تجربه ایران در سیاست گذاری علمی کوتاه و اندک است. سازمان برنامه و بودجه سابقه ای 50ساله در ایران دارد. اما تجربه این سازمان منجر به سیاست گذاری علمی نشده است. همچنین شورای پژوهش های علمی کشور که سابقه آن به قبل از انقلاب می رسد، کم تر از 30سال است که به تجربه اندوزی در این وادی گام برداشته است . هرگاه فعالیت این شورا به طور پیوسته ادامه می یافت می توانستیم امیدوار باشیم که اثر مثبت این تجربه اندوزی ها درعلم وفناوری کشور ظاهرشود. سیاست گذاری علمی و تحقیقاتی حتی برای شرایط استثنایی کشورما اجتناب ناپذیر است. پژوهشگران عمدتا سیاستگذار نیستند. اما به ناچار باید بخشی ازپژوهشگران به عنوان کارشناس پژوهشی رهنمودهای لازم و ممکن را به سیاستگذار برای تصمیم نهایی ارائه دهند. این گروه همواره باید آمادگی داشته باشند خطاهایی که در اجرا مشاهده می شود گوشزد کنند و به موقع به مسئولان و مجریان هشدار دهند. باید توجه داشته باشیم که سیاستگذاری دست کم به همان اندازه پیچیده است که انجام تحقیقات وکار علمی پیچیده است.
جماران ـ نرگس محمدی: آنچه که در پی میآید متن کامل گفت و گوی تفصیلی جماران با دکتر رضا منصوری، فیزیکدان ایرانی و استاد دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف و معاون پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در دولت سید محمد خاتمی است که به بحث درباره ی سیاستگذاری آموزش عالی، علم و تکنولوژی رهنمودهای امام خمینی در اینباره پرداخته است. دکتر منصوری که هم اکنون مجری طرح رصدخانه ملی ایران است؛ یکی از نظریهپردازان و مفسران پدیده توسعه نیافتگی در ایران است که بیش از هر چیز از منظر توسعه نیافتگی علم و پژوهش به تفسیر این پدیده در ایران میپردازد.
مروری بر سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی به خوبی نشان میدهد که ایشان، برای دانشگاه نقشی کانونی در فرآیند توسعه کشور قائل بودند و به طور کلی در اندیشه امام خودکفایی، عدم وابستگی، سازندگی همواره وابسته به نهاد دانشگاه است. تعابیری نظیر دانشگاه مبدأ همۀ تحولات است. از دانشگاه سعادت یک ملت و در مقابل سعادت، شقاوت یک ملت سرچشمه میگیرد. (صحیفه امام)58/3/16 به خوبی نوع نگرش ایشان به دانشگاه را نشان میدهد. در این نگرش روشن است که تنها گسترش کمی آموزش عالی مورد توجه امام خمینی نیست؛ بلکه دانشگاه مطلوب ایشان از کارکردهای بنیادینی در مسیر توسعه کشور برخوردار است. توضیح دهید که نسل نخست انقلاب اسلامی در فرآیند استقلال کشور چه رسالتی را در دانشگاهها جست وجو میکردند؟
مدتی اندک پس از انقلاب و به دست آمدن استقلال، کشور وارد جنگی تحمیلی شد که در عین آنکه به کشور لطمههای بسیاری زد، اما مقاومتی در درون به وجود آورد که کمک بسیاری به مفهوم و دستیابی هر نوع استقلال در کشور کرد. دانشگاهیان، روحانیون، عموم مردم و امام خمینی(س) با نقشی بسیار موثر در به وجود آمدن و حفظ این استقلال نقش و حضور داشتند. حفظ این استقلال بدون کمک دانشگاهیان مطمئنا مقدر نمیشد، زیرا که دنیای مدرن بسیار پیچیده است و حفظ آن نیازمند ذهن و تفکر پیچیده! دانشگاهیان و تحصیل کردههای دانشگاهی تا حدی آموزش دیده بودند که این فعل را انجام دهند و در حال حاضر نیز حفظ این انقلاب ارزشمند و استقلال به دست آمده بدون کمک دانشگاهیان امکانپذیر نخواهد بود.
در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در ابتدا انتظار نمیرفت تحولی رخ دهد ولی به همت مردم انقلاب شد. بسیاری از افراد منتظر بودند تا از این اتفاق بزرگ و تاریخی استفاده و کشور را تبدیل به یک کشور مستقل کنند. در بازه انقلاب کسانی که به نحوی فکر میکردند توان انجام کاری در ایران را دارند بلافاصله از موقعیت استفاده کردند و سعی در شکوفایی، توسعه و استقلال کشور در ابعاد مختلف داشتند.
باید این را بگویم که استقلال نه به معنی آن است که با هیچ جای دنیا ارتباط نداشته باشیم، بلکه به این معنی است که مسائل خودمان را خودمان در دست بگیریم، خوبی و بدی را خودمان تعریف کنیم، و به روشی که خودمان درست میدانیم زندگی کنیم.
امام تاکید بر بازگشت نخبگان خارج از کشور داشتند. خطاب به افرادی که در خارج از کشور مشغول به تحصیل بودهاند؛ اعلام کردند: (... امیدوارم که در ایران یک محیط صحیحى که تحقق پیدا کند، شما همه برگردید و به ملت خودتان و به کشور خودتان خدمت کنید.) 57/11/1
چنانکه شما نیز اشاره کردید؛ گفته میشود در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی سرمایه اجتماعی و عزمی قوی برای توسعه کشور شکل گرفته بود و بسیاری از نخبگان قصد بازگشت به میهن برای توسعه و سازندگی داشتند. عزم متخصصان آن روز را چگونه برای جوانان امروز توصیف میکنید؛ اگر واقعا چنین عزمی وجود داشت؛ چه اتفاقی برای متخصصانی که به میهن بازگشته بودند؛ افتاد؟
بسیاری از نخبگان، متخصصان آموزش دیده و افرادی که جهت تحصیل به خارج از کشور رفته بودند پس از انقلاب به کشور بازگشتند. تعداد اعضای هیئت علمی دانشگاهها در یک بازه پس از انقلاب بسیار افزایش پیدا کرده بود که البته تعدادی به دلیل فشارها و مشکلات بسیاری که در آن زمان وجود داشت تحمل ماندن را نداشتند و مجددا به خارج از کشور مهاجرت کردند. وضع زندگی در ایران برای متخصصان در دهه شصت بسیار سخت بود. سختیهایی از جنبه های مالی و مدیریتی که برای نسل امروز قابل تصور هم نیست. برخی از مدیرانی که پس از انقلاب آمدند بسیار بیتجربه بودند. شرایط زندگی در زمان جنگ و هم چنین قطع ارتباط علمی با خارج از کشور بسیار سخت بود. هر کسی نمیتوانست آن سختیها را تحمل کند، کسانی که در
دهه شصت از خارج کشور بازگشتند و ماندن بسیار سخت جان و عاشق ایران بودند.
آرمانهایی که امام و نسل نخست انقلاب برای دانشگاهها در نظر داشتهاند، چه بود؟ آیا آن آرمانها در دانشگاههای امروز وجود دارند و تحقق پیدا کردهاند و اگر این آرمانها تحقق پیدا نکرد چه علتی داشته است؟
سوال خیلی کلی است، بسیار هم کلی و شاید بنیادی مطرح شده بود. از این جهت هر کس تعبیر خود را میکند. من سوال را این گونه پاسخ میدهم که آرمانهای نسل اول و امام این بود دانشگاهیان ما متوجه باشند که مردم ایران از آنها انتظار دارند مستقل فکر کنند و مستقل بیندیشند! واضح بود که روشنفکران و دانشگاهیان ما در تمام مدت آشنایی ما ایرانیان با تمدن نوین تحت تاثیر شدید مظاهر این تمدن، و من تاکید میکنم مظاهر و نه بنیاد این تمدن، قرار داشتند و ذهن آنها توان فعالیت مستقل نداشته است. توجه به نبود استقلال که مردم تصور مبهمی از آن داشتند، از آرزوهای امام و نسل اولیها بود! متاسفانه باید بگویم که نه دانشگاهیان ما به هر دلیل، و نه متولیان تحول یا انقلاب فرهنگی، و نه اهل حوزه متوجه عمق این آرزو نشدند و در مظاهر صوری آن گیر کردند. هنوز هم این گروه به لحاظ اندیشهای خستهتر از آن است که تحولی ایجاد کند!
واقعیت این است که اگر بخواهیم دانشگاه را آنگونه که امام خمینی توصیف میکنند، مبدأ همه تحولات و کانون توسعه در کشور تلقی کنیم؛ باید نهادهای قدرتمندی در سیاستگذاری علم و تکنولوژی در کشور داشته باشیم. این در حالی است که در سیاستگذاری علم و تکنولوژی ما دچار نقصانهای بزرگی هستیم و از این منظر یکی از بنیادیترین دیدگاههای امام خمینی در حوزهی آموزش عالی را نادیده گرفتهایم. هنوز رشته سیاستگذاری علم و تکنولوژی در کشور نداریم (به جز دورههای مقطعی که شریف با همکاری یکی از دانشگاههای انگلیس برگزار کرد) دیگر وزارتخانه نیز به این دانش تخصصی توجه ندارند و فاقد نهاد سیاستپژوه جدی در این حوزه هستند. چرا دیدگاه امام خمینی درباره نقش توسعهآفرین دانشگاه تا این حد نادیده گرفته شده است؟
آنچه که از دید من واقعیت دارد این است که ما به عنوان یک جامعه همواره یک زمان کوتاه مدت را درنظر میگیریم و تنها به فکر فردای خود هستیم و هیچگاه به 50 و یا 100سال آینده خود فکرنمیکنیم. بنابراین با این تفکر چه لزومی هست سیاستگذاری کنیم .
مدیران اجرایی معمولا خیال میکنند خودشان بهترین کارشناساند. دولت قبل صریحا میگفت که «ما بهترین کارشناسان را در دولت خود داریم». باید توجه کنیم و بدانیم دولت مجری و سیاستگدار است و نه کارشناس. حتی یک کارشناس که وزیر میشود در نقش وزیر دیگر کارشناس نیست و به رهنمودها و حرفهای کارشناسان باید گوش دهد. این اشتباهی بوده و هست که ما در دنیای مدرن امروز آن را درک نکردهایم.
باید یاد بگیریم که سیاستمدار، سیاستگذار، سیاستساز و مجلس هر یک نقش مخصوص به خود را دارند و باید در هر نقش درست بازی کنیم. ما یاد نگرفتهایم که سیاستگذاری بکنیم و بنابراین نهادهای آن را نیز به وجود نمیآوریم. ما به عنوان یک جامعه در درک این فرآیند پیچیده ناتوانیم.
از تجربه شورای سیاستگذاری علمی پژوهشی که در سال 69 با اساسنامۀ جدید شروع به کار کرد و در سال 80 تعطیل شد بهره نبردیم این نقص بزرگی است. مجلس، شورای انقلاب فرهنگی و وزات علوم حتی وزارت بهداشت بایستی در خصوص سیاستگذاری علمی و پژوهشی بیندیشند و درک درستی از این سیاستگذاری پیدا کنند. هر سال بدون درک این سیاستگذاری ضرر بسیاری به کشور وارد خواهد شد.
تجربه ایران در سیاستگذاری علمی کوتاه و اندک است. سازمان برنامه و بودجه سابقهای 50 ساله در ایران دارد. اما تجربه این سازمان منجر به سیاست گذاری علمی نشده است. همچنین شورای پژوهشهای علمی کشور که سابقه آن به قبل از انقلاب میرسد، کمتر از 30سال است که به تجربه اندوزی در این وادی گام برداشته است. هرگاه فعالیت این شورا به طور پیوسته ادامه مییافت میتوانستیم امیدوار باشیم که اثر مثبت این تجربه اندوزیها در علم و فناوری کشور ظاهر شود.
سیاستگذاری علمی و تحقیقاتی حتی برای شرایط استثنایی کشور ما اجتنابناپذیر است. پژوهشگران عمدتا سیاستگذار نیستند. اما به ناچار باید بخشی از پژوهشگران به عنوان کارشناس پژوهشی رهنمودهای لازم و ممکن را به سیاستگذار برای تصمیم نهایی ارائه دهند. این گروه همواره باید آمادگی داشته باشند خطاهایی که در اجرا مشاهده میشود گوشزد کنند و به موقع به مسئولان و مجریان هشدار دهند. بایستی توجه داشته باشیم که سیاستگذاری دست کم به همان اندازه پیچیده است که انجام تحقیقات و کار علمی پیچیده است.
انبوه پتانسیل علمی نهفته در دانشگاهها چگونه میتواند در تولید سیاستها و برنامههای کشور به کار آیند؟
قطعا دانشگاهیان نه تنها میتوانند در سیاستگذاریهای علمی و فناوری بلکه در حوزههای دیگر سیاستگذاری نیز میتوانند کمک کنند. البته به شرطی که از آنها خواسته شود. وقتی کسی از دانشگاهیان و فارغ التحصیلان برتر دانشگاهی درخواستی در این زمینه ندارد، چه باید کرد.
در هشت سال گذشته وزارت علوم نه تنها به سمت چند رشته سیاستگذاری که در دانشگاهها داشتیم، نرفت بلکه رشته MBA دانشگاه صنعتی شریف، رشتهای که سیاستگذاری در دل آن آموزش داده میشد را به بهانه آنکه یک رشته علوم انسانی است در این دانشگاه تعطیل کرد. در این دولت نیز تا کنون تغییری در این خصوص نداشتهایم و همچنان دانشگاهیان و جامعه علمی ما منتظرند وزارت علوم دولت تدبیر و امید از آنها در مورد سیاستگذاریهای علمی و پژوهشی کمک و هم فکری بخواهد.
با شناختی که شما از سیاستها و مدیریتها در آموزش عالی دارید، در 8 سال گذشته چه اتفاقی برای دانشگاه و علم و پژوهش و توسعه فناوری رخ داد؟
اگر بخواهم خیلی ساده بگویم در هشت سال گذشته وزارت علوم شکوفایی دانشگاهها را کاملا تعطیل و آن را به افسردگی مطلق تبدیل کرد. اگر در این هشت سال رشد علمی در دانشگاه داشتیم یک موتوری بود که در اوایل دهه هشتاد روشن شد و این ادامه داشت و دانشگاهیان درحالت افسردگی و بدون توجه به وزارت علوم کار خودشان را میکردند. در واقع یک نوع گردش مستقل از نیازهای جامعه شکل گرفته بود زیرا که وزارت علوم نیازی را منعکس نمیکرد.
کاری که وزارت علوم در هشت سال گذشته انجام داد افسردگی را وارد دانشگاهها کرد و نوآوری و شکوفایی را از طریق گرفتن تفکر و اختیار از دانشگاه ها و دیکته کردن گرفت. متاسفانه هیچ کس هم معترض نشد. دانشگاهیان متینتر از این هستند و به خود اجازه نمیدهند اعتراضهایی که در گروههای دیگر است را داشته باشند.
در هشت سال گذشته بودجههای تحقیقاتی کاهش پیدا کرد. روالی در گرفتن دانشجو مخصوصا در تحصیلات تکمیلی به وجود آمد که کاملا مغایر با تعریف علم دردنیای مدرن بوده است. امیدوارم در دولت جدید اینگونه نباشد و شکوفایی هرچه بیشتر را در پژوهش و علم کشور داشته باشیم.
کدامیک از دستاوردهایی که شما در سیاستگذاری پژوهشی در دولت آقای خاتمی داشتید در دولت بعدی دچار نقصان و کاستی شد ؟
در دولت اصلاحات به غیر از سیاستهای مربوط به برنامه چهارم توسعه 16سیاست در زمینه پژوهشی و در راستای پیشروی منافع کشور آغاز شده بود که در دولت بعد به دست فراموشی سپرده شد.
آیا قانون برنامه چهارم توسعه (دولت موظف است، نظر به اهمیت نقش دانش و فناوری و مهارت، به عنوان اصلیترین عوامل ایجاد ارزش افزوده در اقتصاد نوین، اقدامهایی چون، نوسازی و بازسازی سیاستها و راهبردهای پژوهشی، فناوری و آموزشی، تهیه برنامههای جامع توسعه علمی و فناوری کشور، بازنگری در ساختار و نوسازی فرایندهای تحقیقات و آموزش علوم انسانی و مطالعات اجتماعی و فرهنگ به منظور توسعه کیفی و حرفهای شدن پژوهش در حوزه مذکور و .... ) تحقق پیدا کرده است ؟
در چند سال گذشته این برنامه که میتوانست از موثرترین برنامه های راهبردی در کشور باشد نیز آن گونه که باید تحقق پیدا نکرد. حتی بسیاری از اختیارات دانشگاهها از آنها گرفته شد و گروهها و دانشکدهها حق و تاثیری بر انتخاب مدیران دانشکدههای خود نداشتند که لطمات این عملی نشدن برنامه توسعه چهارم و گرفتن اختیارات از دانشگاهها را به وضوح میبینیم.
علاوه بر این در دولت قبلی برنامه پنجم توسعه نیز آغاز شد. در این برنامه دولت و مجلس به توسعه مقام معظم رهبری به توافق رسیده بودند که سه درصد درآمد تولید ناخالصی ملی صرف پژوهش در کشور شود. در مدت 5 سال این مقدار به 4/0 درصد رسید درحالی که این عدد در سالهای 85- 84، 7/0درصد بود. و هیچکس هم در خصوص این کاهش اعتراضی نکرد.
آیا نباید هم اکنون که محیط بازتر شده است دانشگاهیان در راستای تحقق پیدانکردن قوانین و برنامههای توسعه علمی و پژوهشی کشور عکسالعمل نشان دهند ؟
درحال حاضر دانشگاهها یک تعامل معقول و سازنده با وزارت علوم برقرار کردهاند. اثرات این تعامل در بلندمدت نمایان میشود. نظردادن سیاستسازی از سوی دانشگاهها به نفع کشور خواهد بود. بایستی یاد بگیریم حرف یکدیگر را بشنویم به خصوص در زمینههایی که نیازمند فکر، تعقل و خرد است.
چرا همواره فاصله میان دانشگاه و صنعت؛ دانشگاه و بازار و اقتصاد و دانشگاه و جامعه زیاد است و علی رغم توسعه نظام آموزش عالی این نقصان رفع نشده است.
ارتباط بین صنعت و دانشگاه به یک موضوع کلیشهای تبدیل شده است. در 30سال گذشته این ارتباط افزایش پیدا کرده است. البته بسیار فاصله داریم که بگوییم بخش صنعت و خدمت در دانشگاهها اجین شدهاند.
اگر صنایع بخواهند رشد کنند بایستی با دانشگاهها ارتباط سازنده داشته باشند. دانشگاهها نیز همچنین. ما عادت کردهایم صنعت را از خارج بخریم و نصب کنیم تا کار کند و کارکند و بعد هم بمیرد. وقتی صنعت را یک امر پویا در نظر بگیریم - مانند درختی که ریشه دارد و رشد میکند - آنگاه ارتباط بین صنعت و دانشگاه برای ما مفهوم حیاتی پیدا میکند و متوجه میشویم این ارتباط برای صنعت لازم است و در غیر این صورت صنعت میمیرد.
از سوی دیگر برای دانشگاه نیز به همین صورت است. ارتباط بین دانشگاه و صنعت هر دو آنها را زنده میکند و به هر دو جان میدهد. دانشگاهی میفهمد که باید چه کند و زمینههای فکری استاد با نیازهای واقعی جامعه منطبق میشود. دانشگاه باید همواره جامعه را در نظر بگیرد و درصدد رفع نیازهای آن باشد.
درحال حاضر ارتباط بین دانشگاه و صنعت غیر مستقیم است، یعنی هریک به آن سوی مرزها وصل شدهاند و از آن طریق به یکدیگر مربوط میشوند. درحالی که این ارتباط باید به صورت مستقیم باشد. بایستی اعتقاد راسخ به ضرورت ایجاد ارتباط بین صنعت و دانشگاه داشت.
با این ارتباط غیر مستقیم صنعت و خدمات ما نیاز به پژوهشهای انجام شده در داخل کشور نمیبینند چراکه با واسطهگری مسائلشان را حل میکنند و درآمد کسب میکنند. دولت باید این واسطهها را از میان بردارد.
به یاد ندارم از اول انقلاب تاکنون صنعت و خدمات از دانشگاه سوال و درخواستی کنند و پاسخی نگیرند. برای مثال همین فناوری هستهای، از دانشگاهها رشد کرد و به ثمر رسید. یا در هوافضا، رشد و موفقیتی که در عصر حاضر به دست آمده از دانشگاه و صنعت دانشگاه بوده است. هرآنجا که کشور عزم خود را جزم کرده، سرمایهگذاری نموده و از متخصصان دانشگاهی بهره برده، سودش را به وضوح دیده است.
راهکار و پیشنهاد شما در خصوص از میان بردن واسطهگرها چیست؟
بودجه پژوهشی بایستی افزایش پیدا کند. این کار مانند این است که یک نهال را برای باردهی بیشتر آبیاری کنیم. همچنین یک سری پروژههای کلان در کشور تعریف شود مانند فناوری هستهای و هوافضا. حداقل ده پروژه کلان این چنینی تعریف شود و برای آنها هزینه شود. با این گونه پروژههای کلان صنعت، دانشگاه و بخشهای مدیریتی درگیر میشوند و منافع بالای آن را کشور خواهد دید. این در دراز مدت سلسله مراتب اعتبار علمی و فناوری به وجود میآورد و دست واسطهها را قطع میکند!
در نخستین سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدرک گرایی یک نقطه ضعف به شمار میآمد، چرا ارزشها در این باره تغییر کرد؟
انقلاب همواره با خود افراط و تفریط میآورد. یکی از ایدهآلهای پس از انقلاب این بود که ما ایرانیها به سمت علم برویم نه به خاطر مدرک. به دلیل آنکه علم امر مقدسی است و از طریق علم میتوان کشور را شکوفا کرد و مستقل شد. در آن زمان بسیاری از این حرفها زده شده بدون آنکه بدانیم یعنی چه. بسیاری از کسانی که میگفتند مدرکگرایی چیز بدی است نه تفکر کرده بودند و نه میدانستند چه رابطهای بین مدرک و به دنبال علم رفتن وجود دارد.
حرفهای بسیار کلیشهای زده میشد. در این راستا بلافاصله جهت عکس آن که منافع افراد بود، پیش آمد. دانشگاه آزاد اسلامی در ابتدای تاسیس هدفی را به دنبال داشت که آن هدف قطعا مدرک نبوده، بلکه علم آموزی بوده است. ولی پس از مدت کوتاهی رفت به سمتی که مدرک بدهد! و خیلیها که علاقهمند به مدرک بودند، به ویژه اهل سیاست، به سهولت و بدون آنکه مشقتهای علمی را بکشند به آنها مدرکهایی داده شد. بعدها حتی دانشگاه های دولتی نیز به این سمت رفتند و یک افراط و تفریط به وجود آمد.
علت ارزش شدن مدرک گرایی این است که ما هیچ گاه وقت نکردهایم فکر کنیم علم یعنی چه ؟ دانشگاه یعنی چه ؟ هدف از علم آموزی و رفتن به دانشگاه چیست؟ باید بگویم مدرک چیز بدی نیست ولی مدرکگرایی بسیار بد و مخرب است. ما در اوایل انقلاب کلمات و جملاتی را به کار بردیم که معنی درست آنها را نمیدانستیم. ایدهآلهایی ترسیم شد که هیچ گاه برای دستیابی به آنها برنامه ریزی نکردیم و در حال حاضر تبعات آن را داریم میبینیم در حدی که مدرک گرایی به قدری وسعت پیداکرده است که علم یک چیز ثانویه شده است.
راهکار برای حل مشکل مدرک گرایی در حال حاضر چیست ؟
راه کار بسیار ساده است، بالاخره در کشور عدهای باید فکر کنند که متاسفانه نمیکنند. فکرکردن به این معنی نیست که کسی در اتاقش بنشیند و تفکر کند. در دنیای مدرن کشور بایستی برای تفکر و اجرای نتایج تفکر سیاستگذاری کند. در حال حاضر نهادهای سیاستگذاری در این زمینه تعطیلاند، بنابراین اتفاقی نخواهد افتاد.
حتی شورای انقلاب فرهنگی نیز بعد از چند دهه نمیتواند به این مسائل بپردازد چراکه اشراف کامل را ندارد و بخشهایی را نیز به عهده دولت گذاشته است که البته دولت آن بخش سیاستگذاری را تعطیل کرده است.
ما در دهه هفتاد شورای پژوهشهای علمی را داشتیم که در زمینههای مختلف علم وپژوهش سیاستگذاریهای لازم را میکرد که در سال 80 تعطیل شد. قرار بود شورایی جایگزین آن باشد که هیچ گاه محقق نشد. هیچ کس در ایران به سیاستگذاری علمی فکر نمیکند و از این جهت صدمات بسیاری دیدهایم و خواهیم دید. بسیار امیدوارم که دولت جدید به این امر نوجه کند.
چه رهیافت هایی را برای بازسازی و توسعه نظام آموزش عالی در شرایط کنونی میتوانید پیشنهاد دهید؟
همواره در ایران به آموزش عالی این گونه نگاه شده است که یک عده جوان بروند درس بخوانند. هیچگاه فکر نکردهایم که چرا باید درس بخوانند؟ چه بخوانند؟ و پس از آن چه کنند؟ به نظر من باید روی این موضوع وقت بگذاریم و بررسی کنیم ایران برای 20یا 50 سال آینده خود به چه نیروی انسانی نیاز دارد ؟ به چه سمتی کشور میخواهد برود ؟چگونه این نیروها بایستی تقویت شوند ؟و سوال های دیگر. بالاخره باید شروع کنیم و نباید نگران باشیم که خیلی دیر است و با عجله این کار را انجام دهیم .
گام نخست را در این مسیر چه نهادی باید بردارد؟
دولت، مجلس و شورای انقلاب فرهنگی هرسه باید بخواهند که این کار انجام شود. نباید به گونهای باشد که با تغییر دولت این برنامه، اجرایی نشود. این سه نهاد باید بخواهند که یک ساختار درست برای دراز مدت ایجاد شود و اگر دولتی خواست آن را تعطیل و مانع اجرای آن شود، مانع آن شوند.
شورای علوم تحقیقات و فناوری علیالاصول میتواند این کار را بر عهده بگیرد. البته باید بخشهای نظارتی بر این برنامه و سیاستگذاری های بلند مدت نیز وجود داشته باشد. این اتفاق نیازمند یک بلوغ اجتماعی و قدرت سیاسی است. امیدوارم هرچه زودتر به این بلوغ اجتماعی و قدرت سیاسی دست پیدا کنیم.
در خصوص سند چشم انداز(حوزه علم و فناوری این سند)، آیا این سند در زمانی که برای آن درنظر گرفته شده تحقق پیدا خواهد کرد ؟
از دیدگاه من این سند یکی از معتبرترین اسناد بالادستی است که جمهوری اسلامی ایران داشته است. متاسفانه درکشور درپی اجرای دقیق آن نیستیم این سند بدون آنکه متولی داشته باشد محقق نخواهد شد. هراز گاهی فردی میآید و ادعا میکند به فلان جایگاه که در سند چشم انداز ترسیم شده رسیدهایم. باید سازمانی باشد که با دقت و با یک سنجش علم و فناوری یک بخش علم و فناوری را محقق و سپس پایش کند. امیدوارم که دولت تدبیر و امید این اجازه را بدهد که خرد جمعی در کشور حاکم شود. البته این بدان معنی نیست که همه بیایند و تصمیم گیرنده شوند، همه بایستی بیایند درتصمیم سازی مشارکت داشته باشند. اجازه داده شود که صحبت شود، انتقادها گفته شود، حرفها از مغزها بیرون بیاید. دولت اجازه دهد تصمیمسازی در گروه بزرگتری انجام گیرد و تصمیمگیری را خود انجام دهد. البته باید متذکر شوم که هر حرفی که از مغز بیرون میآید الزاما درست نیست ولی در اثر تعامل عقول حرفها و اطلاعات معقول و قابل اجرا به دست میآیند.