«آقا نظر» از ٨صبح زیر آفتاب کم جان پاییز نشسته و لُنگش را تکان می‌دهد تا شاید ماشینی بایستد و او دشت کند. آسفالت جیوه‌ای خیابان، تا چند ده متر پایین‌تر، از آبی که رویش ریخته سیاه است. قنات روی قله خیابان نشسته و جوی‌ها را تا کمر پرآب کرده. همین جوی پرآب «نظر» و «قدرت» و «عزت‌الله» را هر روز سر صبح، از جنوبی‌ترین خیابان‌ها و محله‌های تهران می‌کشاند به خیابانی فرعی، بالاتر از مرکز شهر تا خرج زندگی‌شان درآید.
«نظر» حداقل ٤٥‌سال را دارد، مردی با صورت آفتاب‌سوخته که کمرش از خم و راست‌شدن‌ها روی جوی آب و ماشین‌ها تیر می‌کشد.
«قدرت» چهارشانه‌تر است، چند متر پایین‌تر، جاگیر شده، درست در فاصله نیم‌متری از جوی آب و دو سطل سفید را در فاصله دو سه متر، گذاشته تا کسی نیاید و جایش را نگیرد.
«عزت‌الله» از همه‌شان سن‌دار‌تر است، حدود ٥٠‌سالی دارد. او همسایه «نظر» است و یک‌ بار خودش ماشین مشتری را می‌شوید و یک ‌بار می‌دهد به «نظر». آنها کارگران کارواش‌های خیابانی‌اند.
«من خودم ایثارگرم، سال‌ها کنار مرزها جنگیدم، لرها جنگجو هستند، مرزها را هم بلدند، لرها به درد مرزها می‌خورند؛ اما حالا که جنگ نیست، کسی ما را نمی‌خواهد، ما را رها کرده‌اند.»
«نظر» دلش پر است، دست زن و چهار بچه‌اش را گرفته و از خرم‌آباد آورده تهران و امام‌حسین خانه‌ای برایشان گرفته. خودش هر روز ٩ نشده، می‌آید و خیابان را برای خود و همشهری‌هایش رزرو می‌کند: «خوشمان نمی‌آید کسی در شهرمان بداند ما چه کار می‌کنیم، همه‌مان کشاورز بودیم، زمین داشتیم، هنوز هم داریم، خشکسالی که آمد همه‌مان بیکار شدیم، هرکس رفت یک طرف، بیشترها هم آمدند تهران.
یکسری راننده شدند، یکسری کارگر و باربر. ما هم آمدیم این‌جا و شدیم کارواشی؛ کارواش خیابانی اما واقعا حق من نیست که بیایم کنار کانال و ماشین بشویم.» «آقا نظر» از صبح تا ظهر، فقط یک ماشین شسته، هر ماشین ٥ تا ١٠‌هزار تومان. گران نمی‌گیرند اما هر کسی هم ماشین‌اش را کنار خیابان و با آب جوی نمی‌شوید: «اجاره پارسال ٣٥٠‌هزار تومان بود، امسال کرده ٦٠٠‌هزار تومان. به خدا کرایه‌خانه از این کار هم به زور در می‌آید.»
«نظر» اهل شهرستان رومشکان لرستان است و امسال که تمام شود می‌شود ١٠‌سال که به تهران آمده: «ما خودمان ٢٤ هکتار زمین کشاورزی داریم، گندم، جو، طالبی، هندوانه، گوجه و... می‌کاشتیم، خشکسالی که شروع شد، همه شروع کردند به مهاجرت. الان جنوب شهر را نگاه کنی، همه کارگرها لر هستند، نمی‌دانم واقعا سیاست دولت است که لرستان فقیر بماند.» آقا نظر، قبلا کارگر کارواش بود؛ جایی نزدیک همان خیابان بلند و باریک.
صاحبکار تعطیل کرد و آنها ماندند و بی‌پولی: «صاحبکار به ما گفت که همین اطراف بمانید تا اگر کارواش دوباره باز شد، بیایید و کار کنید، ما هم ایستادیم کنار خیابان با همان سطل و دستمال‌ها. دیدیم که مردم می‌ایستند و می‌خواهند که ماشین‌هایشان را بشوییم؛ ما هم ماندیم. الان دو ‌سال بیشتر است.»
«آقا قدرت» فوق دیپلم دارد و ١٠‌سال است که دیگر کشاورزی نمی‌کند: « من خودم قبلا در همین خیابان مسافرکشی می‌کردم، ماشین خودم نبود، بعد دیدم همشهری‌هایم این‌جا کار می‌کنند، من هم آمدم. از قبل همدیگر را نمی‌شناختیم، وقتی آمدیم با هم آشنا شدیم.» «عزت‌الله» هم کشاورز بود، روی زمین، گندم و جو و طالبی می‌کاشت، حالا زن و پنج بچه‌اش را خرم‌آباد گذاشته و در فاصله نیم‌متری از جوی روی چهارپایه‌ای نشسته و با هر ماشینی که رد می‌شود، پُک عمیق‌تری به سیگار می‌زند. چهارپایه‌اش را بین دو سطل سفید کاشته: «١٠‌سال کشاورزی کردم، حالا کنار خیابان ماشین می‌شویم، یک وقت‌هایی کار هست، یک وقت‌هایی نیست، شاید روزی برایمان ٤، ٥ تا ماشین در بیاید؛ روزهای تعطیل اما کاسبی بهتر است.»
تابلوهای کوچک مربعی کنار خیابان «شستن اتومبیل» را ممنوع کرده؛ اما نظر و قدرت و عزت‌الله و خیلی‌های دیگر از همان وسط‌های خیابان تا آن بالا منطقه را قرق کرده‌اند، نه ماشین‌های شهرداری برایشان ترسی دارد نه ماشین‌های راهنمایی و رانندگی: «چه کار کنیم دیگر از روی بیکاری است که این‌جا هستیم، شهرداری قبلا به ما گیر می‌داد، سطل‌های ما را بر می‌داشت، ما دوباره می‌آمدیم، این‌قدر این کار را کردیم که خسته شدند، البته از موقع انتخابات تا الان سراغمان نیامده‌اند.»
«نظر» اینها را می‌گوید و اصرار دارد که جرم و تخلفی مرتکب نشده‌اند که کسی به آنها گیری بدهد: «یک کارواش این‌جا بزنند، برای ما خوب می‌شود. اگر ما شهر خودمان کار داشتیم که این‌جا نمی‌آمدیم، الان هم برایمان کاری باشد، می‌رویم شهر خودمان. ما دوست داریم برگردیم.»
«عزت‌الله» و «قدرت» جایی دورتر از محل کارشان اتاق گرفته‌اند و چند وقت به چند وقت، سری هم به خانواده‌هایشان می‌زنند و پول می‌برند: «هر روز این‌جا هستیم، باران ببارد برف ببارد، ما همین گوشه خیابان، منتظر روزی‌مان می‌مانیم، سختی‌اش زیاد است، کمرمان درد گرفته، دستمان درد گرفته، اما چه کنیم دیگر.
همسایه‌ها قبلا گیر می‌دادند، حالا کاری به کارمان ندارند و حتی ماشین‌هایشان را هم می‌آورند ما برایشان می‌شوییم. بعضی‌ها به ما می‌خندند، هو می‌کشند، ما ولی مانده‌ایم.»
آن پایین خیابان، چند کارگر افغان هم ایستاده‌اند و حالا این سه نفر می‌گویند که دست زیاد شده: «باید به ما وام بدهند، به ما کمک کنند که برگردیم سر جای خودمان، به کشاورزی و درخت‌هایمان.
اگر به درخت‌ها آب نرسد، خشک می‌شوند.» می‌پرسم، اگر کسی از شما پرسید کارتان چیست، چه می‌گویید: «می‌گوییم آزاد.» قدرت می‌خندد: «می‌گوییم کارواش سیار یا کارواش سیارخیابانی.»
١٣,١‌درصد جمعیت لرستان بیکار است
بیکاری در لرستان بالاست. این را آمارها نشان می‌دهد و آخرین‌بار هم رئیس سازمان برنامه و بودجه لرستان در شهریور امسال به آن اشاره کرد. به گفته علی‌هادی چگنی نرخ بیکاری این استان ١٣,١‌درصد است که همین آمار، لرستان را در جایگاه یازدهمین استان کشور در بیکاری قرار داده است. استانی که نرخ بیکاریش، در ‌سال ٩٠، ٢٠‌درصد بود و حالا به گفته این مسئول در سازمان برنامه و بودجه لرستان، شرایط بیکاری در‌ سال ٩٥ نسبت به آن سال‌ها بهتر شده. به گفته او، شهرستان‌های کوهدشت، رومشگان و دلفان این استان بیشترین نرخ بیکاری را دارند.
با همه اینها اما براساس سرشماری نفوس و مسکن ‌سال ٩٥، استان لرستان حدود ٧٠‌هزار نفر بیکار دارد.
جمعیت دور ثروت جمع می‌شوند
بیکاری اهالی لرستان را کلافه کرده، آنها را از خانه و خانواده‌هایشان جدا کرده و به شهری دیگر کشانده. اردشیر گراوند، جامعه‌شناس است و اهل لرستان؛ حال همشهری‌هایشان را خوب می‌داند: «استان‌هایی مانند کرمانشاه و ایلام و لرستان، در ٥٠‌سال گذشته، همواره گرفتار بیکاری بوده‌اند.
بیکاری آنها شاید از دهه ٤٠شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، قرار بود برای بیکاری اهالی این استان‌ها فکری کنند، اما حتی بعد از انقلاب هم هیچ وقت اقدام مشخصی برای ساماندهی اشتغال و اقتصاد این افراد انجام نشد.
حتی قبل از انقلاب هم، اهالی این استان‌ها در فصل‌هایی که کشت و کار نداشتند، به کلانشهرها می‌آمدند و دوباره برمی‌گشتند.» خشکسالی متهم ردیف اول بیکاری لرستانی‌هاست، زمین‌ها که خشک شد، مردم از شهرها گریختند: «در دهه‌های اخیر از یک طرف، به دلیل کاهش بارندگی، کشاورزی نتوانست رشد کند و از طرف دیگر، تعداد خانوارها زیاد و زمین‌های کشاورزی تقسیم شد؛ با این اتفاق‌ها عملا کشاورزی از دایره سوددهی خارج شد و دیگر کشاورزی توجیه منطقی نداشت، کشاورزان هم ناچار شدند برای تأمین مخارج خانواده، به شهرهای دیگر بروند، به‌تدریج خانوارها کوچکتر شد و همین هم سبب شد تا افراد زمانی که برای کار به شهر دیگری می‌رفتند، خانواده‌هایشان را هم با خودشان همراه کنند، آنها اغلب در حاشیه شهرها زندگی می‌کنند.»
به اعتقاد این جامعه‌شناس، از ٥٠‌سال پیش تاکنون روند مهاجرت از استان‌های کوچک و محروم به استان‌های بزرگ ادامه دارد. مشکل از زمانی شروع شد که خدمات در استان‌های مقصد گسترش پیدا کرد و استان‌های محروم، مورد غفلت قرار گرفت: « به ‌هرحال جمعیت دور ثروت و خدمات جمع می‌شوند و این داستان همچنان ادامه دارد.»
گراوند می‌گوید؛ کارگرانی که از مناطق محروم به کلانشهرها می‌روند، حتی نیروی کار متخصصی نیستند، آنها اگر هم کنار خیابان ماشین‌ها را می‌شویند، این را به خوبی بلد نیستند، اگر راننده شوند، راننده‌های خوبی نمی‌شوند: «ما در یک محرومیت دوطرفه هستیم، در جایی مثل تهران به دلیل تجمع قومیت‌های مختلف، تعارض و تضاد فرهنگی ایجاد می‌شود و در شهرهای مبدأ، هم به دلیل نبود خدمات، محرومیت بیشتر می‌شود.
این داستان درست نمی‌شود مگر این‌که دولت اولویت‌های خودش را بر مناطق محروم بگذارد و سازوکار توسعه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن مناطق را فراهم کند.» کارگران مهاجر، خود درگیر انواع آسیب‌ها هستند، دوری از محل زندگی، نبود خانواده، زندگی در شرایط بد و حتی تخصص‌نداشتن در حرفه‌ای که در آن مشغول به کار هستند، همه آسیب‌زاست: «این کارگران زمانی که در حرفه‌ای مشغول به کار می‌شوند، به دلیل نداشتن تخصص، آن را به درستی انجام نمی‌دهند و حتی روی خود آن صنف هم تأثیر می‌گذارند. از سوی دیگر، این افراد در فضای سالمی زندگی نمی‌کنند، هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روحی، آسیب می‌بینند، آنها از خانواده‌هایشان دور هستند، همسر و فرزندان در کنارشان نیستند، فضای زندگی‌شان ناامن است، حتی اگر خانواده را به شهرهای بزرگ بیاورند، باز هم در شرایط خوبی زندگی نمی‌کنند، هزینه‌های آنها در تهران قابل تأمین نیست و دسترسی آنها به خدمات، سخت است.»
گراوند، نگاهش تنها به این مهاجران نیست، او می‌گوید؛ نسل دوم مهاجران که فرزندان این افراد هستند، خود درگیر آسیب‌های بیشتری می‌شوند، چراکه آنها برای زندگی در آن شهر، تربیت نشده‌اند.
٨٠‌درصد جمعیت تهران، از نظر اقتصادی فرهنگی و اجتماعی حاشیه‌نشینند
این کارگران، مهاجران فصلی و شغلی‌اند، همان‌ها که بیش از پنج دهه است که از شهرهای کوچکتر و محروم به شهرهای بزرگتر می‌روند و این چرخه ادامه دارد، برخی کار پیدا می‌کنند و می‌مانند و برخی در رفت‌وآمدند.
شهلا کاظمی‌پور، پژوهشگر جمعیت است و تحقیقات زیادی درباره این نوع مهاجران انجام داده: «روند مهاجرت از ٥٠‌سال پیش شروع شده و حالا دوسوم جمعیت تهران، خودشان یا والدینشان مهاجر هستند، اینها مهاجران فصلی و شغلی‌اند، افرادی که دراستان‌هایشان کار نیست و با مهاجرت به شهرها کارگری می‌کنند، موقع فصل کار و برداشت، به استان‌های خودشان برمی‌گردند، همین الان بیشتر کارگرهای ساختمانی مهاجر هستند، اینها افرادی بی‌تخصص هستند و سرمایه ندارند.
این مهاجرت‌ها به دلیل عوامل دافعه مبدأ رخ می‌دهد و باعث می‌شود تا افراد فاقد سرمایه و مهارت مهاجرت کنند، به شهرها بیایند، آنها نه سواد دارند و نه سرمایه کافی. پس حاشیه‌نشین می‌شوند، هم از نظر زندگی و هم شغلی و فرهنگی. دستفروشی و ماشین‌شویی و... کار آنها می‌شود. برخی تحمل می‌کنند و می‌مانند و برخی نمی‌مانند.»
به اعتقاد این پژوهشگر، حالا ٧٠ تا ٨٠‌درصد جمعیت تهران از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی حاشیه‌نشین هستند: «در خود تهران ما شاهد این موضوع هستیم، در تهران فرهنگ غالبی وجود ندارد، چراکه بیشتر جمعیت تهران مهاجر هستند، افرادی هستند که یا در تهران درس می‌خوانند یا ملکی خریده‌اند، اینها در گروه سرمایه‌دارها قرار می‌گیرند و زودتر با جامعه همراه می‌شوند، اما آن گروه که نه درس خوانده‌اند و نه پول دارند، آنها زودتر گرفتار آسیب‌ها می‌شوند، کودک کار، اعتیاد و... ازجمله این آسیب‌هاست. اینها افرادی هستند که به دلیل فقر و استیصال نمی‌توانند در شهر مبدأ بمانند و به مقصد که کلانشهر است، می‌آیند و به اصطلاح از چاله بیرون می‌آیند و گرفتار چاه می‌شوند.» کاظمی‌پور می‌گوید؛ افرادی مانندکارگران کارواش‌های خیابانی، مهاجرت‌های زنجیره‌ای دارند، یعنی یک‌نفر می‌آید، کاری پیدا می‌کند و می‌رود به بقیه همشهری‌هایش خبر می‌دهد که تنها نباشد و مشکلات را به تنهایی به دوش نکشد:
«این افراد به دلیل سوءمدیریت شهرشان و زرق و برقی که در شهر مقصد وجود دارد، مهاجرت می‌کنند و گرفتار می‌شوند. روند مهاجرت در کشورهای پیشرفته این‌طور نیست، هرکس که از شهری به شهر دیگر می‌رود، باید کارت اقامت داشته باشد.»
این پژوهشگر جمعیت، همه اینها را به توسعه نابرابر گره می‌زند، این‌که بودجه به شهرهای بزرگ اختصاص داده می‌شود، توسعه‌یافته‌تر است و از آن‌طرف، مناطق محروم هر روز ضعیف‌تر می‌شوند و از امکانات کمتری برخوردار می‌شوند. اینها همه نشانه توسعه نابرابر است: «دولت باید تمام تلاشش را روی مناطق محروم بگذارد.
لرستان منطقه محرومی است، میزان بیکاری‌اش نسبت به استان‌های دیگر بیشتر است همین هم می‌شود تا سرمایه‌گذار تمایلی به فعالیت در این استان نداشته باشد.»
روزنامه شهروند
تهرام/1735
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.