سوالی که کمتر به آن توجه کرده‌ایم را اینگونه طرح می‌کنم: «ایران سال 1392 را به‌لحاظ اجتماعی چه می‌توان نامید؟» با نگاه مقایسه‌ای، آیا سال 92 به لحاظ اجتماعی مانند سال گذشته، یعنی سال 91 بود یا اینکه این دو سال متفاوت بودند. اگر متفاوت بودند، چه عواملی در این زمینه موثر بوده است؟ به نظر می‌آید یعنی شرایط نشان از این دارند که این دوسال با هم متفاوت بوده‌اند. شرایط و حوادث و وقایع پیش‌آمده نشان از این دارد که سال 92 متفاوت از سال‌های گذشته بوده است. به طور خاص انتخابات ریاست‌جمهوری و تغییر آرایش نیروهای سیاسی و اجتماعی در این سال، نشان از تفاوت و دلیلی بر ظهور و حضور تغییرات عمده در نظام اجتماعی است. اگر حادثه انتخابات این دوره نبود شاید بحث در مورد تغییر اجتماعی بی‌معنی بود. همان‌طور که هرچه جامعه‌شناسان ایرانی در طول چندین سال گذشته می‌گفتند که جامعه در معرض تغییر است و حداقل اعتماد اجتماعی دچار بحران شده است، کسی به آن گوش نمی‌داد. متاسفانه بسیاری دریافت جامعه‌شناسان را که با مطالعه و تحقیق و تامل به دست آمده بود، سیاسی می‌دانستند. فرض این شده بود که جامعه‌شناسان، سیاسی‌اند و هرچه می‌گویند هم سیاسی است. دیدیم که جامعه صدایی خاص داشت و این‌بار با مشارکت جمعی به‌‌صورت شعار و رفتار سیاسی جلوه‌گر شد. عدم تفکیک بین حوزه اجتماعی و سیاسی تاکنون جاری بوده است و هنوز هم حوزه سیاست و روشنفکری ایرانی را در دام خود قرار داده است. به همین دلیل هم هست که بسیاری در طول سالیان، نقش و اثر حوزه سیاسی را بیش از حوزه اجتماعی دانسته و سعی‌شان بر این بوده است تا هر نوع تصمیم در حوزه سیاسی را در حوزه اجتماعی بازنمایی کنند، اما شرایط ایران معاصر به‌گونه‌ای شده است که حوزه اجتماعی نقش اول و حرف اول را می‌زند و موجب شده است تا حوزه سیاسی و اقتصادی از آن متاثر شود. این اثرپذیری حوزه‌های دیگر چون اقتصاد و سیاست از حوزه اجتماعی و فرهنگی، منشا تغییرات عمده کلان در سطح جامعه است.
با توجه به فرض فوق است که بحث در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری و حوادث بعد از آن مهم می‌شود و برای جامعه‌شناسی ایران اصل. یکی از اصلی‌ترین تغییرات اجتماعی صورت گرفته را در انتخابات ریاست‌جمهوری شاهد هستیم. درست است که انتخابات ریاست‌جمهوری و آمدن دولت تدبیر را امری سیاسی گرفتیم و پیروزی یکی بر دیگری، اما آنچه این حادثه که سیاسی نامیده شده را مهم می‌کند اتفاقات و جریان‌های اجتماعی است. بهتر است گفته شود بنیان اجتماعی این جریان‌ها تا خود حوادث سیاسی است. تغییر مدیریت سیاسی در ایران به‌دلیل تغییراتی است که در حوزه اجتماعی به‌وقوع پیوسته است؛ تغییراتی که در کل جامعه صورت‌گرفته و متاسفانه دیده نشده است. البته سیاسیون سعی داشتند آن را نبینند. سعی بر این است که وقوع هر نوع حادثه‌ای سیاسی شود. ادعایم این است که ریشه و منشا بسیاری از امور به بنیان‌های حیات اجتماعی و روند تغییرات اجتماعی و فرهنگی در ایران برمی‌گردد. اینکه عده‌ای سعی دارند به نقش دولت در ایران توجه کنند، سوگیری انحرافی است. نمی‌گویم عملکرد دولت در این زمینه موثر نیست. ولی اصل نیست. دولت نهم و دهم در بعضی از برنامه‌هایش هم شکست خورد اما این تنها علت (علل) وقوع این نوع چرخش سیاسی نبود. ما برای ساده‌کردن این نوع حوادث به سهم امور سیاسی خیلی توجه داریم. این نوع نگاه یعنی تاکید تام‌وتمام به حوزه سیاسی در جریان‌های اجتماعی برای بسیاری از گروه‌های سیاسی خوب است چون نقش خودشان را که رقیب موفق یا شکست‌خورده‌اند، زیاد می‌کنند و در نتیجه فهم جریان‌های اجتماعی و سیاسی ناتمام می‌ماند. ناتمام‌ماندن فهم جریان‌های اجتماعی برای گروه‌های سیاسی مفید است چون آنها همیشه مهم می‌شوند و مهم هم می‌توانند باقی بمانند. حاصل این نوع درک و تعبیر (سیاسی دیدن امور) است که ایران دوگانه ‌می‌ماند؛ دوگانه موافق و مخالف؛ عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف وقایع و جریان‌ها. ادامه این سیاست و نگاه است که زمینه و فضای بازتولید دوگانگی سیاسی در ایران شده است: به‌دلیل پیگیری وضعیت با این نگاه است که گروه بازنده دوباره به میدان آمده و در دور بعدی برنده می‌شود همانطور که گروه برنده در دور بعدی بازنده می‌شود. این جریان را می‌توان در ایران معاصر به‌خوبی دید. این دوگانه راه ورود نیرویی جدید را به جامعه بسته و در حوزه فرهنگ و اجتماع ما شاهد مقاومت و اعتراض هستیم. این مقاومت و اعتراض در نهایت زمینه افول دولت‌ها در ایران است.
از آنچه بر ایران در سال‌های گذشته رفته است می‌توان درس گرفت. من درس‌ها و عبرت‌ها را برای کنشگران سیاسی در کشور ضروری می‌دانم. اصلی‌ترین درس اهمیت یافتن امور اجتماعی و فرهنگی است. شرایط نشان از این دارد که برای سامان‌دادن امور چاره‌ای به‌جز توجه و تاکید و محوریت‌دادن به حوزه اجتماع و فرهنگ نیست. این شرایط نشان از تغییر آرام و همه‌جانبه در حوزه اجتماعی و فرهنگی است که یکی از نتایجش تغییر در حوزه سیاسی است. البته بسیاری از نتایج این نوع تغییرات را می‌توان در حیات ایرانی دید. ایران امروز با ایران گذشته متفاوت است. ایران امروز با حفظ گذشته‌اش و اهمیت نیروها و خواسته‌های گذشته به ساحت جدیدی رسیده است که از آن به‌عنوان ساحت تغییر در نیروها و نیازها و آرزوها یاد می‌کنم. تغییر ایده‌ها و آرمان‌ها و انتظارات و نیروهای اجتماعی در ایران به‌وقوع پیوسته است. به‌طور خاص می‌توان از اهمیت‌یافتن «زندگی» تا «برابری» یا «رشد و توسعه» به‌عنوان ایده و آرزوی اصلی در جامعه یاد کرد. مردم ایران در شرایط فعلی به فکر زندگی بهتر هستند. آنها کمتر به فکر دستیابی به توسعه از بالا یا برابری تعریف‌شده هستند. آنها زندگی‌کردن را در جریان توسعه و برابری‌خواهی و عدالت‌طلبی و دموکراسی‌خواهی جست‌وجو می‌کنند. وقتی در جامعه زندگی اصل می‌شود در نظام ارزش‌ها و انتظارات هم تغییراتی صورت گرفته است. از اصلی‌ترین تغییرات صورت‌گرفته به لحاظ ارزشی، ظهور و توسعه فردگرایی به‌جای جمع‌گرایی است. مردم ایران در کل بیشتر به فکر زندگی هستند که در آن فرد در کنار خانواده یا تنها بتواند زندگی و از نعمات پیرامونی و ممکن بهره‌گیری کند. این افراد قصد ندارند بهره‌گیری از زندگی را به شرایطی دیگر و آدم‌ها و مردمانی دیگر موکول کنند. آنها با تلاش و جدیت تمام سعی دارند به خواسته‌هایشان برسند. در رسیدن به زندگی بهتر آنها خودشان را مهم می‌دانند. آنها طلب ظهور نهادهای اجتماعی حامی و حاشیه‌ای خانواده به شرط داشتن فرزند را دارند. به همین دلیل است که اقدام جدی در ازدواج و داشتن فرزند بیشتر از آنها نمی‌بینیم. اگر ازدواج کنند به یک یا دو فرزند اکتفا می‌کنند. زن و مرد ازدواج‌کرده در این شرایط بیشترین تلاشش در دستیابی به نیازها و خواسته‌ها با اعتنای کم به دیگران است. در نتیجه ما با کاهش بعد خانوار روبه‌رو شده‌ایم. چون این افراد عموما قصد دارند از شرایط پیرامونی استفاده تام‌وتمام کنند سختی موقتی را قبول دارند نه سختی تاریخی مانند نسل‌های گذشته. در این شرایط است که جامعه با ظهور نیروهای اجتماعی جدید روبه‌رو است. این نیروها مانند نیروهای اجتماعی دوره‌ها و زمان‌های گذشته عمل نمی‌کنند. آنها آرزوها و انتظارات جدیدی دارند. من به‌طور خاص به چندین مورد از نیروهای اجتماعی جدید اشاره می‌کنم. ندارهای دارا، داراهای ندار، کهنسالان در جوانی مانده و مهاجران درحسرت‌بازگشت اصلی‌ترین نیروهای اجتماعی اثرگذار در سال‌های آتی هستند. هر دولت و گروهی که قصد مدیریت کشور را در سال‌های آینده دارد باید به این چهار نیروی اجتماعی توجه کرده و اقدامات مناسب صورت دهد. دیگر نمی‌توان با تز طبقاتی شبه‌مارکسی به بحث در مورد طبقات (فقیر در مقابل غنی) رفت. چون بسیاری از مردم غنی هم احساس می‌کنند که فقیر هستند. ما در همین روزها شنیدیم که بیش از 150‌نفر از نمایندگان مجلس یارانه دریافت می‌کنند. اگر نماینده مجلس ایران آنقدر ندار بود که باید یارانه دریافت کند که وضع کشور اینگونه نبود. می‌دانیم که نمایندگان مجلس (حداقل زمانی بعد از حضور در مجلس) از فقر دور شده و زندگی حداقل متوسط را پیدا می‌کنند. خب وقتی که بیش از نیمی از نمایندگان مجلس هنوز دریافت‌کننده یارانه هستند، یعنی خود را فقیر می‌دانند، دیگر نمی‌توان انتظار از دیگر گروه‌های اجتماعی داشت که خود را فقیر یا شبه‌فقیر جلوه ندهند. سوی دیگر این جامعه هم فقیرانی است که خود را دارا می‌دانند. بر اساس نتایج تحقیقات انجام‌شده اکثر ندارها خود را دارا معرفی کنند. چرا؟ چون دارایی امری قبیح است نه درست. در کنار این دو نیرو، پیرانی که نیازمندند و نیازها و آرزوهایشان هم برآورده نشده است، بر سختی کار در جامعه می‌افزایند و به‌واسطه به‌میدان‌آمدن مهاجران ایرانی در جامعه مشکلات افزون می‌شود. تا دیروز مهاجران غریبه جلوه داده می‌شدند. اما شرایط خصوصا حوزه اقتصادی به‌گونه‌ای است که حضورشان در سروسامان‌دادن جامعه ضروری است، در نتیجه نیرویی که غریبه بود خودی خواهد شد. وقتی هم که این نیروی باانرژی و توان خودی شود آن‌وقت است که منشا حادثه خواهد شد. ترکیبی که از حضور این چهار نیرو در جامعه فردا به وجود بیاید شرایط و اتفاقات جدیدی بروز خواهد کرد و در اینجاست که می‌شود به مساله مورد نظر برگشت. مساله چه بود؟ گفته شد که دولت تدبیر و امید در سال‌های بعد با چه مشکلات و مسایل عمده اجتماعی روبه‌رو خواهد شد؟ در جواب می‌گویم دولت جدید با شرایط اجتماعی جدید روبه‌رو است. اولین کارش باید شناسایی این نیروها باشد. دومین کار و تلاشش باید پیوستگی‌هایی که بین این نیروها وجود دارد باشد. سومین کار دولت این خواهد بود که چگونه و در چه راه‌هایی توان و ظرفیت‌های موجود این نیروها را استفاده خواهد کرد. چهارمین کار و تلاش همراهی‌کردن با آنها برای جلوگیری از بحران و آشوب است. زیرا اگر مداخله‌گری به‌جای همراهی با این نیروها صورت گیرد، نابسامانی اجتماعی ظهور خواهد کرد. من به‌طور خاص به نابسامانی از عدم درک و همراهی با ندارهای دارا و داراهای ندار تحت عنوان «بحران در معنی و سیاست‌های عدالتخواهانه» اشاره دارم همانطور که به دلیل عدم همراهی و درک مهاجران با بحران در رابطه با جهان و در رابطه با پیران با بحران معنی و رفاه اجتماعی اشاره دارم. امید است که دولت تدبیر و امید چندین گام برای اجتناب از به‌دام‌افتادن در حوزه اجتماعی و فرهنگی صورت دهد. اول اینکه حوزه اجتماع را بیشتر از آنچه که تاکنون دیده است مورد توجه قرار دهد. برای درک درست‌تر از این حوزه ضرورت پناه‌آوردن به متخصصان جامعه چون جامعه‌شناسان تا سیاست‌بازان و افراد شبه‌جامعه‌شناسی است. دوم اینکه دولت سعی کند تا امکان ظهور این نیروها را فراهم کند و با تدبیر که به‌معنی همراهی تا مداخله‌گری در کارهایشان است، امکان عمل مناسب برای آنها و اعتدال در سطوح متعدد اجتماعی را فراهم کند.

منبع: شرق

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.