در مراسم خواستگاری شهید چراغچی چه گذشت؟

قبل از اینکه ولی الله را ببینم، عکسی از او را در حال نماز به من نشان دادند که کار خودش را کرد و انگار چهره مردان خدا، رشته مؤدت را ایجاد می کند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: جلسه هفتگی ختم انعام برای سلامتی امام زمان (عج) و پیروزی رزمندگان اسلام، پنجشنبه ها در خانه پدری ام برگزار می شد تا اینکه یکی از اقوام همسرم[۱] که در همسایگی ما بود، مرا به خانواده او معرفی کرد.

هنوز دختر نوجوانی بودم و به ازدواج فکر نمی کردم اما دختر بود و خواستگاری و رسم و رسوم. بالاخره قرار شد مادر و خواهر همسرم به خانه ما بیایند اما من که هنوز آمادگی نداشتم با ناراحتی به خانه خواهرم رفتم تا در این جلسه حضور نداشته باشم.

به خواهرم گفتم اگر بخواهم ازدواج کنم دوست دارم با یک مجروح جنگی باشد و خواهرم هم در مقام نصیحت بر آمد و گفت: این شخص یک رزمنده است شاید در بدنش ترکش داشته باشد. خلاصه صحبت های خواهرم باعث شد که من در تصمیمم تجدید نظر کنم اما باز هم مردد بودم تا اینکه عکسی از او را که در حال نماز بود به من نشان دادند و از آنجایی که انگار چهره مردان خدا، رشته مؤدت را ایجاد می کند، نیمی از تردیدهای من جای خود را به یقین داد.

جلسه بعدی گذاشته شد اما ما هیچ گاه به طور خصوصی با هم صحبت نکردیم یعنی مادر همسرم اجازه این کار را به ما ندادند، می گفتند من نمی دانم پسرم چه می گوید که همه دختر ها پا پس می کشند.

ولی الله شروع به صحبت کرد و از آنجایی که حجب و حیا اجازه ورود به مجلس خواستگاری را به من نداده بود، از پشت در شنونده حرف هایی بودم که بین او و بزرگترها رد و بدل می شد. او گفت: من یک بسیجی ام و هیچ گاه جنگ را ترک نمی کنم و مانند یک دربان هر کجا که بگویند خواهم رفت و کسی که می خواهد با من زندگی کند باید شرایط مرا بداند و با من همراه و همقدم باشد. بالاخره قرار عقد گذاشته شد و دهم دی ماه سال ۶۱ بود که پیوند من و ولی الله در دفتر عمرمان به ثبت رسید.[۲]

  1. شهید ولی الله چراغچی، قائم مقام لشکر پنج نصر که پس از گذراندن ۲۳ روز به حالت کما در بیمارستان در تاریخ ۱۸ فروردین ۶۴ به شهادت رسید.
  2. برگرفته از خاطره همسر شهید، تهمینه عرفانیان امیدوار.

دیدگاه تان را بنویسید