پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

حجت الاسلام والمسلمین مهیزی:

به اندیشه‌های امام جزیره‌ای نگاه نشود

 به گزارش جماران، حجت الاسلام مهدی مهریزی با بیان ابعاد مختلف اندیشه ای امام خمینی می گوید: حضرت امام یکسری عناصر را در درون فقه پیش بینی کردند که اگر کسی به آنها توجه کند، فقه متحول می شود. منتها اگر مانع بیرونی باشد و فضا بسته باشد، این تحول اتفاق نمی افتد و امام برای اینکه فضای بیرونی برای این تحول را مهیا کنند، عنوان کردند که در حکومت اسلامی باید باب اجتهاد باز باشد و نظرات ولو مخالف یکدیگر عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد.

متن گفت وگوی  شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین مهدی مهریزی، استاد حوزه و دانشگاه را می خوانید:

امام خمینی به عنوان یک فقیه بزرگ از یک سو و به عنوان معمار انقلاب اسلامی از سوی دیگر چه تحولاتی در تفقه و اجتهاد ایجاد کردند؟  با ذکر مصادیق بیان فرمایید

به نظر من مرحوم امام خمینی در مورد فقه چند اصل را تأسیس کردند که مبنایی برای یکسری تحولات در حوزه فقاهت به شمار می رود که بنده این اصول را در پنج عنوان (عنصر) تنظیم کردم، عنصر اول، اجتهاد مصطلح کافی نیست. عنصر دوم، زمان و مکان نقش تعیین کننده در اجتهاد دارد. عنصر سوم، فقه حکومتی را مطرح می کنند. عنصر چهارم، بحث قاعده عدالت و عنصر پنجم نقش حکومت اسلامی. به گمان من این اصول زمینه تحول در اجتهاد و فقه را فراهم کرد.

در توضیح عنصر اول باید بگویم که از نظر امام(ره) اجتهاد مصطلح گرچه لازم است، اما کافی نیست. در واقع ما باید درس ها و بحث های حوزوی را بدانیم ولی اگر مجتهدی آگاهی های اجتماعی، شناخت ماهیت جهان، روابط قدرت ها و روابط اقتصادی را نداند، نمی تواند بر دنیای امروز تأثیر بگذارد.

عنصر دوم نقش تعیین کننده زمان و مکان در اجتهاد است، این عنصر باعث تفسیرها و برداشت های بسیار مختلفی شد، سال ۷۴ کنگره ای تحت عنوان «نقش زمان و مکان در اجتهاد» برگزار شد – که مقداری از اقدامات کنگره را من انجام می دادم – در آن زمان حدود ۱۵ جلد مقاله و مصاحبه توسط شخصیت های بزرگی که برخی در قید حیات هستند و برخی دیگر مرحوم شدند، نوشته شد و در تفسیر این حرف امام که زمان و مکان در ذهن فقیه و تغییر حکم تأثیر دارد، احتمالات مختلفی مطرح کردند.

عنصر سوم فقه حکومتی است، یعنی نگاه اجتماعی به فقه و به عبارت دیگر، فقه از حالت فردی خارج شود چون تا قبل از دوره معاصر به جهت اینکه فقه امامیه در خارج از مسایل حکومتی و اجتماعی بود، بسیاری از فتواها و برداشت ها رنگ و بوی فردی داشته است، اما امام خمینی(ره) معتقد بودند که باید نگاه اجتماعی و حکومتی به فقه داشته باشیم و این اصل را در برخی از تعبیرهای خود نیز بیان کردند.

عنصر دیگر اینکه حکومت در برخی از مسایل نقش دارد، حضرت امام در این مورد تعبیرهای بسیاری دارند و می فرمایند: حکومت می تواند قراردادهای شرعی با مردم را اگر مخالف مصلحت باشد، لغو کند. و نیز در بحث طلاق، وقتی شورای نگهبان سوال می کند که گاهی اوقات شوهر حاضر نمی شود زن را طلاق دهد و از سوی دیگر به زن رسیدگی نمی کند، امام می فرمایند در این مورد، حاکم و حکومت می تواند مداخله کند.  

عنصر پنجم بحث عدالت است. این عنصر قبل از انقلاب در تعبیرهای حضرت امام وجود داشت. ایشان گاهی روایتی که با عدالت ناسازگار است را کنار می گذاشتند و در واقع عنصر عدالت را در فهم و اجتهاد در نظر می گرفتند.

به نظر من در مجموعه فقه امام، این پنج عنصر است که زمینه تحول را ایجاد کرده است و از آن زمان به بعد بسیاری از بحث ها در حوزه پیش آمد.

حضرت امام در نامه ای که به آقای انصاری نوشتند، می گویند: «در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می‌کند که نظرات اجتهادی ـ فقهی در زمینه ‌های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد» به تعبیر دیگر امام دو تحول ایجاد کرد، یکی اینکه عناصر درون فقهی را تأسیس کرد که اگر کسی این عناصر را در نظر بگیرد، فتاوی او رو به جلو می رود و دوم اینکه یک فضای فرهنگی ایجاد کرد که باید این آزادی را حوزه ها و عالمان دین داشته باشند. کسی حق ندارد جلوی برداشت، رأی و فتوای جدید را بگیرد.

به عبارت دیگر حضرت امام یکسری عناصر را در درون فقه پیش بینی کردند که اگر کسی به آنها توجه کند، فقه متحول می شود. منتها اگر مانع بیرونی باشد و فضا بسته باشد، این تحول اتفاق نمی افتد و امام برای اینکه فضای بیرونی برای این تحول را مهیا کنند، عنوان کردند که در حکومت اسلامی باید باب اجتهاد باز باشد و نظرات ولو مخالف یکدیگر عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد منتها عنوان کردند که عالم باید شناخت درست از جامعه، زندگی و نظام داشته باشد و در این موضوع اجتهاد مصطلح که در حوزه ها وجود دارد، کافی نیست و باید به سمت اجتهادی رفت که نگاه و آگاهی اجتماعی همراه آن باشد.

به عبارت دیگر حضرت امام از سویی عناصری را در سیستم فقاهت تعبیه کردند و از سوی دیگر در فضای کلی حاکم بر حوزه ها، اجتهاد و فقاهت مداخله کردند که کسی مانع اظهار نظر کسی نشود و چون شخصی حرف جدید و شاذی زد، نگویند منحرف است. اگر این دو با هم تلفیق شود، قاعدتاً بستری را برای دیدگاه های جدید ایجاد می کند که امروز شاهد آن هستیم. در حال حاضر شاهدیم که در حوزه، کسانی مانند آیت الله صانعی، آیت الله جناتی، آیت الله معرفت و سایر فضلا و اساتید در سطوح مختلف، حرف ها و نظرات جدیدی در عرصه های فقه دارند، این نظرات جدید در بستری بوده که امام فراهم کردند؛ یعنی اگر این بستر و توجه به این عناصر نبود، بعید می دانم که این اتفاقات می افتاد.

گرچه رویکرد تمام حوزه به این سمت نیست، و در حوزه دسته بندی ها و رویکردهای مختلف فقهی وجود دارد، کسانی به گونه دیگری و با ادله و مبانی دیگر اجتهاد می کنند و فتوا می دهند، اما راهی که حضرت امام باز کردند این بود که زمینه این تحول در استنباط و فقاهت را ایجاد کرد.

اساسا مکتب اجتهادی امام منحصر بفرد بود یا تابع علمای بزرگ پیشین؟

برخی از این عناصر، عناصری است که در گذشته مطرح نبود. به عنوان مثال امام معتقدند اجتهاد مصطلح کافی نیست، ما این تعبیر را در گذشته نداشتیم یا نگاه حکومتی به فقه را نداشتیم. سایر علما نکات ریزی در این موارد دارند به عنوان مثال راجع به این قسمت مرحوم سیدمحمدباقر صدر، مقاله ای دارد و می گوید: «آینده اجتهاد در گرو این است که نگاه فردی به فقه نداشته باشیم»، یا شهید مطهری در مورد عدالت مطالبی را مطرح کردند و معتقد بودند عدالت در سلسله علل احکام است؛ اما وقتی شخصی که هم فقیه و مجتهد است و هم در سطح حاکمیت قرار دارد، چنین اصولی را مطرح می کند، می تواند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. بنابراین برخی از عناصر پنجگانه ابتکار امام است و برخی را احیاناً افراد دیگری مطرح کردند منتها ایشان چون از موضع فقیهِ حاکم مطرح کردند، تأثیرگذاری آن بیشتر است.

 مشی اجتهادی امام در قم یا نجف در پیش از انقلاب و با تهران در پس از انقلاب تفاوت و تمایزی داشت؟ 

بله. من یک نوشته ای داشتم تحت عنوان «ادوار فقهی امام» که دوره های فقهی امام را تقسیم کرده بودم، دوره قبل از مبارزه، دورۀ مبارزه و دوره پس از انقلاب و حکومت؛ و واقعاً این سه دوره تفاوت های چشمگیری دارد.

مشی اجتهادی امام در دوره قبل از مبارزه به همان شکل فقه سنتی و بحث های رایج حوزوی بود، کتاب هایی که ایشان در آن دوره دارند از جمله «کتاب الطهاره» و «الخلل فی الصلاه» نشان از همین مشی دارد.

در دوره مبارزه مشی اجتهادی امام ادامه دورۀ قبل از مبارزه است منتها چند مورد مطرح می شود که یکی بحث ولایت فقیه است که سال ۱۳۴۸ مطرح می شود و باب جدیدی را باز کردند.

در دوره بعد از انقلاب، دیدگاه ها بسیار بیشتر شد. عناصر پنجگانه که به آن اشاره کردم در این زمان مطرح شد. به عنوان مثال پاسخ شورای نگهبان که حکومت می تواند در باب طلاق مداخله کند یا اینکه اختیارات حکومت چقدر است و در چه مواردی می تواند مداخله کند. همچنین بحث شطرنج در این دوره مطرح شد.

امام در این دوره تألیف فقهی نداشتند و نظرات خود را در سخنرانی ها و نامه ها مطرح می کردند، به عنوان مثال در بحث شطرنج، در پاسخ به آیت الله قدیری نامه ای نوشتند و مطرح کردند که اگر شطرنج وسیلۀ قمار تلقی نشود، بازی با آن اشکالی ندارد، همچنین تأکید کردند که ما باید منابع دینی را چطور بفهمیم و اگر این چنین نفهمیم زندگی باید زندگی بسته و محدود گذشته باشد.

به طور کلی در این سه دوره ی فقه امام، یک سیر تکاملی می بینیم؛ دوره قبل از مبارزه به شکل فقاهت سنتی است، در دوره مبارزه، یک گام به جلوتر می رود و در دورۀ بعد از پیروزی و انقلاب برخی از مسایل فقهی به روز و مهمی مطرح می شود.

دیدگاه امام درباره مصلحت یک دیدگاه فقهی و از منظر یک مجتهد است یا یک دیدگاه سیاسی  و از منظر یک رئیس حکومت؟

وقتی می گوییم فقیه حاکم است باید آرای سیاسی هم مبانی و مستندات فقهی داشته باشد. قاعدتاً بحث مصلحت که ایشان مطرح کردند و مجمع تشخیص مصلحت راه اندازی شد و در دوره ای به نمایندگان مجلس اختیاراتی دادند که اگر مصلحت را تشخیص دادند به چه صورت عمل کنند، مستندات دینی دارد. منتها از گذشته فقه امامیه با فقه اهل سنت تفاوتی داشته است که در فقه اهل سنت مصالح مرسله یک عنصر و دلیل فقهی بود و فکر می کنم علت آن این است که آنها درگیر حکومت بودند و چون فقه امامیه درگیر حکومت نبود، اصلاً چیزی به نام عنصر مصلحت مطرح نبود و مطرح شدن آن از جانب امام باعث شد که کتاب هایی نوشته شود، به عنوان مثال «احکام حکومتی و مصلحت» کتابی بود که دفتر تبلیغات اسلامی قم چاپ کرد و برخی دیگر نیز آثاری نوشتند و بیان کردند که عنصر مصلحت، ریشه های دینی دارد؛ ولی از نظر بحث و نظر، ابتدای کار است که مصلحت در چه موارد و زمانی می تواند تأثیرگذار باشد؟ آیا در اجتهاد یا در اِعمال حاکمیت می تواند مصلحت تأثیر بگذارد؟ آیا حاکم می تواند براساس عنصر مصلحت نظراتی را دهد؟ یا اینکه فقیه در مقام فتوا هم می تواند برخی از عناصر را بر مبنای مصلحت در نظر بگیرد؟ این موارد ابهام هایی دارد، ولی امام با مستندات دینی اقدام به این کار کرد.

پس حاکم می تواند براساس عنصر مصلحت نظراتی را اعمال کند و فقیه نیز در مقام فتوا می تواند برخی از عناصر را در نظر بگیرد و عملاً در حال حاضر برخی از فقها مصلحت را در فتاوی خود به کار می برند منتها این دخالت دادن در برخی از فتواها برجسته نیست چون در فقه امامیه عنصر مصلحت برجسته نیست؛ به نظر من فقیه در حوزه هایی می تواند عنصر مصلحت را در فتاوی خود به کار ببرد و از مشی امام هم می توان استنباط کرد که ایشان در فتاوی خود از این عنصر استفاده می کردند، به عنوان مثال امام در دوره ای اذن پدر در ازدواج دختر باکره را شرط نمی دانستند، اما پس از مدتی نظرشان تغییر کرد، چون در فتوای اول در این مورد سوء استفاده هایی صورت گرفت لذا امام تغییر نظر دادند و گفتند که حتماً باید اجازه پدر برای ازدواج وجود داشته باشد.  

در حوزه سیاسی و جامعه مدنی امام در چه زمینه هایی تحول ایجاد کردند و مصادیق چه مواردی است؟

در این موضوع دو بحث را مطرح می کنم. یکی بحث رأی مردم است، امام راجع به رأی مردم بیانات بسیاری داشتند، ولی آنچه برای من بسیار برجسته هست این است که ایشان در حکم تنفیذ دوره دوم ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای در سال ۶۴ تعبیری در حکم دارند و بیان کردند: «اینک به پیروى از آراى محترم ملت عظیم ‌الشان و آشنایى به مقام تعهد و خدمتگزارى دانشمند محترم، جناب حجت‌الاسلام آقاى سید على خامنه‌‌اى، آراى ملت را براى پس از پایان دوره کنونى، تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب می‌‌نمایم»  

امام تأکید دارند که به پیروی از «آرای ملت» منصوب می کنم و نمی گویند به اعتبار اینکه فقیه هستم و اعتبار دارم.

امام در سخنرانی خود در بهشت زهرا بیان می کنند که «من به پشتوانه این ملت، دولت تعیین می کنم» اما این جمله قبل از پیروزی انقلاب بوده و تنفیذ آیت الله خامنه ای در زمانی است که سالها از پیروزی انقلاب گذشته و چهارمین دوره ریاست جمهوری است؛ این مساله نشان دهنده یک موضوع بسیار عینی و عملیاتی در باب آرای مردم در نظام سیاسی و حدودی است که مردم حق دارند. امام نمی خواستند سخنی را بگویند که دنیا و مردم خوششان بیاید بلکه قصد داشتند عنوان کنند که حقِ مردم است و ایشان با اینکه فقیه هستند، از آرای مردم پیروی می کنند وگرنه اگر تنها فقیه حق دارد، پیروی دیگر معنایی ندارد. لذا تحلیل خود این عبارت ها و کلمات در نشان دادن میزان رأی مردم و جایگاه رأی مردم، بسیار برجسته است.

 در این حال برخی عنوان می کنند که اگر مردم شخصی را انتخاب کردند و حاکم تشخیص داد این شخص شایسته نیست، نظر حاکم اولویت و تحقق پیدا می کند. نظر امام در این خصوص چه بود؟

شاید براساس بحث های نظری مطالبی گفته شود، ولی آنچه در عمل اتفاق افتاده این است که حقِ مردم است و رأی مردم جایگاه ویژه ای دارد. البته نمی گویم که نظر این دسته از افراد را در نظر نگیریم بلکه معتقدم هر دو نظر را با هم ببینم و تفسیر کنیم، اما توجه کنیم که اگر حق مردم، یک حق ابتدایی بود امام در تنفیذ دورۀ چهارم ریاست جمهوری عنوان نمی کرد «به پیروی از آرای محترم ملت…»

نکته دیگری که در بحث جامعه مدنی به آن تأکید می کنم، نامه ۸ ماده ای امام است؛ این نامه در سال ۶۱ یعنی در بحبوحه ترورها، جنگ و فضاهای ملتهب اجتماعی نوشته شد. در این شرایط این مطلب که «مردم بر حریم خصوصی خود اختیار دارند»، بسیار قابل توجه است. به عنوان مثال در بند ۶ این نامه آمده است: «هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسی را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید، و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی – اسلامی مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند، و یا برای کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسراری که از غیر به او رسیده و لو برای یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضی از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند و بعضی از آنها موجب حد شرعی می‌باشد.»

در بند ۷ این نامه نیز آمده است: «مؤکداً تذکر داده می‌شود که اگر برای کشف خانه‌های تیمی و مراکز جاسوسی و افساد علیه نظام جمهوری اسلامی از روی خطا و اشتباه به منزل شخصی یا محل کار کسی وارد شدند و در آنجا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایر جهات انحرافی مثل مواد مخدره برخورد کردند، حق ندارند آن را پیش دیگران افشا کنند، چرا که اشاعه فحشا از بزرگترین گناهان کبیره است و هیچ کس حق ندارد هتک حرمت مسلمان و تعدی از ضوابط شرعیه نماید. فقط باید به وظیفه نهی از منکر به نحوی که در اسلام مقرر است عمل نمایند و حق جلب یا بازداشت یا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساکنان آن را ندارند، و تعدی از حدود الهی ظلم است و موجب تعزیر و گاهی تقاص می‌باشد. و اما کسانی که معلوم شود شغل آنان جمع مواد مخدره و پخش بین مردم است، در حکم مفسد فی الأرض و مصداق ساعی در ارض برای فساد و هلاک حرث و نسل است و باید علاوه بر ضبط آنچه از این قبیل موجود است آنان را به مقامات قضایی معرفی کنند. و همچنین هیچ یک از قضات حق ندارند ابتدائاً حکمی صادر نمایند که به وسیله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محل‌های کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمی است و نه محل توطئه‌های دیگر علیه نظام جمهوری اسلامی، که صادر کننده و اجرا کننده چنین حکمی مورد تعقیب قانونی و شرعی است.»

در بحث جامعه مدنی، این مساله بسیار مهم است که حریم زندگی افراد حفظ شود و امام حتی در شرایط بحرانی کشور، به این مهم توجه داشتند و تذکراتی دادند.

امام جمله و تعبیر جالب دیگری دارند که مربوط به قبل از پیروزی انقلاب است، این مطلب در مورد بحث ولایت فقیه است و اینکه حکومت چقدر اختیار دارد در زندگی مردم مداخله کند؛ ایشان می فرماید: «ما قبلا گفتیم همه اختیاراتی که در خصوص ولایت وحکومت برای پیامبر (ص) وائمه (ع) معین شده است، عیناً برای فقیه نیز معین وثابت است. امّا اگر ولایتی، از جهت دیگر غیر از زمام داری و حکومت، برای ائمه (ع) معین و دانسته شود، در این صورت فقهاء از چنین ولایتی برخوردار نخواهند بود. پس اگر بگوییم امام معصوم (ع) راجع به طلاق دادن همسر یک مرد یا فروختن و گرفتن مال او – گرچه مصلحت عمومی هم اقتضا نکند – ولایت دارد، این دیگر در مورد فقیه، صادق نیست واو در این امور ولایت ندارد، ودر تمام دلایل که پیشتر راجع به ولایت فقیه گفتیم، دلیلی بر ثبوت این مقام برای فقها وجود ندارد.

این مطلب نشان می دهد که زندگی خصوصی مردم برای خودشان است. شغل، ازدواج، کسب و کار و روابطشان به خودشان مربوط است، مگر اینکه به امور عامه لطمه بزند. ولی به صورت طبیعی در کار مردم مداخله کردن، مورد قبول نیست. به نظر من این دو عنصر یعنی حدود حریم افراد در زندگی خود و رأی مردم؛ نکته عمده ای است که امام در بحث های جامعه مدنی بسیار روی آنها حساس بودند و تأکید داشتند.

وعده ی انقلاب و حضرت امام شکل دادن به جامعه و حکومتی ایده آل  از نظر عدالت و آزادی و اخلاق در کنار حفظ استقلال سیاسی کشور بوده است. تا چه اندازه این موارد در دورۀ ایشان و پس از ایشان محقق شده است؟

در آن دوره، شرایط خاص بود؛ کشور درگیر جنگ شد و اوایل انقلاب بود، هنوز کارگزاران حکومت تجربه کافی کسب نکرده بودند، لذا انسان خیلی نمی تواند ارزیابی کند و نمرۀ واقعی دهد، ولی در عین حال خیلی از مسایل رعایت می شد، برخی از بحث ها، حساسیت ها و دغدغه ها بر روی آزادی، عدالت و اخلاق بود، تعبیرات و نصیحت هایی که امام مرتب داشتند به گونه ای بود که همه حس می کردند این نصحیت ها از یک فردی است که آراسته به مسایل اخلاقی و باورهای دینی است، اما بعد از دورۀ جنگ و امام، شرایط جامعه تفاوت پیدا کرد.

من کتابی چاپ کردم به نام «شاخصه های دینداری»، در این کتاب وضع جامعه امروز با آموزه های دینی را مقایسه کردم و بررسی کردم که امروز از نظر آموزه های دینی چه چیزهایی اصالت دارد، جایگاه عدالت و اخلاق کجاست، و سپس مناسک دینی مانند نماز جمعه، نماز جماعت، زیارت و سینه زنی چه جایگاهی دارند و جامعه در چه وضعی به سر می برد. ابتدا براساس آمارهایی که مسئولین دادند یا در مراکز ذی ربط ثبت شده، آماری ذکر کردم و حدود ۳۰ مورد آوردم از جمله تعداد زندانیان، زد و خورد خیابانی، میزان رشوه، طلاق، اسراف، لوازم آرایش زنان و غیره و گفتم که ما در این بدی ها یا در خاورمیانه اول هستیم یا در جهان!

در جدول دیگری مناسک و شعائر مذهبی و ظاهری را بررسی کردم، از جمله زیارت امامزاده ها، پیاده روی اربعین و… و عنوان کردم که کشور ما در این قسمت ها رشد داشته است. رهبری در سخنرانی که در خراسان شمالی داشتند، به نکات بسیار خوبی اشاره کردند و گفتند: آیا ما در صداقت اول هستیم؟ در استواری خانواده ها اول هستیم؟ می توانیم نمره قبول کننده ای دهیم یا خیر!؟

بنده در کتاب شاخصه های دینداری براساس مطالعات درون دینی بیان کردم که در مسایل درون دینی جایگاه اول به حقوق، سپس اخلاق و پس از آن به مناسک و مظاهر دینی می رسد و به نظر من در این وضع نمره خوبی نمی گیریم لذا واقع این است که از نظر اخلاق و عدالت نمی توانیم نمره خوبی دهیم، فاصله جامعه با اخلاق در حال زیاد شدن است چون سیاست به یک عنصر اصلی تبدیل شده است.

علی رغم نصیحت ها و هشدارهای علما و رهبری، امروز اخلاق مداری را در میان احزاب سیاسی و رقبای سیاسی شاهد نیستیم و عملاً حس نمی کنیم که در جامعه، اخلاق و عدالت حکمفرماست چرا که وقتی شرایط اقتصادی کشور دچار بحران می شود، فروشندگان سوء استفاده می کنند و به مردم ظلم می کنند، عده ای به راحتی دروغ می گویند و تهمت می زنند و نسبت های ناروا می دهند.

زمانی که انقلاب تازه پیروز شده بود و کشور دچار جنگ شده بود، وقتی یک تشییع جنازه انجام می شد، به طور کلی حال و هوای مردم تغییر می کرد و همگرایی آنها بیشتر می شد، لذا هم به دلیل شرایط خاص کشور و هم به دلیل کاریزمای امام و همچنین به این دلیل که به تازگی از جامعه دورۀ شاه جدا شده بودیم، عدالت، اخلاق و رعایت حقوق یکدیگر بیشتر مشهود بود، اما در حال حاضر از این جهات اوضاع روز به روز وخیم تر می شود.

آمال امام از تاسیس حکومت چه بود؟ میراث حضرت امام برای اسلام و ایران چه بود؟ تا چه اندازه پس از امام به میراث ایشان وفاداری شد؟

سال ۷۸ به نام «سال امام» نامگذاری شد، من در آن سال مقاله ای نوشتم تحت عنوان «سال امام، آرزوهای امام» در این مقاله بیان کردم که یکی از راه های ارزیابی شخصیت ها، آروزهای آنهاست چون آرزو عصاره تفکر، اندیشه و منش یک شخص است یعنی شما می توانید از روی آرزوهای افراد تشخیص دهید که دارای چه سطحی از انسانیت است و چطور فکر می کند. اگر همه دعای او این است که فرزندانم خوب شوند، سطح شعاع زندگی این فرد فرزندانش هست و بس! ولی اگر دعای او برای کشور و دنیا باشد، این شخص چند سطح بالاتر آمده است.

دعاهای دینی نیز همیشه می خواهد افراد را بزرگ کند، در دعا افتتاح شبهای ماه رمضان آمده است: اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَهٍ کَریمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الاِسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ در حقیقت قصد دارد سطح دعای افراد را بالا می برد، سپس می فرماید: وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاهِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَهِ اِلى سَبیلِکَ من رهبر و قائد شوم.

و در دعای دیگری آمده: «اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین» یا خداوند در قرآن می فرماید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً»

در حقیقت میخواهد افراد را با آرزوهای بزرگ پرورش دهد و از سطح فردی بالاتر روند و عمیق تر شوند و آرزوها تبدیل به عدالت و آزادی شود.

بر این اساس بنده در آن مقاله، آرزوهای امام، قبل و بعد از انقلاب را جمع کردم. و جمله ای از آقای حکیمی نقل کردم که می گوید: «اگر به امام خمینی(ره) بگویند که چه آرزویی داری، آیا نمی گویند فشردن نیروی امت در یک خشم مقدس علیه جنایت و تحمیل؟» سپس نمونه هایی آوردم که برخی از آنها بسیار جالب است مثلاً امام می فرماید: «امیدوارم که این نهضت برای همه مذاهب و اقلیت های مذهبی که در ایران زندگی می کنند، خیر آورده باشد» در واقع یکی از آرزوهای امام این بود که این نهضت برای همه اقلیت ها و مذاهب، خیر باشد. یا مثلاً می فرمایند: «من امیدوارم که حکومت عدل اسلامی برای اقلیت های دینی بسیار خوب باشد و آنها در پناه اسلام با زندگی مرفه و آزاد و به طور صحیح زندگی کنند.» یا مثلاً می فرمایند: «ما امیدواریم بدون جنگ مسلحانه به پیروزی برسیم و شاه کنار برود “یا اینکه” ما امیدواریم که بشر به رشدی برسد که مسلسل ها را به قلم تبدیل کند» اینها آرزوهای بزرگ انسانی برای همگان است.

حضرت امام دعایی نیز دارند که برای دوره های قبل است، مثلاً می فرمایند: «من امیدوارم که یک جمهوری اسلامی و یک عدل اسلامی و یک حکومت عادل پیدا شود که مملکت ما را از این گرفتاری ها نجات دهد و نگذارد که دست اجانب در این مملکت باز شود و استقلال و آزادی را برای همه شما بیمه کند» لذا آرزوها، آرزوهای بزرگ و انسانی و برای همگان است.

پس از امام بسیاری از همراهان ایشان از صحنه سیاسی کشور کنار رفته یا حذف شدند. دلیل این موضوع چه بوده است و متوجه خود آنان بوده است یا دیگران؟ آیا اجتناب ناپذیر بوده است؟ اگر امروز به گذشته برگردیم به نظر شما  آیا در این خصوص می توانستیم رویکرد دیگری را انتخاب کنیم؟

به نظر من به مرور زمان یک نوع تنگ نظری در جامعه شکل گرفت. به عبارت دیگر یک فکر و گروه خاصی با یک نگاه خاصی که در زمان امام حضور داشتند، به یک تأثیرگذاری رسیدند و به شکلی توانستند خود را در بخش های دیگر غالب کنند و نشان دهند. وقتی یک فکر باشد و افکار و دیدگاه های دیگر نباشد، خود به خود زمینه های لغزش و خطا بیشتر می شود. زمانی که روحانیت دچار انشعاب و جامعه روحانیون و روحانیت مبارز به وجود آمد، امام در نامه ای که به آقای انصاری نوشتند، عنوان کردند که «این مسایل بسیار طبیعی است. همیشه اختلاف بوده و باید باشد منتها اصول کلی باید حفظ شود، مگر همه ما باید یک نوع فکر کنیم و نظر دهیم.» اگر اصول کلی حفظ شود و افراد همراه و دلسوز باشند، قاعدتاً شرایط بهتر می شود و خود به خود، خود را تعدیل می کند، چون گروه ها و دیدگاه های مختلف هم افزایی پیدا می کنند و نواقص خود به خود به خاطر رقابت صحیح و سالم از بین می رود، اما این اتفاق کمتر افتاد چون جامعه ما خیلی سیاسی شد، و روز به روز بُعد سیاسی جامعه بر سایر ابعاد غلبه پیدا کرد.

به نظر من دو مورد در جامعه ما غالب شد و آن دو سایر مسایل را تحت تأثیر قرار داد، یکی اسلام سیاسی و دیگری اسلام مناسکی و در واقع این دو بر اسلام معرفتی، حقوقی و اخلاقی غلبه پیدا کرد و به دلیل اینکه یک نوع فکر و دیدگاه بیشتر قدرت پیدا کرد، بیشتر تأثیرگذار شد.

سیاست حرف اول شد، تعبیرهایی که در دوره های مختلف بیان می شود از جمله اینکه حکومت می تواند توحید را تعطیل کند، یا شرکت در انتخابات از اوجب واجبات است، برخی گناهان به خاطر حکومت مباح می شود و تعبیرهایی که برخی از ائمه جمعه دارند، نشان می دهد که اسلام مناسکی و سیاسی بالا آمده است.

البته ترویج و ترغیب مظاهر اسلامی جزو دین است، منتها باید توجه داشت که چه جایگاهی دارد و باید چه میزان به آنها بها داد؛ این دو مورد یعنی حاکمیت اسلام سیاسی و اسلام مناسکی بر اسلام معرفتی و حقوقی و اخلاقی روز به روز فاصله ها را افزایش داد و به مرور موجب شد که عده ای خود به خود کنار بروند با اینکه بسیاری از کسانی که کنار گذاشته شدند، (تا جایی که من می دانم) وفادار، دلسوز و خیرخواه برای جامعه و انقلاب هستند.

وظیفه حامیان درجه اول امام در شرایط فعلی چیست؟ راه حفظ و ارتقاء میراث حضرت امام چیست؟

قاعدتاً طرفداران امام نباید در بازی بُعد مناسکی و سیاسی قرار گیرند. باید همه عناصر فکری امام مطرح شود. من یک تعبیری دارم و می گویم که در دین شناسی و آموزه های دینی اگر جزیره ای عمل کنیم به خطا می رویم، مثلاً اسلام جهاد دارد و درست است، ولی جهادی که اسلام دارد در کنار اخلاق، اعتقادات، معرفت و حرمت انسان است، نمی توان جهاد را حذف کرد و سایر موارد را پررنگ کرد و یا بالعکس عمل کرد. جهاد وقتی کنار اخلاق، کرامت انسان و اصالت صلحی که اسلام دارد، دیده شود یک نوع معنی می شود و اگر جهاد را از آن مجموعه خارج کنیم و جنگ را در نظر بگیریم، یک معنی دیگری می شود.

افکار و اندیشه های امام یک مجموعه است، نباید جزیره ای نگاه شود، امام بُعد سیاسی، مناسکی، معرفتی، انقلابی و انسانی دارد و هرکدام نمره خاص خود را دارا می باشد. حامیان امام باید تلاش کنند که ایشان را آنگونه که بوده و با آن جامعیت مطرح کنند، در بازی مناسکی و سیاسی قرار نگیرند و از اندیشه های امام استفاده های جزئی و موردی نکنند.

 ۳۰ سال از رحلت حضرت امام گذشته و گفته و نا گفته های بسیاری از سوی موافقان و مخالفان ایشان مطرح شده است. با توجه به اطلاعات فعلی، منزلت امام در مقایسه با رهبران گذشته ایران و منطقه و جهان چگونه است؟

به نظر می رسد که جنبه های دینی، فقاهت و علمی و همچنین خصلت های فردی که در وجود امام بود، قابل مقایسه با دیگر رهبران نیست منتها چون در دنیا این مدل حکومت وجود ندارد، شاید سنجش و مقایسه آن به چشم بسیاری نیاید که کسی عالم دین و در سطح بالای تخصص دین شناسی بوده، فیلسوف هم بوده، از سوی دیگر در عرفان نظری صاحب نظر و استاد بوده، بتواند یک انقلاب اجتماعی ایجاد کند و کلام نافذ داشته باشد. امام موجب شد انقلابی رخ دهد که علاوه بر اینکه یک کشور را متحول کرد، در منطقه نیز اثرات ارزشمندی بر جای گذاشت، ممکن است در جهان رهبرانی داشته باشیم که در جنبه هایی موفقیت هایی داشته باشند، مثلاً نلسون ماندلا چقدر توانست در کل جهان اثر بگذارد و مطرح شود؟ به نظر من امام در سطح بسیار بالاتری قرار دارند و فاصله ایشان با سایرین بسیار زیاد است. ممکن است عده ای این بحث ها را به خاطر تعلق خاطر ما به امام تلقی کنند، ولی اگر واقع بینانه نگاه شود، متوجه می شوند که فاصله سطح امام با سایر رهبران جهان مشهود است.

 از یک سو برخی عنوان می کنند که حضرت امام قبل از پیروزی با بعد از پیروزی دیدگاه های متفاوتی درباره جمهوریت و حضور روحانیت در مناصب اجرایی مطرح کرده اند، و از سوی دیگر این دیدگاه وجود دارد که این تغییرات ناشی از تغییر شرایط و ضروریات بوده نه تغییر در مبانی؛ لطفا نظر خود را در این خصوص بیان فرمایید؟

زمانی در مجله حکومت اسلامی مقاله ای از دکتر سیمایی که اکنون معاون حقوقی وزارت علوم است، چاپ شد و در واقع تعارض در آرای امام را مورد بررسی قرار داد. یکسری از آرای امام قبل از انقلاب با بعد از انقلاب تغییر کرد، یا یکسری از آرای اوایل دوره مبارزه با دوره انقلاب تفاوت داشته است مثلاً امام دیدگاهشان راجع به زن و روحانیت را مطرح می کنند و سپس نظرشان را تغییر دادند؛ در این موارد توجیهات مختلفی شده، برخی گفتند آن زمان شرایط ایجاب می کرد و نظری که دوره های بعد گفتند، نظر واقعی است، برخی نظر دیگری دارند. به نظر من قضاوت و اظهارنظر در این موارد سخت است چون از درون افراد خبر نداریم و نمی دانیم چه اتفاقی افتاده است. من معتقدم طبیعی است که نظر و دیدگاه یک فرد با پختگی و در بستر زمان تغییر کند، ممکن است برای افراد بسیاری این اتفاق افتاده باشد؛ ممکن است که ما نظر دوم را نپسندیم و نظر اول را بپسندیم، این بحثی جداست، نکته این است که پختگی و زمان در نظر و دیدگاه های فرد را در نظر بگیریم.

خیلی نمی توانیم در مورد علت تغییر نظر و دیدگاه افراد اظهار نظر کنیم تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که یک اصولی را از مجموعه مکتب فکری استخراج کنیم و تغییر را در چارچوب آن اصول کلان تفسیر کنیم.

نکته دیگر اینکه اگر تغییر نظر هم باشد یک امر طبیعی است، برای همه اتفاق می افتد، ما در نهایت می توانیم بگوییم که این نظر را نمی پسندم یا اشتباه صورت گرفته است، ما از امام معصوم که صحبت نمی کنیم، از امام خمینی که عالم دین و وارسته هست، ولی غیر معصوم است صحبت می کنیم. ممکن است در مواقعی هم نظری یا حتی تغییر نظری اشتباه باشد. لذا راجع به این موضوع خیلی با تعصب صحبت نمی کنم و به صورت طبیعی که جامعه انسانی دارد به مساله نگاه می کنم.

  خاطره ای از حضرت امام یا نکته ای که ذکر آن تازگی دارد، در ذهن دارید؟  

بنده شاید یک یا دو بار در دیدارهای عمومی، حضرت امام را زیارت کردم، ولی خوشبختانه سالیان سال درگیر اندیشه ها و شخصیت شناسی ایشان بودم. در سالهای ۷۳ و ۷۴ دبیر علمی کنگر زمان و مکان، در سال ۷۸، معاون فرهنگی ستاد صدمین سال امام، در سال ۷۹ تا ۸۲ مسئول موسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی(ره) در دفتر قم بودم. لذا ارتباط با افکار و اندیشه ها تا حدی داشتم و مطالبی که در این گفت وگو عنوان کردم حاصل همین ارتباط و مطالعات بود.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.