پایان جنگ اخیر با عملیات دقیق ایران قابل توجه بود، اما از منظر اقتصادی، ایالات متحده تمایل نداشت شاهد فروپاشی اقتصادهای حاشیه خلیج فارس باشد؛ کشورهایی که دارای اقتصادهای دلاری هستند. این به نفع آمریکا نبود، بستن تنگه هرمز از سوی ایران، به نفع آمریکا بود که ایران این کار را نکرد. حجم یورو دلار جهانی ترمز استراتژیکی است که ترامپ با بازی کثیفی که بر مبنای سیاست جهان خوارانه نیکسون آن را دنبال می کند، می تواند مورد توجه قرار گیرد. ایران باید هوشمندانه جایگاه خود را تعریف کند و با شناخت دقیق از روابط قدرت، در مسیر صیانت از منافع ملی وجان ایرانیان گام بردارد.
دکتر حسین حیدری، پژوهشگر سیستم های اقتصادی-اجتماعی و دانشآموخته دکترای دانشگاه علامه طباطبایی با تمرکز بر نقش دلار آمریکا در جنگهای معاصر، به بررسی پیوند عمیق میان پول، انرژی و جنگ پرداخت و توضیح داد که چگونه دلار، از پشتوانه طلا به نفت و سپس به جنگ گره خورده و ایالات متحده با استفاده از این ابزار توانسته هژمونی مالی جهانی خود را حفظ کند.
او تصریح کرد که آمریکا در پی بحرانسازیهای منطقهای از جمله با واسطه اسرائیل، به دنبال تقویت نقش دلار و بازسازی اقتصاد خود است، حتی اگر این هدف با قربانی شدن ایرانیان محقق شود.
وی حملات اخیر اسرائیل به ایران را نه صرفا نظامی، بلکه بخشی از «بازی نیکسونی-ترامپی» دانست؛ بازیای که دلار را با خون و نفت تثبیت میکند و با استناد به تحلیل جیمز پتراس تاکید کرد که اسرائیل در منطقه با رفتار جنگافروزانه، عملا به ابزاری برای تامین منافع راهبردی ایالات متحده تبدیل شده است. این رویکرد، بخشی از سیاست مدیریت نااطمینانی و بیثباتسازی کنترلشده در منطقه به سود اقتصاد دلارمحور آمریکاست.
در این چارچوب، نقش ایران و تنگه هرمز به عنوان شاهراه راهبردی انرژی، اهمیت مضاعف مییابد. حیدری هشدار داد که اقتصادهای دلاری منطقه خلیج فارس در صورت اختلال میتوانند باعث سقوط ارزش دلار شوند، چیزی که آمریکا نیز خواهان آن نیست. به باور او، سیاست ایران در عدم بستن تنگه هرمز در جنگ اخیر، اقدامی هوشمندانه بود که جلوی فروپاشی بزرگتر مالی را گرفت.
وی تاکید کرد که ایران باید با تحلیل های سیستمی و اجتناب از افتادن در دام بازیهای طراحیشده غرب، از منافع ملی و جان شهروندانش صیانت کند.
*******
متن کامل این گزارش در ادامه می آید:
به گزارش جماران، دکتر حسین حیدری، پژوهشگر سیستم های اقتصادی-اجتماعی و دانشآموخته دکترای دانشگاه علامه طباطبایی، در نشست هفتگی مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد با عنوان «دلار طلایی، دلار نفتی، دلار آغشته به خون؛ طرح بحثی درباره بازی نیکسونی در جنگ ۱۲ روزه»، به بررسی نقش دلار آمریکا در تحولات سیاسی و جنگهای معاصر پرداخت. او در این نشست این مفهوم را در تحلیل کشتار ایرانیان و تهدیدات نسبت به تمامیت ارضی کشور، واجد کاربرد تحلیلی دانست و با اشاره به ماهیت و پشتوانههای دلار ایالات متحده آمریکا از میانه قرن بیستم بهویژه پس از کنفرانس برتون وودز در اواخر جنگ جهانی دوم، گفت: بررسی روند تاریخی شکل گیری دلار به عنوان ابزار مبادله جهانی، نشان می دهد که ساختارهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی از آن زمان تاکنون به شدت تحت تاثیر جایگاه دلار قرار داشته اند.
حیدری با تاکید بر شباهتهای رفتاری میان دونالد ترامپ و ریچارد نیکسون در حوزه سیاست خارجی و اقتصادی، تصریح کرد: الگوهای رفتاری این دو رئیس جمهور آمریکا در مواجهه با بحرانها و جنگهای منطقه ای، واجد مصادیق تاریخی قابل توجهی هستند که نیازمند تحلیل دقیق تر در بستر اقتصاد سیاسی است.
وی در بخش نخست سخنان خود، به بررسی مفهوم «دلار طلایی» و «دلار نفتی» پرداخت و با مرور سه جنگ کلیدی میان اسرائیل و اعراب در قرن بیستم، اظهار داشت: رویکرد ایالات متحده در این جنگها، چه در سطح سیاست خارجی و چه در اقتصاد بینالملل، الگوهایی را رقم زده که در قرن بیست ویکم نیز قابل مشاهده هستند. جنگ نخست، پس از تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و شکست اعراب در آن، نقطه آغاز شکلگیری نوعی نگاه توسعه طلبانه در منطقه بود. جنگ دوم، حمله پیش دستانه اسرائیل در سال ۱۹۶۷ به کشورهای عربی هم پیمان بلوک شرق بود که نیروی هوایی مصر و لیبی، سوریه و اردن را در هم کوبید و به اشغال مناطق گسترده ای از جمله صحرای سینا، بلندی های جولان، کرانه باختری رود اردن و نوار غزه انجامید. این مناطق در ادبیات سیاسی، بهعنوان «اراضی اشغالی ۱۹۶۷» شناخته میشوند.
حیدری خاطرنشان کرد: بررسی این جنگها بدون درک بستر اقتصادی و جهانی آن، به ویژه سیاست های پولی آمریکا و جایگاه دلار در نظام مبادلات جهانی، ناکافی است. در همین راستا، باید به نقش کنفرانس برتون وودز در تثبیت دلار به عنوان ارز مسلط در مبادلات جهانی توجه کرد؛ دوره ای که به پیدایش مفاهیمی چون یورودلار، دلاری برای تبادلات جهانی، نیز انجامید.
دلار از پشتوانه طلا به پشتوانه نفت و جنگ تغییر مسیر داد
این کارشناس اقتصادی، با اشاره به تحولات تاریخی در نظام پولی بینالملل، اظهار کرد: همانطور که در تحلیل اقتصاددانانی همچون رابرت تریفین مشاهده می شود، روند تضعیف تراز تجاری ایالات متحده آمریکا از زمان جنگ کره و جنگ افروزیهای آمریکا در آسیای جنوب شرقی آغاز شد و به نقطه اوج خود رسید. در نتیجه این وضعیت، ایالات متحده با کسری شدید تراز تجاری مواجه شد و این مسئله، آمریکاییها را به سمت چاپ بیشتر دلار سوق داد. از آن نقطه به بعد، عملا ایالات متحده پایبندی خود را به تعهدات مربوط به حفظ برابری ارزش دلار با انس طلای جهانی کنار گذاشت. برخی اقتصاددانان در دهه ۱۹۶۰ این روند را ردیابی کرده بودند. در نهایت، این مسیر به آنجا رسید که برخی کشورها تصمیم گرفتند از دلار فاصله بگیرند و خود را از منجلابی که آمریکا ایجاد کرده بود، نجات دهند.
از «شوک نیکسون» تا تحریم نفتی عربها؛ دلار چگونه از طلا به نفت گره خورد؟
حیدری ادامه داد: در چنین فضایی، نیکسون به صورت ناگهانی و بدون هشدار قبلی، نظام دلار مبتنی بر طلا را لغو و اصطلاحا شوک نیکسون را به تجارت بینالملل وارد کرد. این اقدام، نظم اقتصادی و تجاری جهانی را از ساختار مبتنی بر دلار- طلا به ساختار جدیدی مبتنی بر «دلار- تجارت» سوق داد. در نظام جدید، ارزش دلار دیگر نه بر اساس پشتوانه طلا، بلکه بر اساس قدرت اقتصاد آمریکا و سهم آن در تجارت جهانی تعیین می شد. مفهوم دلار اعتباری یا فیات مبتنی بر این پیش فرض است که رشد اقتصادی و تولید ناخالص داخلی کشورها، برآیند ارزش پولهای ملی را مشخص میکند.
پترودلار؛ بازیگری سیاسی در قالب ارزی
این کارشناس اقتصادی تاکید کرد: اما ایالات متحده پیش از وارد کردن این شوک به اقتصاد جهانی، تمهیداتی اندیشیده بود تا از آن با کمترین آسیب خارج شود. یکی از مهمترین این تمهیدات، ایجاد و تثبیت مفهوم «پترو دلار» بود؛ مفهومی که به اشتباه صرفا به دلار حاصل از فروش نفت تقلیل داده میشود. در پی یک هماهنگی سیاسی - نظامی میان ایالات متحده و کشورهای کلیدی عضو عربی اوپک، خصوصا در چارچوب «ارگانیزیشن عرب پترولیوم کانتریز»، توافقی ضمنی حاصل شد تا این کشورها همچنان فروش نفت را با دلار ادامه دهند.
حیدری خاطرنشان کرد: ماجرا فقط به جریان تجارت ختم نمیشود. در مرحله بعد، ایالات متحده تلاش کرد تا عایدی حاصل از فروش نفت این کشورها نیز در قالب پسانداز دلاری حفظ شود؛ یا از طریق خرید اوراق خزانه داری بلندمدت آمریکا و یا از مسیر واردات گسترده تسلیحات نظامی از ایالات متحده. این دو مسیر، جریان و انبارش دلار نفتی، کشورهای صادرکننده نفت را عملا وابسته به دلار نگاه داشت و موجب شد حتی پس از لغو پشتوانه طلا، دلار جایگاه مسلط خود را در تجارت جهانی حفظ کند.
تحولات پس از شوک؛ از بازگشت رقبا تا تحریم نفتی
او با اشاره به تحولات پس از سال ۱۹۷۱ گفت: گرچه این تحول در سال ۱۹۷۱ رخ داد، اما در کمتر از دو سال، نشانههایی از ناکارآمدی این الگو نمایان شد. کشورهای توسعهیافته، برخلاف تصور آمریکاییها، رشد اقتصادی قابلتوجهی را تجربه کردند و بنابراین، ارزهایشان نسبت به دلار تضعیف نشد. در نتیجه، پترودلار نیز نتوانست جایگاه قبلی دلار را در سطح پیشاشوک احیا کند و دلار نفتی نتوانست ارزش برابری دلار با ارزهای دیگر را به سطح پیش از شوک نیکسون بازگرداند. به دنبال این ناتوانی، دلار دیگر امکان تامین همان سبد نهاده ها و محصولات صنعتی را که پیشتر برای آمریکا فراهم میکرد، نداشت. ، این وضعیت منجر به بروز ناترازیهای جدید در اقتصاد آمریکا شد و کارآمدی دلار بهعنوان تامینکننده نیازهای تولید صنعتی زیر سؤال رفت. در همین فضا، آمریکا به سمت تشدید تنش و جنگ حرکت کرد.
به گفته حیدری در چنین فضایی، جنگهای خاورمیانه بار دیگر به کانون تحولات اقتصادی تبدیل شدند. در پی اشغال بخش هایی از خاک مصر و سوریه در جنگ ۱۹۶۷، این دو کشور در سال ۱۹۷۳ تلاشهایی برای بازپس گیری اراضی از دست رفته آغاز کردند. در همین دوره، ایالات متحده کمک ۱۵.۹ میلیارد دلاری به اسرائیل اختصاص داد؛ اقدامی که خشم کشورهای عرب صادرکننده نفت را برانگیخت و منجر به تحریم نفتی ایالات متحده و غرب شد. این تحریم نقطه عطفی در پیوند میان جنگ، انرژی و سیاست پولی بود و اثرات آن، تا سالها بعد در اقتصاد جهانی مشهود باقی ماند.
رکود تورمی یا پیروزی ساختاری؟ بازخوانی واکنش آمریکا به تحریم نفتی ۱۹۷۳ از منظر اقتصاد کلان و تفکر سیستمی
به گزارش جماران، این پژوهشگر اقتصاد سیاسی، در ادامه نشست با اشاره به تفاوت مفهومی میان تحریم (Sanction) و بارگو (Embargo)، گفت: گرچه این دو واژه گاه به جای یکدیگر به کار می روند، اما در ادبیات حقوق بینالملل و اقتصاد سیاسی، وجوه افتراق قابل توجهی میان آنها وجود دارد. آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، زمینه اقتصادی ایالات متحده در آستانه اعمال این تحریم است. به دلیل وابستگی شدید اقتصاد صنعتی آمریکا به واردات انرژی و کالاهای واسطه ای، سبد نهاده های صنعتی این کشور تحت فشار شدید قیمتی قرار داشت و این مسئله یکی از عوامل کلیدی تورم آمریکا بود.
تورم، کسری تجاری و شوک غذایی؛ آمریکا در بن بست ارزی
حیدری با اشاره به وضعیت اقتصادی آمریکا در اوایل دهه ۱۹۷۰ تصریح کرد: برخلاف انتظار، تکیه صرف بر دلار در مبادلات انرژی، نتوانست از شدت بحران بکاهد. از سوی دیگر، خشکسالیهای جهانی در همان سالها، به افزایش قیمت مواد غذایی وارداتی دامن زد و در نهایت منجر به افزایش تورم وارداتی شد. این ترکیبِ فشارهای ارزی و غذایی، ایالات متحده را در موقعیتی قرار داد که نمی دانست چگونه باید ارزش دلار را حفظ کند. تحریم نفتی کشورهای عربی، که پس از کمک مالی بزرگ آمریکا به اسرائیل رخ داد، به سرعت موجب جهش قیمت نفت تا حدود ۳۰۰ درصد شد و به چهار برابر قبلی رسید و در همان سطوح ماند. این جهش ناگهانی، از منظر داده کاوی و اقتصادسنجی، مصداق بارز یک «شکست ساختاری» در نظم موجود اقتصادی بود.
بازسازی مالی با مهندسی تورم و نقش پنهان دلار
رکود تورمی یا بازی سیستمی موفق؟
وی توضیح داد: اقتصاد آمریکا، در مدت زمانی نسبتا کوتاه، توانست با تقویت نرخ برابری دلار در بازار جهانی، بخش عمده ای از اقلام وارداتیاش را با کاهش قیمت تامین کند. به عبارتی، تورم وارداتی آمریکا مهار شد، بدون آنکه فشار واقعی بر مصرف کننده آمریکایی باقی بماند. در عین حال، با سیاست های تنظیمی خاص، اثر جهش قیمت سوخت از سبد مصرفی خانوار آمریکایی عملا حذف و به بخش انرژی منتقل شد. این مهندسی هدفمند باعث شد که هزینههای خانوار، با وجود افزایش بهای انرژی، به سطح مشابه دهه ۱۹۶۰ بازگردد.
این پژوهشگر اقتصاد سیاسی با بیان اینکه بسیاری از تحلیلگران اقتصاد کلان، این دوره را با مفهوم رکود تورمی توضیح میدهند؛ گفت: وضعیتی که در آن، همزمان با کاهش رشد اقتصادی، نرخ تورم بالا میماند. در مدل های رایج، این وضعیت را ناشی از شیفت سمت عرضه کل اقتصاد به بالا در شرایط تعادل نسبی طرف تقاضا تحلیل می کنند. اما از منظر تفکر سیستمی، باید به مقیاس تحلیل توجه داشت. در تفکر سیستمی، مرز تحلیل باید آنقدر گسترده باشد که پدیده هایی مانند تورم یا رکود، به عنوان خروجی اصلی سیستم تحلیل شوند، نه اثرات جانبی. اگر تحلیلگر نتواند پیامدهای اصلی پدیده را درون مرز تحلیل جای دهد، این بدان معناست که مرز سیستم به درستی تعریف نشده است.
حیدری تاکید کرد: هر سیستم اقتصادی باید در سطح مناسب خود تحلیل شود. تحلیلی که در یک نظام کلان محسوب میشود، ممکن است در نظامی دیگر خرد تلقی شود. بنابراین، تحلیل رکود تورمی آمریکا اگر در سطح صرفا داخلی بررسی شود، ممکن است به نتیجه ای منفی برسیم. اما اگر آن را در بستر اقتصاد بینالملل تحلیل کنیم، خواهیم دید که ایالات متحده در عمل به یک پیروزی استراتژیک دست یافت.
انفجار وابستگی جهانی به دلار؛ از ۴۲۰ میلیارد تا ۲ تریلیون دلار
او ضمن اشاره به داده های رسمی بین المللی، خاطرنشان کرد: مطابق با آمارهای معتبر، در سال ۱۹۷۰، حجم کل دلارهای در گردش در خارج از خاک ایالات متحده (بر مبنای دلار ثابت ۲۰۲۱) حدود ۴۲۰ میلیارد دلار بود. این رقم تا سال ۱۹۷۷، تنها طی ۷ سال، به ۲ تریلیون دلار رسید. یعنی ایالات متحده توانست با وجود بحران، وابستگی بینالمللی به دلار را چند برابر کند. این روند در دهه های بعد نیز ادامه یافت: سال ۱۹۹۰ بالغ بر ۴.۸۶ تریلیون دلار، سال ۲۰۰۷ بالغ بر ۱۳.۴ تریلیون دلار، سال ۲۰۱۶ بالغ بر ۱۶.۸ تریلیون دلار بوده است. این هنرمندی استعمارگری آمریکا در این سطوح قابل مشاهده است. مطالعه جامع بانک مرکزی اتحادیه اروپا درباره بازار یورودلار در سال ۲۰۱۶ تأکید میکند که یورودلار تنها به دلارهای اروپا محدود نمیشود، بلکه به کلیه دلارهایی اطلاق میشود که در خارج از آمریکا در جریان هستند. اگرچه این مطالعه بهروز نشده، اما روند افزایشی آن همچنان قابل ردیابی است.
حیدری با اشاره به سهم حاملهای انرژی در سبد مصرفی خانوار آمریکایی، گفت: در سال ۱۹۶۵ سهم حاملهای انرژی، بهویژه بنزین که نمادی از سبک زندگی آمریکایی است، حدود ۴ درصد بود. پس از وقوع دو شوک نفتی در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹–۱۹۸۰، این سهم به حدود ۷ درصد افزایش یافت و سپس به طور قابل توجهی کاهش پیدا کرد، هرچند قیمت نفت هرگز به سطح قبل بازنگشت.
این کارشناس اقتصاد سیاسی به جنگ اعراب و اسرائیل نیز اشاره کرد و توضیح داد: در جنگ ۱۹۷۳، اعراب برای بازپس گیری اراضی اشغالی خود حمله کردند، اما در نهایت شکست خوردند. اعراب این جنگ را «یوم النکسه» یا روز شکست می نامند، در حالی که اسرائیل این پیروزی را با عنوان عبری «یوم کیپور» جشن گرفت. پیروزی اقتصاد آمریکا بر اقتصاد جهانی، در چارچوب نظم سیاسی–اقتصادی سلطه محور جشن گرفته شد و نه صرفا پیروزی نظامی یک کشور سکونت محور استعماری.
وقتی رکود تورمی آمریکا، بخشی از یک نقشه موفق است
وی با تاکید بر رویکرد سیستمی در تحلیل اقتصادی گفت: برخلاف تحلیل های صرفا کلان یا خرد، نگاه سیستمی اهمیت بیشتری دارد. در تفکر سیستمی، هر تحلیل باید در بستر زمانی، مکانی و سطح سیستم خاص خود بررسی شود؛ به گونهای که ممکن است تحلیلی کلان در یک سیستم، در سیستمی دیگر تحلیل خرد تلقی شود. اگر رکود تورمی اقتصاد آمریکا را بدون در نظر گرفتن رویدادهای بینالمللی تحلیل کنیم، ممکن است آن را شکست تلقی کنیم؛ اما نگاهی سیستمی نشان می دهد که این وضعیت یک برد استراتژیک برای ایالات متحده بوده است.
حیدری در عین حال با تاکید بر اینکه این مباحث نیازمند مطالعات و تحلیلهای عمیقتر است و گفت: برخی آثار مهم در این زمینه وجود دارد، از جمله کتاب «کلاهبرداری گرینسپن» اثر اندیشمند هندی تبار، راوی باترا، که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. باترا به سیاست های اقتصادی آمریکا پس از شوک های نفتی پرداخته و توضیح داده که با کاهش مالیات دهک های بالای درآمدی، کسری بودجه ساختگی ایجاد شده و با جذب دلارهای جهانی از طریق انتشار اوراق، نرخ بهره به شدت افزایش یافت. در نتیجه، بعضی کشورهای در حال توسعه مانند برزیل، آرژانتین و مکزیک با بحرانهای جدی در بازپرداخت بدهیهای دلاری خود مواجه شدند.
او اضافه کرد: این وضعیت باعث کاهش تقاضای کل اقتصاد آمریکا و افت صادرات بسیاری از کشورها شد، به ویژه کشورهایی که صادرات مواد اولیه داشتند.
این کارشناس اقتصادی با اشاره به چارچوب هژمونی دلار آمریکا، این دورهها را «مرحله جنگها» و «مرحله مالیسازیها» دانست و گفت: همه اینها در چارچوب سلطه دلار یا هژمونی ایالات متحده قابل تحلیل است.
حیدری به روند مالی سازی اقتصاد جهانی پس از دهه ۱۹۸۰ اشاره کرد و با بیان اینکه رکود دستمزدها و افزایش بهرهوری موجب شد اقتصاد جهان به سمت مالیسازی و اقتصاد مبتنی بر بدهی سوق پیدا کند. به نقل از توماس پیکتی گفت: از دهه 1980 به بعد، سهم دارایی های مالی در ثروت دهک های بالای جهان، از دارایی های صنعتی پیشی گرفته است.
ترامپ و بازتعریف سیاست خارجی آمریکا در قالب دلار نئو-مرکانتیلیستی
وی به شخصیت و آثار مکتوب دونالد ترامپ اشاره کرد و گفت: «ترامپ معمولا به عنوان فردی با نوسانات تصمیم گیری و ناملایمات روانی شناخته می شود و گاهی به عنوان قمارباز توصیف می شود. اما بررسی آثار مکتوب او، به ویژه کتاب «آمریکای فلج» که با عنوان انگلیسی Crippled America منتشر شده، نشان می دهد که وی برنامه های مشخصی در حوزه سیاست گذاری و حکمرانی دارد .ترامپ در کتاب خود صراحتا مطرح میکند که ایالات متحده نباید پلیس جهان باشد و نباید هزینه های اضافی پرداخت کند، زیرا اقتصاد آمریکا در وضعیت شکننده ای قرار دارد و باید اقتصاد داخلی مبنای تصمیمگیری ها باشد.
وی افزود: این رویکرد در رفتارهای ترامپ پس از پیروزی انتخاباتی نیز مشهود است. به عنوان مثال، تجارت مبتنی بر دلار به تدریج به دلاری تبدیل میشود که من آن را «دلار نئو-مرکانتیلیستی» مینامم؛ دلاری که نه بر پایه طلاست و نه صرفاً تجارت جهانی، بلکه بر افزایش صادرات، اشتغال داخلی و جذب سرمایه خارجی در آمریکا استوار است. این مکتب اقتصادی نوعی احیای مرکانتیلیسم در آمریکا است که با وضع تعرفه ها و جنگ تعرفه ای، عملا مبنای تجاری دلار را دگرگون می کند. این رویکرد ترامپ را می توان به عنوان یک «شوک ترامپی» در اقتصاد جهانی توصیف کرد، همان گونه که شاهد شوک نیکسونی نیز بوده ایم.
حیدری با اشاره به علاقه ترامپ به ریچارد نیکسون گفت: شعار «Make America Great Again» بازگشتی به دوران اوج قدرت آمریکا است که در آن زمان نقش تعیین کنندهای در اقتصاد جهان داشت. روند مالیسازی اقتصاد جهان که به بحران ۲۰۰۸ انجامید، ناشی از کاهش قدرت خرید و رکود دستمزدی بود که بازارهای دارایی جهانی را دچار فروپاشی کرد، اما دلار آمریکا همچنان تقویت شد، زیرا مردم دنیا به اوراق خزانه داری آمریکا پناه آوردند.
حیدری همچنین به تحولات اقتصاد انرژی آمریکا اشاره کرد و گفت: از سال ۲۰۱۵ با افزایش تولید نفت شیل و حامل های انرژی، رابطه مبادله آمریکا بهبود یافت و در سال ۲۰۲۳ به حدود ۱۰۹.۳ درصد رسید. این تمهیدات در فضایی اندیشیده شد که محمدرضا پهلوی ای نبود که در سال ۱۹۷۴ با فشار مضاعف به میادین نفتی ایران، تولید نفت کشور را به بیش از ۶ میلیون بشکه در روز برساند، بدون اینکه کوچک ترین تمهیدی برای انتقال تکنولوژی یا افزایش فشار مخازن نفتی در آن زمان اندیشیده شود. در همان دوران، خیانت های جدی به منابع ملی اتفاق افتاد. بسیاری تصور می کنند آن زمان ایران در مسیر پیشرفت بوده و پیروزی هایی به دست می آورد، اما واقعیت ها حکایت از شرایطی متفاوت دارد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به بحث «دلار نفتی» پرداخت و توضیح داد: دلار نفتی به دلاری گفته می شود که از فروش نفت کشوری غیر از آمریکا به دست آمده باشد، مثلا وقتی ژاپن نفت را با دلار می خرد، آن دلار «پترودلار» محسوب می شود.
حیدری در ادامه به تنشها و نااطمینانیهای خاورمیانه اشاره کرد و گفت: این تحولات در بستر تلاش آمریکا و ترامپ برای بازیابی قدرت اقتصادی و سیاسی این کشور رخ داده است. کتاب جیمز پتراس با عنوانThe Power of Israel in the United States سال 2006 منتشر شده و در آن پتراس اسرائیل را به عنوان یک «مد داگ» یا سگ هار توصیف می کند که با سیاست های جنگ افروزانه خود در منطقه تنش ایجاد می کند تا منافع آمریکا را تامین کند. اسرائیل می داند که کجا و چگونه، جنگ افروری ها به نفع آمریکا تمام می شود. رویکرد تهاجمی اسرائیل که تحت تاثیر لابیهای صهیونیستی در آمریکا شکل میگیرد، منجر به جنگ افروزی هایی میشود که تثبیت حضور اسرائیل را در منطقه دنبال می کند.
او خاطرنشان کرد: شواهدی نیز بر تمایل اسرائیل به جنگ با ایران وجود دارد. پتراس از دسامبر ۲۰۰۵ تحلیل خود را از فضای سیاستگذاری و اقتصاد اسرائیل آغاز میکند. او اشاره میکند که اسرائیلیها به دنبال حمله ای جدی و با مقیاس بزرگ به ایران بوده و هستند. سطح آمادگی اصطلاحا به بالاترین حالت خود رسیده بود. اسرائیل در سال ۱۹۶۷ در حالی حمله پیش دستانه کرد که بسیار ضعیف تر از وضعیت امروز خود بود. حالا بعد از گذشت حدود ۲۰ سال، دوباره در پی حمله است. اگر این مسئله را در پازل ترامپ ببینیم و اگر فرض کنیم که ترامپ در حال اجرای دوباره همان «پلی بوک» نیکسون است، می توان گفت آنچه در جنگ ۱۲ روزه رخ داد، قرار بود به نفع ایالات متحده تمام شود.
حیدری توضیح داد: افزایش نااطمینانی در بازار انرژی جهانی می توانست از مسیرهایی که اشاره شد، اول جریان تجارت، دوم مسیر پسانداز کشورهای صادرکننده نفت، منجر به تقویت دلار شود. در چنین فضایی، این حمله هم رخ داد. واقعیت این است که پس از بحران مالی ۲۰۰۸، هرچند فرار به سمت امنیت (Flight to Safety) در بازارهای مالی جهانی اتفاق افتاد، اما در مجموع ایالات متحده نتوانست آنطور که انتظار داشت، قدرت دلار را بازسازی کند. فروپاشی بازار وام های رهنی و بحران مالی باعث شد آمریکایی ها به دنبال احیای جایگاه دلار باشند. قرار بود «خون پاک ایرانیان» و «خاک این کشور» درمان بیماری اقتصاد آمریکا باشد و آن را به وضعیتی برساند که نیکسون پس از جنگ «یوم کیپور» برای اقتصاد آمریکا رقم زده بود.
او تاکید کرد: وقتی به تحولات اقتصاد بین الملل نگاه می کنیم، درمی یابیم که اتفاقات، می توانند تقریب هایی از نحوه رفتار ایالات متحده تلقی شوند. ما مفهومی داریم تحت عنوان فناوری های مالی یا فین تک. هرچه اقتصادها پیشرفته تر می شوند، بهسمت بهره گیری از فناوری های مالی حرکت می کنند. یکی از نمودهای آن، بازار رمزارزهاست که پیش از کرونا و خصوصا پس از آن، یک رونق جدی را تجربه کرد. نخستین رمزارز جهان، بیتکوین، در سال ۲۰۰۹ میلادی معرفی شد؛ توسط فرد یا گروهی ناشناس به نام ساتوشی ناکاموتو. تبلیغات گسترده ای درباره آن صورت گرفت مبنی بر اینکه آینده مبادلات جهانی در گرو این بازار است. مشابه بسیاری از پدیدههای دیگر، این بازار هم با تبلیغات همراه شد، وجوه زیادی واردش شد و رشد کرد.
وی در عین حال یادآورشد: اما نکته جالب این است که اگر به بازار رمزارزها نگاه کنیم، می بینیم به نوعی نقش یک «بالشتک جذب فشار» را برای دلار ایفا کرده است. یعنی بخشی از فشارهای تورمی یا ارزی که ممکن بود مستقیما متوجه دلار شود، در این بازار جذب شده است. این بازار، درواقع به نفع دلار عمل کرده است. نوآوری مالی ای که شدیدا مشکوک است، انرژی زیادی مصرف می کند و وضعیت تراز انرژی را در برخی کشورها مثلا چین، مختل کرده است. یعنی از یک سو، با ایجاد کسری تراز انرژی در کشورها، فشار وارد کرده؛ و از سوی دیگر، با جذب نقدینگی، ارزش دلار را محافظت کرده است.
حیدری اظهارداشت: در یک مدل سازی آماری مقدماتی که بنده انجام دادم، بین ارزش بازاری رمزارزها (مارکتکپ بیتکوین) و شاخصی به نام شاخص نااطمینانی جهانی (World Uncertainty Index) همبستگی بالایی مشاهده شد، حدود ۹۰ درصد، با p-value بسیار پایین و معنادار. این یعنی در زمانهای نااطمینانی جهانی، بازار رمزارزها بزرگ تر شده و همزمان به نفع دلار آمریکا عمل کرده است.
نظم مالی جهانی و نقش ایران در معادلات ژئواقتصادی آینده
این کارشناس اقتصادی با اشاره به تحولات نظم مالی جهانی و جایگاه ایران در شرایط ژئوپلیتیکی کنونی گفت: زمانی که روند تحولات جهانی را تحلیل می کنیم، می بینیم ساختارهای اقتصادی جهان به گونه ای شکل گرفته که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به نفع اقتصاد ایالات متحده عمل می کند. آمریکا بازاری ایجاد کرده که در آن هیچ ارز متمرکزی و در واقع هیچ اقتصاد ملی ای، قدرت خلق ارزش مستقل ندارد، اگر پول داخلی کشورها را نمادی از ظرفیت اقتصاد ملی شان فرض کنیم.
وی افزود: ایالات متحده به واسطه ابزارهای تبلیغاتی، ساختارهای فناورانه مالی و رسانه ای، موفق شد بازارهایی چون رمزارزها را خلق کند که تاثیر روانی گسترده ای در جهان گذاشت. بسیاری از جوامع، به ویژه جوانان، با پدیدهای مانند FOMO (ترس از دست دادن فرصت) به این بازارها کشیده شدند. این امر حتی به شکلگیری موجی از اختلالات روانی، تغییر نقش اجتماعی نیروی کار جوان و کاهش مشارکت در صنایع مولد منجر شد. جوانی که از فعالیتهای صنعتی و تولیدی خود فاصله گرفته و جذب بازارهای سوداگری مانند رمزارزها شده، به سختی میتواند ذهن و ساختارهای فکری خود را به وضعیت پیشین بازگرداند و دوباره به نیروی مولد تبدیل شود. این یک دستاورد برنامه ریزیشده برای آمریکاست که توانست ذهنیت نسلی را به حاشیه ببرد.
حیدری با اشاره به سیاستهای انرژی آمریکا تصریح کرد: توسعه نفت شل، به شکل معناداری رابطه مبادله ای ایالات متحده را بهبود بخشید. از سوی دیگر، چینی ها نیز بیکار ننشستند و با تمرکز بر گذار سبز (Green Transition)، وابستگی خود به نفت را کاهش دادند. در واقع، تحولات فناورانه و صنعتی، از فناوری های مالی گرفته تا انرژی، تصویری شفاف تر از نظم نوین اقتصادی جهان به دست میدهد.
پس از حمله اسرائیل به ایران، چه بر سر اقتصادهای دلاری خلیج فارس آمد؟
وی با بیان این پرسش که چه اتفاقی بعد از خونریزی دژخیمانه اسرائیل به ایران رخ داد، گفت: جنگ در شرایطی تمام شد که به نظر می رسد حمله به العدید، با هر منطقی که صورت گرفته باشد، اقتصادهای دلاری کشورهای حاشیه خلیج فارس را هدف قرار داد. این اقتصادها به دلایلی که ناشی از وابستگی جدی به نفت و پس از اندازهای مقادیر قابل توجهی از وجوه مصرف نشده ناشی از فروش نفتشان به صورت اوراق خزانه داری آمریکا دارند، ابتلایشان به بیماری هلندی، اقتصادهایشان دلاری است. وقتی ارزششان سقوط کند، فرایندهایی را تجربه می کنند که به فروپاشی مالی منجر می شود. این کشورها به دلیل کنترل تورمشان به واردات بسیار وابسته هستند. به همین دلیل نرخ ارز ثابت را دنبال می کنند و ورود و خروج آزاد سرمایه را دارند و سعی کرده اند در سالهای اخیر سهام شرکتهای انرژی محورشان را به بازارهای سهامی جهانی عرضه کنند. سیاست پولی مستقل ندارند و در عین حال، جریان آزاد سرمایه را پذیرفتهاند. بنابراین نوسان دلار و افزایش آن، اصلا به نفعشان نیست. اگر این اقتصادها، با هراسهایی مجبور به دلارپاشی شوند، بیش از 16 تریلیون دلاری که در جهان سرگردان هستند، به صورت دومینو وار، دلار را بیش از آن تضعیف می کرد.
وی اظهار داشت: پایان جنگ اخیر با عملیات دقیق ایران قابل توجه بود، اما از منظر اقتصادی، ایالات متحده تمایل نداشت شاهد فروپاشی اقتصادهای حاشیه خلیج فارس باشد؛ کشورهایی که دارای اقتصادهای دلاری هستند. این به نفع آمریکا نبود، بستن تنگه هرمز از سوی ایران، به نفع آمریکا بود که ایران این کار را نکرد. حجم یورو دلار جهانی ترمز استراتژیکی است که ترامپ با بازی کثیفی که بر مبنای سیاست جهان خوارانه نیکسون آن را دنبال می کند، می تواند مورد توجه قرار گیرد.
آیا انسداد کانال سوئز در سال ۲۰۲۱ یک آزمایش کنترلشده برای سنجش تابآوری زنجیره تأمین جهانی بود؟
این کارشناس سپس به یک مثال تاریخی اشاره کرد و گفت: به نظر میرسد ایران و مصر، دو شاهراه راهبردی تجارت جهانی را در اختیار دارند؛ تنگه هرمز و کانال سوئز. اهمیت کانال سوئز در این میان بسیار قابل توجه است. به ویژه آنکه در سال ۲۰۲۱، یک کشتی عظیم ۴۰۰ متری به شکلی مشکوک برای مدتی این مسیر حیاتی را مسدود کرد؛ در حالیکه امروزه حتی خودروهای خودران نیز در پرترافیک ترین خیابانها با دقت مسیر خود را طی می کنند. این رخداد، شائبهای از یک آزمایش کنترل شده را تقویت می کند، آزمایشی برای ارزیابی ضعف های ساختاری زنجیره تامین جهانی غرب که بر پایه مدل تولید بهموقع (Just-in-Time) استوار است، و اینکه اختلال در یکی از گلوگاه های حمل ونقل جهانی تا چه اندازه می تواند بر تجارت و امنیت اقتصادی تاثیر بگذارد.
کاهش ترافیک در سوئز با افزایش تقاضای اوراق خزانه آمریکا همبستگی دارد
حیدری ادامه داد: بر اساس تحلیلی آماری که انجام دادم، ضریب همبستگی میان کاهش ترافیک در آبراهه سوئز و افزایش تقاضا برای اوراق خزانهداری ۱۰ ساله آمریکا، بیش از ۵۰ درصد بوده و از لحاظ آماری نیز معنادار ارزیابی شد. این تحلیل با استفاده از آزمونهای استنباط آماری و بررسی مقدار p-value، نتایج قابل اتکایی ارائه داد. یافتهها نشان میدهند که نهتنها تقاضا برای این اوراق افزایش یافته، بلکه ریسکپریمیوم آن نیز کاهش یافته است. این امر، شواهدی از وجود منطقهای عمیق اقتصادی در پس برخی رخدادهای ظاهراً غیرقابل پیشبینی در سطح جهانی ارائه میدهد. حتی اگر چنین تحلیلهایی در سطح ایده باقی بمانند، میتوانند ما را به این نتیجه برسانند که منطقه خاورمیانه همچنان در کانون بی ثباتی ها و تلاطم های ژئواکونومیک قرار دارد.
در پایان، وی با بیان اینکه نباید به دام وهم یا تئوری های توطئه هم بیفتیم و این موضوع مرز خیلی نازکی دارد، تاکید کرد: با توجه به تحلیل نظم دسترسی محدود در نظریه داگلاس نورث، جهان کنونی در چارچوب این نظم عمل میکند. در این نظم، خشونت به صورت انحصاری در اختیار یک قدرت مرکزی نیست و مشروعیت استفاده از آن، تابع نظم جهانی نیست بلکه تابع موازنه های منطقه ای است. سازمان ملل عملا در این زمینه ناکارآمد عمل کرده و کشورها، هر کدام مسیر خود را پیش میبرند. در چنین شرایطی، ایران باید هوشمندانه جایگاه خود را تعریف کند و با شناخت دقیق از روابط قدرت، در مسیر صیانت از منافع ملی وجان ایرانیان گام بردارد.
به گزارش جماران، دکتر فرشاد مومنی، اقتصاددان نیز در این نشست به بیان دیدگاه های خود پرداخت. متن سخنرانی را در لینک زیر بخوانید: