فیلم صورت زخمی (۱۹۸۳) به کارگردانی برایان دیپالما را به یاد آورید. داستان تونی مونتانا که از کوبا به ایالات متحده میآید و به گنگستری مخوف و پرقدرت تبدیل میشود. حالا اگر میخواهید بدانید چه کسی میامی را به آن شهر خشن و دیوانهوار تبدیل کرد و بلای کوکائین و تجارتهای وابسته به آن را بر سر آمریکا آورد، باید نارکوس را ببینید. سریالی که فرصت مناسبی برای مخاطبانش فراهم میکند تا با دورهای جنجالی و غریب در تاریخ معاصر کلمبیا آشنا شوند و فضای خشن و منحصر به فرد حاکم بر آن را درک کنند. به گزارش جی پلاس، شبکه نتفلیکس در ادامه ماجراجوییهای جسورانهاش در صنعت سریالسازی، این بار به سراغ روایت زندگی پر حادثه پابلو اسکوبار رفته است. بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر در تاریخ. کسی که برای اولین بار کوکائین را به خاک آمریکا برد و در طول دوران فعالیتاش نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار درآمد کسب کرد. او آن قدر پول نقد داشت که مجبور بود میلیونها دلار را دفن کند. امپراطوری اسکوبار در فاصله کوتاهی به اندازهای گسترش یافت که سازمان او در زمانهای بیش از ۶۰ میلیون دلار فروش روزانه داشت. حجم پول هنگفتی که این مرد تحصیل نکرده و از لحاظ
طبقه اجتماعی سطح پایین کلمبیایی را در جوانی، به قدرتمندترین و ثروتمندترین فرد کشورش تبدیل کرد. قدرت و ثروتی که موجب شد تا او در بیست و هشت سالگی از هیچ به همه چیز برسد و دست به رویاپردازیهای مختلف بزند. که مهمترینشان رویای تبدیل شدن به رئیس جمهور کلمبیا بود. همین جاه طلبیهای دیوانهوار بود که باعث شد اسکوبار برای خود دشمنان سرسختی بتراشد. او که خیلی زود به بدست آوردن هر چیزی که دلش میخواست عادت کرده بود، انتظار داشت راه همواری را برای تبدیل شدن به یک سیاست مدار طی کند. به خصوص بعد از شهرت و محبوبیت فراوانی که با کمک به فقرا نزد عوام پیدا کرد. اسکوبار به نوعی پادشاه نامشروع کلمبیا بود. قدرت حاصل از پول به او این امکان را داده بود تا هر کسی را که لازم داشت بخرد و نفوذ گستردهای در ساختار دولتی و سیاسی فاسد کلمبیا بدست آورد. او به راحتی بیشترین حجم کوکائین در دنیا را تولید میکرد و به آمریکا میفرستاد و از آن طرف بین مردم با عنوان رابین هود و مدافع حقوق اقشار ضعیف شناخته میشد. با وجود این، طبیعی بود که سیاستمدارهای کلمبیا که تحت تاثیر دولت آمریکا نیز بودند، در برابر اسکوبار که به هر ترتیب یک خلافکار به
حساب میآمد قرار گرفته و او را از بازی سیاست بیرون انداخته و حتی تجارت پر سودش را نیز تهدید کنند. اتفاقی که موجب شد او از در خشونت وارد شده و شهوت اوج گرفتنش را از راهی دیگر ارضا کند. این باعث شد که کلمبیا در اواخر دهه هشتاد به کارزار ارتش و پلیس با کارتلهای مواد مخدر تبدیل شود و در این میان سازمان سیا و مبارزه با مواد مخدر آمریکا و البته کمونیستهای افراطی منطقه نیز نقش مهمی بازی کنند. نتیجه چیزی نبود جز جنگ، کشتار و وحشت. رابین هود حالا به یک تروریست تبدیل شده بود. یک جنایتکار سطح بالا که حتی رئیس جمهور ناچار بود سیاستهایش را متناسب با رفتار و خواستههای او هماهنگ کند. از طرفی دولت کلمبیا با وجود فشارهای فراوان تصمیم گرفت با اجرای یک قانون، تمام قاچاقچیهای معروف را دستگیر و به آمریکا انتقال دهد. غافل از اینکه آنها حاضرند کشورشان را به آتش بکشند اما عمر خود را در زندانهای آمریکا سپری نکنند. البته ماجرا پیچیدهتر از این حرفها هم میشود و کار به جایی میرسد که همه در برابر یک نفر قرار میگیرند. همه علیه پابلو اسکوبار. مردی خودشیفته که خود را نابغه و محق میداند و به خاطر تصمیمات خشونتبار و گاه
خودخواهانهاش حتی حمایت کارتلهای دیگر را نیز از دست میدهد. تصمیماتی که انجام دادنشان در مواردی، با توجه به سبک و نوع رفتاری که اسکوبار برای خود انتخاب کرده بود، ناگزیر به نظر میرسید. در هر صورت داستان به جایی کشیده میشود که او باید هم در مقابل ارتش و دولت کشورش قرار بگیرد و هم توطئههای مختلف که از جانب رقبا به سمتاش روانه میشوند را خنثی کند. دسیسههایی که حتی پای خانوادهاش را نیز به میان میکشد. در چنین شرایطی حفظ امپراطوری و آسایش برای اسکوبار بسیار دشوار شده و شک و تردیدها او را تنهاتر از همیشه میکنند. نزدیکانش به مرور قربانی تصمیمات او میشوند و اداره امور برایش هزینههای گزافی را در پی دارد. به گونهای که اسکوبار در مقطعی حاضر شد با دولت وارد مذاکره شود و به شرط اقامت در زندانی که خودش میسازد، به جرمش نیز اعتراف کند. اما گستردگی جنایات، نوع تجارت و وسوسه به دام انداختن و زمین زدن او چیزی نبود که عدهای بتوانند از آن بگذرند و همین موضوع رسیدن به صلح را برای اسکوبار ناممکن میکرد. نارکوس با آن شیوه داستانگویی جذابش، زمانهای را در کلمبیا به تصویر میکشد که در آن به واسطه ورود پول فراوان از
آمریکا و قدرت گرفتن کارتلهای مواد مخدر ساختارهای واقعیت دگرگون شدهاند و به همین دلیل نیز سریال در ابتدا با هوشمندی ظهور فردی چون اسکوبار را نشانهای از تولد رئالیسم جادوئی در این سرزمین معرفی میکند. کشوری که در آن خشونت موج میزند، عدالت مفهوم خود را از دست داده و شهرهایش مملو از مردانیاند که از مرگ هراسی ندارند و آگاهانه زندگی در خطر را انتخاب میکنند. جایی که پلیسهای با و یا بدون آرمانی که بیمحابا به نبرد جنایتکارهای قدرتمند میروند و خلافکارهایی که جنگ در خاک خودشان را به فرار ترجیح میدهند، به هم رسیدهاند. منبع: کافه سینما
کپی شد