جمهوریت و سخن گفتن از آن در ایران پیش از انقلاب و امام یک تابو و خط قرمز بود، به‌ویژه آنکه برخی از نیروهای اسلامی نیز با آن نه‌تنها میانه نداشتند، بلکه مخالف هم بودند و هنوز هم هستند و‌ بروز هم می‌دهند. ایشان به‌صراحت نظر خود را درباره جمهوریت اعلام کردند: «جمهوری‌ که ما به دنبال آن هستیم، یک جمهوری دموکراتیک است مثل فرانسه.»، «جمهوری به همان معنایی که همه جا جمهوری است.»، «رژیم اسلامی و جمهوری اسلامی یک رژیمی است متکی به آرای عمومی و رفراندوم عمومی.» ایشان در ادامه نیز از اسلامیت سخن می‌گویند.

به گزارش جماران؛ روزنامه هم میهن نوشت:

هر فردی که از دنیا می‌رود برحسب آنکه چه داشته‌هایی در این جهان از خود به جا گذاشته است، شناخته می‌شود؛ برخی ثروت، برخی هنر، برخی فلسفه و علم، برخی نیز تحول سیاسی از خود بجا می‌گذارند و دنیای امروز ما محصول همین میراث‌های گذشتگان است. اگر از این نظر به مرحوم امام(ره) نگاه کنیم، طبعاً می‌توانیم مواردی را به عنوان اصلی‌ترین میراث ایشان برشماریم؛ احیاگری دینی، انقلاب، جمهوریت با پسوند اسلامی و... از جمله اهم این میراث خواهد بود که طبعاً برحسب اینکه افراد دارای چه مشربی باشند، از این میراث استقبال یا آن را نقد می‌کنند، ولی در هر حال یک نکته مهم است: آیا اینکه این میراث به همان شکلی که در سال 68 بود، باقی مانده است؟ اکنون 34 سال از آن تاریخ می‌گذرد که بیش از سه برابر دوره آغاز انقلاب تا سال 68 است، پس همان‌گونه که فیزیک جامعه دچار تغییر و تحول یا تخریب و بازسازی می‌شود، ابعاد غیرمادی از جمله موارد فوق نیز به دست میراث‌بران دچار تحول و تغییر شده است و آنچه که امروز می‌بینیم لزوماً همانی نیست که در سال 68 تحویل گرفته‌ایم.

البته این را می‌پذیریم که حتی اگر ایشان هم در این مدت بودند، حتماً تغییراتی در این میراث می‌دادند، ولی این بدان معنا نیست که تغییرات رخ‌داده در همان مسیر اولیه است، چه‌بسا آنها تغییر کرده یا قلب واقعیت شده باشند. نکته مهمتر اینکه ارتباط نسل جوان و افراد زیر 40 سال با امام و انقلاب و این میراث از خلال تبلیغات و آموزه‌‌های رسمی صداوسیما و آموزش و پرورش و آنچه در صحنه عمل می‌بینند، شکل گرفته است که به‌طور قطع دچار سوگیری‌های غیرمنطقی و انحراف‌های غیرقابل پذیرش شده است. اتفاقاً داوری منفی که بعضاً در میان این نسل وجود دارد، ناشی از همین مجاری آشنایی آنان با میراث امام است. از این رو سعی می‌کنیم که به چند مورد از عناوین این میراث مهم اشاره کنیم:

جمهوریت

جمهوریت و سخن گفتن از آن در ایران پیش از انقلاب و امام یک تابو و خط قرمز بود، به‌ویژه آنکه برخی از نیروهای اسلامی نیز با آن نه‌تنها میانه نداشتند، بلکه مخالف هم بودند و هنوز هم هستند و‌ بروز هم می‌دهند. ایشان به‌صراحت نظر خود را درباره جمهوریت اعلام کردند: «جمهوری‌ که ما به دنبال آن هستیم، یک جمهوری دموکراتیک است مثل فرانسه.»، «جمهوری به همان معنایی که همه جا جمهوری است.»، «رژیم اسلامی و جمهوری اسلامی یک رژیمی است متکی به آرای عمومی و رفراندوم عمومی.» ایشان در ادامه نیز از اسلامیت سخن می‌گویند که به آن نیز پرداخته خواهد شد.

این رویکرد بسیار روشن است. تحت عنوان اسلامیت یا هیچ چیز دیگری نمی‌توان ویژگی جمهوریت نظام را نادیده گرفت و نقض کرد. این ویژگی نیز قابل سنجش است و هرگاه به اصل وجود چنین حمایتی خدشه‌ای وارد شود، راه‌های قانونی از جمله رفراندوم برای سنجش آن وجود دارد. این ویژگی چنان نیست که یک بار رخ دهد و تا ابد باقی بماند. استمرار این ویژگی باید اثبات شود و راه اثبات آن نیز مورد اتفاق‌نظر باشد. مثل قهرمانی که رکورد می‌زند و مدال طلا می‌گیرد، برای تداوم آن باید همواره در میدان عمل مطابق روال گذشته، آزمون پس دهد. محور اصلی جمهوریت طبعاً مردم هستند. در نگاه مرحوم امام دو موضوع بیش از هر چیز دیگری برجسته بود؛ مردم و اسلام. تحلیل محتوای کلیه سخنرانی‌ها، بیانیه‌ها و مصاحبه‌های ایشان از ابتدای نهضت در سال 42 تا آخرین متن ایشان نشان می‌دهد که به ازای هر 10 هزار کلمه‌ای که به کار برده‌اند، بیش از هر چیز دیگری از کلمه مردم و لغات مترادف آن استفاده کرده‌اند (122 بار در ده هزار کلمه)، سپس اسلام و کلمات مترادف (111 بار در ده هزار کلمه) است. 10 کلمه‌ای که بیش از هر چیز به کار می‌بردند پس از این دو شامل حکومت (87 بار)، خدا (45 بار)، ایران (39 بار)، استبداد (34 بار)، انقلاب (30 بار)، جمهوریت (24 بار)، روحانیت (21 بار) و آمریکا (15 بار در ده هزار کلمه). روشن است که اعتبار مردم مقدمه لازم پذیرش جمهوریت به عنوان رکن اساسی حکومت و اندیشه ایشان بود و این کلمه به همان معنای رایج و همه کس فهم است.

 

 

5340749

 

اسلام

رویکرد ایشان به‌طور طبیعی در مقام اثبات، دفاع و تبلیغ و اجرای اسلام و برداشت‌های خودشان از اسلام بود. ولی در مقام ثبوت این امر به پذیرش و ظرفیت و نیازهای جامعه و مردم مربوط می‌شد و این مسئله نیز امری اثباتی محسوب می‌شود. به همین علت است که ایشان قانون اساسی اولیه که به رای عمومی گذاشته نشد و فاقد اصل ولایت فقیه بود را تایید کردند، سپس قانون موجود راهم تایید کردند که در سنت اسلامی بسیاری از نهادهای آن را نداشته‌ایم. حقوق زنان و حق رای دادن و انتخاب شدن آنان را تایید کردند،‌ در حالی‌که چنین چیزی در گذشته و اندیشه رایج اسلامی نبوده است. رای دادن و رفراندوم را مشروع کردند، در خیلی از موارد دیگر اصل حق مردم را در حکومت به صراحت پذیرفتند که مهمترین آن در بهشت‌زهرا و هنگام ورود به کشور بود که صریحاً اعلام موضع کردند. ابتدا سخنرانی با ادله کافی سلطنت پهلوی را غیرقانونی دانستند، سپس به نقد تداوم سلطنت قاجاریه پرداختند: «در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ‌یک از ما زمان آقامحمدخان را درک نکرده، آن اجداد ما که رأی دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رأی دادند که زمان ما احمدشاه سلطان باشد؛ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشت و اختیاری داشته، ولی او اختیار ما‌ها را نداشته است.»

سپس و در ادامه سخنرانی خیلی صریح توضیح می‌دهند که: «من دولت تعیین می‌کنم! من به‌‎ ‌‌پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم! من به واسطۀ اینکه ملت مرا قبول دارد...»‌ و چند روز بعد در حکم مهندس بازرگان به دو بخش ثبوتی و اثباتی جایگاه سیاسی و رهبری خود اشاره می‌کنند و از نظر اثباتی به حق شرعی خود و از نظر ثبوتی به پذیرش قاطع ملت اشاره می‌کنند و به آقای بازرگان حکم نخست‌وزیری می‌دهند: «بر حَسَب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای‌‎ ‌‌اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و‌‎ ‌‌متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است،.... جنابعالی را...،‌‎ ‌‌مأمور تشکیل دولت موقت می‌نمایم. تا ترتیب ادارۀ امور مملکت و خصوصاً انجام‌‎ ‌‌رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارۀ تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری‌‎ ‌‌اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام‌‎ ‌‌جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.»

بنابراین در اندیشه امام وجه مردم و مستمر بودن حمایت مردم از نظام مستقر شرط حدوث قانونی و بقای آن است و این مستلزم احترام گذاشتن به خواست و مصلحت و اراده قاطبه مردم است. در این راه اسلام، جایگاه مدنی و فراتر از قدرت پیدا می‌کند. شاید به همین علت است که ایشان تفسیر سوره حمد خود را به دلیل مخالفت عده‌ای از افراد قطع کرد. چرا؟ به این علت که آن اندیشه اثباتی از اسلام را باید از خلال فعالیت‌های مدنی و عادی به جامعه منتقل کرد و نه لزوماً از موضع قدرت و در اختیار داشتن صداوسیما. در حالی‌که آن برنامه‌ها مخاطبان بسیار داشت قطع شد. زیرا از موضع قدرت نمی‌توان اندیشه و گرایش‌های دینی را به جامعه قبولاند. این کار باید از مجرای مدنی و خارج از قدرت انجام شود و بازتابش در سیاست و قدرت نمود یابد.

در زمینه شریعت اسلام نیز اجتهاد و نوآوری‌های ایشان در فتاوا، مسئله تاثیر زمان و مکان بر اجتهاد، مسئله مصلحت و درک از اختیارات دینی ولی‌فقیه (و نه جایگزین قدرت مردم شدن) جملگی حرکت به‌سوی وجه ثبوتی جمهوریت در حدوث و بقای این نظام بود. پرهیز از عوامگرایی دینی در اندیشه ایشان برجسته بود، به همین علت اندیشمندان عقل‌گرای دینی از جمله مرحوم مطهری را قبول داشتند و به رویکردهای خرافی و حتی دینداری مناسکی خالی از محتوا، راه نمی‌دادند. و تا زنده بودند، حاضر به پذیرش نمایندگان این نوع از اندیشه‌ها و روش‌ها نشدند. فتاوای ایشان در سال‌های اخیر و مهمترین اجتهادشان در تأسیس جمهوریت و مسائل دیگر در حقوق زنان، شطرنج، موسیقی، اراضی شهری و کشاورزی و قانون کار و... جملگی نشان داد که براساس مصلحت و پیشرفت جامعه نظر می‌دهند. در سیاست نیز بکارگیری نیروها و حتی عقب‌نشینی‌های اساسی مثل پذیرش قطعنامه 598 را برای خیر و مصلحت جامعه انجام می‌دادند.

 اعتماد به نفس

در میان مجموعه میراث ایشان شاید ایجاد اعتمادبه‌نفس یکی مهمترین‌ها است. اینکه به ملت و جوانان اعتماد به نفس دادند؛ ملتی که باید منتظر می‌ماندند تا ببینند که در واشنگتن و لندن چه تصمیمی برای آنان باید بگیرند، به خودشان باور کردند و عنان اختیار خود را به دست آوردند. هیچ چیز بیش از اعتمادبه‌نفس جوانان آن دوره ده سال اول انقلاب تعیین‌‌کننده سرنوشت کشور نیست. به طور قطع در این مسیر اشتباهاتی هم شده بود، ولی بدون این ویژگی هیچ دستاوردی قابل تصور نبود.

ولی باید بیاندیشیم که ما با این سه میراث مهم چه کردیم؟ جمهوریت را به یک گروه محدود و بسیار اندک تقلیل داده‌ایم. اسلامی را که پیامش عقلانیت، عدالت، رحمت، عطوفت و اخلاق محمدی بود، به مناسک که بعضاً به بدعت تنه می‌زند، به مشتی داستان‌های خرافی تقلیل داده‌ایم و حتی در رسانه ملی گاهی بروز و ظهور می‌دهیم و از همه بدتر اعتمادبه‌نفس و امید مردم و جوانان را در مسیر ساختن آینده زایل کرده‌ایم. شاید بتوان فقدان اعتمادبه‌نفس در این نسل را محکوم کرد که موجب ناامیدی آنان شده است.

این کار را به صورت فردی می‌توان انجام داد و آنان را توصیه به حفظ و ارتقای اعتمادبه‌نفس کرد، ولی به لحاظ جمعی و اجتماعی باید ریشه‌یابی شود که چرا از آن اوج توان روحی و مقاومت ملی و اعتمادبه‌نفس بی‌نظیر به این وضعیت رسیده‌ایم؟ آیا این ناشی از سیاست‌های عمومی نیست که جوانان و نسل‌های میان‌سال از گردونه سیاست و ساختن آینده حذف شده‌اند و تعدادی افراد محدود که تابع شرایط و منافع خود هستند و از این راه ارتزاق می‌کنند و تعهد اخلاقی و حرفه‌ای لازم هم ندارند، میدان‌دار امور شده‌اند؟ در نتیجه وجود چنین وضعی نیست که شاهد رکود 12 ساله اقتصاد کشور، گرایش به مهاجرت از کشور، رشد بی‌اعتمادی میان جامعه و سیاست، حذف نظام‌مند نیروها از عرصه سیاست و بسته بودن راه‌های پیشرفت و مشارکت و نزول چشمگیر همراهی و همدلی با اسلام و انقلاب هستیم؟ آنچه که تأسف‌‌بارتر است داوری نسبت به امام از منظر واقعیت موجود است. ما در حال سوزاندن سرمایه‌های تاریخی خود نیز هستیم. احتمالاً برخی گروه‌ها از این سوختن خوشحال می‌شوند، ولی نتایج فاجعه‌بار آن را دیر یا زود خواهند دید.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.