عملیات مرصاد با وارد آوردن ضربهای خردکننده، برای همیشه به توهم قدرت نظامی سازمان مجاهدین خلق پایان داد. در این عملیات، بیش از ۴۸۰۰ نفر از نیروهای منافقین کشته و زخمی شدند. بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۲۴۰ قبضه خمپارهانداز و صدها قبضه سلاح سبک و سنگین آنها منهدم یا به غنیمت گرفته شد.
عملیات مرصاد، نه تنها به عنوان آخرین برگ از تقویم هشت سال دفاع مقدس، بلکه به مثابه یک نقطه عطف راهبردی در تاریخ تقابل جمهوری اسلامی با جریانهای معاند، شایسته تحلیل و بازخوانی عمیق است. این نبرد، صحنه رویارویی تمامعیار دو گفتمان خیر و شر بود: از یک سو، تفکر انقلابی متکی بر ایمان و وحدت ملی به رهبری حضرت امام خمینی(س) و از سوی دیگر، ایدئولوژی التقاطی و خشونت منافقین(سازمان مجاهدین خلق) که با تکیه بر حمایت بیگانگان و با سودای فتح تهران، واپسین و بزرگترین قمار سیاسی - نظامی خود را به اجرا گذاشت.
سازمان مجاهدین خلق که با هدف مبارزه مسلحانه علیه رژیم طاغوتی پهلوی شکل گرفته بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(س)، به دلیل ماهیت قدرتطلبانه و عدم درک صحیح از واقعیتهای جامعه ایران، به تدریج در مقابل ملت و نظام قرار گرفت، این تقابل که با اغتشاش خونین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ وارد فاز مسلحانه مستقیم با نظام اسلامی شد، سرانجام این گروهک را به آغوش دشمن متجاوز بعثی کشاند و از آنها ابزاری در دست صدام حسین برای ضربه زدن به ایران ساخت. عملیات «فروغ جاویدان» که نام انتخابشده از سوی منافقین کوردل برای این تهاجم بود، در حقیقت اوج این خیانت و نقطه پایان حیات نظامی - سیاسی آنها در قامت یک مدعی قدرت بود.
این یادداشت میکوشد با تکیه بر اسناد موجود، خاطرات شفاهی فرماندهان ارشد دفاع مقدس، (بهویژه روایتهای شهیدان اقتدار، سپهبد محمد باقری و سپهبد غلامعلی رشید از دیدار با امام خمینی(س) پس از عملیات)، و همچنین تحلیل مواضع و پیامهای شخص حضرت امام راحل، به واکاوی ابعاد راهبردی، نظامی و ایدئولوژیک عملیات مرصاد بپردازد و نشان دهد که چگونه «غرور کاذب» و «اشتباه محاسباتی» دشمن، در مقابل «ایمان، مقاومت مردمی و رهبری حکیمانه» به شکست مطلق انجامید.
بسترهای شکلگیری نبرد مرصاد: غرور و اشتباه محاسباتی
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران در ۲۷ تیر ۱۳۶۷، یک شوک استراتژیک برای رژیم بعث عراق و سازمان منافقین بود. سران سازمان که حیات سیاسی خود را در تداوم جنگ تعریف کرده بودند، این اقدام ایران را نه از روی حکمت و مصلحت، بلکه ناشی از ضعف مفرط نظامی و فروپاشی اجتماعی تحلیل کردند. آنها تصور میکردند نظام از درون متلاشی شده و نیروهای مردمی از جنگ و انقلاب خسته و رویگردان شدهاند.
این تحلیل غلط، ریشه در پیروزیهای مقطعی و محدودی داشت که پیش از این با حمایت کامل ارتش عراق و پشت سر آن جبهه غرب به دست آورده بودند. سازمان، تحت نظارت افسران ارشد عراقی و با پشتیبانی اطلاعاتی و توپخانهای آنها، عملیاتهایی نظیر «آفتاب» در فکه و «چلچراغ» در مهران را اجرا کرده بود. پیروزی در مهران، چنان غرور کاذبی در آنها ایجاد کرد که شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر دادند و به این باور رسیدند که توان نظامی هر یک از یگانهایشان معادل سه یا چهار یگان ارتش ایران است. این غرور، که با حماقت راهبردی آمیخته بود، چشم آنها را بر واقعیتهای صحنه نبرد و مهمتر از آن، بر قدرت پیوند ناگسستنی ملت و امام بست و آنها را به سوی کمینگاه مرصاد هدایت کرد.
مسعود رجوی، سرکرده سازمان، با این برآورد که مسیر تهران خالی از مقاومت جدی است، به نیروهای خود فرمان پیشروی سریع را صادر کرد. غافل از آنکه این جاده، نه به سوی تهران، بلکه به «تلهای الهی» ختم میشد که با خون رزمندگان اسلام و غیرت مردم وفادار ، برایشان گسترده شده بود.
فروغ جاویدان یا غروب بیپایان؟ روایت میدانی عملیات
تهاجم منافقین در سوم مرداد ۱۳۶۷ از مرزهای غربی آغاز شد. آنها با بهرهگیری از اصل غافلگیری و با پشتیبانی ارتش عراق، به سرعت از شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب و کرند غرب عبور کرده و به اسلامآباد غرب رسیدند. در این مقطع، به دلیل تمرکز قوای اصلی ایران در جبهههای جنوب، به نظر میرسید راه برای پیشروی آنها تا کرمانشاه باز است. اما روایت شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، فرمانده وقت عملیات، تصویری دقیق از معجزه مقاومت در آن ساعات بحرانی ارائه میدهد.
شهید صیاد شیرازی نقل میکند که پس از اطلاع از پیشروی دشمنی با ماهیت نامشخص، شبانه خود را با یک هواپیمای فالکون به کرمانشاه میرساند و با شهری مواجه میشود که اضطراب و پریشانی بر آن سایه افکنده بود. او پس از آگاهی از هویت مهاجمان(منافقین)، بلافاصله با درک شرایط و نبود نیروی زمینی کافی، راهکار را در بهکارگیری ظرفیت هوانیروز دید. وی در خاطرات خود میگوید:
«نیمهشب چهارم تیرماه بود... ساعت پنج به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چارهای نداریم هلیکوپترهای کبری باید آماده باشند... صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی(ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده بهزودی انباشته از ادوات سوخته شد».
روایت شهید صیاد شیرازی نشان میدهد که در کنار نقش تعیینکننده بالگردهای هوانیروز در انهدام ستون زرهی منافقین، این مقاومت اولیه نیروهای مردمی و یگانهای کوچکی بود که در منطقه حضور داشتند و توانستند سرعت پیشروی دشمن را بگیرند و زمان لازم برای رسیدن قوای اصلی و سازماندهی یک دفاع منسجم را فراهم کنند. جهنمی که در تنگه چهارزبر(که بعدها «مرصاد» نام گرفت) برپا شد، حاصل همین وحدت نیروهای مسلح و مردم و فرماندهی میدانی هوشمندانهای بود که رؤیای فتح تهران را برای منافقین به کابوسی ابدی بدل کرد.
آرامش رهبری در قلب طوفان: روایت فرماندهان از دیدار با امام خمینی(س)
پیروزی در عملیات مرصاد صرفاً یک دستاورد نظامی نبود؛ بلکه تجلی یک حقیقت عمیقتر در منظومه فکری دفاع مقدس بود: اینکه فرماندهی این نبرد، در نهایت از مرکزیتی معنوی و روحانی نشأت میگرفت که در برابر بزرگترین طوفانها نیز، آرامش و طمأنینه خود را از دست نمیداد. این حقیقت در خاطرات فرماندهانی که پس از عملیات برای ارائه گزارش به دیدار حضرت امام خمینی(س) شتافتند، به روشنی متجلی است.
یکی از اهداف اصلی و تصریح شده در طرح عملیاتی منافقین، حمله به جماران و حذف فیزیکی رهبر انقلاب بود. اسناد و نقشههای به دست آمده از آنان، به وضوح جزئیات این طرح شوم را برملا میکرد.(باقری، به نقل از امام و دفاع مقدس، صص ۸-۹) فرماندهان پیروز میدان، آقایان شمخانی، غلامعلی رشید، محمد باقری و نجات، پس از درهم کوبیدن تهاجم، با این اسناد به محضر امام رسیدند تا هم گزارش پیروزی را عرضه کنند و هم ابعاد خطر رفع شده را تشریح نمایند. روایت سرلشکر شهید محمد باقری از این دیدار تاریخی، بسیار روشنگر است:
«آقای شمخانی توضیحات لازم در رابطه با عملیات، میزان پیشروی منافقان، نحوۀ سرکوب آنها و ... را بیان داشتند و توضیح دادند که یکی از اهداف آنها تصرف منطقه جماران بود... بعد از اینکه توضیحات آقای شمخانی تمام شد، در طول توضیح... و بعد از آن، حضرت امام به اینکه هدفی به اسم جماران وجود داشته و احتمال خطری در میان بوده... اصلاً هیچ توجهی نشان ندادند. به قول معروف هیچ محل نگذاشتند. برای خود من خیلی عجیب بود که امام حتی یک چشمی بلند بکنند، یک ابرو یا سری تکان بدهند، بگویند که بله مثلاً خطری وجود داشته... اصلاً انگار نه انگار که این چنین توضیحی داده شده است. این آرامش حضرت امام برای خود من خیلی جالب بود... بعد از اینکه صحبتهای آقای شمخانی تمام شد، ایشان فقط رزمندگان را دعا کردند و گفتند: من دعا می کنم که خدا به شما نصرت دهد.»(همان)
این بیتوجهی، نه از سر غفلت، که از اوج اطمینان قلبی و اتکال به نصرت الهی برمیخاست. امام خمینی(س) به عنوان یک رهبر جامع الاطراف و عارف الهی، امنیت خود را نه در دیوارهای حفاظتی، بلکه در قدرت لایزال خداوند و ایمان ملتی میدید که برای دفاع از اسلام به میدان آمده بودند. سردار غلامعلی رشید نیز در تکمیل این خاطره، به شوخی مرحوم حاج سید احمد خمینی اشاره میکند که نشان از آگاهی ایشان از نگرانیهای پیشین فرماندهان داشت و سپس آرامش امام را اینگونه توصیف میکند:
«ملاقات امام حدود یک ربع طول کشید که بعد از دستبوسی، آقای شمخانی گزارشی از کم و کیف عملیات... را خدمت حضرت امام ارائه کردند و گفتند که انتقام خون شهدای اوائل انقلاب... را از آنها گرفتیم... حضرت امام خیلی با آرامش فرمودند: الحمدلله و سپس برای رزمندگان دعا کردند.»(رشید، به نقل از امام و دفاع مقدس، ص. ۲۱)
این آرامش درونی، در عرصه عمومی نیز خود را به شکل قاطعیت و صلابت در برابر دشمن نشان میداد. امام خمینی(س) در پیامی که در بحبوحه همین ایام (۵ مرداد ۱۳۶۷) صادر کردند، با اشاره به ماهیت بزدلانه منافقین، اینگونه به تحقیر اقدام آنان پرداختند:
«اینهایی که دم از خلق میزنند و دم از شجاعت میزنند و دم از جنگجویی میزنند، چطور در کنار خانهها خزیدهاند و بچهها را وادار می کنند که بروند بمب بگذارند؟ این کار ابلهانه برای چیست؟ برای این است که شما خیال میکنید که حالا که این کار را کردید، دیگر ملت ما همه کنار میروند و صحنه را میگذارند برای شما؟»(صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۵۲۵)
در منظومه فکری امام، این اقدامات نه یک تهدید استراتژیک، بلکه حرکتی «ابلهانه» بود که از عدم درک صحیح دشمن از قدرت واقعی ملت ایران سرچشمه میگرفت. همین نگاه تحقیرآمیز و قاطع، بزرگترین ضربه روحی به پیکر جریانی بود که تمام حیثیت خود را بر پایه ایجاد رعب و وحشت بنا کرده بود.
تحلیل شکست و پیروزی: درسهای ماندگار از عملیات مرصاد
شکست سازمان مجاهدین خلق در عملیات مرصاد، صرفاً یک ناکامی نظامی نبود، بلکه حاصل جمع مجموعهای از اشتباهات مرگبار راهبردی، ایدئولوژیک و میدانی بود. در مقابل، پیروزی رزمندگان اسلام نیز تنها به برتری تجهیزاتی یا تاکتیکی خلاصه نمیشد، بلکه ریشه در عواملی عمیقتر داشت که دشمن از درک آن عاجز بود.
عوامل شکست منافقین:
- غفلت استراتژیک و غرور کاذب: بزرگترین خطای سازمان، تحلیل کاملاً غلط از وضعیت داخلی ایران بود. آنان پذیرش قطعنامه را به منزله فروپاشی نظام و جدایی ملت از حاکمیت پنداشتند و بر این گمان باطل بودند که مردم با آغوش باز از آنها استقبال خواهند کرد. این «اشتباه راهبردی »، که پس از تصرف مهران به اوج خود رسیده بود، آنها را از دیدن واقعیتها کور کرد و به ورطه نابودی کشاند.
- تاکتیک نظامی معیوب: حرکت یک ستون چندهزار نفری در یک جاده آسفالته و بدون تأمین جناحین، یکی از ابتداییترین و فاحشترین خطاهای نظامی است. این شیوه حرکت، تمام توان رزمی آنها را به یک هدف ایدهآل و قابل دسترس برای هوانیروز ارتش و آتش توپخانه تبدیل کرد.
- فقدان رهبری در میدان: در حالی که فرماندهان ایرانی نظیر شهید صیاد شیرازی در خط مقدم و در قلب خطر، عملیات را هدایت میکردند، مسعود رجوی از مقری امن در خاک عراق، نیروهای خود را به مسلخ فرستاد و همسرش، مریم رجوی، فرمان آتش را صادر کرد. این خلاء رهبری میدانی، یکی از دلایل اصلی عدم انسجام و فروپاشی سریع نیروهای منافقین پس از اولین ضربات بود.
عوامل پیروزی رزمندگان اسلام:
- رهبری الهی و آرامشبخش: همانطور که در خاطرات فرماندهان از دیدار با امام مشهود است، آرامش و صلابت رهبری، این اطمینان را به فرماندهان و رزمندگان در میدان منتقل میکرد که در مسیر حق و مورد حمایت الهی هستند. این آرامش، منبع اصلی قدرت روحی و روانی جبهه اسلام بود.
- وحدت نیروهای مسلح و مردم: عملیات مرصاد، شاهکار هماهنگی میان ارتش(بهویژه هوانیروز)، سپاه پاسداران و نیروهای بسیج مردمی بود. مقاومت اولیه مردم در بستن جادهها و سپس حضور سریع و هماهنگ یگانهای نظامی، نشان داد که برخلاف تصور دشمن، پیوند میان ملت و قوای مسلح ناگسستنی است.
- ایثار و نبوغ فرماندهی میدانی: مدیریت بحران توسط فرماندهانی چون شهید سپهبد صیاد شیرازی و تصمیمگیری سریع و شجاعانه برای استفاده از تمام ظرفیتهای موجود، کلید اصلی غلبه بر غافلگیری اولیه و در دست گرفتن ابتکار عمل در میدان بود.
مرصاد، پایانی بر یک توهم
عملیات مرصاد با وارد آوردن ضربهای خردکننده، برای همیشه به توهم قدرت نظامی سازمان مجاهدین خلق پایان داد. در این عملیات، بیش از ۴۸۰۰ نفر از نیروهای منافقین کشته و زخمی شدند. بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۲۴۰ قبضه خمپارهانداز و صدها قبضه سلاح سبک و سنگین آنها منهدم یا به غنیمت گرفته شد.
این آمار، خود گویای ابعاد فاجعه برای سازمانی است که رؤیای فتح چندروزه تهران را در سر میپروراند. مرصاد یک حماسه ملی بود؛ پاسخی قاطع از سوی ملتی که هشت سال در برابر دشمن خارجی مقاومت کرده بود و حال، خیانت داخلی را برنمیتافت. این عملیات ثابت کرد که قدرت یک ملت، نه در تجهیزات نظامی، که در ایمان، وحدت کلمه و پیروی از رهبری الهی نهفته است؛ حقیقتی که منافقین هرگز آن را درک نکردند و در کمینگاه مرصاد، تاوان ابدی این جهل و غرور را پرداختند.
................................................................................
فهرست منابع و مآخذ
کتابها:
- امام خمینی(س). (۱۳۷۸). صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (س). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س). (۱۳۷۶). امام و دفاع مقدس: مجموعه خاطرات. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).
مقالات:
- اسدی جعفری، مریم. (تابستان ۱۳۹۱). گزارش همایش؛ واکاوی عملیات مرصاد. نشریه نگین ایران، شماره ۴۱، صفحات ۱۲۷-۱۵۲.
- زمانی، احمد (تنظیمکننده). (مرداد ۱۳۷۸). عملیات مرصاد، از زبان سپهبد شهید حاج علی صیاد شیرازی. نشریه فرهنگ کوثر، شماره ۲۹، صفحات ۴۶-۴۸.
- شجاعی طباطبایی، سید مسعود. (مرداد ۱۳۹۱). منافقین در مهلکه خود ساخته؛ خاطرات جنگ به روایت تصویر/ عملیات مرصاد. نشریه پاسدار اسلام، شماره ۳۶۸، صفحه ۵۹.
- نطاق پور، مهدی؛ و شالبافیان، امیر. (بهار ۱۳۸۸). عوامل مؤثر بر موفقیت لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) در عملیات مرصاد. نشریه سیاست دفاعی، شماره ۶۶، صفحات ۲۵-۵۰.