«اسماعیل منصوری لاریجانی» نویسنده کتاب بوده و «محمد اخگری» در مقدمه آن آورده است: یکی از وجوه ممتازی که عمق تاثیر واقعه عاشورا و حماسه حسینی را در ادبیات فارسی نشان می‌دهد، رمزی شدن و نمادی شدن این نام مقدس است؛ نام و نمادی که در این کتاب به جنبه‌های گوناگون آن و قیام سرخ عاشورا پرداخته ‌می‌شود.

نویسنده بر این باور است که یکی از ویژگی‌های ادبیات عرفانی رمزی بودن آن بوده و مدد گرفتن از رمز از سوی عارف برای اینکه بتواند گوشه‌ای از دریافت‌های خود را بیان و عیان کند، ضروری است.

در نخستین دوره ادبیات عرفانی، نام مقدس امام حسین (ع) با عنوان «فنای فی الله» مطرح شده و «ابولحسن علی بن عثمان جلابی هجویری» صاحب کتاب گرانقدر «المحجوب»، همین عنوان به همراه شهادت را از ویژگی‌های بارز امام برمی‌شمارد و این برداشت به شعر شاعر و عارف قرن پنجم حکیم «سنایی غزنوی» هم راه می‌یابد.

«خرمی چون باشد اندر راه دین کز بهر حق/ خون روان گشته است از حلق حسین در کربلا/ از برای یک بلی کاندر ازل گفته است جان/ تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا»

سنایی در یکی دیگر از اشعار خود حماسه عاشورا را برای انسان همچون جهاد اکبری می‌داند که انسان هر لحظه با آن روبه‌رو است.

این مفهوم در شعر عارفانه مولانا نیز نمود دارد.

«ز سوز عشق دل همی زند عللا/ که بوک در رسَدش از جناب وصل صَلا/ دل است همچو حسین و فراق همچو یزید/ شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا/ شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب/ اسیر در نظر خص و خسوری به علا»

رابطه نمادین عشق و امام حسین (ع) در سروده‌های سده‌های میانی (۸ تا۱۱ هجری قمری) بیشتر به چشم می‌خورد.

«سیف فرغانی» از شاعران عارف، گریه بر حسین (ع) را چون ابر رحمتی می‌داند که گناهان را می‌زداید.

«محتشم کاشانی » شاعر سده دهم اما در این دوره مرثیه سرایی برای حضرت اباعبدالله (ع) را به اوج خود می‌رساند.

«بر خوان غم، چو عالمیان را صَلا زدند/ اول صلا به سلسله‏ی انبیا زدند/ نوبت به اولیا چو رسید، آسمان طپید/ زآن ضربتی که بر سر شیر خدا زدند.../ بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‏ها/ افروختند و در جگر مُجتبی زدند/ وآنگه سُرادِقی که ملک محرمش نبود/ کندند از مدینه و در کربلا زدند...»

اشعار  و حکایت های عرفانی «عُمّان سامانی» شاعر قرن سیزدهم هجری، که واقعه کربلا را متلاطم در عشق می بیند نیز، امام حسین علیه السلام ساقی سرمستان است که عشق را از ملکوت به ملک آورده تا در کربلا به لشکر نفس و شهوت رزم کند.

تجلی عاشقانه از حسین(ع) در اشعار دوره معاصر بیشتر دیده می شود و نگارنده این کتاب در کتاب دیگرش با نام«خسمه آل عشق» همین نگاه را به کربلا دارد. او از حقیقت محمدیه نام می برد. سپس  ولایت مطلقه علی(ع) را یادآور می شود، از عشق در دبستان علی(ع) درس ها می آموزد و سپس از داغ، عُریان، به مکتب زهرا(س) می برد. در مکتب الزهرا(س) با درد و غم غربت و ولایت آشنا می شود و برای سِتاندن خلعت زیبایی رهسپار کوی حسن(ع) می شود. عشق سپس به توصیه امام مجتبی(ع) برای آموختن راز شهادت به کوی حسین می شتابد. حسین(ع) عشق را به شکیبایی و هجرت رهنمون می کند که سرآغاز عشق آموزی هجر ت است. عشق همه جا همراه حسین(ع) ره می سپرد تا آنکه شهادت امام و یارانش را در عاشورا نظاره می کند.

حالا این عشق نیست که شهادت را می طلبد بلکه این شهادت است که عشق طلب می کند.

از این دست نوشته های زیبای منثور و سروده های حماسی و عاشورایی منظوم زیاد در کتاب دیده می شود.

هشت سال دفاع مقدس که تجلی مقاومت، ایثار و عشق را شاهدیم، ادبیات حسینی مقاومت را در این وادی نیز متجلی می بینیم.

اولین جلوه ولایت در عاشورا با عنوان «ولایت، مظهر عشق الهی» در کتاب آورده شده و حسین(ع) را ولی اعظم خدا و مظهر تجلی «حُبّ الهی» به استناد بخش هایی از دعای پر فیض عرفه، عنوان کرده است.

ولایت حلقه اتصال و واسطه بین زمین و آسمان است که دنیا را به عالم بالا وصل می کند و مُلک جان را به ملکوت جانان می رساند.

امام چراغ هدایت و سفینه نجات است و زمانی که از حضرت سوال می کنند معرفت خداوند چیست؟ می فرمایند: «معرفت خدا این است که مردم هر عصر و زمانی امام واجبُ الاطاعَه خود را بشناسند تا به وادی رستگاری و سعادت رهنمون شوند.»

امام خود را مسوول می داند و این مسوولیت در سایه امر به معروف و نهی از منکر متجلی است.

جلوه هفتم کتاب درباره هجرت و ولایت است. هجرت ظاهری دارد و باطنی، اما امام حسین(ع) هر دو هجرت را دارند. خستگی، شکستگی و راه طولانی سفر در ظاهر و درد فراق و سوز و مصائب هجران  در باطن.

حافظ شیرازی معتقد است، چنین هجرتی خصم را به دام می کشد و معشوقه را به کام اینچنین می سراید که: «یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد/ که از او خَصم به دام آمد و معشوقه به کام/ ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست/ هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام»

در فصل ولایت و توبه «حُر» نماد این جلوه ولایت است. او رمز توبه را در ولایت امام حسین(ع) می یابد و مرغ جانش از قفس خاکی تن به حریم افلاکی ولایت، به پرواز در می آید.

ولایت اما در کنار قرآن کریم بر مدار حق است و اگر جامعه حول این محور بچرخد به رشد و سعادت می رسد ولی جامعه ای که بر مدار ولایت هدایت نشود، جامعه ای وارونه است. زشتی ها ارزش و خوبی ها ضدارزش می شوند.

جلوه یازدهم کتاب با عنوان ولایت و دنیا، دیروز مصداق داشت و امروز هم مصادیق زیادی دارد. دنیا خواهی همیشه خواص جامعه را به جهالت می کشاند. دیدیم که دنیا طلبی کوفیان دیروز عاشورا را خلق کرد.

 امام حسین(ع) در وصف اوصاف امام حسن مجتبی(ع) «زهد و دنیاگریزی» آن حضرت را در سوگ برادرش یادآور می شود و با این دو ویژگی برای شهادت کریم اهل بیت می گرید.

عاشورا روز ولایت است. امام خمینی(ره) در این رابطه می فرمایند: « حق پیروز است. منتهی باید رمز پیروزی را پیدا کنیم. یکی از رمزها که بزرگترین رمز است قضیه سیدالشهدا(ع) است ...و همه جا محضر سیدالشُهداست.

کربلای ضمیر در بیان حقیقت «کلُ اَرض کربلا»، ضمیر  انسان و «کلُ یوم عاشورا» زندگی هر روزه اوست، که در این آوردگاه ضمیر انسان ها هر لحظه به آزمون دعوت می شوند تا مشخص شود حسینی زندگی می کنند یا یزیدی.

اهمیت شب عاشورا در جلوه ۱۵ کتاب، شب را لطیفه ای رحمانی می داند که مملو از اسرار فراوان عرفانی و عاشقانه است و شب عاشورا لیله القَدر عاشقان و مجاهدان طریق الیَ الله است.

به قول شاعر که سرود: «آن شب روشن که عالی مَنسب است/ تا قیامت عاشقان را مَشرب است.»

حماسه، بخش جدایی ناپذیر عاشورا است و بزرگترین درسش،  این است که بزرگترین بیماری جوامع بشری یعنی ترس از مرگ را درمان کرده است. بلوغ علم و کمال معرفت بشر همین است که از مرگ نهراسد اما جوامع ا مروز که چون کبوتری بی بال و پر، در آغوش مرگ محبوس  پژمرده می شوند چقدر را عظم عاشورا فاصله دارند!

امام نیز مرگ را پلی می داند که انسان را از رنج و مصیبت دنیا به بهشت پهناور ابدی می رساند.

اما بعد، صبر انقلابی حضرت زینب کبری(س) و وقار آن بانوی یگانه در کنار دوراندیشی و تدابیر سنجیده، از او چهره ای استثنایی و مقاوم در تاریخ می سازد و تصویر می کند.

ولایت و زیبایی شهادت در جلوه گاه سی و سوم کتاب متجلی است. آنجایی که سفیر کربلا می فرماید: «ما رایتُ الّا جَمیلا، جز زیبایی چیزی نمی بینم...»

و براستی کسانی که به دنبال زیبایی و مکتب جمال پرستی در مکاتب رُمانتیک غرب هستند کجایند تا نمایشگاه زیبایی حضرت زینب(س) را تماشا کنند، تا در حیرت دیده ای که مرگ برادر را زیبایی می بیند و خون را خلعت جان می داند، فرو غلطند.

آخرین جلوه ولایت در عبرت گرفتن از تاریخ است و مهمترین عبرت قیام حسینی، درک عاشورایی است. دردی که دین فروشان ریاکار و ظاهر بین نفهمیدند.

نویسنده کتاب در پایان سوال هایی را درباره ولایت و اینکه امروز شخص امام حسین(ع) در میان ما نیست اما شخصیت او که همان ولایت از در بین ماست مطرح می کند و نتیجه می گیرد: کسی که عاشورا را درک کرده و درد دینداری را از امام آموخته لحظه ای آرام نیست،  سر و جانش را برای تقدیم به راه اسلام در دستان خود دارد و فدارکاری و ایثار برای او زیباترین ترانه زندگی است.

«چون دلش عشق حسین را لانه شد/ در بدر از خانه  کاشانه شد/ شیعه چون دارد حسین آرام نیست/ تا قیامت طعمه هیچ دام نیست/ جانبازی شیعه را سهل است و سهل/ جنگ دارد هر کجا با ظلم و جهل»

و امروز مردان مرد مقاومت و آزادگان راه حق و حقیقت، به درک این ولایت حسینی در این زمانه و پیچ سخت تاریخی رسیده اند و برای عزّت و یاری ولایت همه چیزشان را تقدیم اسلام محمدی و عاشورایی کرده و می کنند.

دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی علاوه بر این کتاب، ۲۰ عنوان کتاب دیگر با عناوین و محتوای دینی، فلسفی و حکمت دارد.

کتاب «چهل جلوه از ولایت در عاشورا» در ۱۷۷ صفحه از سوی نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی چند نوبت تجدید چاپ شده است.

۷۱۴۷//۶۰۲۶/

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.