سیزدهم شوال 1380 هجری قمری آیت‌الله العظمی بروجردی دار فانی را وداع گفت، وی از بزرگترین مراجع عام تاریخ تشییع بود. مجله حوزه در شماره های 43 و 44 خود گفتگویی را از خاطرات و دیدگاه های آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی پیرامون ایشان منتشر کرده است.

آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی خود از شاگران آیت الله بروجردی و از اساتید برجسته حوزه علمیه قم بود و بسیاری از مراجع تقلید فعلی و پیشین حوزه علمیه قم از شاگردان ایشان بوده اند. آیت الله سلطانی طباطبایی با وجود جایگاه برجسته علمی و دیدگاه های بدیع فقهی از مرجعیت احتراز کرده و در سال 1376 در تهران دار فانی را وداع گفت. ایشان پدرِ «خانم دکتر فاطمه طباطبایی»، همسر حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی و عروس امام خمینی(س) هستند.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله العظمی بروجردی گفتگوی آیت الله سلطانی طباطبایی پیرامون زندگی و زمانه این مرجع عام جهان تشییع را تقدیم مخاطبان می کند:

با تشکر از حضرت عالی که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید . لطفا بفرمایید منشأ درخشش حضرت آیت لله بروجردی در مسائل علمی و فرهنگی چه بود ؟

مدتی در زمان ایشان بروجرد بودم . سپس وارد قم شدم و چند سالی در قم ماندم که آیت الله العظمی بروجردی راهی قم شدند. زمانی که قم بودم نیز بی اطلاع از اوضاع ایشان در بروجرد نبودم. منشأ اساسی درخشش آیت الله بروجردی را باید در سی و چند سال اقامتشان در بروجرد جست و جو کرد. وی مردی بود با سرمایه علمی فراوان . این که می گویم سرمایه علمی فراوان ، در اجازه آیت الله العظمی آخوند خراسانی که برای ایشان نوشته ، مشخص است .

هنگامی که ایشان از نجف راهی بروجرد می شوند مرحوم آیت الله العظمی آقای آخوند ، این اجازه را می نویسند . کمتر شنیده شده است که مرحوم آیت الله آقای آخوند ، برای کسی چنین تعریف ها و تعبیرهایی نوشته باشد . در این اجازه گواهی مرحوم آیت الله آقای آخوند بر اعلمیت آیت الله بروجردی معلوم است.

چنین فردی که در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف تحصیل کرده بود ، با قدرت خوب اجتهاد و استنباط ، وارد شهر کوچکی مثل بروجرد می شود . عده ای اهل علم در آن شهر بودند که نیازمند استاد بودند . ایشان این افراد را جمع کرد و مقدار زیادی از وقت خودش را صرف تعلیم آنان کرد . درس حدود دو ساعت طول می کشید . ایشان ، هم صبح تدریس می کرد و هم بعداز ظهر.

بروجرد محیط آرام و ساکتی بود. حوزه بروجرد، شاگردان خوب و آماده تحصیل داشت. در این مدت اقامت در بروجرد که سی و چند سال طول کشید ، روی شاگردان کار کرد. از آغاز فقه شروع به تدریس کرد . کتابهای فقهی را با کمال دقت مورد بررسی قرار می داد : مدارک آنها را می دید ،اقوال عامه و نظریات مخالف و موافق را می دید و مورد بحث قرار می داد .در این چند سال فرصت کافی یافت که خود را از هر حیث بسازد . مطالعات وسیع داشت.

از کتاب های فقهی فراوان برخوردار بود . یک وقتی به مناسبتی در درس خارج نقل شهرتی از علامه را نپذیرفتند و گفتند : "تمام کتاب هایی که نزد علامه بوده ، نزد من هست (مگر یک کتاب که آن در دسترس من نیست) چنین شهرتی در آنها نیست ."

قدرت علمی ایشان در شهرستان های دیگر معروف شده بود . از باب نمونه ، بنده به مشهد مقدس مسافرت کرده بودم . شبی در جلسه مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدی اصفهانی که بهترین مدرس حوزه مشهد بود شرکت کردم . به مجرد این که نشستم ، پیشکار آقا آمد و گفت : آقا از قم تلگراف آمده که آیت الله حائری فوت کرده است . قرار است فردا جلسه ای با حضور آقایان تشکیل شود و برای برگزاری مجالس ختم اقدامی بشود .

زیرا از طرف رضاخان هرگونه مجلسی ممنوع شده است . در همان سر درس ، چراغ را خاموش کردند و مختصر روضه ای خوانده شد . بعد که مقداری مجلس خلوت شد کسی از آیت الله حاج میرزا مهدی پرسید : آقا مقلدین آیت الله حاج شیخ عبد الکریم ، به چه کسی رجوع کنند ؟ ایشان در پاسخ فرمودند : "حاج آقا حسین بروجردی ملای پر و پا قرصی است ."

در نجف نیز مرحوم حاج شیخ محمد رضا (دایی مرحوم آیت الله سید محمد باقر صدر) هنگامی که حاشیه آیت الله العظمی بروجردی را بر عروه دیده بود ، گفته بود : "در باب تقلید باید از مردی مانند آیت الله بروجردی هم تفحص کرد ."

مقصود اینکه : آیت الله بروجردی نزد علمای اسلام شناخته شده بود و کسانی که ایشان را می شناختند ، در گوشه و کنار از ایشان تعریف می کردند ، لذا هنگامی که مرجعیت ایشان مطرح شد بدون معطلی پذیرفته شد . در زمان مطرح شدن آیت الله بروجردی به عنوان مرجع، تنها مرجع مشهور، مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی بود که در کربلا اقامت داشت . که پس از فوت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی ، ایشان را به نجف اشرف منتقل کردند . در قم هم عده کمی از آیت الله حاج آقا حسین قمی تبلیغ می کردند . البته پس از چند ماه آیت الله قمی فوت کرد و مرجعیت شیعه ، منحصر در آیت الله العظمی بروجردی شد .

پیش از آمدن آیت الله بروجردی به بروجرد ، وضع حوزه علمیه آن شهر چگونه بود ؟

البته بروجرد گذشته پر رونقی داشته است . در این شهر عالمان بزرگ و مجتهدان عالی مقام مشغول تدریس و ارشاد مردم بوده اند . صدها روحانی ، در چندین مدرسه علمی آن شهر ، مشغول تحصیل بوده اند . متأسفانه در زمان ورود ایشان ، مدرسه های علمی بروجرد معمور و دایر نبودند . تعداد اندکی از اهل علم بودند که روز می آمدند و در حجره ها را باز می کردند . مختصر تحصیلی می شد . اما آنگونه که باید و شاید ، حوزه زنده نبود . پس از آمدن آیت الله بروجردی اهل علم جمع شدند و ایشان فرمودند : بهتر است مدرسه شبخواب داشته باشد . آن بزرگوار آقایان را ترغیب کردند به این که مدرسه را احیا کنند . شهریه مخصوص هم برای کسانی که شب ها در مدرسه باشند و به تحصیل ادامه بدهند مقرر کردند . در همین زمان بود که من برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه شدم و جزو ساکنین این مدرسه ها قرار گرفتم . با تشویق آیت الله العظمی بروجردی مدرسه رونق گرفت ، تحصیلات بیشتر شد و اوضاع سر و صورت علمی پیدا کرد .

لطفا راجع به سفر ایشان به عتبات و مسائلی که در پی آن به وجود آمد ، توضیح بدهید .

در ضمن سالهایی که ایشان در بروجرد بودند ، سفری به مکه مشرف شدند . در برگشت از سفر مکه مکرمه ، راهی نجف اشرف شدند و برای زیارت عتبات چند ماهی در نجف ماندند . هنگام مراجعه به ایران در مرز خسروی دستگیر شدند . مأمورین با دقت ، کتاب ها و اثاثیه ایشان را بازرسی می کنند ، بعد تحت کنترل مأمورین به تهران منتقل و در یکی از ارکان حرب (ارتش) بازداشت می شوند . در همین زمان عبدالله خان طهماسبی یکی از وزرای رضاخان ، در بین راه بروجرد و خرم آباد ترور شد . البته مردم خیال کرده بودند رضاخان است ، از این روی عبدالله خان اشتباهی کشته شد . جنازه او را به بروجرد منتقل کردند . به رضاخان خبر دادند . رضاخان دستور داد جنازه در بروجرد تشییع شود و مجلس فاتحه ای هم بگیرند .

رضاخان که قرار بود در همان زمان برای بازدید منطقه به خرم آباد بیاید گفته بود : در مسیر به بروجرد خواهد آمد و در مجلس ختم شرکت می کند . آن زمان ایران به چهار منطقه کشوری تقسیم می شد . در رأس هر منطقه ای ، امیری به نمایندگی از دولت قرار داشت . احمد خان سپهبد، امیر غرب بود . او از طرف رضاخان مامور شده بود مقدمات تشییع و مجلس ختم را فراهم کند . این فرد که با خاندان بزرگ طباطبایی آشنا بود ، با بعضی از این افراد این خاندان تماس گرفت ، از جمله با اخوی بنده . به اخوی گفته بود شاه دستور داده است مراسم با شکوه باشد . من شنیده ام آقایان طباطبایی قصد دارند که در این مراسم شرکت نکنند . اگر این فامیل بزرگ و علما و سادات حضور نیابند ، مراسم با شکوه نخواهد شد . خبر بازداشت آیت الله بروجردی هم به برخی از آقایان بروجرد رسیده بود ، اما سایر مردم اطلاع نداشتند . از این رو مشایخ فامیل ما ، سادات طباطبایی که در آن زمان خیلی محترم بودند در مجلس شرکت می کنند تا مگر وسیله نجات آیت الله بروجردی را فراهم کنند.

رضاخان هم فامیل طباطبایی را خوب می شناخت و موقعیت آنان را درک می کرد . بزرگ فامیل پیرمرد هشتاد ساله ای بود به نام حاج سید عبدالحسین . مرد محترمی بود . پدرش مرحوم سید محمد ، مؤلف کتاب "مواهب السنیه" از مراجع منطقه غرب ایران بود . در باب "طهارة و صلاة" تألیفات دارد . کتاب "صلاة" ایشان را مرحوم بروجردی چاپ کردند . کتاب طهارت هم ، در زمان خودشان چاپ شد . سید عبدالحسین تنها یادگار آن فامیل بود .

مرد وارسته و ساده ای بود . رضاخان در سفرهای قبلی خود به بروجرد با وی دیدار کرده بود و علاقه ای به او داشت . به ایشان گفته شد که در مجلس فاتحه میان شما و رضاخان صحبتی پیش خواهد آمد . شاید رضاخان موضوع آیت الله بروجردی را مطرح کند ، اگر مطرح نکرد شما به نحوی مطرح کنید . به هر صورت مجلسی تشکیل شد و رضاخان هم شرکت کرد .

مرحوم حاج سید عبدالحسین به احمدخان سپهبد شرط کرده بود که بوق و کرنا و کارهایی که مناسب روحانیت و مسجد نیست نباید انجام بگیرد و الا مجلس را ترک خواهد کرد . آنان هم مراعات کرده بودند و دستور داده شده بود که آن گونه برنامه ها لغو شود .

همین که رضاخان در مجلس حضور یافت ، دستور داد که فاتحه بخوانید . او به قرائت قرآن می گفت فاتحه!

یکی از مشکلات آن جلسه ، منبر آن بود.رضاخان دستور داده بود محترم ترین منبری شهر منبر برود . شخصی بود به نام ملا ابو الحسن به ایشان گفته بودند شما باید منبر بروید . گفت : چگونه منبری باید بروم . گفته بودند : ما مطالبی را می نویسم شما بالای منبر بخوانید . گفته بود :من در عمرم چنین منبری نرفته ام و نخواهم رفت .به هر صورت مجبور شدند که بپذیرند که خود ایشان هر طور صلاح می داند منبر برود . ایشان منبر رفت . وقتی منبر تمام شد رضاخان از آقای حاج سید عبدالحسین پرسید : آقا سید حسین بروجردی کیست ؟

سید عبدالحسین گفته بود : من چنین کسی را نمی شناسم .

رضاخان دوباره تکرار کرده بود که سید حسین بروجردی ؟

سید عبدالحسین گفته بود : ما در فامیل خودمان چنین کسی را نداریم بلکه یک سید حسین بروجردی داریم که در سفر عتبات است .

رضاخان گفته بود منظورم هم ایشان است . وضع ایشان چطور است ؟

گفته بود:ایشان مرد عالمی است که اکثر اوقاتش صرف مطالعه و تدریس می شود .متأسفانه وقت دیدن اقوامش را هم ندارد . تمام وقتش در مطالعه و نوشتن می گذرد و فقط سالی یک بار در ایام عید ، دید و بازدیدی با ارحام خود دارد . برای این که ذهن رضاخان را از اتهام به آیت الله بروجردی خالی کند گفته بود : لطفا شما از ایشان بخواهید به مشهد نروند زیرا تصمیم دارند راهی مشهد شوند . اگر آنجا بروند ، ماندگار خواهند شد و اهالی بروجرد از فیض وجود ایشان محروم خواهند شد . اگر مشهد مشرف شوند قول بگیرید که آنجا نمانند و به بروجرد بازگردند .

رضاخان گفته بود پس این گزارشاتی که درباره ایشان به من داده اند چیست ؟

سید عبدالحسین گفته بود من از این گزارشات اطلاعی ندارم ولی هر چه گفتم درست است .

رضاخان دیگر چیزی نگفته بود و در همان مجلس به قائم مقام الملک رفیعی (که معمم بود بعد عمامه را برداشت) دستور داد که با تهران تماس بگیرد و اطلاع بدهد که آیت الله بروجردی را آزاد کنند . رضاخان به مرحوم سید عبدالحسین می گوید که دستور آزادی ایشان را دادم . مرحوم سید عبدالحسین ثقل سامعه داشت ؛ از این روی رضاخان مجبور می شود بلند صحبت کند که به طور طبیعی مردم می شنیدند . پس از شنیدن آزادی آیت الله بروجردی ، صدای صلوات و اظهار خوشحالی فراوان مردم ، فضای مسجد را پر کرده بود . ایشان پس از آزادی به منزل یکی از منسوبینشان رفته بودند . رضاخان پس از بازگشت به تهران با ایشان ملاقات کرده بودند . در این جلسه از آیت الله بروجردی عذرخواهی می کند ، می گوید : اگر خواسته ای دارد مطرح کند .

آیت الله بروجردی فرموده بودند : در این چند شبی که در بازداشت بودم ، متوجه شدم وضع غذای ارتشیان مناسب نیست . ترتیبی بدهید که وضع تغذیه شان بهتر شود . رضاخان گفته بود این مربوط به من می شود برای خودتان بخواهید .

آیت الله بروجردی فرموده بودند : شما از من خواستید به بروجرد برگردم ، اما من نذری دارم که باید به مشهد بروم . خواستم موافقت کنید که به مشهد بروم .خلاصه با این مقدمات گرفتاری آیت الله بروجردی برطرف شد.

اتهام دستگاه رضاخانی به آیت الله بروجردی چه بود که به آن بهانه ، ایشان را بازداشت کردند؟

کسی توسط سفیر ایران در بغداد گزارش داده بود که آقایان آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی ، آیت الله نائینی و آیت الله حاج آقا حسین بروجردی در نجف جلسات سری داشته اند و تصمیم به براندازی حکومت رضاخان را دارند ؛ لذا آیت الله حاج آقا حسین بروجردی را برای این مقصد ، راهی ایران کرده اند که منطقه لرستان و خوزستان را علیه دولت مرکزی بشوراند .

آن خواسته حاج سید عبدالحسین از رضاخان ، که از ایشان قول بگیرد به بروجرد برگردد ، برای برطرف کردن این اتهام ، کارساز افتاده بود زیرا ایشان چنان وانمود کرده بود که آیت الله بروجردی چندان علاقه ای به بروجرد ندارند تا چه رسد به آن مقاصد که ایشان متهم می شوند . بعد از ملاقات با رضاخان ، آیت الله بروجردی راهی مشهد شده بود و حدود هشت ماه ، آنجا مانده بود و روزی یک درس هم می گفتند . در مشهد مشکلاتی برای ایشان فراهم آورده بودند . از جمله در روز روشن گویا به عمد کسی را وادار کرده بودند که منزل ایشان را سرقت کند . مقداری کتاب و وسائل کمی که داشته اند در آن سرقت ، برده بودند .

آیت الله بروجردی کوشش های فراوانی برای وحدت مسلمین انجام دادند ، لطفاً در این باره توضیح بدهید .

ایشان کوشش می کرد که بین شیعه و سنی وحدت برقرار کند . این کوشش ها را بی سر و صدا انجام می داد . هدایا و نامه هایی توسط حاج شیخ محمد تقی قمی ، برای شیخ شلتوت فرستاد تا منجر به فتوای صحت پیروی از مذهب شیعه برای اهل سنت شد . از آن زمان که در بروجرد تشریف داشتند تا آخر عمر ، همواره در عمل و گفتار اهتمام کامل برای مسأله وحدت داشتند و عملا راه رسیدن به آن را نیز نشان دادند .

مدارس علمیه و فرهنگی بسیاری توسط ایشان بویژه در مازندران ساخته شد . مساجد و حسینیه های زیادی تاسیس گشت . چاپ کتاب قدما را بر چاپ تألیفات خودشان مقدم می داشتند و آنها را احیا می کردند . مقداری از این کتاب ها چاپ شده و اکنون در دسترس اهل تحقیق است . اعزام مبلغان به نقاط مختلف داخل و خارج ، تشکیل لجنه های تحقیق ، کوشش در راه وحدت امت مسلمان و مراقبت شدید از حیثیت اسلام و مسلمین و روحانیت از خدمات آن بزرگوار است . واقعا با تلاش علمی و عملی آن بزرگوار حوزه علمی قم از جهت علمی و تشکیلاتی احیا شد و ده ها عالم و مجتهد در دامن خود پروراند .

خلاصه ، ایشان در راه خدمت به بندگان خدا و اسلام آماده بود . هر گونه خدمتی که از دستش بر می آمد انجام می داد . در یکی از سال ها نان در نانوایی های بروجرد مقداری گران شد و کمبود پیدا کرد . آیت الله بروجردی عده ای از متمکنین را جمع کرد و فرمود : وظیفه شما کمک به فقراست .

مقداری اقداماتی شد ولی چون کمک ها کافی نبود ، خود آن بزرگوار با این که چندان امکاناتی نداشت ، احساس وظیفه کرد . باغ ارثی خود را در حدود چهار هزارتومان فروخت و نان و گندم برای فقرا خرید . بعد که فامیل مطلع شدند حضرت ایشان را ملامت کردند که این باغ بیش از این ارزش داشته است . چرا به این قیمت فروختید ؟ به خریدار مراجعه کردند که معامله را بر گرداند ، ولی چون خریدار معامله شیرینی کرده بود پس نداد . به هر حال ایشان فرد خیر و خدومی بود و از این قبیل قضایا زیاد داشت .

شنیده ایم که آیت الله بروجردی به طلاب زحمت کش توجه فراوانی داشتند و به طور کلی برای رفع نیاز طلاب بسیار کوشیدند . در این باره اگر امکان دارد توضیح بفرمایید .

روزی آیت الله بروجردی به من فرمودند که مایل هستم اسامی آن عده از طلاب کوشا و زحمت کش و دارای سلامت نفس را برای من تهیه کنید تا نیازهایشان را برآورده کنم .

عرض کردم : تا حدی می توانم وضع تحصیلی افراد را روشن سازم اما جهت تقوایی و اخلاقی را چون با آنان معاشرت ندارم نمی توانم تعیین کنم . بهتر است هیأتی را برای این کار تعیین کنید تا این اطلاعات را برای شما تهیه کند. ایشان قبول کردند و بنا شد این کار انجام بپذیرد .

به هر حال طلاب درسخوان را خیلی دوست می داشت و آنان را تشویق می کرد . اگر کمکی هم به آنان می کرد خیلی می کوشید که مخفی باشد . یادم هست روزی نامه ای از دو نفر طلاب مدرسه حجتیه به دست ایشان رسید که پس از مطالعه سخت ناراحت شد و نامه را پیش حاج آقا حسین انداخت . معلوم شد که آن دو نفر نیازمند بودند و برای امرار معاش در مضیقه قرار داشتند . به حاج آقا حسین فرمود : "مگر به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسیدگی کنید و نیاز آنان را برآورید ؟ این چیست که نوشته اند ؟" خلاصه بسیار عتاب کردند و دستور دادند این هر دو نفر مستقیما به خود من مراجعه کنند .

در زمان آیت الله بروجردی حوادث سیاسی بسیاری پیش آمد که شایسته است ارتباط و چگونگی موضع گیری ایشان در برابر حوادث روشن شود . اگر برای حضرت عالی امکان دارد به این مسأله بپردازید .

چند موضوع در این رابطه مهم است که باید روشن شود :

1- موضوع ملی شدن صنعت نفت و کیفیت برخورد ایشان با دکتر مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی است که روشن شدنش برای آنانی که دنبال این گونه مسائل هستند مفید است. ایشان با شخص آیت الله کاشانی از نجف آشنا و دوست بودند . حضرت آیت الله بروجردی در زمان زعامت ، به ایشان از حیث مالی کمک می کردند . البته بعد سبک سیاسی باعث شد که مقداری از هم دور شوند . آیت الله کاشانی انتظار داشتند که ایشان هم مثل مرحوم آیت الله خوانساری هر زمان خواستند اعلامیه بدهد که البته ایشان چنین نبودند و تکلیف شرعی خود نمی دانستند . آیت الله بروجردی از حضور روحانیت در مشروطه خاطره خوبی نداشتند . قضیه ملی شدن صنعت نفت هم برای ایشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نشده بود ، از این جهت نسبت به آن فعالیتی نکردند . در این باره می فرمودند :

"من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم . این قضیه ملی شدن صنعت نفت را نمی دانم چیست ، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود . البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند در تاریخ ایران ضبط می شود که روحانیت سبب اینکار شد ، لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند ."

2- موضع دیگر که به نظر من مسأله بغرنجی است و شاید برای برخی چندان روشن نباشد موضع آیت الله بروجردی در برابر فدائیان اسلام است . یعنی با بودن ایشان یک عده از سادات ، که به حمایت دین قیام کرده بودند دستگیر و کشته شدند ؟ آیا تمکن آن را نداشت که جلوی کشته شدن آنان را بگیرد ؟ آیا در این رابطه تلاش کرد و موفق نشد ؟ یا خیر اصلا تلاش نکرد؟

اینها سؤال هایی است که بسیاری از افراد دارند .

برای این که واقعیت روشن شود توضیح می دهم : حضرت امام رحمت الله علیه برای کمک به آنان مخصوصا آزادیشان خیلی می کوشیدند . من یک شب ماه مبارک رمضان از سر شب تا صبح با مرحوم نواب صفوی صحبت کردم و آنچه را آیت الله العظمی بروجردی نمی پسندیدند به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم بعضی از کارهای شما باعث انزجار از شما می شود ، لذا آیت الله بروجردی از شما رنجیده اند . به صلاح شما نیست که با آیت الله بروجردی مخالفت کنید . این مثل این می ماند که در داخل کشتی با ناخدای کشتی در بیفتید . فدائیان اسلام در برخی کارها دخالت می کردند و بعضی اقدام هایی را انجام می دادند که به نظر آیت الله بروجردی مصلحت نبود . نامه های فراوانی از افراد مختلف می آمد که ، فدائیان اسلام مراجعه کرده بودند برای کمک مالی . البته معلوم نبود همه این نامه ها واقعیت داشته باشد. ولی چینین چیزهایی بود . ازفدائیان اسلام پیش آیت الله بروجردی شکایت زیادی می شد .

مثلا برای کسی نوشته بودند که شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید و الا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحه ای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود. افراد می ترسیدند و به آیت الله بروجردی شکایت می بردند. آنچه باعث کدورت و دل نگرانی آیت الله بروجردی نسبت به فدائیان اسلام شد ، یکی دو مورد نبود . کلا زمینه به گونه ای بود که چنین حوادثی را پیش می آورد و این اختلاف را دامن می زد. آیت الله بروجردی می فرمودند : "آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام به این صورت نیست . با تهدید و غصب اموال مردم که نمی شود مبارزه کرد ."

به مرحوم نواب این مطلب را گفتم . در پاسخ گفت : ما به قصد قرض می گیریم ، برای تشکیل حکومت علوی است . هدف ما مقدس و مقدم بر اینهاست . هنگامی که حکومت علوی تشکیل دادیم قرض مردم را می پردازیم . پیغمبر (ص) هم هنگامی که ضعیف بود چنین می کرد . چنانکه در جریان ایل قریش چنین کرد. پیامبر این عمل را جایز می شمرد .

هنگامی که فدائیان اسلام دستگیر شدند کسی به خانم نواب صفوی گفته بود که با من تماس بگیرد و توسط من مطالب را خدمت آیت الله بروجردی برساند . ایشان با من تماس گرفت . به او گفتم هنگام اذان مغرب هر شب بین راه منزل و مسجد اعظم بیایید و مطالب و اخبار زندان را به من بگویید تا من به آیت الله بروجردی برسانم . البته بچه ای هم همراه خود بیاور و تنها با من تماس نگیر . البته این کار دو سه شبی بیشتر ادامه نیافت ، زیرا ایشان خبرهای چندان مهمی نداشت که بگوید . من جریان را به آیت الله بروجردی گفتم و در این رابطه با ایشان زیاد صحبت کردم .

حال یا دشمنان و یا دوستان نادان ، به ایشان باورانده بودند که دولت ، این آقایان را نمی کشد و یا قدرتش را ندارد و یا این که مصلحت دولت اقتضا نمی کند، لذا آیت الله بروجردی یقین داشت که این آقایان را نمی کشند . من هم در اثر شدت اطمینان ایشان احتمال چندانی نمی دادم که چنین کاری بشود.

فدائیان اسلام مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند . هر چه به ایشان تذکر داده می شد که مدرسه محل تحصیل است نه جای این کارها اثر نمی کرد . از ایشان بسیار شکایت می شد . این امور باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت کنند . مسائلی پیش می آمد که برای بدبین کردن آیت الله بروجردی به ایشان بسیار مؤثر بود . حال واقعیت داشت یا نه ؟ کار دسیسه دیگران بود یا نه ؟ درست روشن نیست . در امر فدائیان اسلام بسیار کوشا بودم (البته مقداری هم به خاطر تذکرات امام خمینی قدس سره) در هر فرصتی که خدمت آیت الله بروجردی می رسیدم راجع به این موضوع صحبت می کرد . بسیار اظهار می کردم که دولت ممکن است این آقایان را بکشد ، اما آیت الله بروجردی ذره ای احتمال این را نمی دادند و اگر کمترین احتمال را می دادند حتما اقدام می کردند . ایشان چون هرگز احتمال کشتن این افراد را نمی داد لذا می فرمود : "نیازی به اقدام نیست ." به هر حال این اشتباه در ذهن ایشان رفته بود .

خلاصه قتل آنان به وقوع پیوست و جای بسیار تأسف دارد . رحمت الله علیهم اجمعین .

از حوادث مهم در زندگی آیت الله بروجردی ورود ایشان به حوزه علمیه قم و اقامت ایشان در این حوزه بود . لطفا چگونگی آن را بیان کنید .

مقدمه آمدن ایشان به قم کسالتی بود که عارض ایشان شده بود . اطبای بروجرد یا نتوانستند یا جرأت نکردند که معالجه کنند ؛ لذا ایشان را با احتیاط کامل به تهران بردند . صندلی های عقب اتومبیل را برداشتند رختخوابی تهیه کرده و ایشان را داخل آن خواباندند تا به تهران رسیدند . در تهران در بیمارستان فیروزآبادی بستری و معالجه شدند . در ایامی که دوران نقاهت را می گذراندند برخی از علما و تجار شروع به فعالیت کردند تا ایشان را به قم بیاورند .

یکی از تجار تهران که قبلا ساکن قم بود برای آیت الله صدر پیام آورده بود که : بازار تهران و اکثر علمای تهران متفقند بر این که آیت الله بروجردی به قم بیایند و خواهند آمد ، لذا بهتر است آقایان قم پیشقدمی کنند و از آیت الله بروجردی تقاضا کنند که به قم تشریف بیاورند . آیت الله صدر به منزل آیت الله خوانساری رفتند . آیت الله حجت هم به جمع آن دو پیوستند . آن گاه به اتفاق نامه ای برای حضرت آیت الله بروجردی نوشتند و از ایشان دعوت کردند که به قم تشریف بیاورند .

آیت الله بروجردی به طور موقت پذیرفتند که به قم بیایند . پس از گذراندن دوران بیمارستان وارد قم شدند و با نهایت احترام مورد استقبال قرار گرفتند . دو سه ماهی که گذشت مرحوم امام به من گفتند که : "شنیده ام آیت الله بروجردی تصمیم دارند از قم بروند . شما این موضوع را تحقیق کنید . اگر ایشان قم را ترک کنند ، برگرداندن ایشان مشکل است ." در آن زمان عصرها درس خارج فقه (اجاره) می فرمودند .

پس از درس خدمتشان رسیدم . پرسیدم : شنیده ام تصمیم به مراجعت دارید . آیا واقعیت دارد ؟ فرمود : شاید . پرسیدم : چرا ؟ پاسخ دادند : "در تهران عده ای به من وعده دادند که در قم به من کمک کنند تا بتوانم سر و سامانی به اوضاع بدهم ، اما تا کنون خبری از آنها نشده است ."

امام رحمت الله علیه ، قبلا به من فرموده بودند که اگر آیت الله بروجردی مسائل مالی را بهانه کردند به ایشان بگویید آقایان اهل علمی که از شما دعوت کرده اند ، نظرشان استفاده مالی از شما نبوده است ، بلکه دعوت ایشان به خاطر استفاده علمی بوده است ؛ لذا اگر تا ده سال دیگر هم در قم شهریه ندهید ، نقصی بر شما نیست و چنین انتظاری هم از شما نمی رود .

در پاسخ فرمودند : "مطالب همین گونه است که شما می گویید ولی من خجالت می کشم از اهل علم و بعضی مستحقینی که به من مراجعه می کنند . البته حاج احمد را به بروجرد و ملایر فرستاده ام تا وجوهات دستگردان شده را جمع کند .آن وجوه اگر به اندازه ای باشد که چند ماهی بمانم ،می مانم تا ببینم چه می شود."

ناچار ما باید منتظر نتیجه کار حاج احمد می ماندیم که خوشبختانه با مقدار کافی برگشت . البته مقدار شهریه در آن زمان خیلی زیاد نبود . شاید با این پول طلاب دو سه ماهی اداره می شدند . سپس بر اثر فعالیت آقایان بویژه مرحوم امام رحمت الله علیه ، که اصرار داشتند آیت الله بروجردی در قم بمانند و می فرمود : "قم از جهت علمی ناقص است و جبران آن به بودن ایشان خواهد بود ." وضع بهتر شد .

در خانه اول ، در مضیقه بودند از این روی به خانه دیگری منتقل شدند که آنجا هم وسعت لازم را نداشت . تا در نهایت به منزل مرحوم حاج آقا محمد آقازاده آمدند که الآن در ا ختیار ورثه ایشان است .

این مطلب هم قابل توجه است که زمانی که ایشان در تهران بستری بودند به مرحوم شهید آیت الله صدوقی گفتم : آیت الله بروجردی با من قوم و خویش است همه از قم به عیادت ایشان رفته اند ولی من نرفته ام .

ایشان گفتند من هم قصد دارم بروم لذا دو نفری راهی تهران شدیم . هنگامی که خدمتشان رسیدیم در ضمن صحبت ها فرمودند : "دو مطلب است که در نامه های رسیده از قم زیاد به چشم می خورد : 1-دو دسته از بازاریان قم هستند که شما باید بکوشید وابسته به هیچ یک از این دو دسته نباشید . و خودشان را وارد دستگاه شما نسازند : یکی حاج محمد آقازاده و دار و دسته اش و دیگری حاج محمد حسین یزدی.

2-مواظب باشید که حاج میرزا مهدی که در دستگاه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بوده وارد تشکیلات شما نشود ."

آیت الله بروجردی می فرمودند : "نمی دانم چرا چنین برداشتی مطرح است زیرا آقای حاج میرزا مهدی، مرد بسیار متدین ، صالح و سالمی است ."

به هر حال با آن که مرحوم آیت الله بروجردی مواظب بودند به یکی از دو طیف بازاریان نسبت پیدا نکند اما از همان اول ورود وضعیت را جوری درست کرده بودند که ناگزیر وارد منزل یکی از سران همان دو دسته شدند . منزل بعدی هم که محل اقامت دائمی ایشان شد ، باز متعلق به یکی دیگر از سران آن دو دسته بود ، یعنی به طور طبیعی اوضاع جوری شد که چنین پیش آمد .

آیت الله بروجردی شیوه تدریس و استنباط مخصوص به خودشان داشتند . لطفا چگونگی تدریس و اجتهاد ایشان را در مسائل فقهی بیان دارید .

از همان اول ورودشان به قم شروع به تدریس کردند ، درسی بسیار سنگین و متین اما پر تکرار . البته چون تکرار آن مفید بود لذا چندان مورد تنفر واقع نشد .

اما شیوه تدریس : ایشان مسأله فقهی را از همان مبدأ می گرفتند و پیش می آمدند . به اصطلاح خودشان اصول متلقات معصومین (ع)را مورد توجه قرار می داددند . به عبارت دیگر ایشان فقه را به دو دسته تقسیم می کردند ، یکی آن مسائلی متفرقه که بعدا فقها به متون فقه اضافه کرده اند و یک دسته مسائلی که متلقات از خود معصومین (ع) بوده است و فقها مستقیما از خود ائمه (ع) گرفته و در کتابهای فقهی نوشته اند . بعدا اگر تفریعاتی را لازم می دانستند در کتاب جداگانه ای می نوشتند و مسائل فقهی اصلی را با مسائل فقهی فرعی ، مخلوط نمی کردند .از زمان علامه و شهید ، فقه مخلوط شد . هنگامی که به این صورت مسائل را مطرح می کردند ، مطلب بسیار روشن می شد . زمینه صدور روایت ر ا بیان می کردند . می گفتند : "چه بسا فتوایی از علمای اهل سنت باعث سؤال برخی صحابه شده که امام (ع) پاسخ داده اند ."

هنگامی که آن فتوا روشن می شد پاسخ بهتر فهمیده می شد . از این روی عنایت زیادی به کتب اهل سنت داشتند و نیز کوشش می کردند که سند روایات را روشن سازند و جهات رجالی را متذکر شوند .

حافظه فوق العاده ای هم داشتند . در بررسی رجال سند نیازی به کتاب نداشتند . راوی اول کیست ، شاگردانش چه کسانی بوده اند ، اساتیدش چه کسانی هستند و در چه طبقه ای قرار دارند ؟ همه را مورد بررسی قرار می دادند . این عمل ایشان بسیاری از اهل علم را وادار کرد که دنبال رجال احادیث و درایه بروند . البته در رجال معتقد به درس و بحث نبودند لذا با اصرار از ایشان خواستند درس رجال بگویند . ایشان هم یک جلسه گفتند و ترک کردند . می فرمود : رجال خواندنی نیست ، درسش عملی است ؛ یعنی انسان از همان نخست که می خواهد تفقه کند ، همان مسأله اول را که شروع می کند ، سند روایت مربوط را دنبال و به رجالش رسیدگی کند و فرد فرد رجال را مورد شناسایی قرار دهد .

از جهت لغوی نیز مسأله را روشن می کردند و مبادی کتاب لغت را مورد بررسی قرار می دادند . با این کوشش ها درس فقه ایشان بسیار عالی می شد و باعث تحول در رشته فقاهت گردید . شاگرد درس ایشان احساس می کرد که در دانش فقه نیاز دارد به تسلط بر لغت ، رجال ، اسانید روایات و کتابهای مربوط . کتاب "جامع احادیث الشیعه" هم در پی همین کوشش ها و دقت ها بوجود آمد .

حضرت عالی که ارتباط نزدیک و دیرینه ای با آیت الله بروجردی و حضرت امام خمینی رحمت الله علیهما داشته اید ، لطفا چگونگی ارتباط آن دو بزرگوار را توضیح دهید .

البته بنده جزو اصحاب آیت الله بروجردی نبودم ، یعنی نه در جلسات استفتا شرکت می کردم و نه در مراسلات و کارهای دیگر ، زیرا روزی دو سه تا درس می گفتم و وقت این کارها را نداشتم . البته ارتباط برقرار بود و در بسیاری از امور ، اقدام می کردم ، اما نمی خواستم مجبور باشم که همیشه حضور داشته باشم . اما نسبت به ارتباط این دو بزرگوار ، باید بگویم ارتباط طرفینی بود . هم امام به آیت الله بروجردی بسیار احترام می گذاشتند و علاقه مند به ایشان بودند و هم آیت الله بروجردی نسبت به امام اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و به وی علاقه شدیدی داشتند و مأموریت های مهمی را به ایشان محول می کردند ، مثلا در مشهد حادثه ای اتفاق افتاد که حضرت امام را با اختیارات تام به آنجا فرستادند . آن مأموریت دو ماه طول کشید . در قضیه نهاوند نیز ، با همین اختیارات امام از طرف آیت الله بروجردی رفتند . در یک سفری هم خود آیت الله بروجردی به مشهد رفتند ، مرحوم آیت الله داماد و مرحوم امام همراه ایشان بودند . در این سفر امام از طرف آیت الله بروجردی مسؤول مراجعات مالی بودند و مستقلا به ایشان مراجعه می شد .

راجع به ارتباط امام با ایشان از مطالب گذشته مقداری این موضوع روشن شد . امام خمینی روزی به من فرمودند : "حیف قم که آیت الله بروجردی در آن نیستند .کاش وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند."

پیش از آمدن آیت الله بروجردی به قم ، به ایشان اظهار علاقه می کردند . بیشترین کوشش را برای آمدن آیت الله بروجردی به قم آن بزرگوار انجام دادند . شاید ایشان باعث شدند که تجار تهران مدرسین و فضلا ، از مراجع بخواهند که از آیت الله بروجردی برای ماندن در قم دعوت کنند . بعد از آن که به قم آمدند نیز ، در ترویج مقام علمی ایشان بسیار کوشیدند . پس از آن که آِیت الله بروجردی جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند امام رحمت الله علیه ، لازم نمی دانستند که مثل گذشته مرتبط با آیت الله بروجردی باشند لذا به طور طبیعی مقداری ارتباط را کم کردند .

آیت الله بروجردی به حفظ حوزه علاقه زیادی داشتند . مکرر می گفتند : "حوزه قم مثل شهری است که دروازه ندارد . حوزه به روی اشخاص مختلف باز است . افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمی شوند . ای کاش نظمی بود و برنامه ای ."

این آرزو را در جاهای مختلف ابراز می داشتند . دنبال این موضوع ، هیأتی را مرکب از چند نفر آقایان حوزه تشکیل دادند که نظریات اصلاحی خود را برای اداره حوزه بعد از مشورت بگویند . به این هیأت اصطلاحا "هیات حاکمه" می گفتند . آیت الله بروجردی به آنان اختیار تام داده بودند که مصالح حوزه را بسنجند و بر این اساس عمل کنند . اعضای این هیأت تا آنجا که یادم هست عبارت بودند از :

مرحوم امام خمینی ، حاج شیخ مرتضی حائری ، حاج سید احمد زنجانی ، حاج سید ابو طالب مدرسی ، مرحوم آیت الله فاضل ، حاج سید زین العابدین کاشانی ، مرحوم سید محمد یزدی (داماد) ، حاج شیخ ابوالقاسم اصفهانی ، حاج میرزا محمود روحانی ، حاج ریحان الله گلپایگانی ، حاج آقا فقیهی رشتی ، بنده و ... . جلسات هر شب در مدرسه حاج ملا صادق برگزار می شد . یکی از برنامه هایی که ریخته شد ، موضوع امتحانات در حوزه بود : چه درس هایی امتحان گرفته شود ، تعیین رتبه گردد و ... از آن هیأت چند نفری برای امتحان گرفتن انتخاب شدند . این کار زود به جریان افتاد .

سطح ها و مدت تحصیل (که عبارت از سه سطح) درسهای اصلی و جنبی هر سطح و کتابهای مربوط به هر بخشی را روشن کردند . در یکی از جلسه های هیأت ، بنده و مرحوم حاج سید احمد زنجانی نتوانسته بودیم حضور داشته باشیم ؛ اما سایر آقایان بوده اند . در این جلسه از طرف مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری طرحی مطرح می شود (گویا امام خمینی در تهیه این طرح دخالت داشته اند) برنامه امتحان های حوزه ، کیفیت پرداخت شهریه ها ، اخذ وجوهات ، ملاقات اشخاص با زعیم حوزه علمیه و ... از موارد این طرح بوده است .

خلاصه در این طرح که شامل موارد و فصولی بود اداره حوزه و چگونگی اصلاح آن پیش بینی شده بود و آقایان حاضر در جلسه امضا کرده بودند و برای تایید نهایی توسط آقای حائری و حاج فقیهی رشتی خدمت آیت الله بروجردی داده بودند . ایشان می پرسند : همه امضا کرده و دیده اند ؟ پاسخ می دهند : بله . همه حضور داشتند مگر حاج سید احمد زنجانی و بنده .

آیت الله بروجردی طرح را به مشهدی رضا می دهند که این دو را پیدا کن تا امضا کنند بعد برگردان پیش من.

این قضیه را خود آیت الله بروجردی برای من نقل می کردند و می فرمودند : "شب گذشته سحر بیدار شدم برای گرفتن وضو . یادم آمد از نوشته دیشب که بعضی مواد آن به چشمم خورده بود ولی در آن دقت نکرده بودم . نوشته را دوباره به دقت خواندم . تعجب کردم زیرا دیدم در این طرح تمام اختیارات از من سلب شده است . صبح به حاج احمد گفتم آقایان را دعوت کند تا ببینم مقصودشان از این مواد ، که مرا به کلی مسلوب الاختیار کرده است ، چیست ؟"

صبح جمعه آقایان در منزل آیت الله بروجردی اجتماع کردند . من هم شرکت کردم . قبل از شرکت من مسائلی پیش آمده بود که آیت الله بروجردی اعتراضا جلسه را ترک و به اندرونی رفته بودند . بنده رفتم به اندرونی و به ایشان عرض کردم گویا حضرتعالی عصبانی شده اید ؟ گفتند : "چگونه عصبانی نشوم ؟" جریان را نقل کردند . تا رسیدند به این جا که من از آقایان پرسیدم : "نوشته را خوانده اید و امضا کرده اید ؟" . گفتند : نخیر نخوانده ایم ، اما چون مطمئن به تهیه کنندگان بودیم لذا امضا کردیم . آیت الله بروجردی می فرمودند : رو کردم به آقای حائری و گفتم : "مقصودتان از این ماده که نوشته اید مصارف وجوه باید با مشورت هیأت باشد چیست ؟" خلاصه در آن روز یکی از آقایان میگوید اگر بنا باشد ما با شما همکاری کنیم برنامه همین است . ایشان عصبانی می شوند و جلسه را با ناراحتی ترک می کنند .

متأسفانه زمینه ای پیش نیامده بود تا کسی توضیح بدهد که آقا مقصود از این ماده این است که بعضی بدون اینکه شرایط را داشته باشند نزد حضرتعالی می آیند و شما را در شرایط و محذوراتی قرار می دهند که ناگزیر می شوید مبلغی را به آنان بدهید . از این روی شناسایی مستحق از غیر مستحق لازم است . و ما به عنوان کمک به شما بررسی می نماییم و کسانی را که مستحق باشند به شما معرفی می کنیم . آنگاه حضرت عالی اقدام کنید . پرداخت وجوه را مشروط به نظر هیأت نمایید تا مشکلی برای حضرت عالی پیش نیاید . غرض سلب اختیار شما نیست بلکه همکاری با شماست به هر صورت ایشان در جلسه حضور یافتند . این جلسه هم بدون این که به نتیجه ای برسد با مختصر توضیح و برخی شوخی ها پایان یافت .

پس از این جلسه ، ارتباط بعضی آقایان با آیت الله بروجردی کم شد . مرحوم آقای حائری و مرحوم امام ، از آن جلسه به بعد ارتباطشان با آیت الله بروجردی کم شد. این تنها عاملی بود که باعث شده ارتباط امام با ایشان کم تر شود . البته دوباره ارتباط برقرار شد ولی به شدت سابق و گرمی آن زمان نبود . امام تا همین آخر عمرشان که بنده خدمتشان بودم از آیت الله بروجردی ، به احترام و نیکی یاد می کردند.

گویا برخی از آقایان از بیت آیت الله بروجردی گله داشته اند . لطفا در این زمینه توضیح بدهید .

بله متاسفانه وضع بیرونی رو به راه نبود . هنگامی که خود ایشان در بیرونی تشریف داشتند آقایان بودند که به ارباب رجوع جوابگو باشند و به کارها رسیدگی کنند ، اما وقتی که نبودند کسی به کسی نبود . علمای بلاد و دیگران مراجعه می کردند ،ساعت ها معطل می شدند اما کسی نبود که به کار آنان رسیدگی کند.

خلاصه شکایت از این وضع زیاد بود . یکی از موارد طرح اصلاحی حوزه که آن هیأت تهیه کرده بود سامان دادن به بیت بود که انجام نشد .

وضعیت حوزه علمیه قم مقارن آمدن آیت الله بروجردی چگونه بود ؟

در اثر توطئه ها و فشارهای رضاخانی وضع حوزه بسیار نامناسب بود . این مشکلات از زمان کشف حجاب و متحد الشکل شدن ایرانیان شروع شد . مشکلات باعث شد که مجموعه طلاب ساکن در مدارس به سیصد نفر برسد . طلاب را دستگیر می کردند و در شهربانی لباس ها را از کمر قیچی می کردند . تحمل آن دشواری ها بسیار سخت بود . شبی ریختند مدرسه فیضیه و گفتند : از فردا نباید کسی با لباس مخصوص روحانیت از مدرسه خارج شود . ناگزیر بعضی از طلاب روزها به باغ ها و محله های اطراف قم پناه می بردند و شب به مدرسه بر می گشتند . زندگی در باغ ها و محله های بیرون از شهر با کمبود لوازم بسیار دشوار بود .البته این فشارها کم و زیاد می شد.اوضاع یکنواخت نبود .دستور تازه که می رسید مأمورین سخت می گرفتند . چند روزی که از دستور می گذشت اوضاع بهتر می شد . به هر حال وضع خسته کننده ای بود.

رضاخان که مرد اینگونه مشکلات از بین رفت و رفته رفته آقایان به قم برگشتند و جمعیت حوزه تقریبا به چند صد نفری رسید . این برگشت طلاب و گشایش نسبی در زندگی آنان همزمان شد با آمدن آیت الله بروجردی به قم ؛ لذا توجه به روحانیت بیشتر شد و تبلیغات گسترش یافت . زمان فوت ایشان جمعیت حوزه ، به حدود هفت هزار نفر رسیده بود . در شهرهای دیگر نیز آیت الله بروجردی مساجد و مدارسی بنا کرد . جوانان برای تحصیل علوم دینی ، به این مدارس جذب شدند . در برخی از شهرها که مدرسه علمیه می ساختند هیأت علمی و مدرس هم می فرستادند . در باختران چنین کردند . توجهی نیز به احیای مدارس اصفهان نمودند .

ایشان علاقه مخصوصی به اصفهان داشتند . هنگامی که نام اصفهان برده می شد مبتهج می گشتند . آقایان اصفهان از ایشان درخواست کرده بودند که مقداری از سال را مخصوصا ایام تعطیلات به اصفهان بیایند . حضرت ایشان در حال تصمیم گیری بودند که اجل مهلت نداد .

یکی از نشریاتی که در دوران زعامت حضرت آیت الله بروجردی در حوزه علمیه قم منتشر شد ، مجله مکتب اسلام است . لطفا موضع حضرت آیت الله بروجردی را در نشر این مجله بیان کنید .

حاج آقا موسی صدر ، حفظه الله یا رحمه الله ، متصدی این کار بود . حاج آقا موسی صدر با من مشورت کرد که قبل از انتشار ، موافقت حضرت آیت الله بروجردی را تحصیل کنند . نظر من بر این بود که اگر پیش از انتشار خدمت آیت الله بروجردی گفته شود ممکن است موافقت نکنند و اگر موافقت نکردند دیگر کاری نمی شود کرد ، لذا من به آقای صدر گفتم بهتر است شما یک شماره صفر با مقالات پخته و عمیق ، منتشر کنید و به خوانندگان خودتان بویژه در شهرستان ها بگویید که به آیت الله بروجردی در تأیید ، تحسین و اهمیت این کار نامه بنویسند تا هم زمینه مناسب ایجاد شود و هم آیت الله بروجردی در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد .

یک شماره با مقالات نسبتا خوبی منتشر کردند و از گوشه و کنار در تأیید این کار ، نامه هایی برای آیت الله بروجردی فرستاده شد . ایشان خرسند شدند و کار ادامه یافت .

حضرت آیت الله بروجردی در رابطه با بهائیت حساس بوده اند ، لطفا دراین باره توضیح بفرمایید .

آیت الله بروجردی نسبت به بهائیت حساسیت خاصی داشتند و با آنان مبارزات فراوانی کردند . می فرمودند : "هرگاه با شاه ملاقات کرده ام تأکید داشتم که جلوی این فرقه ضاله مضله را بگیرند و او هم وعده می داد ولی عمل نمی کرد . تا در یکی از ملاقات ها به او فشار آوردم . گفت : این کار از من ساخته نیست باید شما کمک کنید . گفتم : من چه قدرتی دارم قدرت در دست شماست . گفت : مردم را وا دارید که شکایت کنند و به من منعکس شود تا من مستندی برای جلوگیری داشته باشم . من دیدم نظر بدی نیست از این روی از آن به بعد ، مردم شهرستان ها را وادار به نوشتن نامه هایی علیه این جریان کردیم . ماه رمضان فرا رسید ، به آقای فلسفی گفتیم : علیه بهائیان سخنرانی کنند . نتیجه این کوشش ها این شد که شاه، باتمانقلیچ را وادار کرد که ساختمان حضیرة القدس (مرکز بهائیان) را خراب کند ."

آخر یکی از شب ها آمدند گفتند از دربار کسی ملاقات می خواهد . اجازه دادم آن شخص آمد و گفت از سفارت آمریکا از شاه خواسته اند که با اقلیتهای مذهبی کاری نداشته باشید زیرا ما خود را موظف میدانیم که امنیت اقلیت ها را حفظ کنیم . اگر شما نمی توانید امنیت آنها را حفظ کنید ما در صدد حفظ آنها باشیم ؛ از این روی ادامه این موضوع با حیثیت ما منافات دارد . من هم با کمال تأسف گفتم : قضیه را خاتمه بدهید که باعث ذلت مسلمانان نگردد ؛ لذا قرار شد مرکز بهائیان را تبدیل به کتابخانه بکنند .به حسب ظاهر قضیه خاتمه یافت.

گویا در زمان ارسال نامه آیت الله بروجردی ، به دفاع از فلسطینیان ، در قم جریانی اتفاق افتاده بود . لطفا توضیح بدهید .

فدائیان اسلام برای اعزام نیرو به فلسطین و دفاع از فلسطینیان دفتری در مدرسه دار الشفا گشوده بودند و تبلیغ می کردند که طلاب و افراد دیگر ثبت نام کنند. آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری هم با دادن اعلامیه از این کار طرفداری کرده بودند . روزی آیت الله بروجردی با آیت الله صدر و آیت الله خوانساری جلسه ای تشکیل داده بودند که گزارش آن جلسه را آیت الله صدر برای من نقل کردند .

آیت الله صدر می فرمودند : من تصور نمی کردم آیت الله بروجردی این همه منطبق (سخنور) باشد ، تمام راه های توجیه را بر آقای خوانساری بسته بود . به ایشان گفت : اگر دولت موافقت نکند (که نمی کند) ، شما حتی یک نفر هم نمی توانید به فلسطین اعزام کنید مگر قاچاق بروید . با تبلیغات علنی که اکنون راه افتاده ، کاری از پیش نمی رود و شخصی مثل شما نباید به کاری که عاقبت آن روشن نیست و ثمره ای ندارد اقدام کنید ."

شاید برخی از افراد نا آگاه تصورشان بر این باشد که آیت الله بروجردی با دربار میانه خوبی داشته اند . لطفا اگر ممکن است در این باره توضیح بفرمایید .

این مطلب بسیار اهمیت دارد و قابل بحث است . تا آنجا که من اطلاع دارم توضیح می دهم . آیت الله بروجردی با کارهایی که از ناحیه دولت یا مجلس انجام می گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و بر خلاف موازین اسلامی بود مخالفت می کرد . در این گونه موارد ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت اقدام می کرد . ابدا ملاحظه کسی را نمی کرد ، خواه شاه باشد یا غیر شاه . نمونه این مطلب قضیه اصلاحات ارضی است . شخص شاه لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس داد و سپس راهی اهواز شد . دستور داده بود که مجلس در اسرع وقت لایحه را به تصویب برساند و در بازگشت تحویل وی شود .

همین که آیت الله بروجردی مطلع شدند نامه ای نوشتند به رئیس شورای ملی (سردار فاخر) و نامه ای هم نوشتند برای آقای بهبهانی که پیگیر نامه ایشان به رئیس مجلس ، باشد تا سر وقت به مجلس برسد و تأخیری نیفتد و فردا بهانه کنند که بله نامه شما به ما نرسیده است . به خود آقای بهبهانی هم نصیحت کرده بودند که : "شما در این رابطه مسؤولیت دارید . پدر شما خون بهای مشروطیت ایران است . درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند . شما در امور خلاف شرع باید حساس و فعال باشید ."

نامه آیت الله بروجردی هنگام نواخته شدن زنگ مجلس به دست رئیس مجلس رسیده بود . رئیس برای نمایندگان نامه را خوانده بود . مفاد نامه این بوده است که : "از نمایندگان مسلمان باعث تعجب است که در غیاب شاه ، لایحه خلاف اسلامی را طرح کرده و درصدد تصویب آن هستند . این لایحه خلاف اسلام و شریعت است . من تا زنده هستم نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملکت اجرا شود ." این نامه باعث شد لایحه مسکوت بماند .

پس از این جلسه ، سردار فاخر به همراه صدرالاشراف (رئیس مجلس سنا) راهی اهواز شدند و مطلب را به شاه گفتند . شاه خودش را به تجاهل زده بود و گفته بود مگر ایشان با این لایحه مخالفند ؟ دکتر اقبال به من گفته بود که ایشان مخالف نیستند . دکتر اقبال بعدا اظهار می کرد که اصلا چنین نبوده و شاه عمدا این حرف را به من بسته است. بله اگر آیت الله بروجردی به موقع از کارهای خلاف شرع اطلاع می یافت اقدام می کرد . ملاحظه شاه یا غیر شاه را نمی کرد . بارها نمایندگان دربار را با تحقیر رد می کرد و راه نمی داد . با پاسخ های تند ملاقات ها را نمی پذیرفت . این که بعضی این گونه می پندارند که آیت الله بروجردی با دربار مرتبط بود و اگر دربار کاری می خواست انجام بدهد با دست ایشان یا با سکوت ایشان انجام می داد ، اشتباه محض است .

کارهای خلاف را تا آن جا که مطلع می شد با کمال جدیت و شجاعت جلوگیری می کرد . البته گاهی کاملا موفق می شد و اقداماتش مؤثر می گشت . گاهی مؤثر نمی شد . این دربار و دولت بود که به موقعیت آیت الله بروجردی نیازمند بود و باید ملاحظه ایشان را می کرد ، نه بالعکس . البته باید وضع آن زمان را هم در نظر گرفت . الآن مردم همه در انقلاب آماده اند ، پذیرایند ؛ اما آن زمان چنین نبود . مردم سابقه فشارهای رضاخان را داشتند . در اثر وحشت و کشتارهای رضاخان ، رمق از مردم گرفته شده بود ، لذا نفس کش در آن زمان پیدا نمی شد . آیت الله بروجردی مطمئن بود که مردم آمادگی ندارند و آنچنان پشتیبانی از طرف مردم نیست .

روی این حساب در کارهای جزئی گاهی تشر می زد و گاهی ساکت می شد ؛ ولی این که تسلیم دربار باشد هرگز . بارها شاه به بهانه مسافرت، بازگشت از مسافرت تقاضای ملاقات می کرد ولی ایشان نمی پذیرفت . آیت الله بروجردی اهل تظاهر نبودند و اصحاب ایشان هم اجازه بازگویی اقدامات ایشان را نداشتند ، لذا بسیاری از اقدامات ایشان مخفی ماند . دربار هم به خاطر شیطنتی که داشت ، نمی خواست معروف شود که بین آیت الله بروجردی و دربار ، بی اعتنایی و یا تضادی هست .

یادم هست کسی از شیراز نامه ای برای آیت الله بروجردی فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود شما که در نامه هایتان برای دربار یا دولت چنین و چنان می نویسید ، آیا اطلاع دارید که شاه چگونه است . عکسی از شاه با همسرش ، که بی حجاب بود ، از روزنامه ای جدا کرده بود و فرستاده بود .

آیت الله بروجردی فرمودند : "صاحب نامه متوجه نبوده که به این اندازه ها اطلاع دارم ؛ لکن چه باید کرد که موضوع فشار اجانب در کار است و من بیش از این مصلحت نمی دانم که دولت تضعیف شود ، زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد و تحت فشار دولت های بیگانه است . یک طرف روس ها و طرف دیگر غرب و آمریکا ، خواسته های خود را تحمیل می کنند . اگر شاه احساس کند که موقعیتش در داخل تضعیف شده است و جای پایش سست است ، برای حفظ خودش تسلیم بیگانه می شود لذا کوشش ما این است که خیلی احساس ضعف نکند . اگر گاهی مماشات می شود به این جهت است . مصالح مملکت و اسلام را به او تذکر می دهیم اما جوان است و مغرور ."

ناراحت بودند که دولت از یک طرف ، تحت فشار بیگانگان و تحت تأثیر آنهاست و از طرف دیگر ما هم قدرتی نداریم . برای مردم رمقی نمانده است . مردم متحد نیستند . می فرمودند : "قصه ما داستان مشک آب خالی و پرهیز است .(کسی مشک خالی به دست داشت و مردم نمی دانستند خالی است او هم پیوسته مردم را برحذر می داشت که خیس نشوید ، مواظب باشید) گاهی تشری به دربار می زنیم ، اما می دانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشاری پیش بیاید ،شانه خالی خواهند کرد.این گونه نیست که تا پای جان بایستند.

بله آن زمان وضع چنین بود .خداوند عالم لطف و محبت کرد و همین مردم را متحول کرد که چنین ، امام خمینی را همراهی کردند . اگر این مردم مانند آن زمان می بودند و وضع روحی و فکری آنان مثل آن زمان می بود ، حضرت امام هم موفق نمی شدند . روحانیت مثل این زمان احترام نداشت . مردم مانند امروز طرفدار و فدایی علما نبودند . در ذهن عوام تصور نادرستی از روحانیت القا کرده بودند . اگر یک مامور جزء ، به یک عالم محترمی جسارت می کرد کسی مانع نمی شد . چه بسا همراهی و مسخره هم می کردند . اگر حادثه ای پیش می آمد اکثر مردم به خاطر نا آگاهی و تبلیغات دشمن ، نه تنها از روحانیت حمایت نمی کردند که ملامت هم می نمودند .افراد نادان و اوباش ، برای خود آیت الله بروجردی مزاحمت ایجاد می کردند و باعث اذیت ایشان می شدند تا چه رسد به افراد دیگر .

لطفا درباره توطئه انتقال حوزه علمیه قم به مشهد توضیح بدهید .

آیت الله بروجردی می فرمودند : "یکی از آشنایان ما ، که مطلع از هیآت وزرا بود نقل کرد : سفیر آمریکا به دکتر مصدق فشار آورده است که حوزه علمیه قم را به مشهد منتقل کند ؛ لذا شما مواظب باشید که چنین توطئه ای عمل نشود." درباره تغییر حط از فارسی به لاتین مدت ها صحبت بود و افرادی طرفداری می کردند و مطلب می نوشتند . آیت الله بروجردی گاهی در جلسات از این طرح اظهار تنفر می کردند و بسیار متأسف بودند که چنین مطالبی مطرح می شود .

نقل می کنند که آیت الله حاج آقا حسن قمی ، پس از مرگ رضاخان از نجف به تهران آمدند و خواسته هایی در جهت اصلاح امور ، از دولت داشتند که با کمک آیت الله بروجردی موفق به اعمال این خواسته ها شدند . لطفا در این باره توضیح بدهید .

تابستانی بود که من به بروجرد رفته بودم . روزی سه نفر از روحانیون به بروجرد آمده بودند تا آیت الله بروجردی را به تهران ببرند . مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی در حضرت عبدالعظیم ، در باغ سراج الملک تقریبا محاصره بودند .

ایشان درخواست پنج ماده ای به دولت داده بودند :

1- آزاد گذاردن زنان در حجاب و رفع ممانعت از حجابداری.

2- لغو اجبار اتحاد شکل .

3- عمل به موقوفات .

4- منع فروش مشروبات الکلی .

5-...

دولت زیر بار این خواسته ها نمی رفت . این آقایان از قم آمده بودند که آیت الله بروجردی را برای کمک به آیت الله حاج آقا حسین قمی به تهران ببرند . آیت الله بروجردی با برخی از آقایان بروجردی جلسه ای تشکیل دادند ، تا در این زمینه مشورت کنند . در پایان فرمودند : "دو نظر هست یکی این که خود من راهی تهران شوم و دیگر این که تلگراف کنم . " بعد فرمودند : "اگر من هم به تهران رفتم و کار پیش نرفت ، چه می شود ؟ بهتر است پیش از این که آخرین شیوه را عمل کنیم ، نخست تلگرافی بزنم و زمینه را بسنجم ." ایشان تلگراف زدند و اتفاقا اثر گذاشت . یعنی در هیأت دولت گفته بودند که اگر آیت الله بروجردی به تهران بیاید وضع لرستان به هم خواهد خورد . بهتر است هرچه زودتر موافقت شود ، لذا با خواسته های آیت الله حاج آقا حسین قمی ، موافقت شد و هیأت دولت پنج ماده را تصویب کرد .

گویا حضرت آیت الله بروجردی تصمیم نداشته اند که در تشییع جنازه آیت الله خوانساری شرکت کنند ، لطفا در این باره توضیح بدهید .

آیت الله خوانساری در تابستان آخرین سال حیاتشان به همدان رفته بودند و در همان سفر فوت کردند . هنگام انتقال جنازه به قم امام خمینی به من فرمودند : گویا آیت الله بروجردی تصمیم ندارند در تشییع جنازه شرکت کنند . شما ملاقات کنید و مواظب باشید که چنین نشود . سپس من به خدمت آیت الله بروجردی رسیدم . دیدم بله . حدس ایشان درست است . با ایشان صحبت کردم که آیت الله خوانساری از مؤسسین حوزه علمیه قم هستند و دو ثلث حوزه ، ارادتمند ایشان هستند ؛ لذا مصلحت نیست که حضرت عالی بی تفاوت باشید . انسان یک بار که بیشتر نمی میرد . بالأخره فرمودند که چه کنم ؟ عرض کردم عده ای را به استقبال جنازه بفرستید . ایشان پیشنهاد بنده را پذیرفتند و عده ای را به استقبال جنازه فرستادند . سپس راجع به نماز بر جنازه پرسیدم .

فرمودند : شما از حضور من در نماز احساس خطر نمی کنید ؟

البته با وضعی که شهر داشت همه چیز به هم خورده بود و اوباش و افراد نادان گوشه و کنار دست به کارهای خلاف می زدند ، این احتمال قوی بود . اما در عین حال شرکت نکردن ایشان هم بسیار بد بود .لذا پیشنهاد کردم که شما قبل از آمدن جنازه در یکی از حجره های صحن تشریف داشته باشید . جنازه که آمد حضرت عالی نماز بخوانید . و بعد از نماز ، شما را با مراقبت به همان جای اول بر می گردانند . آنجا خواهید ماند تا جنازه را ببرند و مردم متفرق شوند . ایشان پذیرفتند . خوشبختانه موضوع به خوبی انجام پذیرفت .

در دوران زعامت حضرت آیت الله بروجردی حوادث سیاسی بسیاری در قم اتفاق افتاده بود ، از جمله تظاهرات مردم قم ، به عنوان اعتراض به مطالب خلاف اسلام روزنامه ها ، لطفا در این باره توضیح بدهید .

در قم معروف شده بود که روزنامه های تهران ، مطالبی نوشته اند که مخالف ضرورت اسلام است . این عمل باعث تحریک عده ای از جمله مرحوم تربتی واعظ شده بود . برخی از مردم جلوی فرمانداری جمع شده بودند تا اعتراض کنند . فرماندار قول پیگیری می دهد و جمعیت متفرق می شوند . فردای آن روز جمعیت انبوهی حدود یک ساعت به غروب ، به طرف فرمانداری می روند تا از نتیجه اقدامات فرماندار با خبر شوند . فرماندار که متوجه می شود دستور می دهد درهای فرمانداری را ببندند . درگیری به وجود می آید و تیراندازی می شود . عده ای مجروح شدند و گفتند که یک نفر هم شهید شده است . پس از آن ،جمعیت به طرف منزل آیت الله بروجردی آمد . دو نفر از رؤسای آن جمعیت را که من می شناختم ، یکی آقای خلخالی بود و دیگری آقای مبلغی .

جمعیت ، کوچه ها و خیابان را فراگرفته بود . آیت الله بروجردی که خبر دار شد ، ناراحت شد و به حاج میرزا محمد حسین فرمود : "به مصدق السلطنه تلفن کن و بگو اگر نمی توانی مملکت را اداره کنی کنار برو تا کسی دیگر بیاید و مملکت را اداره کند ."

دکتر مصدق سه نفر مأمور عالی رتبه را به قم فرستاد تا دستورات آیت الله بروجردی را در این زمینه اجرا کنند . آن سه نفر عبارت بودند از : سرتیپ مدبر ، ملک اسماعیلی (معاون نخست وزیر) و یک نفر هم از دادگستری . یکی از نتایج این جریان ، این بود که سید علی اکبر برقعی را از قم تبعید کردند و فعالیت حزب توده هم محدودتر شد .

در پایان خواهشمندیم ما و خوانندگان عزیز را با نصایح خود راهنمایی فرمایید .

الحمد لله شما و امثال شما و خوانندگان نیازی به تذکار امثال بنده ندارید . بحمدالله سر تا پا هوش و توجه و درایه هستید ، ولی تذکاری که شما باید به خوانندگان بدهید این است که در اعتقاد و ترتیب اثر دادن به این گونه قضایا تا صددرصد مطمئن به مطلبی نشده اید ، تصمیم نگیرید و نسبتی به کسی ندهید زیرا در این عمری که از ما گذشته است ، شایعه ها و گفت و گوهای زیادی را دیدیم که منتشر شد اما پس از فرو نشستن فتنه ها و حوادث ، متوجه می شدیم که قضیه برعکس بوده است . آنچه در قضایا مهم است تفحص و تعقیب همه جانبه است. پس از روشن شدن ، اگر وظیفه نشر داشتید تصمیم بگیرید . در نشر مسائل به شنیدن اکتفا نکنید . ان شاء الله خداوند شما را موفق بدارد.

منبع: مجله حوزه،شماره 43-44، مصاحبه با آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (ره)،ص 27.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.