بیش از یک دهه است که چین در سایه «عصر شی» اداره می‌شود؛ دوره‌ای که با تمرکز بی‌سابقه قدرت، پاکسازی‌های گسترده و سیاست خارجی تهاجمی تعریف شده است. اما امروز، در حالی‌که نخبگان حزب کمونیست به‌دنبال یافتن جانشینی برای رهبر ۷۲ ساله هستند، پرسش جانشینی به مهم‌ترین معادله آینده سیاسی پکن بدل شده است؛ مسئله‌ای که نه‌تنها می‌تواند موازنه قدرت در دومین اقتصاد جهان را برهم بزند، بلکه پیامدهای آن از تایوان تا روابط با آمریکا طنین‌انداز خواهد شد.

به گزارش سرویس ترجمه و بین‌الملل جماران، فارن افرز نوشت: بیش از یک دهه است که سیاست چین حول محور یک نفر شکل گرفته است: شی جین‌پینگ. از سال ۲۰۱۲، زمانی که رهبری حزب کمونیست چین را در دست گرفت، او خود را به یک حاکم تمام‌عیار بدل کرده است. با اجرای پاکسازی گسترده و مبارزه با فساد، ساختار نخبگان حزب را بازچینی کرده، جامعه مدنی را محدود و مخالفان را سرکوب نموده است. او ارتش را بازسازماندهی و نوسازی کرده و نقش دولت در اقتصاد را به‌طور چشمگیری احیا کرده است.

ظهور شی همچنین مناسبات چین با جهان را تغییر داده است. او سیاست خارجی جسورانه‌تری در پیش گرفت؛ از افزایش مانورهای نظامی در تنگه تایوان گرفته تا گسترش حضور نظامی در دریای چین جنوبی. شی دیپلمات‌های موسوم به «گرگ‌های جنگجو» را به میدان آورد تا در جدال‌های لفظی تند با منتقدان خارجی وارد شوند — و سپس دامنه فعالیتشان را کنترل کرد. او حتی پس از آغاز جنگ اوکراین توسط ولادیمیر پوتین، چین را بیش از پیش به روسیه نزدیک کرد. به‌اختصار، این دوره، «عصر شی» بوده است.

 

 سایه جانشینی بر سیاست امروز چین

اکنون اما ورق در حال برگشتن است. با آغاز تلاش نخبگان حزب برای یافتن جانشینی برای شی ۷۲ ساله، چین از مرحله‌ای مبتنی بر تمرکز قدرت، وارد مرحله‌ای می‌شود که پرسش اصلی آن، جانشینی است. در هر رژیم اقتدارگرا، انتقال قدرت نقطه‌ای حساس و پرخطر است و حزب کمونیست چین نیز از این قاعده مستثنا نیست. آخرین تجربه جانشینی — زمانی که شی جایگزین هو جین‌تائو شد — با شایعاتی از کودتا، سوءقصدهای نافرجام و حضور تانک‌ها در خیابان‌های پکن همراه بود. شاید این شایعات بی‌پایه بود، اما کشمکش واقعی در سطوح بالای قدرت جریان داشت.

گرچه احتمالاً شی سال‌ها، و شاید بیش از یک دهه، تا کناره‌گیری فاصله دارد، اما واقعیت این است که مسئله جانشینی مدت‌ها پیش از واگذاری قدرت بر تصمیمات سیاسی سایه می‌اندازد. رهبران چین که نسبت به میراث سیاسی خود حساس‌اند، می‌کوشند چهره‌هایی را به‌کار گیرند که مسیرشان را ادامه دهند. مائو تسه‌تونگ نیز با وسواس در حفظ روحیه انقلابی چین پس از مرگش، «انقلاب فرهنگی» را به راه انداخت؛ کارزار سیاسی عظیمی که در دهه پایانی عمر او بارها صفوف رهبری حزب کمونیست را جابه‌جا کرد.

جانشینی شی جین‌پینگ به احتمال زیاد به بحرانی تمام‌عیار منجر نخواهد شد، اما مراحل پیش‌درآمد، شیوه اجرا و پیامدهای آن، طی سال‌های آینده تأثیری تعیین‌کننده بر سیاست داخلی و خارجی چین خواهد گذاشت. ایالات متحده و متحدانش ممکن است وسوسه شوند از این گسست داخلی بهره‌برداری کنند، اما مداخله مستقیم در این روند به‌احتمال فراوان نتیجه معکوس خواهد داشت. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که در گذشته، رقابت‌های جانشینی در چین گاه به اتخاذ تصمیمات فاجعه‌بار در عرصه سیاست خارجی منجر شده است. خلأیی که با کنار رفتن یک رهبر مقتدر همچون شی ایجاد می‌شود، فرآیند جانشینی را به‌ویژه دشوار می‌سازد و می‌تواند رقابت بر سر قدرت و کشمکش بر سر مسیر آینده کشور را شعله‌ور کند. چنین بی‌ثباتی در دومین اقتصاد بزرگ جهان، آثار فرامرزی خواهد داشت — به‌خصوص در مقطعی که پکن با روابط پرتنش خود با تایوان دست‌وپنجه نرم می‌کند.

 

الگوی مائو

از زمان تأسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹، تنها یکی از پنج رهبر پیش از شی جین‌پینگ به‌طور کامل و داوطلبانه از قدرت کناره‌گیری کرده است. مائو تسه‌تونگ، بنیان‌گذار مقتدر چین کمونیست، قدرت و اقتدار بلامنازعی در ساختار حزب-دولت داشت و تا واپسین روز عمر بر کشور حکمرانی کرد. جانشین او، هوا گوئوفِنگ، تنها چند سال توانست قدرت را حفظ کند و سپس از صحنه کنار زده شد. دِنگ شیائوپینگ، معمار اصلاحات اقتصادی چین، حتی پس از واگذاری عناوین و سمت‌های رسمی، کنترل خود بر مهم‌ترین تصمیمات حزب کمونیست را حفظ کرد و تا میانه دهه ۱۹۹۰ — پیش از وخامت حالش — قدرتمندترین فرد چین محسوب می‌شد؛ هرچند تنها عنوان رسمی‌اش «رئیس افتخاری انجمن بازیکنان بریج» بود. جانشین دنگ، جیانگ زمین، نیز با وجود ترک دبیرکلی حزب، پست کلیدی فرماندهی ارتش را حفظ کرد و عملاً موقعیت جانشینش، هو جین‌تائو، را تضعیف نمود. تنها هو بود که یک‌باره و در چارچوب فرآیندی نسبتاً منظم قدرت را به شی واگذار کرد؛ هرچند این انتقال نیز با سقوط نمایشی یکی از رقبای سرسخت شی و عضو بانفوذ دفتر سیاسی حزب، بو شی‌لای، سایه‌دار شد.

بازگشت شی جین‌پینگ به الگوی «حاکمیت فردی» نشان می‌دهد که جانشینی او به احتمال زیاد همان مسیری را طی خواهد کرد که مائو و دِنگ پیش‌تر پیمودند؛ هر دو کوشیدند جانشینی برگزینند که کشور را مطابق دیدگاه خودشان اداره کند. شی نیز احتمالاً این چالش را در یافتن فردی از میان هزاران کادر ارشد حزب کمونیست می‌بیند که باورهای سیاسی مشابه او داشته باشد.

اما تجربه تاریخی حاکی از آن است که یافتن یک «هم‌فکر سیاسی» کافی نیست؛ جانشین باید بتواند از توطئه‌ها و رقابت‌های بی‌امان کسانی که کنار گذاشته می‌شوند جان سالم به در ببرد. از لحظه‌ای که شی فرآیند کناره‌گیری را آغاز کند، بازی قدرتی تازه آغاز خواهد شد: آیا نخبگان باقی‌مانده در هرم سیاسی از رهبر جدید حمایت می‌کنند، یا با دستورکار او مخالفت کرده، اقتدارش را تضعیف می‌کنند و حتی برای برکناری‌اش توطئه خواهند چید؟

 

 ارتش؛ پادشاه‌ساز پنهان در سیاست چین

در این زمینه، سرگذشت هوا گوئوفِنگ درس‌آموز است. مائو در سال ۱۹۷۶، زمانی که وضعیت جسمانی‌اش وخیم شده بود، هوا را به‌عنوان جانشین برگزید. مشکل این بود که هوا جایگاهی متوسط در سلسله‌مراتب حزب داشت؛ شخصیتی که مائو و متحدانش می‌توانستند کنترل کنند، نه فردی که توانایی بقا در نبرد بی‌رحمانه قدرت را داشته باشد. مائو در یادداشتی خطاب به او نوشت: «با تو در رأس کار، خیالم آسوده است.» اما حتی این تأیید مائو هم نتوانست بقای هوا را تضمین کند، زیرا او برای حفظ قدرت به حمایت ارتش نیاز داشت.

رقابت بر سر جانشینی به‌سختی می‌تواند محدود به مرزهای چین بماند. شب ۸ سپتامبر ۱۹۷۶، هنگامی که مائو در آستانه مرگ بود، اعضای ارشد دفتر سیاسی در اتاق بیماران در مجموعه رهبری پکن گرد آمدند تا آخرین ادای احترام خود را انجام دهند. رئیس حزب دیگر توان سخن گفتن نداشت، اما دست نحیف خود را بالا آورد و به سوی یکی از حاضران دراز کرد: مارشال یه جیان‌یینگ، از برجسته‌ترین فرماندهان نظامی کشور. با فشردن دست او، لبان مائو آرام حرکت کرد و یه بعدها به همکارانش گفت که مائو از او خواسته تا از هوا به‌عنوان جانشین حمایت کند.

انتخاب یه به‌جای دیگر نخبگان غیرنظامی اقدامی کاملاً حساب‌شده بود. هوا تجربه اندکی در سیاست ملی و ارتباط با فرماندهان ارشد ارتش داشت، بنابراین زمانی که مخالفانش علیه او اقدام می‌کردند، این فرماندهان نظامی بودند که باید تصمیم می‌گرفتند در کنارش بمانند یا او را رها کنند. همان‌طور که جامعه‌شناس «اِزرا وُگل» اشاره کرده است، فرمانده ارتش در عمل «پادشاه‌ساز» حزب کمونیست به شمار می‌آمد.

در نخستین حمله به رهبری هوا — که بلافاصله پس از مرگ مائو توسط همسرش و سه هم‌پیمان رادیکال او، مشهور به «باند چهار نفره»، آغاز شد — یه و دیگر فرماندهان ارشد ارتش از هوا حمایت کردند. با پشتیبانی آن‌ها، نیروهای ارتش آزادی‌بخش خلق باند چهار نفره را بازداشت کردند و بدین ترتیب، موقعیت هوا تثبیت شد. اما این ثبات به حمایت ارتش وابسته بود. تنها دو سال بعد، هنگامی که دِنگ شیائوپینگ دومین چالش جدی به رهبری هوا را سازمان داد، یه و دیگر فرماندهان ارشد ارتش جانب دنگ را گرفتند؛ سیاستمداری که از شبکه روابط اجتماعی گسترده و ارتباط شخصی نزدیک با افسران عالی‌رتبه نظامی برخوردار بود.

شی جین‌پینگ برای اعطای اعتبار و تثبیت جایگاه جانشین خود ابزارهای گوناگونی در اختیار خواهد داشت، اما همان‌طور که تجربه پرچالش جانشینی مائو نشان داد، هیچ مؤلفه‌ای در کارنامه جانشین به‌اندازه پیوندها و روابط شخصی او با ارتش اهمیت نخواهد داشت. ناظران خارجی اغلب نقش ارتش آزادی‌بخش خلق (PLA) را در سیاست چین کم‌اهمیت جلوه می‌دهند؛ زیرا این نیرو هرگز مانند ارتش‌های برخی حکومت‌های خودکامه، نظیر آرژانتین یا پاکستان، مستقیماً قدرت سیاسی را قبضه نکرده است. این امر برای بسیاری نشانه‌ای از استقرار هنجارهای قدرتمند کنترل غیرنظامی بر ارتش در چین مدرن تلقی می‌شود — همان‌گونه که مائو مشهوراً گفته بود: «حزب فرمانده تفنگ است.»

با این حال، نبود حکومت مستقیم نظامی، قدرت پنهان و مؤثر ارتش در چین را کمرنگ نمی‌کند. واقعیت آن است که PLA نوعی کنترل بازدارنده و اجباری بر فضای تصمیم‌گیری سیاسی اعمال می‌کند. علت روشن است: اگرچه رهبران چین از خطر چالش مستقیم ارتش هراسی ندارند، اما همواره در معرض رقابت و تهدید از سوی رقبای غیرنظامی قرار دارند. در چنین منازعاتی، ارتش به‌مثابه «پادشاه‌ساز» عمل می‌کند و رهبران غیرنظامی می‌کوشند با به‌دست گرفتن اهرم‌های نفوذ بر ارتش، کفه قدرت را به سود خود سنگین کنند. به‌عنوان نمونه، زمانی که دِنگ شیائوپینگ قصد داشت موقعیت جانشینان منتخب خود را تقویت کند، دریاسالار لیو هوآچینگ — پدر نیروی دریایی چین و متحد نزدیکش — را به کمیته دائمی دفتر سیاسی منصوب کرد؛ ارتقایی کم‌سابقه برای یک افسر نظامی که تا امروز تکرار نشده است.

گرچه ممکن است این تصور شکل گیرد که چین امروز چنان تغییر کرده که نقش پنهان ارتش در فرآیند جانشینی دیگر مربوط به گذشته است، اما در واقع ارتش همچنان در سیاست نخبگان جایگاهی محوری دارد و کنترل آن یک سرمایه استراتژیک برای هر رهبر آینده خواهد بود.

ارتش به‌تنهایی رهبران را برنمی‌گزیند — بنا بر گزارش‌ها، شی زمانی انتخاب شد که در یک رأی‌گیری غیررسمی میان رهبران غیرنظامی و نظامی وقت و بازنشسته، بر لی که‌چیانگ پیشی گرفت — اما حمایت ارتش می‌تواند یک رهبر را در برابر فشارها و چالش‌های غیرنظامی مقاوم سازد.

هو جین‌تائو نمونه‌ای روشن از اهمیت این پیوندهاست؛ او به‌دلیل فقدان فرصت برای ایجاد ارتباطات شخصی با ارتش، به‌عنوان رهبری نسبتاً ضعیف شناخته می‌شد. هنگام ورود به قدرت، او هیچ رابطه‌ای با اعضای کمیسیون نظامی مرکزی — عالی‌ترین مرجع نظامی چین — نداشت. در نقطه مقابل، شی جین‌پینگ، چه به‌دلیل انتصاب‌های خوش‌اقبال و چه بر اثر مهارت‌های سیاسی، از همان ابتدا با چهار تن از ده عضو این کمیسیون رابطه داشت؛ مزیتی که به او امکان داد پاکسازی گسترده‌ای علیه نخبگان رقیب به راه اندازد و صفوف فرماندهی ارتش را بازچینش کند. برای رهبران شخص‌محوری چون شی و مائو، تداوم این پاکسازی‌ها تضمین می‌کند که هیچ مرکز قدرت رقیب شکل نگیرد و وفاداری ارتش محفوظ بماند. تغییرات اخیر شی در ترکیب کمیسیون نظامی مرکزی و ساختار ارتش نیز نشان می‌دهد که او همچنان این بازی قدیمی را ادامه می‌دهد.

 

جا‌به‌جایی جانشینان

یکی از معماهای بنیادین جانشینی این است که جانشینان قدرتمند و کارآمد، خود می‌توانند به تهدیدی بالقوه برای رهبر تبدیل شوند. در دوره‌های حاکمیت شخص‌محور در چین، قرار گرفتن در صف جانشینی موقعیتی به‌شدت پرخطر محسوب می‌شود. تاریخ نشان داده که رهبران مقتدر چین معمولاً چندین جانشین احتمالی را پیش از انتخاب نهایی آزموده‌اند. مائو ابتدا لیو شائوچی و سپس لین بیائو را به‌عنوان وارث خود برگزید اما هر دو را کنار گذاشت و تنها زمانی به سراغ هوا گوئوفِنگ رفت که وضعیت جسمانی‌اش آشکارا رو به وخامت بود. دِنگ شیائوپینگ نیز مسیری مشابه پیمود؛ او دو دبیرکل حزب کمونیست — هو یاوبانگ و ژائو زیانگ — را که جانشینان مفروضش بودند، پیش از تثبیت انتخاب نهایی یعنی جیانگ زمین، از قدرت برکنار کرد.

این الگو نشان می‌دهد که شی جین‌پینگ نیز ممکن است در انتخاب جانشین با دشواری روبه‌رو شود. او از یک سو باید اطمینان یابد که جانشینش مهارت اداره اهرم‌های قدرت در سراسر ساختار حزب و ارتش را می‌آموزد؛ و از سوی دیگر، احتمالاً می‌خواهد مانع از آن شود که این جانشین خیلی زود به بازیگری مستقل و قدرتمند بدل شود. افزون بر این، اگر شی مانند مائو و دِنگ میان چندین گزینه جابه‌جایی کند، این روند می‌تواند با ایجاد فرصت برای شکاف در میان نخبگان، انسجام قدرت حزب کمونیست را تضعیف کند.

 

 وقتی رقابت جانشینی مسیر را به‌سوی بحران می‌برد

نمونه تاریخی روشن این وضعیت، اعتراضات دانشجویی سال ۱۹۸۹ است که به سرکوب خونین میدان تیان‌آن‌من انجامید. این جنبش در واکنش به مرگ ناگهانی هو یاوبانگ آغاز شد؛ رهبر لیبرالی که تا پیش از برکناری‌اش توسط دِنگ و دیگر رهبران ارشد، محتمل‌ترین جانشین دِنگ به شمار می‌رفت. دلیل برکناری او، «مدارای بیش از حد» با موج قبلی اعتراضات دانشجویی بود. مرگ هو — بر اثر حمله قلبی در نشست دفتر سیاسی — دانشجویان را برانگیخت، زیرا آن‌ها چشم‌انداز یک آینده لیبرال برای چین را در حال از دست رفتن می‌دیدند. معترضان که خواستار اصلاحات سیاسی بودند، حمایت ضمنی ژائو زیانگ، دومین جانشین مفروض دِنگ، را داشتند تا اینکه او نیز توسط دِنگ کنار گذاشته و در حصر خانگی قرار گرفت. در اوج اعتراضات، جیانگ زمین بی‌سروصدا وارد پکن شد تا جایگزین ژائو شود؛ انتخابی که بخشی از آن به این دلیل بود که نخبگان حزب، او را شخصیتی با گرایش ایدئولوژیک پذیرفتنی برای همه جناح‌ها، اما سرسخت در سرکوب اعتراضات می‌دانستند.

 

  تایوان؛ میدان احتمالی قمار سیاسی شی

کشاکش بر سر جانشینی به‌سختی در مرزهای چین محصور می‌ماند و می‌تواند بر سیاست خارجی و روابط این کشور با جهان تأثیر بگذارد. شی به میراث سیاسی خود آگاه است و احساس محدود بودن زمان می‌تواند بر محاسباتش اثر گذاشته و تمایل او به ریسک را افزایش دهد — به‌ویژه در مسئله تایوان. او به ارتش دستور داده تا سال ۲۰۲۷ آمادگی اجرای عملیات علیه این جزیره را داشته باشد. هرچند شواهد علنی اندکی درباره شرایط دقیق صدور مجوز چنین عملیاتی وجود دارد و ضرب‌الاجل رسمی برای «اتحاد مجدد» با تایوان تعیین نشده، روشن است که شی آن را بخشی از برنامه «احیای ملی» خود می‌داند. اگر صدای تیک‌تاک ساعت جانشینی را احساس کند، ممکن است بیش از گذشته به قمار جنگ تمایل پیدا کند.

با این حال، هیچ میراثی برای او زیان‌بارتر از آن نخواهد بود که به‌عنوان رهبر شکست‌خورده در تلاش برای اتحاد با تایوان شناخته شود. با وجود پیشرفت‌های چند دهه اخیر ارتش چین، موفقیت در محاصره یا تهاجم به تایوان تضمین‌شده نیست.

حتی اگر شی در میدان نبرد پیروز شود، بهای آن می‌تواند سنگین باشد: تبدیل‌شدن چین به کشوری مطرود در عرصه بین‌المللی، فرسایش اقتصاد تحت فشار تحریم‌ها، و تحمیل مأموریتی دشوار و پرهزینه بر نیروهای امنیتی برای کنترل تایوانی ناآرام.

در این میان، نقش ارتش بار دیگر می‌تواند تعیین‌کننده باشد. با آغاز روند واگذاری قدرت، شی ناگزیر خواهد بود به‌طور مداوم مراقب باشد که ترکیب فرماندهان ارشد ارتش شامل افرادی با پیوند به جانشین منتخب او باشد و هیچ نشانه‌ای از بی‌وفایی سیاسی نسبت به این جانشین دیده نشود. چنین شرایطی بستری مناسب برای سیاسی‌شدن ارزیابی‌های اطلاعاتی و قضاوت‌های نظامی فراهم می‌کند. ممکن است بیان صریح هزینه‌های یک حمله به تایوان برای زیردستان دشوار شود و فرآیند ارزیابی اطلاعاتی آلوده گردد، زیرا تحلیلگران ممکن است گزارش‌هایی مبهم و قابل‌تفسیر تهیه کنند که همسو با دیدگاه رهبر به نظر برسد — فارغ از اینکه واقعیت میدانی چه باشد.

 

شایعات برکناری شی؛ نشانه‌ای از تلاطم‌های پیشِ رو

امروز، شاید شی جین‌پینگ به‌خوبی آموخته باشد که هنگام مطالعه گزارش‌های اطلاعاتی و برآوردهای عملیات نظامی، خطاهای تحلیلی سیستم را در ذهن خود تصحیح کند. مشکلِ دسترسی به گزارش‌های دقیق و بی‌پرده از دل ساختار بوروکراتیک، مسأله‌ای تازه برای چین نیست. مائو روزی گفته بود که در بی‌اعتمادی به دیپلمات‌ها با ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، هم‌نظر است. ژو اِن‌لای، نخست‌وزیر چین، و هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی آمریکا، نیز بارها در مکالمات خود به طعنه از مشکلات دولت‌های بوروکراتیک سخن گفته بودند.

با این حال، روشن نیست که شی در سال‌های پایانی قدرت خواهد توانست همواره یک گام جلوتر از ارزیابی‌ها و توصیه‌های مشاورانش باقی بماند یا نه. سرسختی او در تغییر ندادن سیاست نامحبوب «صفر کووید» — که اعتراضات سراسری سال ۲۰۲۲ را برانگیخت — نشانه‌ای است که احتمالاً اطلاعات حیاتی و واقعی به دستش نمی‌رسد. افزون بر این، جانشین شی، هرکه باشد، به احتمال زیاد تجربه و مهارت کافی در سیاست خارجی برای تشخیص منابع قابل‌اعتماد را نخواهد داشت.

نگران‌کننده‌تر آنکه، نقش پنهان ارتش در سیاست چین باعث شده جنگ، در برهه‌های انتقال قدرت، به ابزاری سیاسی بدل شود. نمایش فرماندهی رهبر جدید بر ارتش آزادی‌بخش خلق و تبعیت فرماندهان ارشد از او، می‌تواند پیام هشدارآمیزی به رقبا و چالشگران سیاسی بالقوه باشد. حمله کوتاه‌مدت چین به ویتنام در فوریه ۱۹۷۹ — آخرین جنگ تمام‌عیار ارتش آزادی‌بخش خلق — نمونه‌ای هشداردهنده است که نشان می‌دهد چگونه دسیسه‌های جانشینی و محاسبات غلط می‌توانند دست به دست هم دهند و رهبران چین را به سمت جنگ سوق دهند.

برنامه‌ریزی این حمله هم‌زمان با تلاش دِنگ شیائوپینگ برای کنار زدن هوا گوئوفِنگ صورت گرفت. برای دِنگ، این جنگ فرصتی بود تا بار دیگر بر پیوندهای عمیق نظامی‌اش تأکید کند. از این منظر، پیامدهای سیاسی داخلی جنگ برای او مهم‌تر از نتیجه واقعی نبرد بود. با این حال، روند ارزیابی پیش از جنگ از بدترین موارد در تاریخ چین به شمار می‌رود. فرماندهان ارشد اهداف راهبردی دِنگ را به‌درستی درک نکرده بودند و نسبت به توان ارتش فرسوده چین در واداشتن هانوی به مذاکره تردید داشتند، اما چون می‌دانستند دِنگ طرفدار اقدام نظامی است، سکوت اختیار کردند. این تهاجم نتوانست هدف اصلی — تغییر فوری سیاست ویتنام در قبال اتحاد شوروی و کامبوج — را محقق کند و عملکرد ضعیف ارتش چین، از نگاه ویتنام، تنها ضعف‌هایی را آشکار کرد که انقلاب فرهنگی بر توان نظامی چین تحمیل کرده بود؛ نتیجه‌ای کاملاً معکوس با آنچه رهبران چین انتظار داشتند.

 

جانشین نامحتمل

بازی جانشینی در چین پشت دیوارهای بلند و سرخ مقر حزب کمونیست در «ژونگ‌نانهای» انجام می‌شود و همین پنهان‌کاری، تشخیص روندها و نشانه‌های آن را برای ناظران خارجی دشوار می‌کند. نبود شفافیت در سیاست داخلی حزب همچنین به این معناست که در دوران زمامداری شی، هر از گاهی شایعاتی درباره بحران سیاسی او مطرح خواهد شد. تابستان امسال شایعاتی پخش شد مبنی بر اینکه شی در آستانه برکناری است و گویا سلفش، هو جین‌تائو، به همراه ژانگ یوشیا، فرمانده ارشد ارتش، در حال کنار زدن او هستند. این شایعات در اغلب موارد بی‌اساس‌اند و احتمال برکناری رهبر عالی چین بسیار اندک است، اما حتی دروغ بودنشان هم معنا‌دار است: آن‌ها بازتاب ساختاری هستند که در آن، پویایی‌های جانشینی روزبه‌روز اهمیت و فوریت بیشتری پیدا می‌کند.

تا زمانی که شی از سلامت کافی برخوردار باشد، احتمالاً یک دوره دیگر — تا حدود ۲۰۳۲ یا فراتر از آن — در قدرت می‌ماند و شخصاً جانشین خود را تعیین خواهد کرد. در گذشته، رهبران بازنشسته در فرآیند جانشینی نقش‌آفرینی می‌کردند، مثلاً با عضویت در نهاد تشریفاتی «هیئت رئیسه حزب».

این بار اما احتمالاً بزرگان حزب کنار خواهند کشید. هو جین‌تائو ۸۲ ساله در وضعیت جسمانی نامناسبی است؛ در آخرین حضور علنی‌اش در کنگره حزب ۲۰۲۲، در صحنه‌ای تحقیرآمیز، گیج و سرگردان از سالن خارج شد. دیگر چهره‌های ارشد بازنشسته نیز یا نفوذ کافی ندارند (مانند ون جیابائو، نخست‌وزیر پیشین) یا به‌شدت سالخورده‌اند (مانند ژو رونجی، نخست‌وزیر پیشین که بیش از ۹۰ سال دارد).

اگر شی بدون تعیین جانشین درگذرد، خلأ قدرت می‌تواند به یک رقابت فشرده و پرتنش منجر شود. طبق اساسنامه حزب، رهبر جدید باید در نشست عمومی کمیته مرکزی با بیش از ۲۰۰ عضو انتخاب شود، اما پیش از آن، حلقه کوچکی از نخبگان حزب — شاید با مشورت رهبران بازنشسته و فرماندهان ارتش — نتیجه را عملاً از پیش تعیین می‌کنند. در صورت مرگ ناگهانی شی، نخست‌وزیر لی چیانگِ ۶۶ ساله گزینه‌ای طبیعی به نظر می‌رسد، اما تضمینی وجود ندارد؛ یک غیرنظامی با حمایت ارتش، دستگاه امنیتی و بخشی از دفتر سیاسی می‌تواند او را کنار بزند.

بهترین سناریو برای ثبات، آن است که شی جانشینی را برگزیند که بتواند در سال‌های پایانی زمامداری او، بی‌سروصدا پایگاه قدرت خود را بسازد. پس از سرکوب میدان تیان‌آن‌من، دِنگ در ۱۹۸۹ پست‌های دبیرکلی حزب و ریاست کمیسیون نظامی مرکزی را به جیانگ زمین سپرد، در حالی که خود هنوز فعال و بانفوذ بود. جیانگ تازه‌وارد سیاست پکن بود و پیوندهای اندکی با ارتش داشت، امری که به دِنگ امکان می‌داد نفوذ خود را حفظ کند و همزمان او را از رقبایش محافظت کرده و به‌سوی لیبرالیسم اقتصادی سوق دهد.

در مقابل، اگر شی جانشینی برگزیند اما اجازه ندهد یا نتواند که او پایگاه قدرتش را تثبیت کند، رهبر بعدی پس از مرگ شی با چالش‌های سیاسی بی‌ثبات‌کننده مواجه خواهد شد — وضعیتی شبیه به سرنوشت هوا گوئوفِنگ. برای پیروی از الگوی دِنگ، شی باید فردی نسبتاً جوان انتخاب کند که بتواند برنامه‌هایش را برای سال‌ها پیش ببرد. گام نخست می‌تواند انتصاب او به ریاست دبیرخانه حزب باشد تا با سازوکارهای داخلی دفتر سیاسی آشنا شود. در ادامه، شی می‌تواند او را به سمت نایب‌رئیسی کمیسیون نظامی مرکزی منصوب کند تا هم تجربه نظامی بیابد و هم قدرت لازم برای رهبری. هدف این خواهد بود که جانشین، در اواخر دهه پنجاه یا اوایل شصت زندگی، آماده نشستن بر رأس هرم قدرت باشد.

 

واشنگتن باید از وسوسه بهره‌برداری از چالش جانشینی در چین پرهیز کند

هیچ‌یک از هفت عضو فعلی کمیته دائمی دفتر سیاسی حزب کمونیست چین، واجد تمام ویژگی‌های یک جانشین ایدئال برای شی جین‌پینگ نیستند. لی چیانگ، در سال ۲۰۲۷ در اواخر دهه شصت زندگی و در ۲۰۳۲ در دهه هفتاد خواهد بود؛ سنی به‌مراتب بالاتر از سن رهبران اخیر حزب در آغاز کارشان. کای چی، که سمت کلیدی دبیرکلی حزب — سکوی پرش به رأس قدرت — را در اختیار دارد، تنها چند سال از شی جوان‌تر است. دینگ شُوئه‌شیانگ در سال ۲۰۲۷ شصت‌وپنج ساله خواهد بود و از این نظر گزینه‌ای محتمل‌تر است، اما هیچ‌گاه مسئولیت اداره یک استان یا کلان‌شهر را بر عهده نداشته، تجربه‌ای که معمولاً پیش‌شرط لازم برای سنجش توانایی اجرایی جانشین محسوب می‌شود. سه عضو دیگر — لی شی، وانگ هانینگ و ژائو له‌جی — نیز به‌دلیل سن بالا، شانس اندکی برای جانشینی دارند.

در سطح گسترده‌تر دفتر سیاسی، گزینه‌های بیشتری دیده می‌شوند، اما همگی با ابهام‌های جدی روبه‌رو هستند. چن جینینگ، دبیر حزب شانگهای — سمتی که پیش‌تر در اختیار شی و جیانگ زمین بوده — با ۶۱ سال سن از جوان‌ترین اعضای دفتر سیاسی است. با این حال، او عضو کمیته دائمی نیست و احتمالاً شی ترجیح می‌دهد چند سال پیش از انتقال قدرت، او را به این سطح ارتقا دهد تا با سازوکار قدرت در رأس حزب آشنا شود (خود شی نیز پنج سال پیش از دبیرکلی حزب، عضو کمیته دائمی شده بود). با این روند، چن هنگام رسیدن به رهبری، از نظر سنی مسن‌تر از جیانگ، هو و شی در آغاز زمامداری‌شان خواهد بود.

جهان خارج احتمالاً در کنگره بعدی حزب در سال ۲۰۲۷، هم‌زمان با تغییرات در ترکیب کمیته دائمی، با نام‌های جانشینان احتمالی آشنا خواهد شد. اما با توجه به گزینه‌های موجود، اگر شی قصد داشته باشد در سال ۲۰۳۲ قدرت را واگذار کند، ناچار است یا جانشینی مسن‌تر از حد معمول معرفی کند، یا به سراغ «اسب سیاه»ی برود که فاقد مسیر سنتی پیشرفت در حزب باشد.

 

درس‌های تاریخی و خطر تکرار اشتباهات شوروی

گزینش جانشینی مسن به این معناست که او نمی‌تواند برای مدت طولانی چشم‌انداز شی را پیش ببرد، که این خود می‌تواند بر ابهام‌های آینده بیفزاید؛ تجربه‌ای که اتحاد شوروی در دهه پایانی عمر خود با آن روبه‌رو شد. پس از مرگ لئونید برژنف در ۱۹۸۲، دو جانشین سالخورده او هر یک تنها یک سال دوام آوردند و سپس درگذشتند، و در نهایت، میخائیل گورباچف به قدرت رسید و فروپاشی نظام را رقم زد. شی بارها درباره سقوط شوروی هشدار داده و آشکارا می‌خواهد چین را از این سرنوشت مصون نگه دارد.

اما گزینش گزینه‌ای غافلگیرکننده نیز خطرناک است، زیرا به معنای کنار گذاشتن تمامی ۲۴ عضو فعلی دفتر سیاسی خواهد بود. این تصمیم، یک نسل کامل از سیاستمداران را از رسیدن به قدرت محروم می‌کند و ناکامی جاه‌طلبی‌های آنان می‌تواند برای سال‌ها بر سیاست داخلی سایه بیفکند. چنین تنشی می‌تواند راه را برای ظهور سیاستمداری از حاشیه باز کند — چه با دستورکار اصلاح‌طلبانه مانند دِنگ در ۱۹۷۸ و چه با رویکردی حتی محافظه‌کارانه‌تر و ملی‌گرایانه‌تر از خود شی.

مجموع این عوامل نشان می‌دهد که با تداوم ابهام در موضوع جانشینی، فضای سیاسی حزب کمونیست هر سال پرتنش‌تر خواهد شد. هر سالی که شی در معرفی و پرورش جانشین تعلل کند، احتمال سناریوهای پرآشوب برای حزب و کشور افزایش می‌یابد؛ از جمله قدرت‌گیری جانشینی ضعیف که در نهایت قربانی رقابت‌های داخلی شود. در این چارچوب، شایعات دوره‌ای درباره پایان سیاسی شی، حتی اگر بی‌اساس باشند، نشانه‌هایی هشداردهنده از خطرات پیشِ رو هستند.

 

  لزوم اصلاح مسیر و پرهیز واشنگتن از مداخله

سیاست‌گذاران آمریکایی باید ریسک‌های ذاتی چالش جانشینی در چین را درک کنند، اما باید از وسوسه بهره‌برداری ژئوپلیتیک از این شرایط بپرهیزند. دخالت در روند جانشینی، علاوه بر نقض اصل حاکمیت ملی، می‌تواند تنش‌های داخلی را به شیوه‌هایی تشدید کند که پیش‌بینی آن برای بازیگران خارجی ممکن نیست. اسناد داخلی حزب نشان می‌دهد که رهبران ارشد، از جمله خود شی، همچنان اعتراضات دانشجویی ۱۹۸۹ را «توطئه نیروهای متخاصم غربی» برای سرنگونی حزب می‌دانند و این بی‌اعتمادی، همچنان بر روابط پکن و واشنگتن سایه افکنده است.

به جای مداخله، ایالات متحده باید این روند را با دقت زیر نظر بگیرد و اجازه دهد به‌طور طبیعی پیش برود. هرچند ارزیابی‌های ژئوپلیتیک و باورهای ایدئولوژیک حزب فراتر از شخص شی است، اما می‌توان انتظار داشت که در دوران پس از او، زمینه برای تعدیل مسیر فراهم شود؛ با ظهور رهبری میانه‌روتر که به ملی‌گرایی افراطی پایبند نباشد و بتواند دیوارهایی را که رهبری فعلی پیرامون کشور کشیده است، فرو بریزد.

حزب کمونیست چین پیش‌تر نیز از مسیر جانشینی برای اصلاح جهت حرکت خود استفاده کرده است. گذار از سوسیالیسم رادیکال مائو به سیاست عمل‌گرایانه اصلاحات و درهای باز دِنگ، نمونه‌ای الهام‌بخش برای آینده است. دِنگ به‌صراحت گفته بود: «اگر اصلاح نکنیم، حزب به بن‌بست می‌رسد.» جانشین شی نیز ممکن است به همین نتیجه برسد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.