اسرائیل تاکنون هیچ دستاورد راهبردی قابل‌توجهی در غرب آسیا به دست نیاورده است. در دو سال گذشته، آنچه نصیب تل‌آویو شده مجموعه‌ای از موفقیت‌های تاکتیکی بوده که تلاش دارد آن‌ها را به مزیت‌های راهبردی تبدیل کند. در غزه، اسرائیل هنوز نتوانسته حماس را از میان بردارد و در لبنان نیز با وجود فشار نظامی، موفق به خلع سلاح یا فروپاشی حزب‌الله نشده است. در ایران، تلاش‌ها برای تغییر نظام یا بازداشتن تهران از حمایت مقاومت بی‌نتیجه مانده و در یمن نیز اقدامات اسرائیل مانع پشتیبانی صنعا از غزه نشده است.

«جنگ دو‌ساله چندجبهه‌ای» اسرائیل، که با ادعای «ماموریت تاریخی و معنوی» بنیامین نتانیاهو پیش برده می‌شود، در حال از دست دادن حمایت بین‌المللی و تقویت روند به‌رسمیت‌شناخته‌شدن فلسطین است؛ به‌گونه‌ای که دستاوردهای کوتاه‌مدت نظامی را به یک شکست راهبردی قریب‌الوقوع بدل می‌کند.

به گزارش جماران، «کرادل» نوشت:
برای نزدیک به دو سال، اسرائیل درگیر آن چیزی بوده است که بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر این رژیم از آن با عنوان «جنگ چندجبهه‌ای» یاد می‌کند. این جنگ، علاوه بر غزه، شامل لبنان، سوریه، عراق، یمن، کرانه باختری اشغالی و ایران نیز می‌شود. نتانیاهو در یکی از مصاحبه‌های خود تأکید کرد که احساس می‌کند در یک «مأموریت تاریخی و معنوی» قرار دارد و «به‌طور عمیق به چشم‌انداز سرزمین موعود و اسرائیل بزرگ پیوند خورده است». با این سخنان، او روشن ساخت که آنچه «جنگ چندجبهه‌ای» می‌نامد، ترکیبی از انگیزه‌های مذهبی و سیاسی است.

 

خطر ایدئولوژی آخرالزمانی

خطر اصلی در اینجاست که نتانیاهو و راستگرایان افراطی صهیونیست مذهبی معتقدند جهان باید تا مرز یک جنگ بزرگ پیش رود تا «مسیحا نازل شود و جهان را نجات دهد». به همین دلیل، آنان ادامه و گسترش خشونت از غزه به لبنان، ایران و سایر نقاط را تشویق کرده و این روند را به‌منزله «عصر مسیحا» تفسیر می‌کنند.

 

آغاز هفت جبهه جنگ

در ۹ اکتبر ۲۰۲۳، تنها دو روز پس از عملیات «طوفان الاقصی»، نتانیاهو در دیدار با شهرداران شهرک‌های مرزی جنوبی که هدف حمله ۷ اکتبر قرار گرفته بودند، اعلام کرد که پاسخ تل‌آویو به این حمله بی‌سابقه «چندجبهه‌ای» فلسطینی‌ها از غزه، «خاورمیانه را تغییر خواهد داد». از همان زمان مشخص شد که جنگ محدود به غزه نخواهد ماند و اسرائیل آن را برای دستیابی به هدف اصلی خود گسترش خواهد داد: ایجاد نظمی منطقه‌ای جدید که در آن توازن قوا به سود تل‌آویو باشد. رهبران اسرائیل بارها ادعا کرده‌اند که به‌طور همزمان در هفت جبهه می‌جنگند – غزه، لبنان، سوریه، عراق، یمن، کرانه باختری اشغالی و ایران – و همه این درگیری‌ها را به‌عنوان نبردی علیه «محور تحت رهبری ایران» معرفی کرده‌اند که گویا در پی «نابودی دولت یهود» است.

 

دو مسیر راهبردی اسرائیل

برای دستیابی به این هدف، اسرائیل دو مسیر اصلی را دنبال می‌کند:

۱. تضعیف دشمنان: با اتکا به حملات مستقیم نظامی و معرفی آن‌ها به‌عنوان «جنگ‌های چندجبهه‌ای» با توجیه «دفاعی».

۲. تحمیل تبعیت از طریق زور: اسرائیل به‌رغم آنکه سوریه دیگر نه خصومتی با تل‌آویو دارد و نه با واشنگتن، بارها به خاک آن حمله کرده و همچنان بخش‌هایی از سرزمینش را در اشغال نگه داشته است.

 

حمله به قطر؛ دو پیام موازی

در همین چارچوب، حمله اخیر اسرائیل به قطر در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵ نیز در امتداد دو مسیر موازی قابل ارزیابی است:

نخست، هدف‌گیری مستقیم رهبران سیاسی حماس و رساندن این پیام که هیچ نقطه‌ای در جهان برای آنان امن نیست.

دوم، ارسال پیامی روشن به قطر و دیگر متحدان آمریکا در منطقه مبنی بر اینکه سیاست اسرائیل نه بر پایه منافع مشترک، بلکه بر پایه ترس از پیامدهاست.

در این مقطع، دقیقاً همین پیامی است که دونالد ترامپ قصد دارد به کشورهای منطقه منتقل کند: «اطاعت کنید، وگرنه نمی‌توانم تضمین کنم اسرائیل از شما دور بماند.» این هشدار در حقیقت خطاب به همه دولت‌های منطقه است، بدون استثناء.

 

از موازنه بازدارندگی تا آزادی عمل

کشورهای منطقه باید دریابند که آنچه پیش‌تر پایتخت‌هایشان را از تجاوز اسرائیلی-آمریکایی محافظت می‌کرد، وجود محور مقاومت بود که سال‌ها موازنه بازدارندگی را برقرار کرده بود. با تضعیف این محور، اسرائیل از محدودیت‌ها رها شد و عملاً بدون مرز عمل کرد.

این نکته نیز حائز اهمیت است که قطر از مارس ۲۰۲۲ به‌طور رسمی عنوان «متحد اصلی غیرناتویی» آمریکا را کسب کرده است؛ جایگاهی که با تصمیم دولت بایدن اعطا شد. افزون بر این، قطر میزبان پایگاه هوایی «العُدید» است؛ پایگاهی که صرفاً یک مرکز نظامی متعارف نیست، بلکه مقر فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) در منطقه محسوب می‌شود و از مهم‌ترین مراکز راهبردی واشنگتن در جهان به شمار می‌رود. با این وجود، هیچ‌یک از این جایگاه‌ها مانع حمله تل‌آویو به قطر نشد.

 

اسرائیل چه دستاوردی داشته است؟

برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید مفهوم «دستاورد راهبردی» را تعریف کرد. در روابط بین‌الملل، دستاورد راهبردی به معنای دستیابی به اهداف بلندمدتی است که بتواند توازن قوا را دگرگون کند، امنیت یک کشور را ارتقاء دهد یا دامنه نفوذ آن را در نظام بین‌الملل گسترش بخشد. تفاوت دستاورد راهبردی با موفقیت‌های تاکتیکی یا عملیاتی کوتاه‌مدت در این است که «ساختارهای بنیادی تعامل میان دولت‌ها و بازیگران غیردولتی را تغییر می‌دهد» و در نتیجه باید یک برتری پایدار در عرصه ژئوپولیتیک ایجاد کند.

از این منظر، اسرائیل تاکنون هیچ دستاورد راهبردی قابل‌توجهی در غرب آسیا به دست نیاورده است. در دو سال گذشته، آنچه نصیب تل‌آویو شده مجموعه‌ای از موفقیت‌های تاکتیکی بوده که تلاش دارد آن‌ها را به مزیت‌های راهبردی تبدیل کند. در غزه، اسرائیل هنوز نتوانسته حماس را از میان بردارد و در لبنان نیز با وجود فشار نظامی، موفق به خلع سلاح یا فروپاشی حزب‌الله نشده است. در ایران، تلاش‌ها برای تغییر نظام یا بازداشتن تهران از حمایت مقاومت بی‌نتیجه مانده و در یمن نیز اقدامات اسرائیل مانع پشتیبانی صنعا از غزه نشده است.

 

تاکتیک‌ها در برابر راهبرد

جوهره نبرد کنونی این است که مانع تبدیل این دستاوردهای تاکتیکی به دستاوردهای راهبردی پایدار شوند. اگر اسرائیل نتواند مقاومت فلسطین را نابود کند، حزب‌الله را در لبنان منزوی و خلع سلاح نماید، ایران همچنان به حمایت از مقاومت و گفتمان ضد‌هژمونی ادامه دهد و جبهه یمن نیز پابرجا بماند، آنگاه اسرائیل صرفاً توانسته حداکثر قدرت خود را برای تحمیل واقعیتی منطقه‌ای به کار گیرد که برتری موقتی به او می‌دهد، مقاومت را برای مدتی محدود خنثی می‌کند، اما در میان‌مدت و بلندمدت شکننده و ناپایدار خواهد بود.

نتیجه این کشمکش وابسته است به توان مخالفان تل‌آویو در مقابله با چالش‌های متعددی که جنگ‌های اسرائیل در غرب آسیا ایجاد کرده‌اند. یا نیروهای مقاومت موفق می‌شوند تلاش اسرائیل برای تبدیل دستاوردهای موقتی به پیروزی راهبردی را خنثی کنند، یا تل‌آویو و واشنگتن می‌توانند از این دستاوردهای تاکتیکی بهره گرفته و واقعیت راهبردی تازه‌ای را تحمیل کنند که در خدمت منافع‌شان باشد.

 

بهای دستاوردها

در این میان پرسشی کلیدی مطرح می‌شود: اسرائیل برای دستیابی به «موفقیت‌های کنونی» چه بهایی پرداخته است؟

در مقاله‌ای با عنوان «اسرائیل در حال جنگی است که نمی‌تواند در آن پیروز شود»، آمی آیالون (رئیس پیشین نیروی دریایی اسرائیل و مدیر سابق شین‌بت) هشدار می‌دهد: «مسیر کنونی اسرائیل معاهدات صلح موجود با مصر و اردن را تضعیف خواهد کرد، شکاف‌های داخلی را عمیق‌تر خواهد ساخت، انزوای بین‌المللی را افزایش خواهد داد، به رشد افراط‌گرایی بیشتر در سراسر منطقه دامن خواهد زد، خشونت‌های مذهبی-ملی‌گرایانه گروه‌های جهادی جهانی را که در هرج‌ومرج رشد می‌کنند تشدید خواهد کرد، حمایت سیاستمداران و مردم آمریکا را کاهش خواهد داد و یهودستیزی در جهان را افزایش خواهد داد.» او در ادامه می‌افزاید: «بازدارندگی نظامی اسرائیل بازسازی شده و نشان داده که قادر است از خود دفاع کند و دشمنانش را بازدارد. اما زور به‌تنهایی نمی‌تواند شبکه نیابتی ایران را از میان بردارد یا صلح و ثباتی پایدار برای اسرائیل در نسل‌های آینده تضمین کند.»

 

هزینه انسانی و افکار عمومی جهانی

به‌علاوه، در پی جنایات اسرائیل در غزه، مسئولیت فاجعه انسانی به‌طور مستقیم متوجه تل‌آویو شد. اسرائیل سال‌ها تلاش کرده بود حماس را مسئول اصلی شرایط بحرانی انسانی در غزه معرفی کند، اما خشونت بی‌حد و مرز این رژیم این تصویر را به‌کلی تضعیف کرده است.

طبق یک نظرسنجی وزارت خارجه اسرائیل برای ارزیابی جایگاه جهانی، شهروندان آمریکا، آلمان، بریتانیا، اسپانیا و فرانسه بر این باورند که اکثریت قربانیان حملات اسرائیل در غزه غیرنظامی هستند. این نظرسنجی همچنین نشان داد که اروپایی‌ها به‌طور خاص با این دیدگاه موافق‌اند که «اسرائیل یک دولت مرتکب نسل‌کشی و آپارتاید است»، حتی اگر با حماس و ایران مخالفت داشته باشند.

همچنین نظرسنجی دانشگاه کوینی‌پیاک نشان داد ۳۷ درصد از رأی‌دهندگان آمریکایی از فلسطینی‌ها حمایت می‌کنند، در حالی که تنها ۳۶ درصد حامی اسرائیل‌اند. اهمیت این آمار در آن است که نشان می‌دهد اسرائیل در حال از دست دادن افکار عمومی غرب است؛ موضوعی که می‌تواند حمایت از تل‌آویو را به مسأله‌ای کلیدی در انتخابات آینده کشورهای غربی بدل کند.

از سوی دیگر، در سال گذشته ۹ کشور روندهای حقوقی لازم برای شناسایی رسمی کشور فلسطین را تکمیل کردند؛ رقمی که بزرگ‌ترین افزایش سالانه از سال ۲۰۱۱ تاکنون به شمار می‌رود. در سال ۲۰۲۴، شمار کشورهایی که دولت فلسطین را به رسمیت شناخته‌اند، از ۱۳۸ به ۱۴۷ افزایش یافت؛ به این ترتیب، اکنون تقریباً سه‌چهارم اعضای سازمان ملل متحد (۱۴۷ کشور از مجموع ۱۹۳ کشور) به‌طور رسمی فلسطین را به رسمیت می‌شناسند.

افزون بر این، سه متحد کلیدی آمریکا – فرانسه، بریتانیا و کانادا – نیز اعلام کرده‌اند که قصد دارند دولت فلسطین را به رسمیت بشناسند و چندین کشور دیگر نیز چنین اقدامی را در دست بررسی دارند. این تحول یک نقطه عطف مهم محسوب می‌شود که در بحبوحه نگرانی‌های فزاینده بین‌المللی نسبت به بحران انسانی غزه، بیش از پیش اسرائیل را در انزوا قرار می‌دهد. فرانسه، بریتانیا و کانادا نخستین اعضای گروه ۷ خواهند بود که رسماً دولت فلسطین را به رسمیت می‌شناسند؛ اقدامی که چالشی آشکار برای تل‌آویو خواهد بود. در صورت تحقق این تصمیم، آمریکا تنها عضو دائم شورای امنیت باقی خواهد ماند که هنوز فلسطین را به رسمیت نشناخته است.

 

دکترین رزمی جدید اسرائیل

بی‌تردید، هفتم اکتبر ۲۰۲۳ نقطه عطفی در راهبرد نظامی اسرائیل بود. از آن تاریخ، این رژیم برای نخستین بار دکترین رزمی بنیان‌گذاری‌شده توسط دیوید بن‌گوریون، نخستین نخست‌وزیر خود را کنار گذاشت. جنگ‌های برق‌آسا دیگر گزینه اصلی اسرائیل نبودند، موضوع بازپس‌گیری اسرا از اولویت خارج شد و آستانه تحمل این رژیم در برابر تلفات انسانی و مادی در هر درگیری به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافت. این تغییر ماهوی، کشورهای منطقه را ناگزیر می‌سازد تا راهبردهای امنیتی و دفاعی خود را بر مبنای دکترین جدید تل‌آویو بازتنظیم کنند.

باید یادآور شد که بن‌گوریون این دکترین رزمی را متناسب با واقعیت‌های جغرافیایی و جمعیتی اسرائیل طراحی کرده بود. شاید همین مسئله سبب شد که گور لایش، سرهنگ بازنشسته ارتش و رئیس پیشین برنامه‌ریزی جنگ در نیروی هوایی اسرائیل، که نقشی کلیدی در طراحی‌های راهبردی ارتش داشته است، در ۱۹ اوت طی مقاله‌ای در مرکز مطالعات راهبردی بگین–سادات رهبران اسرائیل را از پذیرش دکترین امنیتی جدیدی که مرزهای قدرت اسرائیل را نادیده می‌گیرد، برحذر دارد.

با این همه، پرسش بنیادین همچنان بی‌پاسخ مانده است: آیا نتانیاهو موفق خواهد شد کارآمدی رویکرد جدید اسرائیل را ثابت کند، یا کنار گذاشتن دکترین بن‌گوریون سرآغاز پایان این رژیم خواهد بود؟

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.