اینجا حسینیه «گردان عمار» است؛ گردانی که یکی از آخرین جانفشانی‌هایش در سال‌های دفاع مقدس، حضور در عملیات بیت‌المقدس 2 بود که دی‌ماه 1366، در سرمای استخوان‌سوز ارتفاعات یخ‌زده سلیمانیه عراق انجام شد.

به گزارش جماران؛ اعضای گردان، سرنوشت شان بعد از پایان جنگ، هر کدام به دستخطی متفاوت نوشته شد؛ یکی، حجره‌دار بازار شد، یکی کارمند دولت شد، یکی، تولید‌کننده شد، یکی ... حالا، بعد از این همه سال، دوباره و مثل همان ایام آتش و خون و ایثار، کنار هم نشسته‌اند برای خدمت!

روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت: پیرمرد سیگارفروش، کنار جدول پیاده‌رو، رو به کرکره‌های فرو افتاده پاساژ نشسته و گاهی به چپ و گاهی به راست، سر می‌چرخاند و گاهی، پاکت‌های سیگار را روی جعبه آیینه‌اش جابه‌جا می‌کند. کرکره پاساژ، با یک قفل چمدانی، دوخته شده به آسفالت پیاده رو. روی شبکه درهم پیچیده کرکره، کاغذی چسبانده‌اند با این نوشته «تعطیل تا اطلاع ثانوی». داخل راهروی پاساژ خبری از مغازه نیست. درهای باریکِ بسته، تنگ هم ایستاده‌اند و انتهای راهرو، پلکانی راه می‌برد به دو طبقه بالاتر. پیرمرد می‌گوید سه طبقه پاساژ، تولیدی پوشاک بوده که از هفته دوم اسفند، همه تعطیل شدند. می‌گوید 27 کارگاه در این پاساژبوده و هر کدام، حداقل 5 کارگر داشته که در این 45 روز، بعضی کارگرهای تولیدی‌ها، می‌آیند و کرکره‌های بسته را نگاه می‌کنند و بعد از سلام و علیک بی‌حوصله‌ای با پیرمرد، از راه آمده، برمی‌گردند.

«اون چراغو می‌بینی؟»

دست پیرمرد، نگاهم را می‌کشاند تا چراغ قرمز چهارراه استانبول.

«تا اون چراغ، دو سمت خیابون، هر در باریکی که می‌بینی، طبقه دوم و سوم همه ساختمونا، همه، تولیدی پوشاک بود. بگیر 500 تا حداقل. از 15 برج (اسفند) همه تعطیل...»

شیوع ویروس کرونا، کمر خیلی‌ها را به زمین کوبید. زمین کوبیدنی که فلج کرد حداقل تا مدتی طولانی. مردم شوخی می‌کردند و می‌گفتند «کرونا عادل بود. فقیر و غنی رو یه جا بدبخت کرد.»

واقعا هم همین بود. کارگر و کارفرما، با هم تلخی مزه خاک سیاه را چشیدند. شاید بام کارفرما وسیع‌تر بود و زمین خوردنش صدای کوبنده‌تری داشت اما حالا هیچ کدام توان برخاستن ندارند. حتی حالا که دولت به صاحبان کارگاه‌های تولیدی اجازه داده به شرط رعایت «موازین بهداشتی» می‌توانند فعالیت‌شان را شروع کنند. کارفرماها همان روز که دولت این حرف‌ها را زد، دستی در جیب خالی‌شان بردند و چند ورقی از دفتر سیاهه‌شان را زیر و رو کردند و با حساب سرانگشتی از حجم ترسناک چک‌های برگشت خورده، دیدند ریالی ندارند برای خرید مواد اولیه و ریالی ندارند برای حقوق کارگر و هزینه آب و برق و گاز کارگاه. پس، صرفه به این است که کلیدی در قفل کارگاه نچرخد تا آن موقع که تکلیف چک‌های برگشتی و طلب‌های چند میلیونی و چند میلیاردی‌شان معلوم شود. «آن موقع»، برای خیلی از کارفرماها، نادیدنی است؛ به خصوص برای صاحبان کارگاه‌های تولید پوشاک. تا قبل از شیوع ویروس کرونا، حداقل یک میلیون و 500 هزار نفر کارفرما و کارگر و فروشنده لباس، روی یک سفره مشترک، نان و پیاز می‌خوردند؛ یک میلیون و 500 هزار نفری که هر کدام‌شان؛ دقیقا هر یک نفرشان، نان‌آور یک خانواده بودند و هر شب، نانی به خانه عیالواری می‌بردند. حالا، صاحب یک کارگاه تولید پوشاک بچگانه به من می‌گوید: «کارگرام یه هفته است تلفن می‌زنن میگن حاجی، به والله، نون نداریم بخوریم.»

پله‌های حسینیه را که پایین می‌روم و پا به سالن بزرگ کاشی‌کاری شده می‌گذارم، سلام و جواب سلام در نفس‌های بی‌وقفه و زمخت 18 چرخ خیاطی صنعتی گم می‌شود. دور تا دور سالن، 18 نفر پای 18 چرخ صنعتی نشسته‌اند و مشغول چرخکاری ماسک‌های پارچه‌ای هستند. میز برش، به درازای سالن، پوشیده از ماسک‌های دوخته شده، پارچه‌های برش خورده، کش و قرقره‌های غول پیکر و سبدهای پلاستیکی حجیم برای بسته‌بندی ماسک‌های استریل است. انتهای چپ سالن، پایین پای صفحه 85 اینچی تلویزیون، مردها، ماسک‌زده و روپوش‌های سفید و صورتی پوشیده و دستکش به دست، لایه‌های حجیم پارچه‌های برش‌خورده را تفکیک می‌کنند تا برای پاکدوزی، تحویل چرخکارها شود. انتهای راست سالن و پشت یک دیوار کاذب، ماسک‌ها استریل می‌شود و غیر از پیش‌نماز جوان مسجد محل و چند همکارش که مشغول بخاردهی ماسک‌ها هستند، کسی حق ورود به این قسمت را ندارد. اینجا حسینیه «گردان عمار» است؛ گردانی که یکی از آخرین جانفشانی‌هایش در سال‌های دفاع مقدس، حضور در عملیات بیت‌المقدس 2 بود که دی‌ماه 1366، در سرمای استخوان‌سوز ارتفاعات یخ‌زده سلیمانیه عراق انجام شد. بعد از پایان جنگ، نفرات آن گردان، آنهایی که مانده بودند، آن برادری‌های درهم تنیده در سنگرهای خاکی و بی‌تضمین را زیر سایه این حسینیه، ادامه دادند؛ حسینیه‌ای که زیرزمین خانه یکی از حجره‌داران سرشناس بازار بزرگ تهران است که چند سال قبل، حجره دو نبش چارسوق بزرگش را فروخت و برای تجهیز حسینیه خرج کرد. صاحب حسینیه؛ پیرمرد خوش‌رویی که از ارادتمندان امام حسین(ع) است، کمی مانده به اذان ظهر، از ورودی رابط راه‌پله‌های ساختمان به زیر‌زمین، وارد حسینیه می‌شود تا ناهار را با نفرات پا به سن گذاشته «گردان عمار» صرف کند. ناهار امروز، قورمه‌سبزی است؛ دستپخت آشپز داوطلب و مثل 28 روز گذشته، به خرج یکی از اعضای گردان تهیه شده است.

اعضای گردان، سرنوشت شان بعد از پایان جنگ، هر کدام به دستخطی متفاوت نوشته شد؛ یکی، حجره‌دار بازار شد، یکی کارمند دولت شد، یکی، تولید‌کننده شد، یکی ... حالا، بعد از این همه سال، دوباره و مثل همان ایام آتش و خون و ایثار، کنار هم نشسته‌اند برای خدمت، منتها دیگر از آن شور جوانی خبری نیست. هر چرخ با آن یکی، حداقل یک متر فاصله دارد و همه، سر در سکوت فرو برده‌اند و چشم به پرش‌های جنون‌زده سوزن چرخ خیاطی دوخته‌اند و جز برای سوال و جوابی مربوط به همان وظیفه‌ای که برعهده گرفته‌اند، لبی از لب تکان نمی‌خورد. این کارگاه جهادی، از 5 فروردین تا حالا، خواب نداشته. تیم اصلی، 9 صبح می‌آید و تا 10 شب، پارچه برش می‌زند و چرخ می‌کند و کش می‌دوزد. تیم فرعی، 11 شب می‌آید و تا اذان صبح، کارهای نیمه تمام را تکمیل می‌کند یا سری بری جدید تحویل می‌دهد. این مردهای پا به سن گذاشته که در روزگار جوانی‌شان، با ارزش‌ترین سرمایه‌ای که داشتند؛ جوانی‌شان را، پای حرمت مرزهای جغرافیایی وطن، به وثیقه گذاشتند، تا امروز هم، سایه به سایه اعتقادات و باورهای‌شان زندگی کرده‌اند. حجره بزرگ آن عطار سبزه میدان که کش‌دوزی ماسک‌ها را به عهده گرفته، 38 روز پیش به حکم تعطیلی جمعی تمام مراکز پرخطر از بابت تجمع عمومی، تعطیل شد و هنوز هم تعطیل است ولی پیرمرد، از 5 فروردین آمد و نشست کنار دست باقی هم سن و سال‌هایش که گوشه‌ای از سفره غم مردم را بتکاند. یکی دیگر، صاحب 10 کارگاه تولید پوشاک بچگانه بود و از نیمه اسفند به کارگرهایش گفت بروند خانه تا وقتی که شرایط، «درست» شود و صدای‌شان کند. حالا، هنوز شرایط «درست» نشده و او هم 38 روز است که چراغ کارگاه‌هایش را خاموش کرده ولی هر صبح، مثل یک کارمند با وجدان، پا به حسینیه می‌گذارد و برشکاری و چرخدوزی ماسک‌های پارچه‌ای را از سر می‌گیرد.

چند تا کارگر داشتین که از نیمه اسفند بیکار شدن؟

«توی یکی از کارگاها، سه تا. از این سه تا، فقط یکی‌شون بیمه بود که رفت برای گرفتن بیمه بیکاری. دوتای دیگه، هنوز بیکارن. مزد اینا، به ازای دوخت بود. بابت هر دوخت، 50 تومن می‌گرفتن که سرجمع ماهش می‌شد 2 یا 3 میلیون تومن. غیر از این، 9 تا کارگاه خونگی هم داشتم که اونا همه، بدون مجوز کار می‌کردن. توی هر کارگاه خونگی، یه خانواده، برام کار می‌کرد و حالا کل خانواده بیکار شده. کارگاهام که تعطیل شد، منم اومدم اینجا که حداقل تو این شرایط، کمک حال مردم باشم.»

95 مردی که شبانه‌روز در حسینیه گردان عمار مشغول دوختن ماسک و تهیه بسته‌های بهداشتی هستند، داوطلب و «صلواتی» کار می‌کنند. حُسن نفس‌های تند چرخ‌های صنعتی همین است که مردها؛ آنهایی‌شان که کارفرما و صاحب کارگاهند و حالا به خانه‌نشینی اجباری رسیده‌اند و همیار تولید ماسک شده‌اند، هر روز برای چند ساعتی، یادشان می‌رود کارگرشان هر روز پیامک می‌فرستد که «حاجی، گرسنه‌ایما»، کارگرشان تلفن می‌زند «حاجی، چی شد ؟ صاحبخونه‌ام گفته تخلیه کن»، کارگرشان خجالت کشیده و پیغام داده «حاجی، بیام دستی ازتون 70 تومن بگیرم برای خرج یومیه‌ام؟»....

کارفرماها، زخم تعطیلی اجباری کارگاه‌شان را، زیرپای سوزن چرخ خیاطی، بخیه می‌زنند. هیچ کاری که از دست‌شان برنمی‌آید برای آن کارگری که هر روز، دقیقا هر روز، محتاج مزد همان روز بوده. فقط می‌دانند کارگرهای‌شان، «بدبخت شدند»؛ کارگرهایی که هیچ جا هم راهی ندارند چون کاری قرار نیست راه بیفتد و رونق بگیرد در این وضعیت خراب که تورم و گرانی و رکود اقتصادی، مثل لایه‌های منجمد بستنی درهم حل شده است.

«اوج کار تولیدی پوشاک، اسفند و فروردینه. کارگر خونگی یا کارگر کارگاه، این دو ماه، حداقل یک و نیم برابر باقی ماه‌ها کار می‌کنه. برای ما هم همین‌طوره. چون بنکدار و مغازه خیابونی دایم میاد و تولیدمون رو می‌خره که تو این دو ماه، قفسه‌هاش پر باشه. زمستون پارسالم، مثل همیشه ما جنسمون رو به ازای چک فروختیم ولی وقتی کرونا همه جا رو گرفت، همه مغازه‌ها تعطیل شد و کسی جنسی نفروخت و هر چی چک داشتیم، برگشت خورد. دیروز صبح، چک 365 میلیون تومنی داشتم که بردم بانک و برگشت خورد؛ چک مشتری‌ای که 20 ساله با هم کار می‌کنیم. مشتری، دلش خوش بود به وعده دولت که گفته بود کسی بابت برگشت چکش مواخذه نمیشه. همه بدهکارای ما هم خیالشون راحت شد که اگه چکشون پاس نشه، تا هر وقت دولت بگه، اونا هم دنبال صاف کردن چکشون نیستن. حالا ما موندیم و دست خالی و طلب وصول نشده. دیروز، آجیل فروش بازار می‌گفت فقط تو یه روز، 270 میلیون تومن چک برگشتی داشته. پس الان هیچ کس، نه منِ تولید‌کننده، نه اون فروشنده، هیچ کدوم نقدینگی تو دستمون نداریم که بتونیم نفس بکشیم. فرق من و اون فروشنده، اینه که من 15 تا کارگر دارم؛ کارگرایی که هر کدوم، 4 نفر رو نون می‌دادن و حالا اون نون قطع شده. من تو این دو ماه، از جیب خوردم؛ من که کارفرما بودم و سرمایه‌دار بودم، از جیب خوردم. مگه اون کارگر جیبی داشت که از جیب بخوره ؟ تنها کاری که تونستم برای کارگرام انجام بدم، عیدی اضافه‌تر دادم و قرار شد این هفته هم بیان بهشون مساعده نقدی و بسته آذوقه بدم.»

کارگاه بدون مجوز، یعنی محروم از کمک دولت؛ همان کمکی که از روزهای اول فروردین، همان روزهایی که دولت می‌دانست مردم خانه‌نشین شده‌اند و جز تمرین کسالت پای برنامه‌های تکراری تلویزیون، هیچ تفریحی برای گذران این خانه‌نشینی اجباری ندارند، با عددهای دهان‌پر‌کن 75 هزار میلیارد تومان تسهیلات با کارمزد 12 درصد، بر سر زبان‌ها انداخت تا باورپذیرتر باشد. تا امروز که اولین ماه بهار هم تمام شده، حتی عضو هیات‌مدیره اتحادیه پیراهن‌دوزان هم خبری از این کمک‌ها ندارد و می‌گوید نمایندگان وزیر صنعت هم خبری ندارند که این کمک‌ها، چطور و چه وقت قرار است عصای دست کارفرماهای آسیب‌دیده از کرونا شود. محمد حسن جامعی هم یک کارفرماست؛ یک صاحب کارگاه تولید پیراهن مردانه که از مشتریانش؛ از کسبه‌ای که از نیمه اسفند، کسب‌شان بی‌رونق شد و دخل‌شان تعطیل شد و چراغ مغازه‌های‌شان خاموش شد، 4 میلیارد تومان طلب دارد و به مزاح می‌گوید کاسب‌های خیابانی، سرمایه‌اش را بلوکه کرده‌اند.

«95 درصد صنف پوشاک، از نیمه اسفند بیکار شده؛ کارگر، کارفرما، فروشنده، دستفروش، همه بیکار شدن؛ حتی تولید‌کننده صنعتی که کارخونه بزرگ پوشاک داشت هم خط تولیدش رو تعطیل کرد و ناچار شد بره سمت تولید ماسک. این صنف طوری زمین خورده که بعیده بتونه دوباره از جا بلند بشه مگر اینکه دولت به هر صاحب کارگاه، 200 تا 300 میلیون کمک کنه. ما با این طلبای وصول‌نشده، چطور می‌تونیم مواد اولیه بخریم؟ اول سال 97، نخ کیلویی 17 هزار تومن بود، الان رسیده به کیلویی 57 هزار تومن و حالا هم از دریافت ارز دولتی حذف شده. سرمایه من، چک برگشت‌خورده و پوشاک تولیدشده تو دست مشتریه. به مشتری میگم کی بدهیتو تسویه می‌کنی؟ میگه بیا جنسات رو پس بگیر چون ندارم که تسویه کنم. من نتونستم تولیدم رو بفروشم و نتونستم طلبم رو صاف کنم. من که ماهی 80 میلیون تومن حقوق به کارگرام می‌دادم، الان برای 20 میلیون تومن لنگ موندم چون 4 میلیارد تومن از سرمایه‌ام، همون چک‌های برگشت‌خورده مشتریه. من می‌دونم وضعیت اقتصادی کارگرام خیلی وخیمه. حقوق اونا در حدی بود که بتونن زندگی روزانه‌شون رو بگذرونن. ولی تا چند وقت می‌تونم کارگرم رو حفظ کنم وقتی خودم توان شروع تولید رو ندارم؟»

صاحب حسینیه، همان پیرمرد خوش‌رو، می‌گوید که این روزها، سری به همکاران حجره‌دارش زده و آنچه دیده، مصداق «فلج‌شدن بازار بزرگ» بوده. می‌گوید در عمر 50 ساله حجره‌داری، شاهد چنین شرایطی نبوده و حالا، بازار بزرگ که نبض تهران بوده، «فلج» شده. حالا حجره‌دار «بازار» و صاحب «کارگاه» و کارگر و فروشنده و مغازه‌دار، باور کرده‌اند که یک آسمان مشترک، بالای سر همه‌شان گسترده است... .

یکی از صاحبان کارگاه‌های تولید پوشاک می‌گوید که از نیمه اسفند 100 کارگرش را فرستاده پی خانه‌نشینی اجباری و کرکره 5 کارگاهش را قفل زده، آن یکی می‌گوید که 150 کارگرش را فرستاده پی خانه‌نشینی و کرکره 12 کارگاهش را قفل زده، آن یکی، 20 کارگرش را، آن یکی 70 کارگرش را .... چاره‌ای نبوده. نه دخلی پر شده و نه سودی محاسبه شده. کارفرماها می‌گفتند کم‌کم می‌خواستند از مزه خوش ممنوعیت قاچاق پوشاک سرکیف شوند که این وضع پیش آمد آن هم بعد از این همه سال که بار قاچاق و لباس‌های بنجل چین و ترک انبار‌های پاساژها و بوتیک‌ها را پر کرده بود و کمر تولید‌کننده ایرانی زیر بار مالیات گران و رقم حق بیمه کارگر خم شده بود و دولت هم نامهربانی‌هایش را تیزتر کرده بود با این صنف طوری که دیروز یک تولید‌کننده پوشاک می‌گفت، تا سقف 5 کارگر، سهم کارفرما از حق بیمه کارگر، 10 درصد است اما وقتی اسم ششمین کارگر در لیست بیمه کارگاه ثبت شود، یک‌باره سهم کارفرما می‌رسد به 30 درصد. ساده اینکه کارفرمایی که تولیداتش در انبارها خاک می‌خورد و تیشرت‌ها و شلوارهای چینی و بنگلادشی و تایلندی، سر گل ویترین بوتیک‌ها می‌شد، باید بابت حق بیمه 100 کارگر، 60 میلیون تومان سهم کارفرما به دولت پرداخت می‌کرد. یک کارفرما می‌گفت تمام صاحبان کارگاه‌های تولید پوشاک، همان اول وقت، با کارگر تازه‌وارد شرط می‌کنند و تعهد کتبی می‌گیرند که در این کارگاه، از بیمه خبری نیست و قراردادهای 89 روزه پیش روی‌شان می‌گذارند. این کارفرما، 5 کارگاه داشت که 4 کارگاهش، بدون مجوز بود و 150 کارگر داشت که فقط 12 نفرشان بیمه بودند و باقی کارگران، قراردادهای 89 روزه داشتند و کل کارگران هم، با تعطیلی کارگاه‌ها، از 15 اسفند بیکار شده بودند. این کارفرما که سابقه 26 ساله در تولید پوشاک بچگانه و مردانه داشت، می‌گفت تا نیمه اسفند، از بدهکاران و مشتریانش، 300 میلیون تومان طلب داشت که با اوضاع پیش‌آمده در آن ایام، یک ریال از این طلب هم وصول نشد و کارفرما برای پرداخت حقوق و عیدی کارگرانش، ماشینش را فروخت و با 150 کارگر تسویه حساب کرد...

روبروی پله‌های ورودی حسینیه، مردی پشت چرخ صنعتی نشسته و لحظه‌ای سر، بالا نگرفته. می‌گویند تعمیرکار چرخ‌های صنعتی است و از 5 فروردین که کارگاه جهادی فعال شده، او هم به خانه نرفته و شب‌ها، در حسینیه می‌خوابد. گردان عمار، مروت بیشتری داشت نسبت به آنهایی که این روزها، قیمت مواد اولیه اقلام بهداشتی را چند برابر گران کردند و دل بستند به سود چند صد هزار تومانی که از قبال پریشانی مردم به جیب خواهند زد. مسوول تدارکات کارگاه می‌گوید هر آنچه اینجا و در این یک ماه تولید شده، از جیب مردم و از کمک مردم بوده؛ یک فرد نیکوکار، پارچه یک بار مصرف به ارزش 52 میلیون تومان هدیه کرده، چند نیکوکار، چرخ‌های صنعتی هدیه کرده‌اند، قرارگاه خاتم، محلول ضدعفونی با قیمت اولیه در اختیارشان گذاشته، از کارخانه‌ای در زنجان، یک پارت 100 هزارتایی دستکش یک‌بار مصرف به قیمت عمده خریده‌اند و.... و در کنار همه اینها، اسفندماه، قیمت پارچه یک بار مصرف برای تولید ماسک، متری 1600 تومان بوده و 5 فروردین، رسیده به 2400 تومان، اسفندماه، قیمت هر کیلو کش برای تکمیل ماسک‌های پارچه‌ای، 35 هزار تومان بوده و 5 فروردین رسیده به کیلویی 220 هزار تومان و.... در کنار همه اینها، آدم‌ها کنار پله‌های حسینیه منتظر می‌ایستند و التماس می‌کنند که بیایند برای کمک به تولید ماسک و مسوول تدارکات ازشان عذرخواهی می‌کند چون ظرفیت کارگاه، تکمیل شده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.