چند روزی همقدم با شهید هاشمی-۶

حکایت خداحافظی دیدنی مادر و فرزند

نگاه مادر و پسر در هم تلاقی کرده بود و سید قصد نداشت به این نگاه پایان دهد و انگار می خواست با زبان بی زبانی برای همیشه از مادر خداحافظی کند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: چند شبی قبل از شهادتش بود که رفت خانه و از مادر خواست تا خواهر و برادرهایش را برای شام دعوت کند تا همه دور هم باشند و خودش هم آن شب زودتر از همیشه خود را به خانه رساند.

رفت کنار مادر نشست و بوسه ای بر صورت او زد و بعد خیره خیره به چشمان مادر نگاه کرد انگار دلش نمی خواست چشم از مادر بردارد. با نگاهش حرف هایی را به او می زد که مادر هم دلش نمی خواست آن حرف ها را باور کند. چشمان علی(1) حکایت رفتن داشت و مادر هم خودش می دانست...

 

1. شهید علی هاشمی، فرمانده قرارگاه سرّی نصرت که در آخرین روزهای جنگ به شهادت رسید و پیکر مطهرش 22 سال در گمنامی بود.

دیدگاه تان را بنویسید