این روزها که به قصه زایندهرود نگاه میکنم، حکایت گوسفند جلوی چشمم میآید. در خبرها آمده که قرار است در بستر خشک زایندهرود، کنسرت برگزار کنند. نهتنها خبر آمده که عکسهایی هم از داربستزدن و صندلیچیدن در رودخانه روی خط خبرگزاریها وایرال شده است. دیدن زایندهرود خشک بهاندازه کافی قصه پُرغصهای است. بهخصوصکه زعمای قوم پیرایهای بر او بستند.
به گزارش جماران؛ گوسفند را که ذبح میکنند، برای آنکه پوستاش یکتکه و کامل از گوشت جدا شود، کشاله راناش را سوراخ میکنند. منفذ که باز شد، در آن فوت میکنند تا گوسفند باد کند. لاشه که از درون پُف کرد، کار پوستکن ـ تو بخوان قصاب ـ راحت میشود. مقداری که پوست و گوشت از هم جدا شد، برای آنکه باد در همهجای لاشه بیفتد، یک مشت محکم به تهیگاه گوسفند سربریده میکوبند.
ظاهراً در تمام مدت سلاخی گوسفند، بابت سر بریدن، سوراخ شدن، باد شدن و چه و چه گلایهای ندارد. میگویند تنها چیزی که باعث میشود گوسفند با دل خونین رخت از این عالم ببندد، همان مشت آخر است.
این روزها که به قصه زایندهرود نگاه میکنم، حکایت گوسفند جلوی چشمم میآید. در خبرها آمده که قرار است در بستر خشک زایندهرود، کنسرت برگزار کنند. نهتنها خبر آمده که عکسهایی هم از داربستزدن و صندلیچیدن در رودخانه روی خط خبرگزاریها وایرال شده است. دیدن زایندهرود خشک بهاندازه کافی قصه پُرغصهای است. بهخصوصکه زعمای قوم پیرایهای بر او بستند./هم میهن