جماران؛

حسنین هیکل که بود و هدفش از دیدار با امام چه بود؟

نام حسنین هیکل برای همه آنهایی که حتی اگر دستی هم بر سیاست نداشته و فقط به خواندن اخبار کفایت کرده اند، نامی آشناست. او روزنامه نگار و نویسنده مصری بود که با برخی از رهبران و شاهان دنیا دیدار و گفت و گو داشت. این نویسنده مسلمان چه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن به بحث و گفت و گو با امام خمینی پرداخت.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جماران، محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار شهیر مصری از جمله افرادی بود که در چند مرحله به دیدار امام خمینی (س) آمد و به گفت و گو با ایشان پرداخت. آنچه که از زندگی این روزنامه نگار بر می آید این است که وی هفتاد سال از عمر خود را به کار رسانه ای اختصاص داده بود و در همه این سال ها با رهبران و پادشاهان کشورهای مختلف از جمله ایران به بحث و گفت و گو پرداخت. گفت و گوی او با امام هم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن صورت گرفت. همچنین امام در اسفند ماه سال 58 نیز مکاتبه ای با وی داشتند. او درباره اولین دیدارش با امام در نوفل لوشاتو در خاطره ای گفته است: 

 

"در مورد آیت الله خمینی بایستی بگویم که وی بزرگترین شخصیت معروف و در عین حال ناشناخته در جهان به شمار می آید؛ زیرا مردم او را می شناسند و درباره اش موضع گیری کرده اند؛ ولی زندگی و ساختار شخصیتی او پیچیده تر از این نوع موضع گیریهاست، از این رو آیت الله موسوی خمینی یک پدیدۀ انسانی بسیار پیچیده است. من پس از اولین ملاقات با وی در نوفل لوشاتو (روز بیست و سوم سپتامبر ۱۹۷۸م. ) با حیرت او را ترک کردم و این در حالی بود که حدود پنج ساعت با او بودم. ابتدا از سوی اطرافیان ایشان مورد استقبال قرار گرفتم، و بعد وارد سالنی که آیت الله در آن می نشست، شدم. آیت الله خمینی وقتی مرا دید با لبخند از جا برخاست. سپس به مدت بیش از دو ساعت با او مصاحبه کردم. آنگاه برای ادای نماز راهی محوطه ای شدیم که قبلاً پارکینگ بود. همراه با بیش از دویست نفر از طرفدارانش که از مناطق مختلف جهان برای شنیدن صدای او به «نوفل لوشاتو» آمده بودند پشت سر آیت الله خمینی نماز را به جا آوردیم وی پس از ادای نماز رو به روی ما نشست و برای حاضران صحبت کرد. بسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاه های اروپا و امریکا جزء دیدارکنندگان بودند و سخنان او که بسیار متنوع بود تأثیر آشکاری بر این عده داشت.

سپس به خانه بازگشتم و شام را در همان جا تناول کردیم. نزدیک نیمه شب که به پاریس برگشتیم، در طول راه فکرم مشغول بود و نتوانستم تصمیم قاطع بگیرم. من او را فردی خوش برخورد، سخنور و معتقد دیدیم و با او غذا خوردم. ولی با وجود این احساس کردم که قادر به اتخاذ موضع قاطعی در مورد او نیستم!(پنجاه تصویر از امام و ایران پس از انقلاب اسلامی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص ۸۸ - ۹۰)

 

متن گفت و گوی اولین دیدار حسنین هیکل با امام در نوفل لوشاتو

حسنین هیکل در دوم دی ماه 57 یعنی زمانی که امام در نوفل لوشاتو اقامت داشتند و روزانه افراد مختلفی از قسمت های مختلف جهان به حضور امام رسیدند، به دیدار ایشان رفت. موضوع مورد بحث در این گفت و گو علل شکل گیری انقلاب اسلامی و ضرورت تلاش اندیشمندان‌‎ ‎‌در تبیین انقلاب اسلامی‌ بود. متن زیر ماحصل این دیدار است: 

 

‌‌سؤال: ‌‌[‌‌حرکت اسلامی را در مقایسه با زمان پیامبر چگونه می بینید؟‌‌]‌

‌‌جواب: ‌‌حرکت کنونی ایران نمونه ای است از حرکت صدر اسلام؛ که در یک مدت کوتاهی،‌‎ ‎‌تأثیری بسیار عمیق و طولانی بر جای خواهد گذاشت.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌با وجود روحیۀ یأس و ناامیدی که در مردم ملاحظه می شد، گسترش این حرکت جدید از چه چیزی‌‎ ‎‌ناشی می شود؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌این یأس در عموم کشورهای اسلامی بود؛ برای اینکه تبلیغات غربی و تبلیغات اجنبی به‌‎ ‎‌قدری شدید شده بود که تمامی اهالی ممالک اسلامی را تحت سیطرۀ آنها برده بود؛ و از‌‎ ‎‌این جهت احتمال نجات در مردم اصلاً وجود نداشت. حالا با این حرکت و نهضتی که‌‎ ‎‌پیدا شد، احتمال آن است که سایر ممالک هم متصل و ملحق بشوند؛ نه تنها احتمال، بلکه‌‎ ‎‌نزدیک به اطمینان است، که مسلمین از این سیطره نجات یابند؛ و از خداوند، نجات و‌‎ ‎‌تحقق آمال مسلمین را آرزو دارم.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌آیا پیش بینی می کنید که حرکت اسلامی ایران استمرار پیدا کند و به سایر کشورها نیز سرایت نماید؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌استمرار این جنبش از ناحیۀ مسلمانان ایران ـ قطعاً ـ خواهد بود؛ اما ایران محتاج به کسانی‌‎ ‎‌است که از خارج کمک کنند؛ کمک تبلیغاتی کنند، نویسندگان بزرگ، ادای دِین کنند.‌‎ ‎‌در چنین مشکلاتی به واسطۀ قلمهای توانای خود، مسائل را مطرح، به مردم خود و به‌‎ ‎‌سایر مردم جهان برسانند، و این از موجبات تقویت روحی مردم ایران خواهد بود، تا آنها‌‎ ‎‌هم در استمرار خود ثابت قدم بشوند.‌

ـ     ‌‌[‌‌من در سالهای 1950 و 1951 (در اوج مبارزات مردم، علیه انگلیسی ها) در ایران بودم و اولین کتاب‌‎ ‎‌خود را دربارۀ ایران نوشتم.‌‎[1]‎‌ نظر شما در مورد تفاوت مبارزات، در آن سالها و مبارزات کنونی‌‎ ‎‌چیست؟ و چرا امپریالیسم جنبش را در آن سالها شکست داد؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌نظر من این است که جنبش فعلی خیلی عمیقتر است، تا جنبش زمان مرحوم دکتر مصدق.‌‎ ‎‌جنبش در آن وقت صرفاً سیاسی بود؛ و الآن در جنبش جنبۀ دینی غلبه دارد. در مملکت‌‎ ‎‌ایران، مردم همه مسلمان هستند. اقشار زیادی از سیاست بیخبرند؛ اما به دین علاقه دارند.‌‎ ‎‌تمام دهات ـ که خوب است بروید و ببینید ـ همین شعارهای شهر را می دهند و‌‎ ‎‌درخواستهای آنان را دارند. تمام مردم از کوچک ـ طفل دبستانی ـ تا پیرمردِ در حال‌‎ ‎‌نَزْع،‌‎[2]‎‌ یکصدا همین مطلب را می گویند. این درخواستها و شعارها به طوری ملی شده‌‎ ‎‌است، که کسی نمی تواند مناقشه کند. این جنبش دارای یک معنای اسلامی ـ سیاسی‌‎ ‎‌است؛ و جنبش گذشته فقط سیاسی بود. جنبش کنونی عمقش بیشتر، و امید به‌‎ ‎‌پیروزی اش بیشتر است؛ امید که این نهضت را نتوانند خاموش سازند.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌ما هم امیدواریم که این جنبش پیروز شود. من واقعاً از اینکه شما به من فرصت چنین بحثی را داده اید‌‎ ‎‌مفتخرم؛ اما همۀ ما از خود می پرسیم که آیا این جنبش به اهداف خود می رسد؟ بسیاری از ما نگرانیم که‌‎ ‎‌این جنبش ممکن است به اهداف خود نرسد؛ دشمنان ما نسبت به گذشته خیلی ورزیده تر هستند. مسئله‌‎ ‎‌تنها شاه نیست؛ ایران یک کشور بزرگ صادرکنندۀ نفت است؛ ایران پلیس منطقه و محافظ منافع‌‎ ‎‌امپریالیستهاست؛ عضو یک پیمان نظامی است. در آن موقع که من در ایران بودم عوامل رهبری سیاسی‌‎ ‎‌در جنبش بودند، و عوامل رهبری مذهبی هم بودند. الآن سرتاسر رهبری جنبش، اسلامی است. در آن‌‎ ‎‌زمان رهبری سیاسی و مذهبی از هم جدا بودند (که مقصود کاشانی و مصدق است)؛ اما حالا این رهبری‌‎ ‎‌(سیاسی ـ دینی) واحد است و یک رهبری وجود دارد. اما دشمنان نیز الآن متحدند؛ تمامی منطقه را زیر‌‎ ‎‌نفوذ خود دارند. حالا که این جنبش در ایران رخ داده است دنیای غرب غافلگیر شده است.‌

‌‌     چند سال قبل من شاه را در ایران ملاقات کردم. همه تصور می کردند که اوضاع تثبیت شده است.‌ سؤال این است که چرا این وضع اتفاق افتاد؟ چگونه اتفاق افتاد؟ و این توسعۀ عظیم جنبش از کجا‌‎ ‎‌ناشی می شود؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌این قدرت، ناشی از اسلام است. در زمان کاشانی ـ مصدق، اصلْ سیاست بود. جنبه های‌‎ ‎‌سیاسی جنبش قوی بود. در زمان کاشانی، هم به وی نوشتم و هم گفتم، که باید جنبه های‌‎ ‎‌دینی را توجه کنید. نتوانستند و یا نخواستند. ایشان به جای تقویت جنبه های دینی و به‌‎ ‎‌جای آنکه جهات دینی را به جهات سیاسی غلبه بدهند، خودشان سیاسی شدند؛ رئیس‌‎ ‎‌مجلس شدند، که اشتباه بود. من گفتم که باید برای دین کار کنند نه آنکه سیاسی بشوند.‌

‌‌     اما حالا جنبش در همۀ جهات، دینی است، اسلامی است؛ سیاست هم داخل آن‌‎ ‎‌است. اسلام، دین سیاسی است؛ سیاست در بطن این جنبش است. خوب است حالا هم‌‎ ‎‌سری به ایران بزنید و ببینید ـ از نزدیک ـ که امروز چیست و آن روز چه بود. مشکلات‌‎ ‎‌زیاد است؛ ابرقدرتها هستند، و همۀ نگرانیها را از جنبش ما دارند؛ اما کاری نمی توانند‌‎ ‎‌بکنند، مگر بخواهند به زور، نیرو پیاده کنند. ما ضعیف هستیم و از نظر نظامی نمی توانیم‌‎ ‎‌با آنها مقابله کنیم؛ وگرنه آنها با دست دولتها، با کودتای نظامی، با دولت نظامی و غیره‌‎ ‎‌ـ حتی با کودتای نظامی و از بین بردن خود شاه هم ـ نمی توانند موفق بشوند. عمق جنبش‌‎ ‎‌به حدی است، که این مسائل حل شده است؛ دولت نظامی و حکومت نظامی حل شده‌‎ ‎‌است؛ مردم اعتنایی ندارند. امروز مردم برای اسلام فریاد می زنند، آن روز برای نفت‌‎ ‎‌بود؛ فرق است وقتی که مردم برای منفعت، جنبش می کنند یا برای خدا. جنبش در آن‌‎ ‎‌روز مادی بود، و جنبش امروز معنوی است؛ لذا کاملاً شبیه صدر اسلام است، و ما به‌‎ ‎‌موفقیت آن امیدوار هستیم.‌

‌‌     نه اینکه نگرانی نداریم. البته در چنین مبارزه ای نگرانیهایی هست؛ همۀ مراکز سیاسی‌‎ ‎‌دنیا به ایران توجه دارند؛ می خواهند جنبش ایران را خرد کنند. نه اینکه ندانیم و نگران‌‎ ‎‌نباشیم؛ اما ما احراز تکلیف شرعی کرده ایم؛ احراز امر الهی داریم؛ این همان منطق صدر‌‎ ‎‌اسلام است؛ همان منطق است که اگر کشته شویم به بهشت می رویم، اگر بکشیم به بهشت‌‎ ‎‌می رویم؛ اگر شکست بخوریم به بهشت می رویم، اگر شکست بدهیم به بهشت‌ می رویم؛ لذا از شکست نمی ترسیم؛ لذا ما ترسی نداریم. قضیۀ ما سیاسیِ صرف نیست؛‌‎ ‎‌ما با منطق اسلام پیش می رویم، ازشکست ترس نداریم. رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ‌‎ ‎‌هم در بعضی غزوات شکست خورد. ما با شمشیر خدا به جنگ می رویم؛ ترس نداریم.‌‎ ‎‌نهضت ادامه خواهد یافت.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌چگونه این وضع اتفاق افتاد؟ ناظرینی که به ایران نگاه می کنند و اوضاع ایران را بررسی می کرده اند،‌‎ ‎‌نمی توانند این حرکت عظیم را باور کنند. این اولین نمونه در تاریخ است؛ خصوصاً تنها نمونه ای است‌‎ ‎‌که از راه دور جنبش، رهبری و کنترل می شود. عظمت این جنبش از کجا ناشی می شود؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌جزیرۀ ثبات و آرامش ایران همراه با اختناق بود. هر اختناقی انفجاری را به وجود‌‎ ‎‌می آورد. اختناق همگانی به دنبالش انفجار همگانی است. مردم از هر جهت در فشار‌‎ ‎‌بودند؛ همه انتظار خروج از این فشار را داشتند؛ و همه امیدشان رفتن شاه شده بود. اگر‌‎ ‎‌متوجه و مطلع باشید و به یاد بیاورید، در زمان رضاخان بعد از آن همه فشارها، وقتی‌‎ ‎‌نیروهای متفقین از سه طرف به ایران حمله کردند و ایران را اشغال کردند، تمام زندگی‌‎ ‎‌مردم، همه چیز مردم در خطر افتاد؛ اما چون رضا شاه رفت، همه خوشحال بودند؛ چرا که‌‎ ‎‌فشار و اختناق باعث یک رنج بزرگی شده بود که برای رهایی از آن رنج بزرگ رنجهای‌‎ ‎‌دیگر را تحمل می کردند. این حالت اختناق و رنج عمومی در زمان این شاه بیشتر شد.‌‎ ‎‌جهات متعدده ای پیش آمد که مردم به شدت در رنج بودند. سازمانیها ‌‌[‌‌ساواکیها‌‌]‌‌ و سایر‌‎ ‎‌مراکز و عمال دولتی، چنان با مردم رفتار کردند که برای همه یک عقده شد، و این عقده‌‎ ‎‌عمومی شد؛ به طوری که همه منتظر یک نیشتر بودند که این عقده بشکافد و همه بیرون‌‎ ‎‌بریزند. این عقده را روحانیت بیرون ریخت. من زبان مردم را می فهمم و نهادهای جامعه‌‎ ‎‌را می شناسم. با زبان مردم صحبت می کنم و از نهان آنها سخن می گویم. تمام نقاط ضعف‌‎ ‎‌پنجاه ساله را ـ که حاضر در قضایا بوده ام ـ انگشت می گذارم؛ مطلع بودم، ناظر بودم. همۀ‌‎ ‎‌مردم در حال انفجار بودند، همه منتظر بودند. این حالت استبدادی، انفجار را به فعلیت‌‎ ‎‌رساند؛ قیام روحانیت باعث انفجار شد.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌گفته اند که احتمال نمی رود امریکایی ها در ایران دخالت نظامی کنند. اگر ارتش نتواند با مردم مقابله‌ کند و آنها منافع خود را در خطر قطعی ببینند، آیا احتمال دخالت نظامی نمی دهید؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌اینها از هجومهای سابقی که در ایران شده است تجربه آموخته اند؛ می دانند که با حملۀ‌‎ ‎‌نظامی ممکن است پیش ببرند، اما بقا و دوام ندارد. در مملکتی که تمامی ملت مخالفند،‌‎ ‎‌مهاجم ممکن است پیش ببرد، اما نمی تواند باقی بماند. تمامی ملت، آنها را از بین‌‎ ‎‌می برند. آنها کارشناس دارند اوضاع را بررسی کرده و می کنند، و این قضایا را می دانند ...‌‎ ‎‌این کار را نمی کنند؛ اگر بکنند کاملاً شکست خواهند خورد.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌از اینکه وقت شما را گرفته ام پوزش می طلبم. هر وقت مایل بودید که بحث پایان یابد بفرمایید.‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌دو مطلب است که باید به شما تذکر بدهم.‌

‌‌     نکتۀ اول: در این نهضت ـ که یک نهضت اسلامی است ـ یک ملت مظلوم، در برابر‌‎ ‎‌این جبارها که می خواهند همۀ ملت را از بین ببرند، قیام کرده است. چه شد که علمای‌‎ ‎‌«الازهر» با ملت مخالفت، و با شاه موافقت کردند؟ با علمایی که با زور و جور موافقت‌‎ ‎‌کردند ـ علیه مظلومین ـ چه می شود کرد؟‌

‌‌     نکتۀ دوم: از شما که یک نویسندۀ توانایی هستید، می خواهم که اگر می توانید بروید‌‎ ‎‌ایران را ببینید. این مظالم را بررسی کنید؛ از تمامی طبقات سیاسی، بازاری، رعایا،‌‎ ‎‌ارتشیها ـ خصوصاً افسران در درجات پایین و جوان ـ ادارات دولتی، کارمندان دولت، هر‌‎ ‎‌کس که می خواهید انتخاب کنید و از آنها سؤال کنید وضع چه بود و چه شد و وضع اکنون‌‎ ‎‌چطور است؟ بعد که مطلب به دست آمد، کتابی ـ مثل سفر قبلی خودتان ـ دربارۀ ایران‌‎ ‎‌بنویسید و منتشر کنید. که امر پشتیبانی از ملت ایران و ادای دِین شما می باشد.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌من شاه را در سال 1975 ملاقات کردم؛ بحث زیاد و شدید و تندی با او داشتم. وقتی به او گفتم که سؤال‌‎ ‎‌زیادی از شما دارم، او نیز گفت سؤالات زیادی از شما دارم. او می دانست که دوست عبدالناصر بودم و‌‎ ‎‌راجع به عبدالناصر سؤالات زیادی از من کرد. شاه وقتی از خودش و انقلاب شاه و ملت و آرزوهایش‌‎ ‎‌صحبت می کرد، به او گفتم چرا هر کجا می روید با مخالفت جدی جوانان کشور روبه رو هستید و با‌‎ ‎‌مخالفت و نفی رژیم شاه روبه رو می شوید؟ جوانان، آیندۀ مملکت هستند؛ آنها چرا با شما مخالفند؟‌‎ ‎‌من احتیاج ندارم بروم ایران تا بدانم وضع چگونه است؛ من اوضاع را می دانم. من دوست نزدیک‌ عبدالناصر بودم و با رژیم شاه مخالفت داشتیم. اما دربارۀ علما؛ این اولین جنبش در اسلام است که علناً‌‎ ‎‌ضد رژیم، قیام کرده است. آنچه که جنبش را مهم کرده است، همین است که اولین حرکت ضد دولت‌‎ ‎‌است.‌

‌‌     علمای «الازهر» متأسفانه کاملاً مطیع اوامر دولتند؛ از زمان عثمانیها چنین بوده است؛ بلکه از ابتدای‌‎ ‎‌خلافت چنین بوده است. دولت همه چیز را کنترل می کند؛ به همین دلیل است که برخی از کمونیستها‌‎ ‎‌می گویند، و به ما حمله می کنند، که مذهب، وسیله و ابزار دولت برای اجرای اغراض وی می باشد.‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌یکی از خصوصیات مذهب شیعه، همین است که در هیچ عصری از اعصار، تابع دولت‌‎ ‎‌نبوده است؛ و در برابر دولتها ایستاده است. بزرگان خود را به کشتن داده است. چنین‌‎ ‎‌مذهبی است که می تواند معرف اسلام باشد و اسلام را ارائه دهد، و در برابر سایر تزهای‌‎ ‎‌کمونیستها عرض اندام کند و نشان بدهد که دین افیون جامعه نیست و علما تابع دولتها‌‎ ‎‌نیستند.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌قبول می کنم که این حرکت، حرکتی است مذهبی. برنامۀ شما بعد از رفتن شاه چیست؟ این برنامه باید‌‎ ‎‌یک برنامۀ سیاسی باشد. انتقال از یک حرکت خالص مذهبی به یک حالت سیاسی و یا سیاسی ـ‌‎ ‎‌مذهبی، چگونه انجام پذیر است؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌مذهب ما یک مذهب سیاسی است. علمای مذهب از سیاست اطلاع دارند. در مملکت‌‎ ‎‌ما قحط الرجال نیست؛ رجال دانشمندِ مسلمانِ مدیر، در همۀ رشته ها داریم. بعد از رفتن‌‎ ‎‌شاه، یک دسته دزد می روند و یک دسته امین و کاردان به جایشان خواهند نشست.‌

‌‌ــ     ‌‌[‌‌یک سؤالِ شاید کمی شخصی دارم که مطرح کنم؛ چه شخصیت یا شخصیتهایی ـ در تاریخ اسلامی یا‌‎ ‎‌غیراسلامی ـ غیر از رسول اکرم (ص) و امام علی (ع) شما را تحت تأثیر قرار داده است و روی شما مؤثر‌‎ ‎‌بوده است؟ و چه کتابهایی - بجز قرآن ـ در شما اثر گذاشته است؟‌‌]‌

‌‌ــ     ‌‌من نمی توانم به این سؤال الآن جواب بدهم. احتیاج به تأمل دارد. کتابهای زیادی ما‌‎ ‎‌داریم؛ شاید بتوان گفت در فلسفه: ملاصدرا، از کتب اخبار: کافی، از فقه: جواهر. علوم‌‎ ‎‌اسلامی ما خیلی غنی هستند؛ خیلی کتب داریم. نمی توانم برای شما احصا کنم.‌ (صحیفه امام؛ ج 5، ص 266-271)

‌‎ ‎

‌‎این نویسنده و روزنامه نگار مصری که به وسیله جمال عبدالناصر، رئیس جمهور وقت مصر به وزارت ارشاد ملی گماشته شده بود و کتاب های پرفروشی مانند «خزان خشم» و «بازگشت آیت‌ الله» را در کارنامه فرهنگی ادبی خود ثبت کرده است، در خاطره دیگری درباره دومین دیدار خود با امام اینگونه نقل کرده است:

"بار دوم او را در قم، شهر مذهبی ایران ملاقات کردم به طرف بام منزلش که دو طبقه بود، رفتم و او را در حال پاسخ به احساسات دهها هزار نفر از مناطق دور ایران که برای عرض سلام و تبریک به قم آمده بودند، دیدم. وقتی به همراه «احمد» فرزندش به بالای بام رفتم، او برخاست و در برابر تودۀ مردم از من استقبال کرد. در حالی که با عمامه و عبای مشکی و نعلین آبی رنگ نزدیک لبه بام روی صندلی نشسته بود بیش از یک ساعت نزد او ماندم بعد ازجا برخاست و از پلکان پایین رفته و راهی اتاق خود گردید. من هم به دنبال او رفتم و در اتاق بر روی پتویی که او بر آن می نشست، نشستم. صحبت را از دوران تبعید در حومۀ پاریس آغاز کرده و به حومۀ تهران؛ یعنی قم رساندم. بعد از ظهر همان روز به تهران مراجعت کردم و در طول راه به امام فکر می کردم، من او را بار دیگر در قم و در میان طرفدارانش ملاقات کرده. به حرفهایش گوش داده در هر دو ملاقات سؤالات بسیاری از او کردم که همه را بدون وقفه جواب می داد. 

 

دیدار حسنین هیکل با امام

متن گفت و گوی دوم حسنین هیکل با امام در قم 

حسنین هیکل در بیست و هشتم آذر ماه سال 58 یعنی چیزی حدود ده ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که یک سال از اولین دیدارش با امام می گذشت، در قم به حضور ایشان رسید. موضوع گفت و گوی او با امام، دخالتهای امریکا در ایران و نهراسیدن از تهدیدات آنها بود. متن گفت و گو به شرح زیر است:

 

سؤال:[تا سه روز دیگر یک سال از آخرین دیدار با شما در پاریس می‌گذرد.]

امام:بله

ــ[و در این سال چیزهای زیادی گذشت.]

ــالحمدللّه‌. ان‌ شاء اللّه‌ ... امیدواریم از این به بعد هم چیزهای زیادی بگذرد.

ــ[در نظر شما مهمترین چیزی که در سال گذشته رخ داد چه بود و چه رویدادهایی را انتظار می‌کشید؟]

ــ بسم‌اللّه‌ الرحمن الرحیم: مهمترین چیزی که در سال گذشته برای ملت ما حاصل شد، قطع ایادی ابرقدرتها از کشور و قطع ظلمی که بر اینها در سالهای طولانی می‌شد، آن بزرگتر چیزی بود که بر ما گذشت. و بزرگتر چیزی که ما آرزو داریم این است که در این سال ان‌ شاء اللّه‌ ممالک اسلامی به ما متصل بشوند و ملتهای مسلمین بیدار بشوند و متوجه به این بشوند که این تبلیغاتی که ابرقدرتها کردند و خودشان را آسیب‌ناپذیر معرفی کردند، اینها حقیقت نداشته است. دیدند ملتها که ملت ما بزرگتر آسیب را به بزرگتر رژیم وارد کرد و الآن هم مشغول است که آسیبها را پشت سر آسیب‌ها وارد کند و آن بت بزرگی که برای دنیا درست کرده بودند،[3] ملت ما شکست آن را و می‌شکند. آرزوی بزرگ ما این است که ملتهای دیگر هم با ما متصل بشوند و همانطور که اسلام دستور داده است که مؤمنین اخوه هستند،[4] همان مسائل در پیش روی ملتها باشد. البته من از دولتها باید بگویم مأیوسم. لکن ملتها اینطور نیستند. ملت مصر یک حکم دارد و آقای سادات[5]هم یک حکم. و همینطور سایر ملتها نسبت به دولتها. کمی از دولتها هست که امیدی به آنها هست و الاّ اکثراً امید بر آنها نیست. و ما آرزوی بزرگمان این است که ملتها این معنایی که در ایران واقع شد و دیدند آن چیزهایی که به نظرشان امکان نداشت تحقق پیدا کرد، آنها هم توجه داشته باشند که غیرممکنها با ارادۀ ملتها، اراده‌ای که تبع ارادۀ خداست، اراده‌ای که برای خداست، غیرممکنها ممکن می‌شود و محالها واقع.

ــ[در سال گذشته چیزهای زیادی رخ داد و چیزهای زیادی هم شنیدیم و الآن که من آمدم اینجا، می‌بینم مشکلات زیادی در عین پیروزیهای زیاد در کشور ایران موجود است. مثلاً اجانب، تبلیغات، حملۀ تبلیغاتی و حمله‌های دیگری می‌کنند و ممکن است که یک وقت منجر به حملۀ نظامی هم بشود. کما اینکه حمله‌های اقتصادی هم دارند به ایران و در آینده چیزهای زیادی رخ خواهد داد. آیا ممکن است در مورد آینده سؤالی از شما بکنم و آن اینکه شما دربارۀ روابط با امریکا چه در نظر دارید. مثلاً، من باب مثال در روابط با امریکا و مثلاً دربارۀ مسائل و مشکلات دیگری که متوجه ملت ایران و انقلاب ایران خواهد شد، شما چه در نظر دارید و می‌خواهید چه عملی انجام بدهید؟ دیروز کارتر چیزی گفت که شبیه به تهدید جنگ بود که این تهدید اول ایشان نیست.]

ــ پشت سر هر انقلابی در عالم اینطور آشفتگیها هست. و من باید بگویم که انقلاب ما انقلاب بزرگی بوده است و در حد خودش بالاترین انقلاب بوده است. با وضعی که حاضر است و ما شاهد بودیم و پشت سر آن آشفتگیهایش ناچیز است. آنطوری که انقلابهای دیگر بودند که بعد از پنجاه سال، شصت سال، بعد از چند سال باز گرفتار هستند، ما آن گرفتاریها را نداریم. و مهم هم این است که انقلاب ما اسلامی است و ملی. ملت مسلم قیام کرده است برای اسلام و هر قیامی که اینطور باشد پشت سرش آنطور خونریزیها، آنطور وحشیگریها پیدا نمی‌شود. شما مطلع هستید که در این انقلابات یک میلیون و یک میلیون و نیم مقتول داشتند. پس از پیروزی، فلان کسی که پیروز شده است می‌گوید من تا این سیگار را کشیدم هر چه می‌توانید بکشید. و آنطوری که الآن برای من یعنی چند روز پیش از این، صورت آوردند از ممالکی که در آن یک انقلابی واقع شده و صورتی که از حبسیها دادند، از مقتولین و اینها دادند عددها، عددهای زیادی مثل یک میلیون، یک میلیون و نیم، دو میلیون بود. و کشور ما بعد از اینکه انقلابش پیروز شد، یک نفر هم حتی بیگناه کشته نشد. آن اشخاصی که در محکمه بردند و ثابت شده است به اینکه اینها مفسد بوده‌اند و فساد ایجاد کرده‌اند و قتل‌عامها کرده‌اند، امر به قتل‌عامها کرده‌اند، آنها یک عدۀ معدودی بودند که بعد از اینکه محاکمه شدند به جزای خودشان رسیدند. بعد از انقلاب ما، یک آزادی داده شد. تمام مرزها باز و تمام فرودگاهها باز و تمام احزاب و تمام نویسندگان آزاد. در صورتی که بعد از انقلاب، شما می‌دانید که تمام اینها به روی دنیا بسته می‌شود. انقلاب ما، غیر از انقلاب جاهای دیگر است. انقلاب وقتی متکی بر اسلام شد و ملت متعهد به اسلام بودند این انقلاب نمی‌تواند آنطور خسارت را داشته باشد. ما هر چه خسارت دیدیم در حالی بوده است که با شاه، شاه مخلوع و دارودستۀ او برخورد داشتیم و حالا هم هر چه مقتول هست آنهایی هستند که آنها دارند جنایت می‌کنند و باز هم ناچیز هست، چیزی نیست در نظر ما. اما قضیۀ تشرهای آقای کارتر. نمی‌دانم شما این مثل را می‌دانید. من حیفم می‌آید که مثل بزنم به شیر، که می‌گویند وقتی که مقابل یک دشمن می‌ایستد هم فریاد می‌زند و هم از آن طرفش چیزی بیرون می‌آید و هم دمش را حرکت می‌دهد. فریاد می‌زند برای اینکه طرف را بترساند. می‌ترسد، از این جهت از او چیزی هم صادر می‌شود. دمش را حرکت می‌دهد برای اینکه میانجی پیدا کند. آقای کارتر را من حیفم می‌آید که بگویم شیر، لکن یک موجودی است که همین کارها را دارد می‌کند. این هیاهو و این فریادها و آن ترساندن ماها را از اقدام نظامی، و دخالت نظامی، اینها کهنه شده است و لهذا یک دفعه یک چیزی می‌گوید فوراً بعدش یک چیزی دیگر می‌گوید خلاف آن. اینها همان فریادهایی است که آن حیوان می‌زد برای اینکه بترساند طرفش را. الآن ملتهای اسلامی و ملتهای غیراسلامی هم توجهشان به اینجاست و دلهایشان با ماست. شما این را بدانید که اگر چنانچه سرنیزۀ سادات از روی مصر برداشته بشود، ملت مصر با ماست. برای اینکه ما اسلام را می‌خواهیم، مصر هم اسلام را می‌خواهد. ما می‌خواهیم یک حکومت اسلامی باشد، ملت مصر هم همین را می‌خواهند. ما می‌خواهیم یک ملت اسلامی باشد، ملت عراق هم همین را می‌خواهند، ملتهای دیگر هم، ترکیه هم همین را می‌خواهد. هر جا که مسلم است ملتش مایل است که یک رژیم اسلامی، یک رژیم عدل باشد. بلکه اگر ما تبلیغاتمان برسد به دنیا و ما به مردم دنیا حالی کنیم که اسلام چه چیز است. اسلام اصلاً شناخته نشده است. تا حالا اصل اسلام شناخته نشده است. کسی نمی‌داند چیست. تا حکومت می‌گویند، به نظرشان حکومت محمدرضا می‌آید و سادات و کارتر می‌آید. تا رژیم گفته می‌شود، این رژیمها به نظرشان می‌آید. ما هر چه هم بخواهیم به آنها بفهمانیم، تا نتوانیم درست پیاده کنیم آن چیزی را که موافق رضای خدا و رسول خداست، نمی‌توانیم ادعا کنیم که ما یک رژیم اسلامی داریم. ما الآن در آستانۀ این واقع شده‌ایم که یک رژیم اسلامی متحقق بشود و ان‌ شاء اللّه‌ متحقق بشود. لکن اگر دنیا بفهمد که این اسلام چیست، حکومت اسلام چه جوری است، چه وضعی دارد، حاکم اسلام و رئیس اسلام با محکومین و با اشخاصی که به آنها حکومت می‌کند چه وضعی داشته‌اند، سردارهای اسلام در صدر اسلام با مردم چه وضعی داشته‌اند، سرداری که یک نفر آدم بازاری، سُوقی به او فحاشی می‌کند، نشناخته و بعد او راه می‌افتد می‌رود بعد به او می‌گویند که این مالک اشتر ظاهراً بود، فهمیدی چه کردی؟ فهمیده و می‌دود دنبالش که می‌بیند رفته مسجد. می‌گوید که من آمدم مسجد دعا کنم برای تو. این یک فرم حکومتی است که دنیا ندیده است. یعنی تا حالا در دنیا نشده است پیاده بشود. زمان حضرت امیر و زمان پیغمبر اکرم و خلفا یک مقداری، آنطوری که می‌خواستند یک مقداری شد والاّ آنطوری که آنها می‌خواستند نشده است تا حالا. بعد از آن هم که بنی‌امیه آمدند و بنی‌عباس آمدند و حکومتهای ایرانی و نمی‌دانم بومی و اینها بودند که دیگر بدتر شد مصیبتها. اگر بتوانیم و شما نویسنده‌هایی که مسئول هستید، همۀ شما مسئول هستید، همۀ نویسندگان اسلام مسئول هستند، همۀ گویندگان اسلام مسئول هستند که معرفی کنند اسلام را به مردم. حکومت اسلام را معرفی کنند به ملتهای خودشان که حکومت این است وضعش. نه آنی که محمدرضا داشت و نه آنی که سادات دارد و نه آنی که سایر سران قوم دارند. آنها اصلش اجنبی است از اسلام. ربطی به اسلام ندارد. اگر ما معرفی کنیم اسلام را به دنیا، همۀ دنیا با ما موافق می‌شوند. همۀ قلوب دنیا می‌خواهند عدالت باشد، این جور عدالتی که در اسلام هست. لکن خوب، ما یک اشخاص، ملت ضعیفی هستیم. تبلیغات نداریم در دنیا. دنیا بر ضد ما دارد تبلیغات می‌کند. همۀ قلمهای خارج به ضد ماست. همۀ رادیوهای خارج تبلیغات برخلاف ما می‌کنند. مع‌ذلک یک معجزه‌ای است که در عین حالی که همه دارند برخلاف عمل می‌کنند باز هم این قافله دارد جلو می‌رود و جلوتر خواهد رفت. پس این معنا که شما می‌گویید که تشر زده آقای کارتر و ما را خواسته بترساند، این نظیر همان تشری است که آن حیوان می‌زند و ما هم بنا نداریم بترسیم. یک قومی می‌ترسند که برایشان مردن یک مسئله باشد. شما یک مقداری باشید توی این مردم. همینهایی که اینجا الآن فریاد دارند می‌زنند. یک مقداری توی اینها باشید ببینید که اینها منطقشان چیست؟[6] اینها می‌گویند که ما می‌خواهیم که شهید بشویم. همین امروز که در روزنامه من دیدم این عیال مرحوم آقای مفتح[7] می‌گوید که ما افتخار می‌کنیم که یک شهید دادیم. یک مردمی که بانوانش اینطور باشند که به شهادت سرپرستشان آن هم یک چنین سرپرستی افتخار بکنند و بسیاری از این زنها که جوانشان را از دست دادند می‌آیند پیش من می‌گویند که ما باز هم داریم. باز هم داریم که تقدیم کنیم. یک چنین ملتی را آقای کارتر از نظامی می‌ترساند؟! از نظامی باید خودش را بترساند که به آن طرف اعتقاد ندارد. آنهایی که دعا را می‌خواهند وسیلۀ ریاست قرار بدهند، ناقوس را می‌خواهند وسیله و بلندگویشان باشد برای ریاست. ما از چه می‌ترسیم؟ مایی که معتقدیم که از اینجا که برویم به یک جای بهتر می‌رسیم چرا باید بترسیم؟ پس ما از نظامیشان نمی‌ترسیم. ما مهیا هستیم، تا آن اندازه که می‌توانیم مقابله کنیم. اگر نتوانستیم شهید می‌شویم. کاری نیست این. اولیای ما هم همین طور بودند. لکن من به شما می‌گویم که اصلاً این اسلحه پوسیده است. این اسلحه، اینکه ما مداخلۀ نظامی می‌کنیم، یک اسلحۀ پوسیده‌ای است که سابقاً اگر یک چنین چیزی می‌گفتند در ایران، خوفی بود. اما ایران الآن از این چیزها خوفی ندارد و این اسلحه پوسیده است. اصلاً اسلحه در دنیا پوسیده است. مسخره می‌کند دنیا این حرف را. این حرفی که ما مداخلۀ نظامی می‌کنیم. این حرفی است که دنیا مسخره‌اش می‌کند. لکن حالا اگر دیوانگی کردند و یک چنین کاری کردند ما هم حاضریم. ما ابایی از این نداریم. البته ما حتی‌الامکان می‌خواهیم که بشر انسان باشد و مثل سباع[8] به هم نریزند. اما اگر سباعی به ما حمله کرد ما دفاع می‌کنیم تا آن حد که می‌توانیم. اما قضیۀ اقتصادی و اینها. اینهم همانطور است. از همان قماش است که کهنه شده این اسلحه‌ها. آقای کارتر خیال می‌کند که ماها از دنیا اصلاً بی‌خبر هستیم، هیچ اطلاعی از دنیا نداریم. ایشان را هم به آنطور حالا می‌شناسیم که ابرقدرت هست و دارای کذا و چقدر نمی‌دانم لشکر و چقدر سلاح و امثال ذلک و همۀ دنیا هم. ما عقیده‌مان مثلاً این است که تا ایشان بگویند که «محاصره اقتصادی» در دنیا به روی ما بسته می‌شود. این هم از آن خیالاتی است که ایشان کردند پیش خودشان. در آن کاخ سفید قهوه خوردند و یا اگر می‌خوردند و پاهایشان را روی هم انداختند این فکر را کردند. ما پیشمان این حرفها مطرح نیست. ما این را گفتیم که ما خودمان از این زمین خدا، روزی خودمان را درمی‌آوریم. و علاوه کی گوش می‌دهند مردم به این حرفها؟ دولت خودشان هم در یکی دو دفعه تا حالا دو سه دفعه تا حالا گفته‌اند که این حرف صحیح نیست، محاصرۀ اقتصادی صحیح نیست، بکلی نمی‌شود. ممالک دیگر هم که تابع ایشان نیستند. بلی آقای سادات تبعیت دارد، تابع است. او چشم و گوش بسته مثل شاه ما تسلیم است. و من چقدر باید تأسف بخورم که یکی که در یک مملکت اسلامی دارد می‌گوید «من رأس این مملکت هستم» با دو نفر که هر دو دشمن اسلام هستند، دشمن اسلام هستند نه دشمن یک طایفه‌ای، رژیم اسرائیل دشمن اسلام است نه دشمن ما، نه دشمن شما. کارتر هم برادر اوست. اینها سر یک میز بنشینند و با هم معاهده کنند بر ضد اسلام و ما بنشینیم گوش کنیم. ملت مصر هم بنشیند گوش کند. شما نویسنده‌ها هم بنشینید گوش کنید. این چقدر تأسف دارد و چقدر من باید متأسف باشم به این وضع اینکه اینها یک چنین پیوندهایی دارند با دشمنهای اسلام. با کسانی که به روی مسلمین آتش کشیدند. اینها بنشینند با هم سر یک میز و با هم قرارداد کنند بر ضد مسلمین[9]و از آن بدتر اینکه همۀ مسلمین بنشینند نگاه کنند. دولتهای اسلامی هم بنشینند نگاه کنند. ملتها هم بنشینند نگاه کنند.

ــ[من یک چیزهایی دارم احساس می‌کنم و می‌بینم که از داخل نهضت است، از داخل ایران است و از خارج نیست. مثل قضایای آذربایجان و اکراد و کردستان که شکل مسلح گرفت و مثلاً قضیۀ دانشجویانی که این گروگانها را گرفتند. این از داخل ملت شروع شد. مثلاً آیا دولت ایران با اینها موافق بود و آیا با آنها همکاری می‌کرد و دلش می‌خواست یک چنین چیزی بشود؟ من می‌خواهم رأی امام را ببینم دربارۀ قضایایی که در داخل کشور و از اندرون آن بروز می‌کند و تراوش می‌کند نه آن چیزی که از خارج می‌آید، چه نظری شما دارید و چه تفسیری بر این قضایا دارید؟ حکومتهایی آمدند و رفتند. وزیر خارجه‌ای آمد، وزیر خارجه‌ای رفت.[10]چیزهای دیگری هست احتمال می‌دهم یک فشارهای اقتصادی داخلی هم باشد که ما اطلاع نداریم این تغییراتی که دارد می‌شود. نظر امام، تفسیر امام برای قضایا چیست؟ اینها از کجا می‌شود؟]

ــ قضایایی که در ایران واقع شده است اینها ریشه‌اش از خارج و یک مقداری هم از ریشه‌هایی که رژیم سابق دارند و طرفدارانشان است. امت اصیل، نه کرد و نه آذربایجانی با ما مواجه نیستند. البته یک تبلیغاتی در کردستان همان اشخاص خارجی کردند که خیال کردند که یک تفرقه‌ای بین مثلاً اکراد و غیراکراد، بین اقلیتهای اینجا و غیر آن هست. و این برای این است که اسلام را درست نمی‌گذارند ما معرفی کنیم. من امید این را دارم که اگر اسلام آنطوری که ما می‌خواهیم در اینجا تحقق پیدا کند، پیاده بشود، نه کرد و نه لر و نه ترک و نه سایر قشرها که هستند هیچ یک از اینها اصلاً نخواهند که خودشان علی‌حده باشند. علی‌حده بودن روی این زمینه است که یک دولت مرکزی بخواهد بر آنها یک تحمیلاتی بکند. مثل همین است که اول هم گفتم که تا گفته می‌شود رژیم، دولت و اینها، مردم توی ذهنشان همان رژیم سابق و همان دولتهای سابق می‌آید که در تهران نشسته بودند و تحمیل می‌کردند به همۀ قشرهای ایران زور می‌گفتند و آنها را محروم می‌کردند و تمام ذخایرشان را به دیگران می‌دادند و در خوزستان مردم گرسنگی می‌خوردند و نفت زیر پایشان برای خارج صادر می‌شد. اینها اگر حکومت اسلامی را ببینند و بدانند که چه خواهیم کرد و چه میل داریم انجام بدهیم، آن روزی که حکومت اسلامی پیدا بشود تمام این قشرهایی که هستند این مسائل پیش آنها دیگر طرح نمی‌شود. طرح اینکه ما می‌خواهیم خودمان حکومتمان باشد. ما می‌خواهیم شهرداری، خودمان باشد. اینها روی این زمینه است که از دولتهای سابق ضربه خوردند. آن ضربه‌ای که از دولتهای سابق خوردند و تلخی‌ای که در ذایقۀ همۀ قشرها هست این اسباب این شده است که اینها خیال کنند که این حکومت اسلامی هم مثل حکومت شاهنشاهی است. همانطور که حکومت شاهنشاهی همۀ ذخایر را می‌برد و کردستان در حال فقر بود و عرض بکنم که بیمارستان نداشتند و دانشگاه نداشتند و هیچ چیز، و فرض کنید که بلوچستان هم همینطور، بختیاری هم همینطور، اینطور بود. الآن هم که می‌شنوند حکومت، اصلاً در ذهنشان بیش از آن حکومتی که در رژیم سابق بود، نمی‌آید. از این جهت این حرفها را می‌زنند و ما هم گفتیم که ما الآن حرفهای همۀ شما را می‌شنویم تا وقتی فهمیدید حکومت چیست. وقتی گفتید حکومت، دیگر خودتان هم حرفتان را پس می‌گیرید و ما در داخل از خود ملت، از خود داخل چیزی نداریم. ملت همه‌شان با ما هستند. آنهایی که الآن صدا درمی‌آورند در این قشرها، اینهایی‌اند که از خارج الهام می‌گیرند نه از داخل. و آنها هم بسیارشان متوجه مسائل نیستند و بعضیشان هم البته کذا هستند. والاّ نه این است که ما، شما خیال کنید که در داخل با یک مشکلاتی الآن مواجه هستیم و مردم در داخل نمی‌گذارند چه بشود نه، مسائل اینطور نیست. البته یک قضیه که واقع می‌شود قلمهای دشمنهای ما به راه می‌افتد و یک قضیۀ کوچکی را بزرگش می‌کنند الی ماشاءاللّه‌. یک قضیه در آذربایجان مثلاً پیش می‌آید، قضیۀ جزئی که قابل ذکر خیلی نبود. آذربایجان مخالفتی با اسلام نداشت. این را در خارج بزرگش می‌کنند و در رادیوها سر و صدا درمی‌آورند که حکومت آذربایجان چه می‌خواهد بشود و جمهوری آذربایجان چه و این حرفها نیست در کار. این حرفها تبلیغات است همه‌اش، واقعیت ندارد. شما الآن می‌بینید بازارهای ایران باز است و هیچ خبری نیست. همه جا صحیح و سالم و مثل آن نهضتها و آن انقلابات نیست که الآن انقلابی باشد. ما انقلابمان باز یک سالش نشده است و انقلابی که باز یک سال نشده است و پیروزی‌اش چند ماه است، شما متوقعید که تا این سد شکسته شد تمام امور همچه آسوده و راحت است. خوب، یک سی و پنج میلیون حبسی از حبس بیرون آمدند، ما یک محبس داشتیم ایران اسمش بود. سی و پنج میلیون جمعیت هم توی آن محبوس بودند. اختناقها بود و فشارها بود. یک دفعه یک سدی شکسته شد سی و پنج میلیون ریختند بیرون. شما می‌خواهید سی و پنج میلیون که بیرون می‌ریزند، تویشان هم یک عده‌ای هستند که اینها جاهل هستند. یک عده‌ای هم هستند که آنها ملهم از خارج هستند. شما می‌خواهید که فوراً همۀ سر و صداها بخوابد و اینها. شما خاطر جمع باشید که این سر و صداها چیزی نیست و یک چیزی که پیش ما یک اهمیتی داشته باشد نیست. اینها مثل همان سر و صداهای آقای کارتر است، که هیچ خبری نیست در اینجا. دشمنهای ما برای ما خبر خیال می‌کنند، می‌خواهند درست بکنند. و اما قضیۀ اینجایی که شما اسمش را سفارت می‌گذارید و ما اسمش را جاسوسخانه می‌گذاریم، این قضیه را یک دسته از جوانهای ما رفتند و آنجا را گرفتند و دیدند که محل جاسوسی است اینجا. اصلاً یک سفارتخانه نیست؟ با اسم سفارتخانه یک محلی را درست کردند برای جاسوسی و توطئه در منطقه نه توطئه تنها برای ایران. اینها هم که دیدند در آنجا هستند، آنها هم جاسوس هستند، اصلاً مأمور سیاسی، ما در ایران برایمان ثابت نیست که یک مأمور سیاسی امریکا داشته باشد. امریکا ما را یک دولت سیاسی نمی‌دانسته که یک مأمور سیاسی بخواهند بفرستند. دولت اینجا هم آن وقتی که بود، رژیمی که بود نوکرش بود، هر کاری می‌خواست می‌کرد. می‌خواست چه کند؟ یک دیپلمات بیاورد اینجا. مگر مواجه بود با یک مملکتی که مثل خودش بود؟ یک مملکتی بود که در قبضۀ او بود و همه چیز آن دست او بود. این دیگر دیپلمات نمی‌خواست. این اینجا می‌خواست که یک مرکزی درست بکند و عمدۀ نظرش خارج بود. دشمنان خارجی او بود. عمده نظر آقای کارتر در این محل که این چیزها را درست می‌کرد شوروی بود نه اینکه ایران برایش یک چیزی بود. خوب، ایران در مشتش بود. کاری به او نبود. عمده نظر این بود که اینجا پایگاهی درست کنند. در مقابل یک قدرت بزرگی پایگاه نظامی درست کرده. پایگاه همه چیز و پایگاه جاسوسی هم درست کرد، که این مرکز است جوانهای ما رفتند، کشف کردند که مرکز، مرکزِ جاسوسی است. افراد، افرادِ جاسوس و یک موجودی که، یک انسانی که، یک آدمی که دیپلمات باشد و عرض بکنم که از اجزای سفارتخانه ـ به اینکه سفارت باشد معلوم نیست ـ در اینجا باشد. بنابراین همۀ ملت ما هم دنبال اینها هستند. دولت هم نمی‌توانست خلاف بکند. دولت اینجا هم، ملت هست، همه چیز دست ملت است. دولت هم مخالفت نمی‌کرد برای اینکه دولت هم وقتی ببیند که یک مرکزی مرکز جاسوسی است که نمی‌تواند بپذیرد که به عنوان یک مرکز دیپلماتیک. وقتی اینطور شد راجع به آن را نگذارید پهلوی آن شلوغهایی که کرده‌اند، آنها یک مسائلی است، این مسئله دیگر است این یک مسئله ملی است که ملت ما همه‌شان با هم موافق‌اند در اینکه این لانه باید از بین برود. و ما دیگر اجازۀ این را نمی‌دهیم که در مرکز ما، در محل ما یک مرکز جاسوسی برای جاهای دیگر بشود. این اجازه را نخواهیم داد. ملت هم نخواهد داد. دولت هم نخواهد داد. پس قضیۀ گرفتن جوانها آنجا را، این را حساب نکنید که اینهم جزو شلوغیهاست. این اساسی است که برای رهایی یک ملت است نه اینکه جزو شلوغیهاست که شما کردستان را یا چیز را یک چیز حساب می‌کنید. آذربایجان را اینجا، همردیف او، ردیف او نیستند. یک مسئله است آن یک مسئله است، آنها هم چیزی نیست. نه اهالی کردستان با ما مخالفند و نه اهالی آذربایجان. همه‌شان اعلام همبستگی به جمهوری اسلامی کردند. آخر چطور امکان دارد این معنا که یک طایفه‌ای از مسلمین با اسلام بد باشند، یک طایفه‌ای که می‌روند نماز می‌خوانند، یک طایفه‌ای که قبله‌شان مکه است، یک طایفه‌ای که کتابشان قرآن است همه اینها را بگویند لکن شمشیر بکشند بر روی اسلام؟ این معقول نیست یک چنین چیزی. آنها که این کارها را می‌کنند یک اشخاصی هستند که اغفال می‌کنند یک دسته‌ای را. توجه به مسائل دیگر نمی‌گذارند پیدا بکنند. اینها هم مهم نیستند. اینها چیزی است که قابل حل است و شما از این جهت هم متأسف نباشید.

والسلام علیکم و رحمة‌اللّه‌ و برکاته" (صحیفه امام؛ ج 11، ص 322-332)

 

حسنین هیکل دوستی سیاسیون مشهوری مانند جمال عبدالناصر، ملک عبدالله اول نخستین پادشاه اردن، احمد بن بله نخستین رئیس جمهوری الجزایر پس از استقلال این کشور در سال ۱۳۴۱، محمد رضا پهلوی و امام خمینی را در کارنامه خود ثبت کرد. امام در نامه ای به سردبیر روزنامه «الاهرام» در بیست و هفتم اسفند ماه سال 58 به مساله قطع وابستگی نظامی، فرهنگی و اقتصادی کشورهای اسلامی به امریکا‌ اشاره کرده و از اظهار محبت او در احوالپرسی از ایشان قدردانی کردند. متن نامه امام در ادامه آمده است:

‌‌جناب آقای محمد حسنین هیکل‌

‌‌     نامۀ شما وقتی به تهران رسیده بود که من مریض و در بیمارستان بستری بودم؛ و به‌‎ ‎‌همین جهت مطلع نشدم. و اکنون که آن را خواندم، لازم است این حقیقت را گوشزد‌‎ ‎‌نمایم که مسائل امریکا چنان نیست که با این قضایا حل شود. و برای اینکه کشورهای‌‎ ‎‌اسلامی بخواهند روی پای خود بایستند باید وابستگی نظامی و فرهنگی و اقتصادی و هر‌‎ ‎‌نوع وابستگی دیگر خود را با امریکای جهانخوار و کشورهای استعمارگر قطع نموده و‌‎ ‎‌استقلال خود را حفظ کنند. و به هر ترتیب از اظهار محبت جنابعالی متشکرم؛ و امیدوارم‌‎ ‎‌عموم مسلمانان جهان در پیروی از دستورات مقدس اسلام کوشا و موفق باشند.

والسلام‌‎ ‎‌علیکم و رحمة الله .‌‌‌روح الله الموسوی الخمینی‌"(صحیفه امام؛ ج 12، ص 190)

‌‎ ‎

‌‎

1ـ ایران، بر قله آتشفشان پس از کودتای 1332.

2ـ جان دادن.

3 ـ ایالات متحده امریکا.

4 ـ اشاره به آیۀ 10 سورۀ حجرات.

5 ـ محمد انورسادات، رئیس جمهور مصر. 

6 ـ اشاره به جمعیتی که از شهرهای دور و نزدیک برای دیدار با امام خمینی به قم آمده و در کوچه‌های اطراف منزل امام اجتماع کرده بودند.

7 ـ شهید محمد مفتح که همراه محافظینش به دست گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید. 

8 ـ سباع: درندگان. 

9 ـ قرارداد منعقده بین انورسادات، رئیس رژیم مصر، و مناخیم بگین، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس، در کمپ دیوید امریکا. براساس این قرارداد، رژیم اسرائیل از سوی دولت مصر به رسمیت شناخته شد.

10 ـ استعفای آقای صادق قطب‌زاده و انتصاب آقای ابراهیم یزدی به جای او.

 

دیدگاه تان را بنویسید