جماران/به مناسبت سالروز شهادت؛

اگر امروز مفتح بود...

جوان با سر و شکلی که خیلی مناسب نبود به مسجد قبا و جمعی از اندیشمندان وارد شد، رو به شهید مفتح کرد و گفت: حاج آقا فلان کار حلال است؟...

لینک کوتاه کپی شد

جماران_منصوره جاسبی: چند سالی است به واسطه حضور در پایگاه اطلاع رسانی جماران و مسئولیت هایی که در حوزه وظایفم تعریف شده باید بنا به مناسبت های تقویمی هجری شمسی و قمری با کند و کاو در صحیفه امام، احوالات بزرگان نظام جمهوری اسلامی، شهادت یا درگذشتشان و واکنش امام خمینی (س) به این موضوع های ملی و مذهبی، مطالبی درخور سایت تهیه و منتشر می کردم اما چند ماهی است که مقاله نویسی پژوهشی در باب تاریخ نهضت امام و انقلاب اسلامی فرصت بیشتری برای غور در این زمینه ها را برایم فراهم آورده است. اکنون در بیست و هفتم آذر ماه سال یک هزار و چهارصد و یک هجری شمسی در حالی که چهل و سه سال از شهادت مردی می گذرد که سالروز شهادتش را روز وحدت حوزه و دانشگاه نام نهادند به این فکر افتادم که در یادداشتی، تنها گوشه هایی از زندگی اویی را برای مخاطب به تصویر بکشم که مظهر وحدت حوزه و دانشگاه بود. مردی که این روزها در این وانفسای اختلاف میان نسل جوان دانشگاهی با حوزوی ها جای خالی اش خود را بدجوری به رخ جامعه می کشاند.

 

در احوالات محمد مفتح آن هم در دوره ای که هنوز جمهوری اسلامی به ثمر نرسیده بود گفته شده که او با همه تیپ جوان دمخور بود و مراوده داشت طوری که منزلش پاتوقی برای رفت و آمد آنها شده بود و در این میان، دانشگاهی ها بیشتر از هر طیف دیگری خود را به او نزدیک احساس می کردند ازبس که لطیف بود و از سر مهر اشتباهاتشان را نادیده می گرفت. یکی از دوستانش نقل کرده است:

"قبل از انقلاب یک بار مسجد قبا بودم و بعد از نماز عده ای با شهید مفتح نشسته بودیم و جوانی که خیلی سر و شکل مناسبی نداشت، بعد از نماز آمد و بی مقدمه گفت: "حاج آقا! این کار حلال است یا حرام؟" شهید مفتح جواب می دهند که"نه! همه اش حرام نیست." آن زمان این صحبت برای ایشان خیلی عجیب بوده و از شهید مفتح می پرسند که چطور چنین جوابی داده اند. شهید مفتح می گویند این جوان به هر حال آمده بود و اگر قرار باشد من بالصراحه جواب منفی بدهم دیگر فردا پیدایش نمی شود، ولی با این پاسخ که همه اش حرام نیست، او را جذب می کنیم و به مرور تصحیح می شود. شهید مفتح به هر حال حرف خلاف اسلام نزده بودند، ولی اگر با صراحت و مثل دیگران جواب می دادند، برخی از جوانان را طرد می کردند. ایشان سعی می کردند تا جایی که لطمه ای به هدف نخورد، چندان سختگیری نکنند."

 

حالا این ملاطفت و جذب حداکثری را بگذارید کنار آنانی که با عنوان نمایندگی مجلس، امامت جمعه این شهر و آن شهر، استاد حوزه فلان و... چه گفته های دُررباری را از تریبون های عمومی بر زبان جاری می کنند که نه تنها آتش خشم جوانان و مردم را خاموش که نمی کند هیچ، بر آن بیشتر نیز می دمد و آنها خواسته یا نخواسته همان مسیری را طی می کنند که دشمنان این نظام و مرز و بوم سال هاست که پیشه خود کرده اند.

 

بررسی اجمالی ترورها حال می خواهد کار گروهک فرقان باشد یا منافقان یا موساد به خوبی روشن می کند که آنها مغزهای متفکر جامعه حوزوی و دانشگاهی را نشانه گرفتند تا در جای خالی شان بتوانند جولان دهند اما زهی خیال باطل مگر نه این است که خون شهید در تاریخ جاری باقی خواهد ماند.

 

محمد مفتح که در مکتب بزرگانی چون امام خمینی، علامه طباطبایی، آیات عظام بروجردی، مرعشی نجفی و گلپایگانی شاگردی کرد، اگر از هر کدام از این اساتید مسلم اخلاق و ادب اسلامی هم تنها یک صفت را در وجود خود ته نشین کرده بود، شد مفتحی که درد دین داشت و مردم و بویژه جوانان. همتش را در این راه در تهرانی که به آن تبعید شده بود از مسجد الجواد(ع) آغاز کرد اما روشنگری ها و طرح نوینی که برای شناخت اسلام به راه انداخته بود و مسجد را پاتوق جوانان کرده بود، به مذاق ساواک ناسازگار آمد و مسجد را بست و محمد مفتح برای ادامه هدف، مسجد جاوید را انتخاب کرد. به همتش کلاس‌ های عقاید، اسلام شناسی، جامعه شناسی، تاریخ ادیان، اقتصاد، فلسفه، تفسیر قرآن و نهج البلاغه شکل گرفت،  کتابخانه تشکیل شد، خطبا و وعاظ برجسته برای سخنرانی می آمدند و می رفتند تا ساواک سخنرانی آیت الله خامنه ای را بهانه ای برای تعطیلی مسجد و دستگیری هر دویشان قرار داد.

 حالا یعنی سال ۵۴ با آزادی اش از زندان ساواک، امام جماعت مسجد قبا به قول شهید بهشتی به یک فرد فعال و پرجوش واگذار شد.

 

کارنامه درخشان مفتح به فعالیت در این مسجد و آن مسجد و رفتن به دانشگاه الازهر و لبنان و تاسیس دبیرستان دین و دانش و اقدام به اصلاح حوزه و فعالیت های سیاسی در پیشبرد نهضت امام ختم نمی شود که گویا برخی مانند او در این دنیا ماموریت دارند که لحظه لحظه عمرشان، قدم برای پیشبرد اهداف انبیا باشد و دشمنان چه خیام خامی دارند که گمان می کنند با شهادتشان وقفه ای در این مسیر ایجاد می کنند و چه حکیمانه خمینی کبیر در پیامش به مناسبت شهادت این خیرخواه و همدم جوانان به این نکته اشاره فرموده آنجا که آورده است:

"بدخواهان ما که از همه جا وامانده دست به ترور وحشیانه می‌ زنند، ما را از چه می‌ ترسانند؟ امریکا خود را دلخوش می‌ کند که با ایجاد رعب در دل ملت ـ که سربازان قرآنند ـ می‌ تواند وقفه‌ای در مسیر حق و عقبگردی از جهاد مقدس در راه خدا ایجاد کند؛ غافل از اینکه ترس از مرگ برای کسانی است که دنیا را مقرّ خود قرار داده و از قرارگاه ابدی و جوار رحمت ایزدی بی‌خبرند. اینان از کوردلی، صحنه‌ های شورانگیز ملت عزیز و شجاع ما را در هر شهادتی، پس از شهادتی که در پیش چشمان خیرۀ آنان منعکس است نمی‌ بینند. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَعْقِلُونَ اینان می‌ بینند که هزار و سیصد سال بیشتر از صحنۀ حماسه آفرین کربلا می‌ گذرد و هنوز خون شهیدان ما در جوش و ملت عزیز ما در حماسه و خروش است." (صحیفه امام؛ ج 11، ص 320-321)

 

بیست و هفتم آذر ماه ۵۸، گروهک فرقان که ترور شخصیت های تراز اول را در دستور کار خود قرار داده بود، حوالی ساعت ۹ صبح مقابل دانشکده الهیات دانشگاه تهران حجت الاسلام والمسلمین محمد مفتح را به شهادت رساند.

امام در پیامشان یادآور شدند: 

"امید بود از دانش استاد محترم و از زبان و علم او بهره‌ ها برای اسلام و پیشرفت نهضت برداشته شود؛ و امید است از شهادت امثال ایشان بهره‌ها برداریم."(صحیفه امام؛ ج 11، ص 320-321)

 

چهل و سه سال از شهادتش می گذرد، باید پرسید چند درصد به باور او که معتقد بود اگر چه حوزه و دانشگاه هر یک اهداف، برنامه‌ ها و کارکردهای خود را دارند ولی می‌ توانند با نگرشی توأم با احترام و اعتماد متقابل، با یکدیگر ارتباط داشته باشند، و به جای نفی و طرد و نفرت و بدبینی، به درک متقابل که آکنده از روح اطمینان است اهتمام ورزند و تقویت کننده و تکمیل کننده هم باشند و برای تحقق این برنامه باید رابطه علمی و آموزشی داشته باشند و در مباحث فکری و فرهنگی و رفع معضلات اجتماعی از پیش همفکری و هم اندیشی کنند، جامه عمل پوشانده شده است؟

دیدگاه تان را بنویسید