گیدئون لوی، روزنامهنگار سرشناس اسرائیلی در مقالهای در روزنامه هاآرتص با انتقاد تند از فضای حاکم بر جامعه و رسانههای اسرائیل، سوگواری بیپایان پس از حملات ۷ اکتبر را «ستایش مرگ» و پوششی برای بیتوجهی به فاجعه انسانی غزه توصیف میکند؛ او مینویسد اسرائیل در حالی در غم خود غرق شده که چشم و وجدانش را بر هزاران مرگ در باریکه غزه بسته است.
گیدئون لوی، نویسنده و روزنامهنگار اسراییلی در یادداشتی برای هاآرتص نوشت: همچون هر چیز دیگر در اسرائیل، سوگواری نیز مفهومی اولتراناسیونالیستی است؛ نه سوگواری خصوصی، بلکه عزاداری جمعی که همواره شکلی تهاجمی و غارتگرانه داشته و به نظمی اجتماعی بدل شده که برای همه الزامآور است. نظمی یکنواخت، بیپایان و سنگین؛ مراسم یادبودی که هر شبکه تلویزیونی موظف به پخش آن است — و وای بر کسی که در آن تردید یا اختلافی ایجاد کند.
![]()
گاهی این سوگواریها فریبکارانهاند؛ هدفشان نه صرفاً ابراز احساسات صادقانه، بلکه تحقق آرزویی پنهان است. عزاداری در اسرائیل، حتی برای افراد سکولار، به دین نزدیک شده است: نوعی ستایش مرگ که دلبستگی مردم به آن در جهان همتایی ندارد.
آنها دلایل ژرفی برای سوگواری جمعی دارند، بهویژه در دو سال گذشته، و البته حق دارند سوگوار باشند. با این حال، نمیتوان بُعد ناسیونالیستی افراطی و گاه حتی فاشیستی این سوگواریها را نادیده گرفت. پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، این گرایش به اوج رسیده است.
در سراسر تاریخ اسرائیل، دو سال گذشته اندوهبارترین دوران بوده است. فاجعهای که شاید بدترین در تاریخ این رژیم به شمار رود. اما این احساس بیپایان ناگهانی پدید نیامده؛ کسانی خاص بیوقفه کوشیدهاند تا «شعله ابدی» را زنده نگه دارند، از بیم آنکه خاموش شود. رسانههای اسرائیلی خیانت شرمآور خود را با کارزاری حسابشده از ماتم و سوگواری پوشاندهاند. در دو سال اخیر، هیچ روزنامهای و هیچ بخش خبریای نبوده که یاد ۷ اکتبر را از قلم بیندازد؛ هیچ پخش زندهای از اندوه تهی نبوده و هیچ برنامهای بیذکر «قهرمانیها» پخش نشده است. هرچند این یادها جای خود دارند، اما آنچه باید سنجیده برگزار میشد، به افراطیگری بیمارگونه بدل گشته؛ تا آنجا که اندوه، طعم انزجار گرفته است.
برای برخی اسرائیلیها، این افراط در سوگواری مایه بیزاری است؛ اما بیشترشان، با همراهی رسانههایی که همچون مواد مخدر احساساتشان را تغذیه میکنند، خشنودند. هر شب در میان ویرانههای کیبوتس بِئِری آرام میگیرند، با نیر عوز میگریند و در یاد جشنواره نُوا در اندوه فرو میروند — تنها به این شرط که چشمانشان بر اردوگاه آوارگان جبالیا در غزه بسته بماند. تکرار بیپایان روایتهای قهرمانی برایشان دلپذیر است، همچنانکه نگرانی درباره سرنوشت گروگانها نیز واقعی و قابل درک است.
اما این زیادهروی در سوگواری، پوششی است بر شرم قومی. اسرائیل نمیخواهد غزه را ببیند. سوگواری ملتی برای فاجعهای که بر آن رفته، قابل درک است، اما نمیتوان پذیرفت که همان ملت، بیوقفه بر مصیبت خود بگرید و همزمان چشم و وجدانش را بر رنجی که خود بر دیگران میافکند، ببندد. از «آن» هفتم اکتبر تاکنون، هزاران هفتم اکتبر در غزه رخ داده است — فاجعههایی هولناک به هر معیار انسانی — و با این همه، پژواکی در گفتار اسرائیلیان ندارد. پیام نانوشتهشان این است: «ساکت باشید، ما در حال سوگواری هستیم. ما را با چیزهای بیاهمیت نیازارید.»
هدف این سوگواریِ رسانهای نیز همین بود: دستاویزی برای نادیدهگرفتن غزه. صاحبان رسانهها میگویند: «اگر مدام در فاجعه خود فرورویم، دیگر نیازی نیست نشان دهیم اسرائیل چه میکند.» آنان که از احساسات مردم سود میبرند، بهخوبی روحیه مخاطبان خود را میشناسند: دیدن غزه خشمشان را برمیانگیزد، پس باید با غرقکردنشان در درد خودشان، فاجعه مهیب غزه را — ساخته دستان خودشان و مایه شرمشان — از نظر پنهان کنند.
این سوگواری تحمیلی به سود همه بود: رسانهها، مخاطبانشان، ارتشی که جنایات جنگی مرتکب میشود و دولتی که مسئول آنهاست. گفتوگوی درونی اسرائیل، بیش از هر زمان رنگ ناسیونالیسم افراطی گرفته است. در این گفتوگو، ساکنان غزه تنها به بیست گروگان و چند سرباز فروکاستهاند؛ گویی جز اینان، انسانی در غزه وجود ندارد و رنجی احساس نمیشود.
سخت است شریک چنین ماتمی شد؛ سوگی تا این اندازه ملیگرایانه و خودبینانه. البته نمیتوان بر کودکان مقتول خانواده بیباس اشک نریخت، اما چگونه میتوان برای کودکان غزه نگریست؟ چگونه میتوان نگران گروگانهای خود بود و هزاران اسیر فلسطینی را که در شرایطی دهشتناک بهسر میبرند، فراموش کرد؟
آری، طبیعی است که انسان نخست به رنج مردمان خود بیندیشد — در هر سرزمینی چنین است — اما از میان این اندوه فراوان برای قربانیان خویش و بیاعتنایی کامل به دیگران، سیمای اخلاقی اسرائیل آشکارتر از همیشه نمایان میشود: آری، بار دیگر، این است چهره برتریطلبی یهودی.