ماجرای تلخ پدری که دختر معلولش را خفه کرده است

پدری که به دلیل اختلاف با دختر نوجوان و معلولش و دعوا بر سر خرید لپ‌تاپ، او را به قتل رسانده ‌است، در جلسه محاکمه جزئیاتی از زندگی سخت خود و خانواده‌اش را توضیح داد و از عملش ابراز پشیمانی کرد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، این مرد جوان شهریورماه سال جاری بازداشت شد. آن زمان به پلیس گزارش دادند دختر معلولی در خانه‌اش فوت کرده ‌است. پدر این دختر به مأموران گفت دخترش به نام رکسانا بر اثر یک حادثه جانش را از دست داده ‌است. او توضیح داد: من با دخترم جر و بحث کردیم و بعد جعبه دستمال کاغذی را سمتش پرتاب کردم. جعبه به قسمت حساس سرش برخورد  و فوت کرد. با انتقال جسد به پزشکی قانونی و درحالی که پدر رکسانا قصد داشت همه‌چیز را اتفاقی نشان دهد، پزشکی قانونی اعلام کرد علت فوت دختر 13ساله خفگی ‌است. به این ترتیب، مرد جوان بازداشت شد. او به قتل دخترش اعتراف و ابراز پشیمانی کرد این در حالی بود که همسر این مرد از همان ابتدا گفت شوهرش پدر خوبی بوده و نسبت به او اعلام رضایت کرد.

با این حال، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. مرد جوان روز گذشته در دادگاه پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه محاکمه، مادر مقتول به عنوان ولی‌دم در جایگاه حاضر شد. او گفت: ما یک دختر داشتیم که معلول بود و روی ویلچر می‌نشست. او به دلیل شرایط جسمانی‌ای که داشت، بدخلقی‌های زیادی می‌کرد. شوهرم مرد زحمت‌کشی بود. او هر کاری برای دخترمان کرد. در این سال‌ها ما خیلی پول خرج کردیم تا وضعیت دخترمان بدتر نشود و انصافا شوهرم هر کاری از دستش برمی‌آمد، برای او انجام می‌داد. رکسانا بسیار بیشتر از یک کودک معمولی روی دست ما خرج می‌گذاشت با این حال، شوهرم هیچ وقت گلایه‌ای نمی‌کرد و همیشه هم با او مهربان بود. ما به دلیل اینکه وضعیت روحی دخترمان خراب نشود و فشار مالی بیشتری را تحمل نکنیم، دیگر بچه‌دار نشدیم و همین یک دختر را داشتیم. روز حادثه هم می‌دانم که شوهرم واقعا قصدی برای کشتن دخترش نداشت و دخترمان با رفتارهایش او را عصبانی کرد. من هیچ شکایتی ندارم و درخواست آزادی شوهرم را دارم.

در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من اتهام را قبول دارم و از کاری که کرده‌ام، پشیمان هستم اما باید واقعیت‌هایی را درباره زندگی خودم بگویم. من یک کارگر ساده بودم که در یک اداره دولتی کار می‌کردم. زندگی معمولی‌ای داشتم. وقتی با همسرم ازدواج کردم، تصمیم گرفتیم بچه‌دار شویم و زندگی‌مان را بسازیم. بعد از به‌دنیاآمدن دخترمان متوجه شدیم او معلول است. رکسانا بدرفتاری‌های زیادی داشت. او خلقش همیشه تنگ بود و بی‌ادبی می‌کرد و مدام من و مادرش را تحقیر می‌کرد. من سه شیفت کار می‌کردم تا هزینه‌های نگهداری رکسانا را تأمین کنم. او مرتب باید فیزیوتراپی می‌شد. آن‌قدر هزینه‌ها زیاد بود که حتی نتوانستم زندگی معمولی و خوبی برای همسرم درست کنم با این حال، ما از اینکه دختر داریم، راضی بودیم. هرچه دخترمان بزرگ‌تر می‌شد، شرایط سخت‌تر می‌شد. روز حادثه وقتی به خانه رفتم، دیدم دخترم باز هم گوشه‌ای نشسته و دارد با گوشی‌اش بازی می‌کند.

متهم در ادامه گفت: به رکسانا گفتم نباید این‌طوری وقتت را تلف کنی. باید ورزش‌هایی را که دکتر داده است، انجام دهی تا بدنت قوی‌ شود. نصیحتش کردم و گفتم در سنی هستی که باید در سال جدید به دبیرستان بروی و باید چادر سر کنی بنابراین باید جسمت طوری باشد که بتوانی چادر را روی سرت نگه‌ داری پس ورزش‌هایت را انجام بده. دخترم داد زد دوباره توهین و فحاشی کرد و به من گفت که من پدر خوبی نبوده‌ام. او گفت اگر تو پدر خوبی بودی، با ورزش‌های من کاری نداشتی برایم یک لپ‌تاپ می‌خریدی. او بارها تکرار کرد که من پدر بدی هستم. دخترم درحالی این حرف‌ها را می‌زد که من خودم و همسرم را از خیلی چیزها محروم کردم تا به زندگی او رسیدگی کنم. من هرچه در توان داشتم برای او گذاشتم اما مدام به من می‌گفت تو پدر خوبی نیستی. بعد از گفته‌های دخترم خیلی عصبی شدم، کنترل خودم را از دست دادم، جعبه دستمال کاغذی را سمتش پرت کردم و گفتم ساکت شو اما توجهی نکرد و بیشتر فحاشی کرد. یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم اصلا نفهمیدم چطور دستم را روی گلویش گذاشتم. وقتی به خودم آمدم، او خفه شده‌ بود.

متهم ادامه داد: آن‌قدر از کار خودم پشیمان شدم که درجا آرزوی مرگ کردم. بعد از مرگ دخترم هر روز خودم را سرزنش می‌کنم که چرا این کار را کردم و چرا همچنان در برابرش صبور نبودم. من همیشه تحمل می‌کردم و چیزی نمی‌گفتم اما دخترم پرخاشگری می‌کرد. من برای او همه‌چیز می‌خریدم. هر کاری می‌خواست، می‌کردم فقط اصرار داشتم که ورزش‌هایش را انجام دهد تا عضلات بدنش از بین نرود اما او قبول نمی‌کرد. دکتر گفته بود اگر ورزش نکند، روزبه‌روز بدنش بیشتر تحلیل می‌رود و من می‌خواستم جلوی این اتفاق گرفته شود. من آرزوهای زیادی برای دخترم داشتم. وقتی همسرم به خانه آمد، به او گفتم چه اتفاقی افتاده ‌است و او هم من را بخشید.

من خیلی عذاب وجدان دارم. به دلیل اتفاقی که افتاده ‌است، خیلی ناراحتم و حالا که همسرم من را بخشیده، از دادگاه نیز درخواست دارم که من را ببخشد، همسرم به جز من کسی را ندارد. اگر من زندانی شوم، او تنها و بی‌کس می‌شود و بیشتر آسیب می‌بیند.

بعد از گفته‌های متهم، وکیل‌مدافع او نیز در جایگاه قرار گرفت و با توجه به پدربودن متهم و همچنین گذشت مادر مقتول، برای متهم درخواست  بخشش کرد.

دیدگاه تان را بنویسید