وقایع اخیر نشان داد بخشی از قشر جوان جامعه متأثر از فرهنگ تزریقی غرب با محوریت پلتفرم‌ها دچار بحران هویتی و گسست فرهنگی و به تبع آن واگرایی در این حوزه شده و روایتگری و روایت‌سازی غرب با تکیه بر پلتفرم‌ها مورد پذیرش این بخش از نسل جوان جامعه قرار گرفته است.

به گزارش جماران؛ محمد رضا غلامرضا معاون سیاسی وزیر کشور در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: 

 آشـــــــــوب‌ها و اغتــــشاشات اخیر را از ابعاد و زوایای مختلف می‌توان تحلیل و واکاوی کرد. در این میان، نگاه آسیب شناسانه کمک خواهد کرد تا هم عمق ماجرا عیان و نمایان شود و هم توشه‌ای بشود برای آینده تا بهتر بتوان سناریوهای دشمن را رصد و برای مقابله با آن برنامه ریزی کرد. دکتر «محمدرضا غلامرضا» معاون سیاسی وزیر کشور در یادداشتی اختصاصی برای «ایران» و با نگاهی تحلیلی، وقایع پس از فوت خانم مهسا امینی را آسیب شناسی کرده است که در ادامه بخش اول آن را از نظر می گذرانید؛

 

«وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع نکنید که سُست می‌‌شوید و اقتدار و شوکت شما از بین می‌رود و صبر کنید که خداوند با شکیبایان است.» (انفال: 46)

مطابق مضمون این آیه شریفه، نزاع و تفرقه در جامعه اسلامی، دو نتیجه دارد: «ضعف درونی» و «از بین رفتن ابهت و اقتدار بیرونی» و هنگامی که نظام اسلامی از درون دچار «ضعف» شد و «ابهت» و «اقتدار» بیرونی‌اش نیز از بین رفت، آنگاه به صورت طبیعی، «طمع دشمنان» نیز برای ضربه زدن به نظام اسلامی بیشتر می‌‌شود.حادثه فوت مهسا امینی با توجه به شرایط جامعه و تمهیدات پیشینی دشمن و آمادگی کامل آن جهت ایجاد اغتشاش و آشوب در داخل، بلافاصله به یک پرونده سیاسی - امنیتی تبدیل شد و استان‌های مختلف کشور تحت تأثیر این حادثه قرار گرفتند.وقایع مابعد فوت مهسا امینی نشان داد، جریان اغتشاش در کمین نشسته و مترصد شکار بود، البته این طعمه از سوی حاکمیت در اختیار این جریان قرار نگرفت چرا که از نگاه اغتشاشگران، مسأله، «واقعیت» نیست، بلکه «روایتگری آنان از رویداد» است؛ یعنی  جریان اغتشاش سعی داشت آن را به نفع خود مصادره و از «هیچ»، فاجعه خلق کند. لذا جریان اغتشاش تلاش کرد با روایتگری خود و محاصره افکار عمومی و جامعه نخبگی با کج‌روایت‌ها از طریق فضای مجازی، مردم را دچار اختلال محاسباتی نماید.

حضور زنان در این دوره از اغتشاشات باعث ترکیبی شدن فرایند آشوب شد، یعنی علاوه بر اینکه عمده افراد از جوانان هستند، مسأله زنان و حجاب هم به این موضوع اضافه شد و مؤلفه‌های متنوع دیگر همچون قومیت و مذهب نیز بر پیچیدگی و ترکیبی بودن آن افزود.

هر چند گفته می‌‌شود اغتشاشات اخیر زنانه است، اما  این طور نبوده و جوانان پسر و دختر در این ماجرا حضور دارند و بُعد جوان بودن بر دیگر ابعاد اخلالگران همچون جنسیت غلبه و تفوق دارد و به دلیل آنکه یک مسأله برای دختری به وجود آمده و بهانه حضور در خیابان یک دختر بوده است، دختران در این ناآرامی‌ها بیشتر به چشم می‌آیند. لذا، زن و حقوق زن، فقط همان «جرقه ابتدایی» بود و سپس، اغتشاش از نقطه آغازین خود فاصله گرفت و باطن خویش را آشکار کرد و نشان داد که مسأله‌اش، مواجهه با «اصل و اساس نظام جمهوری اسلامی» و «هویت دینی جامعه ایران» است. در ارتباط با ترکیب جمعیتی اغتشاشات اخیر، هر چند گفته می‌‌شود غالباً از دهه 70 و 80 جامعه هستند اما این گروه تنها بخش محدود و اندکی از کل جمعیت دهه 80 جامعه را نمایندگی می‌‌کنند و در این میان، سه مؤلفه پول، غریزه و هیجان به عنوان سه مؤلفه محرک‌شمار این جریان قلمداد می‌‌شوند.

شواهد میدانی گویای این واقعیت است که ترکیب اغتشاشگران یا به تعبیر دیگر کف خیابان مشتمل بر چند لایه است؛ یک لایه که عبارتند از: نیروهای «گروهکی» و «اجیرشده» که نقش هدایتی، سازماندهی، راهبری و انجام اقدامات ایذایی را برعهده دارند و اغلب در پشت صحنه یا پنهان هستند. لایه‌ دیگر، جوانان دهه هشتادی که از طریق شبکه‌های اجتماعی، سازماندهی می‌‌شوند و ابراز مخالفت‌شان نیز، «جنبه ایدئولوژیک» ندارد، بلکه بیشتر «هیجان‌زده»، «بازی‌خورده» و «سرگردان» هستند، چنانکه پس از دستگیری، براحتی می‌شکنند و اظهار پشیمانی و انفعال می‌کنند. شاخصه بارز لایه آشکار و سیاهی‌لشکر (جوانان دهه 80) این دوره از اغتشاشات، بی سربودن این لایه است که فاقد یک ارتباط عمودی هستند و به صورت نامتقارن حرکت می‌کنند و لایه‌ دیگر در حوزه شناختی و ادراکی با هدف تهییج افکار عمومی، متنفرسازی و بی‌اعتمادسازی مردم نسبت به کلیت نظام است.

طبق اطلاعات میدانی، اغتشاشگران پایه طبقاتی واحدی ندارند و پراکندگی طبقاتی از ثروتمند تا فقیر در بین آنها دیده می‌شود و از طرف دیگر این افراد قربانی جنگ شناختی شده‌اند.

جریان اغتشاش از همان «آغاز»، به دنبال ایجاد درگیری خشن بود و سعی داشت امنیت جامعه را دچار فرسایش کند و پیام‌هایی هم که در همان نقطه نخستین ساخته شد، حاکی از این بود که قصد «تخریب»، «ساختارشکنی» و «هرج ‌و مرج» دارد تا با ایجاد رادیکالیسم، زمینه را برای تثبیت دوباره جریان پشت پرده و افزایش مشروعیت و مقبولیت آن در سطح جامعه فراهم سازد. البته این اقدام آنها منجر به همراهی نکردن مردم و به تبع آن افزایش خشم اغتشاشگران شد که در گام بعدی سعی کردند با خشونت و سبعیت، «نقص حضور مردمی» و «خلأ همراهی اجتماعی» خویش را جبران کنند.

با توجه به اینکه «منطق اجتماعی» و «مکانیسم واقعیت اجتماعی» رخ دادن هر واقعه‌ای از جمله اغتشاشات شهریور - مهر  ۱۴۰۱ را نیازمند یک «میدان علل» (علل و عوامل مؤثر و فرایند محور بر شکل دادن به یک واقعه) و یک «عامل ماشه» (عامل مؤثر و مقوم نهایی یا به تعبیر دیگر پروژه محور که مانند یک جرقه در انبار باروت عمل می‌کند) می‌‌داند، در نوشتار پیش رو به بررسی علل و عوامل موجده وقایع اخیر در دو لایه پروسه محور و پروژه محور پرداخته می‌‌شود.

علل و عوامل موجده وقایع اخیر

   1. واگرایی فرهنگی:  یکی از عوامل اصلی اثرگذار در شکل‌گیری وقایع اخیر که ماهیتی فرایند محور داشته و طی دوره‌های پیشین با تکیه بر ابزارهای مختلف از جمله رسانه و فضای مجازی دنبال شده است، بروز واگرایی فرهنگی در میان نسل‌های جدید جامعه (دهه 70 و 80) است.

دشمن با تکیه بر ابزار رسانه و فضای مجازی (با تمرکز بر اینستاگرام) فرهنگ جامعه خصوصاً نسل جدید را به نحوی کانالیزه کرده که در گذر زمان زمینه برای عبور از فرهنگ سنتی و فرهنگ‌های محلی و حرکت به سمت فرهنگ مطلوب دشمن یا همان فرهنگ برآمده از پلتفرم‌ها فراهم شود.اثرگذاری پلتفرم‌ها (از جمله اینستاگرام) در فرهنگ‌سازی یکی از نمودهای این مسأله است به گونه‌ای که برخی معتقدند مختصات فرهنگ فردا بر پایه پلتفرم‌ها تنظیم می‌‌شود که یکی از بروندادهای آن، افزایش رو به تزاید دگردیسی فرهنگی و هویتی، بخش‌هایی از جمعیت جوان کشور است.سوق یافتن اعتراضات اخیر به سمت تحریک، تخریب و خشونت و کوتاه شدن چرخه زمانی وقوع این خشونت‌ها، بیانگر وجود سطحی از التهابات فرهنگی و اجتماعی است که از سوی جریان‌های معاند و برانداز، هدایت و مورد بهره‌برداری قرار گرفته است.

در واقع، حوادثی که طی روزهای اخیر اتفاق افتاد، انعکاس عینی از آن چیزی است که در لایه‌های زیرین فرهنگی جامعه در حال غلیان است و نبود درک صحیح از ماهیت ضد امنیتی و ضد ملی  این جریان و تحولات فرهنگی و هویتی یا به تعبیر دیگر واگرایی‌های فرهنگی، تبعات و پیامدهای منفی را متوجه بخش‌هایی از جمعیت جوان کشور کرده که رگه‌هایی از آن در وقایع اخیر بروز یافت. به تعبیر دیگر، ریشه ناپیدای بروز خشونت‌های اخیر در بین جوانان و نوجوانان را می‌‌بایست در تلاش حداکثری دشمن در حوزه فرهنگی با تکیه بر ابزار رسانه و فضای مجازی و همچنین بازی‌های رایانه‌ای، فیلم و موسیقی و به تبع آن بروز واگرایی فرهنگی و هویتی در این قشر از جامعه، ردگیری کرد.

در همین راستا، با توجه به اینکه رسانه و فضای مجازی نقش اساسی در ترویج فرهنگ مطلوب دشمن و به تبع آن بروز واگرایی فرهنگی ایفا می‌‌کند، غلبه محتوایی این حوزه در اختیار دشمن بوده و حدود 85 درصد محتوای فضای مجازی (محتوای فرهنگی با چاشنی سیاسی) از بیرون تولید می‌‌شود و اگر محتوایی در داخل نیز تولید می‌‌گردد، بازتولید همان محتوای بیرونی بوده که در مقام واکنش و پاسخ به آن محتوا تولید شده یا به اختلافات و دسته‌بندی‌های سیاسی مربوط است.

بر همین مبنا، وقایع اخیر نشان داد بخشی از قشر جوان جامعه متأثر از فرهنگ تزریقی غرب با محوریت پلتفرم‌ها دچار بحران هویتی و گسست فرهنگی و به تبع آن واگرایی در این حوزه شده و روایتگری و روایت‌سازی غرب با تکیه بر پلتفرم‌ها مورد پذیرش این بخش از نسل جوان جامعه قرار گرفته است.

طبق اسناد به دست آمده، کلان پروژه امریکا در حوزه فرهنگی دارای چند هدف عمده جهت بروز و ظهور واگرایی فرهنگی در جامعه هدف است که عبارتند از:

    1.تلاش برای از بین بردن فرهنگ‌های محلی و بومی و تبدیل آن به یک کلان فرهنگ بر پایه پلتفرم‌ها

   2. دسترسی آزاد به اطلاعات در جامعه هدف

    3.شناسایی و تمرکز بر اقلیت‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی، زنان، جوانان و نوجوانان یا به تعبیر دیگر نسل جدید

   4. آموزش با تکیه بر فضای مجازی و سمن‌ها (دوره‌های حقوق بشر، آزادی مدنی و...)؛ در بعد آموزش، امریکایی‌ها معتقدند آن چیزی که سبب مطالبه‌گری در بین یک جامعه می‌‌شود، عنصر آگاهی است که این مهم از بستر آموزش تحقق می‌‌یابد. (آموزش- آگاهی - مطالبه) طی چند سال گذشته، امریکایی‌ها از بستر فضای مجازی در راستای آموزش کادر و در قالب «استراتژی گرگ‌های تنها» اقدام کردند.

همچنین در دوران پمپئو این سیاست تدوین شد که اعتراضات در ایران باید به سمت محله محوری سوق یابد و بر همین اساس گروه‌هایی در شبکه‌های اجتماعی با تعداد عضو کم ایجاد شده و آموزش می‌‌بینند؛ به تعبیر دیگر خانه‌های تیمی به فضای مجازی انتقال یافتند. بر اساس این استراتژی، دشمن به دنبال ایجاد گروه‌هایی بدون ارتباط عمودی بوده و گروه‌های اعتراضی یا جنبش‌های اجتماعی باید به‌صورت نامتقارن حرکت کنند.

لازم به ذکر است، در ارتباط با پرونده خانم مهسا امینی، ایشان بخشی از مؤلفه‌های فوق‌الذکر همچون «کرد، سُنی و دختر جوان» را دارا بودند و جریان اغتشاش نیز با فعال کردن گسل‌های جنسیتی، قومی و مذهبی بویژه در بستر فضای مجازی و رسانه‌ای، کشور را وارد اغتشاش کرد.

ترویج سبک زندگی امریکایی، یکی دیگر از سیاست‌‌های فرهنگی امریکا در جامعه هدف است. در واقع امریکا هرگاه در حوزه ایدئولوژیک و استراتژیک توانایی مقابله با دشمن خود را ندارد، سطح منازعه و کشمکش را از بعد ایدئولوژیک و استراتژیک به حوزه سبک زندگی تقلیل داده و سعی می‌‌کند در پرتو ترویج سبک زندگی امریکایی در جامعه هدف، زمینه را برای تحقق سیاست‌های خود در عرصه فرهنگی فراهم سازد.لذا سبک زندگی به منزله یک سلاح اثرگذار و کیفی از سوی امریکا در قبال جامعه هدف مورد استفاده قرار می‌گیرد و این امر تنها متوجه جمهوری اسلامی نبوده و امریکا از این سیاست در برابر دیگر بازیگران رقیب یا دشمن خود نیز بهره جسته است.

سردمدار تغییر سبک زندگی در یک جامعه، سلبریتی‌ها (چهره‌ها) هستند که با تکیه بر پلتفرم‌ها در فضای مجازی، زمینه را برای تعمیق و گسترش نقش خود و اثرگذاری بر جامعه و همچنین ترویج سبک زندگی امریکایی فراهم می‌‌سازند.

با توجه به نقش و کنش سلبریتی‌ها در اجرای کلان پروژه فرهنگی امریکا، این گروه به تعبیر حقوقی‌ها نقش مباشر را ایفا می‌‌کند و در این راستا طبق گفته حقوقی‌ها «سبب، اقوی از مباشر است» یعنی امریکا به عنوان سبب، نقش اصلی و پشت پرده را که قوی‌تر و اثرگذارتر است، اجرا و سلبریتی‌ها نقش مباشر را ایفا می‌‌کنند.

ادامه دارد...

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.