صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان اسلام، مکتب حرکت و خروش علیه شاهان و سرمایه‏داران
  • محل پاریس، نوفل‏لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع اسلام، مکتب حرکت و خروش علیه شاهان و سرمایه‏داران
  • حضار حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

بعضی آقایان می‏گویند که اگر تو امری داشته باشی، ما در اطاعتش حاضریم. آقایان بدانند که من امری ندارم. امر امر من نیست؛ امری که الآن همۀ ما مبتلای به آن هستیم و همۀ ما باید اطاعت کنیم، امر خداستـ که بندگان او هستیم و نعمتهای او را از آن استفاده می‏کنیم.

آگاهی ملت ایران

ملت ایران ملت مستضعف است؛ ملتی است که مُسْلم است؛ ملتی است که مورد عنایت خداست؛ و ما بندگان خدا در هر جا باشیم، باید هر قدر که می‏توانیم به آنها کمک کنیم و مسئله، مسئلۀ امر و نهی و رهبری و غیر رهبری نیست؛ اصلاً اینها ... مطرح نیست که یکی رهبر باشد و یکی فرمانبردار یا راهیاب. الآن همۀ اقشار ملت ما، از آن جوانها، بلکه آن بچه‏های دبستانی تا جوانهای دانشگاهی و قشرهای اهل علوم اسلامی و بازاری و زارع و همه، مطالب را می‏دانند؛ این احتیاج به اینکه کسی آنها را حالا دیگر راهنمایی کند، نیست.

دودمان پهلوی و اجانب، اساس گرفتاری ایران

الآن همه کس می‏داند که ابتلای مسلمین، ابتلای ملت ایران، ابتلای ملت مسلمان، ابتلای مکتب اسلام چیست و گرفتاریهای ما[از]کی هست، و راه اینکه این گرفتاریها رفع بشود تا حدودی پیش همه روشن است ان شاءاللّه‏. همۀ ما می‏دانیم که پنجاه سال بیشتر این ملت ایران در تحت سیطرۀ این خاندان پهلوی بوده‏اند و اینها هر چه
خواسته‏اند با این ملت کرده‏اند و هر چه ظلم داشته‏اند کرده‏اند و آنها هم نوکر اجانب بوده‏اند. ابتدائاًرضا خان نوکر انگلیسها بود و او را آوردند روی کار و اخیراً هم این پسر خلف، نوکر امریکاست. خودش گفت: متفقین من را صلاح دانستند که سر کار باشم! اعترافی بود که خودش کرد و بعد مثل اینکه از کتابهای او این را، این جمله را دیدند خیلی مفتضح است الغا کردند؛ ولی ایشان گفتند این را.

ابتلای ما اساسش اجانبند، و این ابتلایی نیست که تازه ما پیدا کرده باشیم؛ این خیلی تاریخ قدیمی دارد که از آن وقتی که اینها راه پیدا کردند به ایران، به شرق، و مطالعات کردند در حال شرق، از آن وقت اینها فهمیدند که یک لقمۀ چربی است شرق، و دارای مخازن و معادن است و باید این را به هر طوری که هست، این طعمه را به هر طوری که هست، باید اینها ببرند و نگذارند که مردمِ خود آن دیار استفاده از آن بکنند. و کارشناسانشان معادن ما را همه را می‏دانند در کجا چه معدنی هست. من در همدان بودم که نقشه‏ای را یکی از اهل علم آنجا ـ که بعد وارد در مسائل دیگر شده بود ـ آورد به من نشان داد که یک نقشۀ بزرگی بود که در آن، آنطور که او می‏گفت اسم تمام دهات همدان در آن بود. و نقطه‏های زیادی در آن بود که آن نقطه‏ها را من پرسیدم که اینها چه هست؟ گفت که اینها این جاهایی است که یک چیزی در آن هست؛ زیرزمینش یک چیزی پیدا می‏شود، حالا نفت یا سایر چیزها، فلزات مثلاً. ایشان اینطور گفت که این کارشناسان اینها آمدند و نقشه‏برداری کردند و مواردی که یک چیزی داشته است، اینها ثبت کرده‏اند. این انحصار به آنجا نداشت، تمام بیابانهای ایران را اینها با شتر رفته‏اند. آن وقتی که وسیله شتر بوده است، با شتر رفته‏اند و گردیده‏اند و همۀ اینها را پیدا کرده‏اند که ما چه داریم که می‏توانند استفاده از آن بکنند و همۀ دارایی ما را آنها ثبت کرده‏اند.

اسلام و روحانیت، سنگ راه استعمار

موانع را هم موفق شده‏اند که در این تقریباً دویست ـ سیصد سال، موانع را هم از سر راه خودشان بردارند که آن موانع، یکی ... اسلام است که مانع می‏دانند. دامن زدند در این سالهای متمادی که این سد را بشکنند. آنکه سد بزرگ است از برای منافع
آنها، تشخیص دادند که اسلام است که نمی‏گذارد اجانب استفاده‏های خودشان را بکنند. و جدیت کردند مبلغین آنها و کارشناسهای آنها ...، مبلغین آنها تبلیغ کردند بر ضد اسلام. اسلام را آنطوری که اسلام هست، معرفی نکردند. اسلام را گفتند مثل همۀ ادیان ... یک مخدری است. اصلاً دیانت را مخدر حساب کرده‏اند که این یک افیونی است برای جامعه که این اسلام یا سایر ادیان، مردم را تخدیر کند که هر چه آنها ازشان می‏برند، صدایشان درنیاید. اینطور اسلام را معرفی کرده‏اند؛ یعنی مبلغین همین منفعت‏طلبها و این نفتخوارها، مبلغین اینها، در این زمانهای طولانی دائماً خواندند این مطلب را
[به گوش مردم ما]؛ جوانهای بی‏اطلاع ما را از اسلام[دور کردند]؛ جوانهایی که اصلاً نمی‏دانند بسیاری‏شان که قرآن اصلاً چیست، محتوای قرآن چه هست، قرآن به چه دعوت می‏کند، قرآن برنامه‏اش در باب مسائل روز چه هست؛ هیچ اطلاعی ندارند. فقط آنهایی که وادار شدند به اینکه اسلام را یک جور دیگر نمایش بدهند؛ اینها به گوششان خورده، بدون اینکه بفهمند چه هست مطلب و اساس مطلب چه هست؛ ریشۀ مطلب چه هست. اینها باورشان آمده است و گول خورده‏اند.

قرآن، کتاب محرک

الآن انسان می‏بیند که در خارج از ایران و گاهی هم در داخل بعضِ افراد پیدا می‏شوند که اینها همان انحرافاتی که آنها دستی[1]درست کرده‏اند، نه اینکه یک مکتبی باشد، این مکاتبی که عرضه داشته‏اند به جوانهای ما، نه اینکه یک مکتبی باشد، مکتبی علمی یا یک مکتب سیاسی باشد به آن معنایی که مکتب حقیقی سیاسی، بلکه یک مکتبهای درست کردنی، یک مکتبهایی که درست کردند و دامن به آن زدند؛ برای اینکه مردم را منحرف کنند از اسلام، و دیدند که اسلام اگر به آنطوری که هست، مردم آن را بشناسند؛ راهی برای این استفاده‏جوها و نفتخوارها، راهی برای آنها نیست. اسلام برای آنها هیچ راهی باقی نگذاشته است. اگر اینها قرآن را درست مطالعه کنند، قرآن یک کتاب مخدر
نیست؛ قرآن یک کتاب محرک است؛ یک کتابی است که این اعرابی که در آن وقت هیچ نمی‏دانستند، آنها را راه انداخت و امپراتوریهای بزرگ را که ظالم بودند، به زمین زدند اینها. اگر قرآن و تعلیمات اسلام یک چیزی بود که مخدر بود، عالمگیر نبود که امپراتوریها را به هم بزند. جنگهایی که همیشه بین اسلام یا مؤسسین اسلام یا مؤسسین سایر مکتبهای الهی و توحیدی بوده، جنگ ما بین پیغمبرها و تودۀ مردم با سلاطین بوده است. موسی ـ علیه السلام ـ عصای شبانی‏اش را بر می‏دارد و راه می‏افتد دنبال قصر فرعون. قصر فرعون را می‏خواهد سرنگون بکند؛ نه
[اینکه]فرعون موسی را واداشته به اینکه مردم را تخدیر کند که فرعون ظلمش را بکند. او عصایش را برداشته و بساط ظلم او را به هم زده است. پیغمبر اسلام ـ صلی‏اللّه‏ علیه و آله ـ که مبعوث شدند، ایشان هم[همین‏طور]. خوب آدم باید حساب بکند، تاریخ را باید ببینید، حساب باید بکنید که آیا پیغمبر به نفع این سرمایه‏دارهای حجاز و طائف و آنجاها، مکه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدیر کرده که اینها بخورند آنها را، یا نه، این مردم ضعیف مستضعف را، این سر و پا برهنه‏ها را تحریک کرده بر ضد این سرمایه‏دارها و جنگها کرده‏اند با اینها تا اینها را شکست دادند و بعضی‏شان[را]هم آدم کردند.

اعلان جنگ اسلام با شاهان و سرمایه‏داران

... این جوانهای ما، همین طوری یک مطلبی وقتی که می‏شنوند، بدون اینکه تفکر کنند، بدون اینکه ملاحظه کنند که اینها چه می‏گویند، مقصد اینکه اینها از مکتبِ مثلاً کمونیست دارند تعریف می‏کنند، مقصد چه هست؟!. مقصدْ اینهاست که مسلمانها و اسلام را یک جوری به این مسلمانها نمایش بدهند که از اسلام برگردند اینها. نمایش بدهند که اسلام برای این بوده است که این اشراف و اعیان را سوار مردم کند و مردم هم حرف نزنند. خوب، نخوانده‏اند قرآن را ببینند اسلام برای چه آمده. این همه آیات قتال که وارد شده، اسلام قتال[و]اعلان جنگ کرده است با این سرمایه‏دارها، با این بزرگها، با این شاهها، با این سلاطین؛ نه این است که با آنها همراهی کرده تا مردم را بخورند آنها.

مبارزۀ پیشوایان اسلام با شاهان

علمای اسلام، پیغمبر اسلام، ائمۀ اسلام، همیشه مخالفت با این سلاطین عصرشان کرده‏اند. زمان آنها دیگر سلاطین بوده[اند]؛ اینهایی که به اسم خلفا سلطنت می‏کردند. حضرت موسی بن جعفر را پانزده سال یا ده سال در حبس نگه می‏دارد آیا برای اینکه نماز می‏خواند؟ ... هارون و مأمون خودشان نماز می‏خواندند. امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، برای اینکه نماز می‏خواند ... گرفتند ایشان را ؟! برای اینکه یک سید، اولاد پیغمبری است یا امامی است؟! برای اینهاست؟ نه، برای این است که حضرت موسی بن جعفر مخالف با رژیم بوده است، با آن رژیم طاغوتی مخالف بوده. مخالفتش با رژیم، اسباب گرفتاری‏اش بوده، نه اینکه یک آدمی بوده است چون نماز می‏خوانده، گرفتند او را؛ چون آدم خوبی[بوده]، چون که پسر پیغمبر بوده. آنها پیغمبر را فریاد می‏کردند در اذانشان و پیغمبر را ثنا می‏کردند، لکن وقتی مخالف رژیم می‏بینند این آدم هست، باید بگیرند حبسش بکنند.

عالمانِ همیشه در سنگر

علمای ما از آن صدر اول تا حالا، در هر عصری قیام کردند و در تاریخ نشان می‏دهد که اینها[پیوسته]قیامهایی کردند و زمین خوردند. در زمان ائمه، اولاد ائمه قیام می‏کردند و به تحریک خود ائمه بوده؛ نه این است که ائمه اطلاع نداشتند. گاهی هم امام ـ علیه السلام ـ یک چیزی می‏فرموده‏اند برای حفظ او یا برای جهات دیگر؛ اما به حَسَب واقع اینها همانها بودند و برای خاطر ائمه، آنها قیام می‏کردند. زید برای آن قیام آنقدر ثنا از او کردند. اگر زید یک آدمی بود برخلاف کرده بود، دیگر ائمه ـ علیهم السلام ـ چرا تعریف از او می‏کردند؟ چرا تأسف می‏خوردند اینقدر؟ ما در عصر خودمان چند تا قیام علما را سراغ داریم؛ این علمایی که اینها می‏گویند که درباری هستند و علمایی که، عرض می‏کنم که چپیها و این منحرفین می‏گویند اینها جزء درباریها هستند. خوب، اینها مطالعه نکرده‏اند، سنشان هم اینقدر اقتضا نکرده، گوششان[و چشمشان]هم اینقدر باز نیست که ببینند که چند دفعه در زمان رضا شاه تا زمان محمدرضا شاه، این علمای اسلام قیام
کرده‏اند بر ضد پهلوی ـ که نفسها را در سینه‏ها حبس کرده بود ـ
[کسانی]که بلند شد[ند]و قیام کرد[ند]، یک دفعه علمای اصفهان بودند، یک دفعه علمایِ عرض می‏کنم، آذربایجان بودند، یک دفعه علمای مشهد بودند،[علمای]قم بودند؛ که اجتماع می‏کردند و مخالفتشان را اعلام می‏کردند.

جوسازی علیه اسلام و روحانیت

کی اینها درباری بودند؟ البته توی همۀ اقشار عالم چهار تا آدمی هم پیدا می‏شود که معوَج و درباری باشد؛ توی ما هم همچو چیزی هست؛ اما این نیست که این مکتب یک مکتبی باشد برای اینکه تخدیر بکند؛ یا آن کسانی که این مکتب دستشان هست، اینها جزء اعوان ظَلَمه بودند و نورالسلطان بودند؟ خیر، این حرفها نبوده. اینها تبلیغات است. شما را تبلیغ کرده‏اند؛ یعنی به دست خودِ ... این نفتخوارها این تبلیغات شده است که فلان آقا انگلیسی است؛ می‏خواهد بشکند این را. خود انگلیسی وا می‏دارد به اینکه[چنین]بگویند. چون می‏داند خودش اینقدر پست است که اگر یک کسی به او منتسب بشود، این هم پست خواهد شد. این، نخیر این انگلیسی است، این با امریکا روابط دارد، این با چه در روابط است! اینطوری، هی یکی یکی، یکی یکی را اینطور معرفی کرده‏اند. جوانهای ما هم ـ آنهایی که حسن نیت دارند ـ بازی خورده‏اند اینها. اینها از این مکتبها بازی خورده‏اند. کلاه سرتان رفته آقا. خیال نکنید اینها یک مکتبی است؛ مکتب توحید، مکتب است.

نگاهی به زندگی پیشوایان اسلامی و رهبران کمونیستی

شما به رؤسای این مکاتب یک نظری بکنید: ما وقتی نگاه می‏کنیم به خود پیغمبر که این مکتب را آورده، زندگی‏اش چه جوری است؛ به امیرالمؤمنین که خلیفۀ صحیح پیغمبر است، شما ببینید چه جور زندگی این داشته؛ سلطان بوده، سلطنتش تقریباً یک دامنۀ بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود افریقا و کذا، همه جاها را این سلطنت داشته است؛ آن وقت زندگی‏اش را ببینیم چه است، که روزش چه جوری
می‏گذشته، شبش چه جوری می‏گذشته، چه جوری زندگی می‏کرده، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جور بوده، توجهش به مردم چه جوری بوده، با ضعفا چه جور بوده. غصه می‏خورد که مبادا من نان جو می‏خورم، می‏ترسم که یک نفری در سر حد کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد. اینها از بس که می‏خورند، این رؤسایی که شما بازی‏شان را می‏خورید، از بس که می‏خورند تُخَمِه
[2]دارند! آن رئیس، رهبر چین، وقتی که وارد ایران می‏شود، از روی کشته‏های ما رد می‏شود؛ این آدم‏دوست، این رهبر خلق! از روی این آدمها و کشته‏های ما رد می‏شود. همین چند روز که وارد ایران شد، می‏داند چه است قضیه. شاه نتوانست او را از خیابانها ببرد برای اینکه فریاد مردمـ که مرده باد کذا ـ نمی‏گذاشت که این را ببرد. او هم می‏دانست قصه چیست. با هلیکوپتر این را برداشتند بردند رساندند او را به محل خودش. یک همچو آدمی که ادعایش این است که ما کمونیستِ کذا هستیم و با مردم کذا هستیم و با توده کذا هستیم، این مردم را می‏بیند فوج فوج این آدم کشته، مع‏ذلک می‏آید با او دست می‏دهد و خواهرش هم دعوت می‏کند به ... آنجا که قبلاً بود و این حرفها.

اینها بازی می‏دهند شما را آقا! آن رئیس کمونیست را آن وقتی که جنگ عمومی بود[3]خوب من یادم است ـ شما شاید یادتان نباشد ـ من یادم است که متفقین وقتی رؤسایشان آمدند به ایران، چرچیل با همان اتومبیل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم با یک ترتیب معمولی آمد؛ ولی استالین از آنجا که بارش کردند، گاوش را هم آوردند که مبادا یکوقتی یک شیری بخورد که اشکالی داشته باشد! حتی گاوش را همراهش آوردند! در صورتی که من خودم این را دیگر دیدم؛ این مسموعاتی بود که آن وقت معروف شد که اینها گاوش را هم آوردند. من خودم این را دیدم که لشکر او؛ یعنی[نیرو]هایی که آنها فرستاده بودند، لشکرهای آنها ـ از تقریباً بین راه خراسان تا خراسان و آن طرفها مال شوروی بود ـ من خودم در راه خراسان دیدم که اینها برای یک سیگار
می‏آمدند گدایی می‏کردند. آن وقت «قارداش» می‏گفتند به آنها! برادر! برادر! چه برادری؟ برادری که با این مکتب می‏خواهد این بیچاره‏ها را خواب کند و از آنها بخورد.

کمونیستی مخدر است، نه قرآن. قرآن که همه رؤسایش با آنهایی جنگ کردند که ظالم بودند؛ و خود[پیشوای اسلام]وقتی که زندگی می‏کند، یک زندگی عادلانه که کمتر از مردم، نه عادلانه، دونِ مردم زندگی می‏کند. این مکتب مکتب است، نه آن مکتبی که خودش گاوش را همراهش می‏آورد و شیر گاوش را می‏خواهد بخورد و مردم را می‏خواهد ببلعد و ظلمش از همه[بیشتر است]. چرتکه می‏اندازد! آقای لنین ... گفته‏اند که چرتکه می‏انداخته است که ... یکی یکی افراد، هر که به اندازۀ خرجش در می‏آورد حق‏زندگی دارد؛ هر که کسر دارد این را بکشید! بیندازیدش توی دریا! این تز اوست؛ این آدم‏دوست و این خلق‏پرور، این است! این چه‏کار دارد به آن مکتبی که به ضعفا بیشتر از اغنیا، به بیچاره‏ها ـ آنهایی که نمی‏توانند کار انجام بدهند ـ بیشتر از[توانمندان]نظر دارد، بیشتر از بزرگان نظر دارد. اداره می‏خواهد بکند اینها را، از خرج[بیت‏المال]به آنها بدهد و اداره‏شان بکند.

کمونیستهای ساواکی

آقا، بازی‏تان می‏دهند؛[4]خدا می‏داند بازی‏تان می‏دهند. بازی‏شان دادند اینها بچه‏های ما را که در خارج آمدند. آنهایی که در ایران هستند کمونیست نیستند؛ آنها هم شما را بازی می‏دهند. آنهایی که در ایران هستند سازمان امنیتی[هستند]، خیلی‏هایشان هم اینجا همین طوری‏اند، اینها سازمان امنیتی‏اند. و لهذا در بهشت زهرا رفتند شعار کمونیست دادند، مردم مچ آنها را گرفتند و بیرونشان کردند که شما از سازمان[5]آمدید اینجا. توی دانشگاه می‏خواهند بفرستند یک دسته از همین سازمانیها[را که]شعار کمونیستی بدهند. اینها کمونیست نیستند؛ اینها[را]سازمان امنیت درست کرده؛ برای اینکه مردم را بترساند و بگوید اگر آریامهر برود، دیگر دنیا به هم می‏خورد، کمونیست
می‏شود. نخیر، ایشان بروند، ایران خیلی هم خوب می‏شود؛ یعنی مزاحمش رفته است و خودش می‏تواند کار خودش را انجام بدهد.

غارت نفت و زدن پایگاه

حرف ملت ایران این نیست که حالا ما یک رهبر داریم و یک راهنما؛ همه رهبرند؛ همه، همه می‏دانند[این]مطلب را. حرف مردم ایران این است که ما یک همچو رژیمی که از اولش به ما آنقدر ظلم کرده و همه چیز ما را به یغما داده و نفت ما را به مجان ـ کاش مجان بود ـ نفت ما را می‏دهد پایگاه برای[امریکا]درست می‏کند؛ یعنی عوض اینکه به ما یک چیزی بدهند، اسلحه می‏دهند که پایگاه درست کنند در ایران. هم نفت را می‏خورند، هم پایگاه درست می‏کنند برای خودشان! این مردم ایران صدایشان از بچه تا بزرگ بلند است که آقا، مرگ بر این جور حکومتی که پدر ما را درآورد. اینها فریاد دارند می‏زنند که ما آقا آزادی می‏خواهیم. پنجاه سال هیچ چیز ما آزاد نبود: نه مطبوعاتمان آزاد بود، نه خطبای ما آزاد بودند، نه علمای ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما دانشگاه بود، هیچ چیز نبود. ما آزادی می‏خواهیم؛ استقلال ما می‏خواهیم. ما همه چیزمان نباید بند دیگران و انگل باشد. ما باید مستقل، خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. اینها دادشان برای این است که آزادی به دست بیاورند.

فکاهیات کارتر!

آقای کارتر ـ دیروز در روزنامه من خواندم، پیشتر هم بود این ـ آقای کارتر می‏گویند که یک «دموکراسی تند» شاه داده است به مردم! دموکراسی تند داده است که مردم اینقدر داد می‏زنند؛ یعنی یک آزادی تندی داده که مردم نمی‏توانند تحمل این آزادی را بکنند! اینکه می‏گوید ... در روزنامۀ دیروز، یا اطلاعات، یا کیهان بود همین منشأ است از برای اینکه مردم دارند با او مخالفت می‏کنند. مخالفت چپ و راست با او برای همین معناست که او یک آزادی تندی به مردم داده! این همه مردم می‏گویند: آزادی به ما بده؛ منطقشان این است که بابا آزادی به ما نده! اینقدر آزادی که بده! این آزادی که آقا داده ما
همه می‏گوییم که نده! آزادی این است که همۀ آقایان الآن می‏دانید که علمای ما،سیاسیون ما، بازاری ما، الآن یک دسته دختر، پسر، زن، مرد، همه در حبسهای اینها دارند به سر می‏برند. چه گفتند که اینطور شده؟ یک کلمه گفته‏اند که آقا مثلاً بالای چشمش ابرو
[است]. آزادی ما عبارت از این[است]! آن آزادی که آقای کارتر می‏فرمایند که آزادی تندی داده و مملکت را مترقی[کرده]؛ ترقی اجتماعی، یک اجتماع مترقی شاه درست کرده و منشأ مخالفت مردم با او این است که مردم می‏گویند ما ترقی نمی‏خواهیم! ما می‏خواهیم الاغ سوار بشویم! ... آقای کارتر، عقیده‏اش این است[البته]عقیده‏اش نیست، حیله این است. او خیال می‏کند این حیله‏ها را دیگر مردم می‏پذیرند. آقای کارتر باید بداند که دیگر این حیله‏ها، بازیها را دیگر کسی نمی‏پسندد از او؛ دیگر مردم فهمیده‏اند قضیه را.

همراهی و همدردی با مبارزان ایران

در هر صورت این را من به همه آقایانی که ملاقات کردم عرض کردم که ماها همه مکلف هستیم؛ یعنی منِ طلبه که اینجا نشسته‏ام، آن آقا که آنجا نشسته است، شماها در هرجا هستید و در هر صورتی که هستید، تکلیف الآن دارید؛ یعنی تکلیف دارید که با این قیامی که ملت ایران الآن کرده است، با این اشتراک داشته باشید. شما در اروپا هستید نمی‏توانید که دیگر[اینجا]میدانی نیست که در جنگ بروید،[ایران]میدان است و[مردم]مبارزه می‏روند و کتک می‏خورند و ـ عرض می‏کنم که ـ کشته می‏دهند و خون می‏دهند؛ اینجا این جور نیست؛ شما می‏توانید با تبلیغاتتان، شما هر یکی‏تان با ده نفر، بیست نفر از همین اروپاییها آشنایی دارید، رفاقت دارید، به آنها بگویید مطلب را. اینها تبلیغ کرده‏اند بر ضد ایران، بر ضد اسلام. شما مطلب را بگویید که آقا دعوای ما بر سر این حرفها نیست که به ما آزادی داده‏اند[و ما آن را]نمی‏خواهیم؛ که همه حرف مردم ایران این است که ما آزادی می‏خواهیم و نداریم. به ما خیانت کرده‏اند. اموال ما را دارند می‏دهند به امریکا؛ نفت ما را دارند می‏دهند به امریکا. چنان هم نفت را می‏دهند
که بعد از سی سال دیگر، به گفتۀ شاه ما نفت نداریم؛ نداریم آقا! کی این «نداری» را برای ما آورده؟ ایشان. ما نفتمان از بین می‏رود؛ کی از بین برده؟!. برای اینکه بی‏اندازه دارد می‏فرستد؛ از اندازه احتیاجات مملکت زیادتر دارد می‏فرستد، نه هیچ چیز به دست مملکت می‏آید،
[نه نفتی باقی می‏ماند]؛ مردم این خیانتها را[می‏بینند و]می‏گویند: ما نمی‏خواهیم این خائنها را. می‏گویند: اینها خیانتکارند، این خائنها را نمی‏خواهیم. داد مردم این است.

شما مردم که اینجا هستید، منِ طلبه‏ای که اینجا نشسته‏ام، شما آقایی که آنجا نشسته‏ای، آن دانشگاهی و دانشکده‏ای، آن دبیرستانی، آن همه زن و مرد، این کار از شما بر می‏آید که هر کدام در هرجا که هستید، با آن عده‏ای که تماس دارید، مسائل ایران را طرح کنید. اگر چند هزار جمعیت اینجا که ایرانی هستند هر کدام به بیست نفر، به ده نفر که بتواند؛ به مردم بگویند مطلبشان را، یک موجی در اینجا پیدا می‏شود که خدمت است. لازم نیست که ما راه بیفتیم برویم ایران. از من هی می‏پرسند بعضیها که ما برویم آنجا؟ نخیر، این کاری[که]شما می‏توانید اینجا بکنید، این هم خودش یک نقشی است که شما در این مملکت که هستید، در فرانسه هستید، در آلمان هستید، در هر جا، امریکا، هر جا، هر کدامتان در آن مدرسه‏ای که می‏روید، در آن مؤسسه‏ای که می‏روید، وقتی ده نفر را می‏بینید بایستید حرفتان را بزنید به ایشان؛ بایستید، زبان آنها را که می‏دانید، صحبت که می‏توانید بکنید، بایستید صحبت کنید با ایشان؛ بگویید که ایران الآن وضعش چه جور است؛ گرفتاری مردم چیست؛ گرفتاری مردم زیر سر آقای کارتر و امثال اینهاست؛ زیر سر شوروی[و امثال اینهاست]؛ او گاز ما را دارد می‏برد، و او نفت را می‏برد؛ غارت دارند می‏کنند. اینها را به مردم بگویید. اگر چنانچه تبلیغات تأثیر دارد، شما بعد از این مدت، شاید یک مدت کوتاهی بتوانید که مطلبتان را به این توده‏های مردم که تبلیغات آنها ممکن است آنها را مُعْوَج و منحرف کرده باشد، به این توده‏های مردم مطلبتان را حالی کنید. یک جمعیت زیادی می‏توانند[مطلبتان را بشنوند و پشتیبان شما شوند]؛ اینها یک جمعیت زیادی[هستند]که[وقتی]پشتیبان شما شدند،[کمکتان می‏کنند]؛ آنها هم
انسانند.

وقتی که یک ملت مظلوم[را عمال شاه غارت کرد]، ایشان که زراعت ما را به هم زد، نفتمان هم که دارد می‏رود، ما بعد از چند سال دیگر[که]نه زراعت داریم، نه نفت داریم، این ملت چطور زندگی بکند؟ فریاد ملت ما این است که این خائن باید برود و مرگ بر این سلطنت! و ان شاءاللّه‏ می‏رود. وقتی ملت یک چیزی را خواست، ان شاءاللّه‏ انجام می‏گیرد. شما می‏توانید تبلیغ بکنید، و یک ارزشی دارد این کار شما و مسئولید پیش خدا. خیال نکنید که ما حالا اینجا هستیم و الحمدللّه‏ راحت! نخیر، شما مسئولید پیش خدا. هر کدامتان مسئولید که در هر جا که هستید، با آن کسانی که ملاقات می‏کنید حرفهایتان را بزنید، حالا او از شما می‏پذیرد یا نپذیرد کاری نداشته باشید. شما این تبلیغتان را بکنید و تبلیغات تأثیر دارد؛ کم کم یک موجی در اروپا پیدا می‏شود[برای]کمک[به]ایرانی‏ها، و رؤسایشان ممکن است یکوقتی مجبور بشوند که آنها هم دست بردارند از ما.

خودسازی و آمادگی برای آینده

ان شاءاللّه‏ خداوند شما، همه را توفیق بدهد، مؤید باشید. و همه‏تان برای ایران، برای اسلام، یک افراد شایسته بشوید جدیت کنید که خدمتگزار بشوید به این جمعیتی که در راه شما، در راه مصالح کشور شما، دارند الآن خون می‏دهند، توی حبسها هستند از همۀ طبقات؛ شما کمک کنید به آنها و دعا هم به آنها بکنید. و خودتان را هم ارزشدار بکنید که مثل این هیأت حاکمه و اینها، فردا نیایید آنجا، شما هم همین‏جور، وقتی پستی دستتان بیاید همان طور بشوید. غالباً ماها وقتی که چیزی دستمان نیست؛ بله، خوب و چیز است! وقتی دستمان آمد دیگر اینطورها نیست! نه، جدیت باید بکنید؛ خودتان مهذب کنید و تمسک به اسلام بکنید و اعمالتان را تطبیق بکنید با احکام اسلام؛ افراد شایسته‏ای بشوید که بعدها ان شاءاللّه‏ امید است زود باشد آن وقت که مقدرات مملکت دست خود اهل مملکت بیفتد و شماها هم وارد بشوید در مملکتتان و اداره کنید مملکت خودتان را؛ و من از اینکه منزل ما محقر است و آقایان[زیادند]و جا نمی‏شود، معذرت می‏خواهم ولی خوب، همین است باید بسازید دیگر.

1 ـ ساختگی، نه اصیل. 
2 ـ ناراحتی معده، ناشی از پرخوری.
3 ـ جنگ جهانی دوم در سال 1320 ه . ش. 
4 ـ خطاب به گروههای مارکسیستی.
5 ـ ساواک.