب ندهد؛ چرا که بسیارند کسانی که به دلیل سستیِ اراده، پَستی و کوچکیِ همت و بُزدلی ،از دنیاطلبی و بهره گیریِ حرام از آن ناتوان می مانند و به همین دلیل «دین» را پوششی برای این ناتوانی [خود] قرار می دهند. پس چنین کسی همواره با ظاهر خویش آدمیان را می فریبد و آنگاه که توانایی بر حرام بیابد، در آن فرو می رود.

 

و هرگاه کسی را دیدید که از مال حرام پرهیز می کند، در مورد او [نیز] زود داوری نکنید بلکه تأمل کنید و شما را فریب ندهد؛ چرا که خواهش های نفسانیِ (شهوات) مردم، (همانند و شبیه یکدیگر نیست بلکه) گوناگون است. چه بسیارند کسانی که از مال حرام، گرچه فراوان باشد، می پرهیزند اما نفس خویش را بر کژی ها و ناراستی های زشت وا می دارند.

 

پس هرگاه کسی را یافتید که از کژی ها و ناراستی های زشت (نیز) می پرهیزد، در داوری شتاب نکنید و فریب نخورید تا اینکه بررسی کنید که عقل او به چه چیزی پایبند است؟ [و بر اساس چه معیارهایی عمل می کند؟]

 

چرا که بسیارند کسانی که همه آن چه که گفته شد را کاملاً وامی گذارند، ولی رفتار آنان معطوف به عقل سنجیده نیست. بنابراین به دلیل نادانی شان، فساد برانگیزی ای که دارند، بیشتر از اصلاحی است که به وسیله عقلشان موجب می شوند.

 

هرگاه کسی را یافتید که از «عقل سنجیده و توانمند» برخوردار است، در داوری او [نیز] شتاب نکنید و فریب نخورید، تا بررسی کنید که آیا با خواهش های نفسانی اش در برابر عقل خود قرار می گیرد یا اینکه در برابر تمایلات نفسانی خود، همراهی با عقل خویش را برمی گزیند؟ و [بررسی کنید که] علاقه او به ریاست های باطل [قدرت های  دنیایی] و بی رغبتی اش نسبت به ریاست طلبی چگونه است؟ چرا که همانا در میان مردمان، کسانی هستند که در دنیا و آخرت زیانکارند، دنیا را [نه برای آخرت بلکه] برای دنیا ترک می کنند و لذت [و شیرینی قدرت و] ریاست های باطل (دنیوی) را از لذت و شیرینی ثروتها و نعمتهای مُجاز و حلالِ [دنیوی]، برتر می دانند [و قدرت، برایشان لذّت بخش تر است] و از این رو همه این نعمت ها و بهره مندی های دنیوی را برای دستیابی به [قدرت و] ریاست ترک می گویند. تا آنجا که «وقتی به ایشان گفته می شود: از خدا پیروی کن، او را بزرگی و عزّتِ آلوده و برآمده از گناه فراگیرد (و به گناه بیشتری کشانده می شود)، پس دوزخ او را بس، و بسیار بد بستری است.» (و إذا قیل له اتّق الله أخذته العزة بالأثم فحسبه جهنمُ و لَبئِسَ المهاد. بقره/ 206)

 

چنین کسی [پس از رسیدن به این مرحله همچو نابینایی که با گذاشتن اولین گام در بیراهه، تا پایان به بیراهه می رود] نخستین اقدام نادرست، او را به دورترین پایان های زیانبار می کشاند و پس از آنکه خود چنین [سرنوشتی را برای خویشتن] اراده کرد، پروردگارش [مانع او نمی شود و] او را یاری می رساند و سرکشی ها و تجاوزهایش از آنچه اکنون بر آن توانایی دارد، بسی فراتر می رود، پس حرام خداوند را حلال می شمارد و حلالش را حرام می کند.

 

[واکنون] برای حفظ [قدرت و] ریاستی که برای رسیدن به آن، پارسایی می ورزید، هر چه از دین خویش را از دست دهد، پروایی ندارد.

 

و «اینان کسانی هستند که خداوند بر ایشان خشم کرده و از رحمت، محرومشان نموده و عذابی خوارکننده برایشان فراهم آورده است.»

 

و اما « مَردِ مَرد »، «نیک مَرد» کسی است که تمایلات نفسانی خویش را پیرو فرمان خداوند قرار داده و توانایی هایش را در [جهت کسب] رضایت خداوند به کار می گیرد و «ذلّتِ با حق بودن» را از «عزّت با باطل بودن» به «عزّتِ جاودانه» نزدیکتر می بیند و می داند که هر اندک که از زیانهای «ذلّت با حق بودن» را تحمل نماید، او را به «نعمت هماره» در جهان بی پایان می رساند.

 

 و [می داند که] شادی های فراوانی که از رهگذر پیروی از تمایلات نفسانی اش بدو می رسد، به عذاب بی انتها و پایان ناپذیر منتهی خواهد شد.

 

و این است «مَرد»، «نیک مَرد»! پس به او تمسّک کنید و سیره و روش او را الگو، و وی را وسیله به سوی پروردگارتان قرار دهید.

 

چرا که چنین کسی را، هیچ دعایی رد نمی شود و هیچ درخواستی بی پاسخ نمی ماند!»

 

 

1- این حدیث شریف از مهمترین و روشنگرترین روایات در آسیب شناسی رفتارهای دینی و دقیق تر، رفتارهای دینداران است و با در اختیار گذاردن یک معیار عملی و قاعده کلیّ، شناخت و سنجش میزان خلوص، راستی و صداقت مدّعیان دینداری را ممکن می کند. آموزه مهم این حدیث شریف آن است که به همگان توجه می دهد:

تمایلات نفسانی در هر کس بر اساس شرایط و موقعیت هایی که در آن قرار دارد، متفاوت و گوناگون است و هرگز در همگان ظهوری یکسان و مشابه ندارد. و در این میان نباید گمان کرد که مدعیان دینداری و متولیان تبلیغ دین به دلیل التزامی که به آداب، احکام و مناسک دینی دارند، ناگزیر از ایمان و دیانت قطعی برخوردارند. بلکه چنین کسانی را باید با معیارها و ملاکاتی دقیق تر مورد موشکافی و نقد قرار داد و آن گاه در مورد خلوص دینی شان داوری کرد.

 

در این روایت و بسیاری روایات دیگر «میزان علاقه یا بی رغبتی به قدرت و ریاست» به عنوان «ملاک نهایی» در این داوری معرفی شده است.

 

اهمیت تعیین کننده این ملاک، خصوصاً آن گاه آشکار می شود که ناگزیر از «داوری» در میانه ادعاهای دیندارانه و تظاهرات دینی باشیم. 

 

اگر صرف استناد به ظواهر دینی ملاک حقانیت و درستی و راستی باشد، در تعارض و کشمکش میان دو نوع استناد به این ظواهر و بهره گیری دو گروه «رو در رو» چگونه باید عمل کرد؟!

 

این روایت شریف، خصوصاً به این پرسش پاسخ داده و «ملاک نهایی» برای برون رفت از چنین شرایطی را به دست می دهد: «واگذاشتن قدرت»!

 

مدعیان دینداری، آن گاه که حاضر باشند در وفاداری به باورهای دینی خود، در برابر قدرت قرار گرفته یا حظّ و بهره خود را از قدرت واگذارند، این نشانه ای گویا از خلوص دینی شان است. هرچند احتمال خطا و سوء فهم در هیچ شرایطی منتفی نیست؛ ولی میزان هزینه کردن از قدرت در پای ارزشها و باورهایی که به آن ایمان داریم، «ملاک نهایی» برای اثبات میزان برخورداری از «خلوص دینی» است.

 

  2- بی تردید «عزّت» از لوازم جداناشدنی و انکارناپذیر «شخصیت و کرامت انسانی» است و از همین منظر، رغبت و تمایل به برخورداری از «توانایی و امکان اثرگذاری» که در مفهوم عام، آن را «قدرت» می نامند، می تواند یکی از جلوه های عزت طلبی انسان باشد. اگر آدمی، فطرتاً عزّت طلب است و از ذلّت و پَستی دوری می گزیند، این تمایل فطری، صرفاً یک امر انتزاعی (Subjective) نیست، بلکه دارای نشانه ها و مصادیق عینی (Objective) است و تمایل به قدرت به معنای علاقه به برخورداری از امکان اثرگذاری در جهان عینی و محیط اطراف، یکی از این نشانه ها و مصادیق است.

 

بنابراین هرگز نباید خیال پردازانه گمان کرد که «قدرت طلبی» به طور مطلق، مذموم و ناپسند است. نفی مطلق «قدرت طلبی» به معنای نفی بخش مهم و عمده ای از شخصیت و هویت انسانی است. هر حرکت و اقدام انسان در «جهان بیرون»، برانگیخته «انگیزه های قدرت طلبانه» اوست. معلمی که می آموزد، دانشجویی که آموزش می بیند، کارگری که کار می کند، اندیشمندی که می اندیشد، نیکخواهِ مشفقی که دیگران را پند می دهد و... همگی خواهان اثرگذاری هستند و این یعنی حسّ قدرت طلبی!

 

«قدرت طلبی» اما، آن گاه که از ارزش های انسانی جدا شده و انگیزه های نفسانی و شهوت طلبانه انسان را پاسخ دهد، فسادبرانگیز بوده و به سرکشی، تجاوز، ستم و گناه می انجامد. دو تعبیر زیبا و حکیمانه «العزة بالاثم» (عزّت آلوده و برآمده از گناه) و «ریاست باطله» (ریاست های باطل و ناحق)، در کتاب و سنت، بیانگر این تفکیک و جدایی بس دقیق است. در عین حال با این ملاک می توان مرز عزّت انسانی که برآمده از کرامت ذاتی است با «عزّت سرکش و طغیانگر» را باز شناخت. عزت آن گاه که به ستم، گناه، فساد، غرور، استبداد و دیکتاتوری بینجامد مصداق «العزة بالاثم» است و نیز قدرت طلبیِ برآمده از چنین عزّتی، مصداق «ریاسات باطله» است... .

 

 

 

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید