خدیجه چنگیز طی یادداشتی تحت عنوان «نامزدم، تنها یک وطن پرست بود» در روزنامه نیویورک تایمز ضمن ابراز نگرانی از سرنوشت همسر خود، خواستار روشن شدن وضعیت خاشقجی شد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، «خدیجه چنگیز» نامزد «جمال خاشقجی» روزنامه‌ نگار منتقد حکومت عربستان سعودی که اخیرا ناپدید شده، در یادداشتی در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: من و جمال در ماه مه یکدیگر را در کنفرانسی در استانبول ملاقات کردیم. من با کار او آشنا بودم زیرا به خاورمیانه و حوزه خلیج فارس علاقه دارم. ما نیم ساعت در مورد سیاست گفت و گو کردیم. او در مورد دگرگونی های فوق العاده در عربستان سعودی و اینکه تا چه حد از این موضوع نگران شده، صحبت کرد.

ما گفت و گوهایمان را ادامه دادیم تا وارد رابطه احساسی با هم شدیم. من شخصیت او را می ستایم: هوش و شجاعتش برای طرح سوالات سیاسی در جهان. ما هر دو حس مشترکی به دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان داشتیم - اصول بنیادینی که او برایشان می جنگید.

خانواده او اتباع شهر قیصری ترکیه بودند. برای بیش از 30 سال او به عنوان خبرنگار فعالیت داشت و برای روزنامه الوطن و عرب نیوز کار می کرد و به برخی از مسئولان بلندپایه از جمله «ترکی الفیصل» مشاوره می داد.

او به شکل گسترده ای به همه جای جهان سفر می کرد، اما عربستان را بیش از هر جای دوست داشت. با این حال جایی برای جمال در کشورش باقی نمانده بود و او با دو چمدان از این کشور در حالی فرار کرد که سرکوب شدید چهره‌های فرهنگی و فعالان منتقد «محمد بن سلمان» ولیعهد عربستان آغاز شده بود.

جمال یک وطن پرست بود. وقتی مردم با عنوان مخالف از او یاد می کردند، او این توصیف را رد می کرد و می گفت: «من یک خبرنگار آزاد هستم که از قلم ام به نفع کشورم بهره می گیرم. او عربستان را ترک کرد زیرا این تنها راهی بود که او می توانست در مورد موضوعات و ایده های مورد علاقه اش صحبت کند و بنویسد و بدون اینکه شرافتش اش را لکه دار کند، کار کند.

خروج خاشقچی از عربستان در واقع تنها راه وی برای بیان نظرات و انتقاداتش بدون مصالحه و با کرامت انسانی بود.

در لحظات پریشانی، او به یاد دوستان زندانی اش می افتاد و خود را این چنین التیام می داد که «لااقل می توانم در حال حاضر آزادانه درباره آنها مطلب بنویسم». اکنون بهتر می فهمم که او چه می گفت.

در مورد جمال شگفت انگیزترین چیز، صداقت و گرمی او بود. همانطور که من بیشتر با او آشنا می شدم، او را نه تنها به عنوان روزنامه نگار و متفکر تحسین شده ای که جهان می شناختش می دیدم، بلکه یک مرد حساس می دیدمش که در سراسر جهان با عشق به کشورش حرکت می کرد. او اغلب از آرزوهایش برای قدم زدن در خیابان های مدینه، جایی که او متولد شده بود، و صحبت کردن با دوستانش سخن می گفت.

او بیش از یک سال در واشنگتن دی سی زندگی کرده و کار کرده است. در واقع، او بسیار احساس تنهایی می کرد. یک بار به من گفت همه چیزی که او از شریک زندگیش در زندگی خواسته عشق، احترام و همراهی بوده است.

عشق ما و رویاهای ما برای آغاز یک زندگی جدید با هم، او را از واشنگتن به استانبول آورد تا اسناد مورد نیاز برای ازدواج مان را بدست آورد. امید به آغاز یک زندگی شاد، به جمال انگیزه داد او در آن بعداز ظهر سرنوشت ساز در روز 2 اکتبر وارد ساختمان کنسولگری عربستان شود.

جمال و من رویاهای زیادی داشتیم، اما مهمترین آن ساخت یک خانه با کمک هم بود. به رغم مشکلاتش، او همیشه سعی کرد مانند یک کوه قوی باقی بماند.

صبح روز بعد صبح به کنسولگری سعودی رفتیم تا مدارکی را که طلاقش را تایید می کرد دریافت کنیم. من تصمیم گرفتم که به دانشگاه نروم و در نتیجه با هم سفر کردیم. نمی دانستیم چه قرار است بشود. مقام رسمی کنسولگری از وی خواسته بود ساعت 13 آنجا باشد.

در راه ما برای بقیه روز برنامه ریزی کردیم. هنگامی که به کنسولگری رسیدیم، او وارد شد. او به من گفت که اکر خبری از او نشد، مقامات ترکیه را مطلع سازد. اگر می دانستم این آخرین بار است که جمال را می بینم، من باید خودم هم به کنسولگری می رفتم. بقیه ماجرا را همه می دانید: او هرگز از آن ساختمان بیرون نیامد.

از آن زمان، من فکر کرده ام که جمال و من دیگر در یک جهان نیستیم. من همچنان سوالات مشابهی را از خودم می پرسم: او کجاست؟ آیا او زنده است؟ اگر او زنده است، چطور است؟

امروز تولد جمال است. من یک مهمانی برایش برنامه ریزی کرده بودم و می خواستم نزدیک ترین دوستانش را دعوت کنم. اگر این اتفاق نمی افتاد اکنون قطعا ازدواج کرده بودیم.

12 روز گذشته و من هر روز صبح به این امید بیدار شدم که خبری از او بشنوم. گمانه زنی ها در مورد سرنوشت او توسط مقامات تایید نشده است، اما سکوت عربستان سعودی مرا می ترساند. این سوال لحظه ای مرا رها نمی کند: آیا درست است؟ آیا آنها جمال را ترور کرده اند؟

اگر اتهامات درست باشد، و جمال توسط ماموران محمد بن سلمان کشته شده باشد، او شهید شده است. فقدان او تنها برای من ضایعه بزرگی محسوب نمی شود، بلکه هر کسی با وجدان اخلاقی آن را احساس می کند. اگر شما هم جمال را از دست داده اید، محکومیت کافی نیست. افرادی که او را از ما گرفته اند، صرف نظر از موقعیت سیاسی شان، باید پاسخگو باشند و به طور کامل مجازات شوند.

در روزهای اخیر، من شاهد گزارش هایی از رئیس جمهور ترامپ بودم که می خواست مرا به کاخ سفید دعوت کند. اگر او واقعا تلاش کند دریابد در آن روز در کنسولگی چه اتفاقی افتاده، من دعوتش را قبول می کنم.

جمال صدای خود را در برابر ظلم بلند کرد، اما جان خود را فدای آزادی خواهی مردم عربستان کرد. اگر او کشته شده باشد - و البته امیدوارم که اون هنوز زنده باشد - امروز در سالگرد تولد وی، هزاران خاشقجی متولد می شوند و اندیشه های وی از ترکیه به عربستان و همه جهان گسترده خواهد شد. سرکوبگری تا ابد ادامه نخواهد یافت. دیری نخواهد پایید که دیکتاتورها تاوان عمل خود را بدهند.
زمانی که عزیزانتان را در این دنیا از دست می دهید جهانِ دیگر، آنقدر ترسناک و دور نخواهد بود بلکه زندگی در این دنیا بدون آنها بسیار دردناک خواهد بود.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.