صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان اسلام و روحانیت، دو سد بزرگ در مقابل نفوذ استعمار
  • محل پاریس، نوفل‏لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع اسلام و روحانیت، دو سد بزرگ در مقابل نفوذ استعمار
  • حضار حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

[بسماللّه‏ الرحمن الرحیم]

تلاش استعمار برای برداشتن دو سد اسلام و روحانیت

در این ممالک[شرقی]از حیث ثروتهایی که این مملکتها دارد و نفع این قشر ... که در دنیا مطرح است و سایر معادنی که این ممالک شرقی دارد، مثل ... این اطلاعات در روزنامۀ گروههایی که در اینجا زندگی می‏کنند، چطور ممکن است او را آرام کنند؟ چطور ممکن است او را عقب بیندازند در اموری که حیاتی است؟ اینها اطلاعات زیاد در آن ذکر کرده‏اند و منتهی به این شده‏اند که یک قوۀ بسیار بزرگ در قبالشان هست که می‏تواند آن قوه جلوگیری[کند]از منافعشان که در نظر دارند، چه منافع مادی، چه معنوی باشد. و به این ترتیب این جمعیتها شاید برای اینکه آنها برای اینها باشند تا بتوانند استفاده‏هایی که می‏خواهند بکنند، بکنند و منتهی به این شده است که در این ممالک اسلامی، اسلام است این قوۀ بزرگ و سد بزرگی که در مقابل استعمار ممکن است بایستد و منافع آنها را به خطر بیندازد؛ و بعد از اصل ماهیت اسلام، آنهایی که مبلغین اسلام هستند ـ که عبارت از روحانیون باشند ـ این دو قوه را اینها تشخیص دادند به اینکه اگر اسلام به این معنایی که دارد و روحانیون اسلام به این معنایی که باید باشند، این دو قوه سرِکار باشد، مجال نمی‏دهند به مُسْتَعْمِرین و اجانب که استفاده‏هایی که می‏خواهند بکنند، و این نظری که دارند، عبارت از این است که این ممالک را عقب نگه دارند و منافعشان را از این ممالک ببرند و تحمیل کنند آن عمالی که دارند. این دو قوه در نظر آنها دو قوۀ فکوری است که باید اینها شکسته بشود. این دو قوه از دست شرق گرفته بشود تا اینها راحت کارهایشان را انجام بدهند.

رضاشاه، مأمور اجرای استعمار

در زمان خود ما؛ یعنی از آن وقتی که من یاد دارم و شماها آن وقت نبودید و اگر بعضِ از آن طبقه بودند، بچه بودند آن وقتها، جوان بودند آن[وقتها]؛ رضاشاه که آمد سرِکار، این دو معنا را مأمور بود که اجرا بکند؛ یعنی اسلام را بشکند در نظرِ حتی خود مسلمین، و روحانیت را هم خرد کند و بشکند و این دوتا سدی که در نظر اجانب بود از سرراه بردارد. آمد رضاشاه و شروع کرد به کار، و تمام مجالس دینی را تعطیل کرد. یکوقت می‏دیدید که یک مجلس خطابه، یک مجلس موعظه می‏خواست در سرتاسر ایران بپا بشود، برایشان امکان نداشت و هیچ ممکن نبود در عَلَن یک همچو کاری بکنند. نصف شب، قبل از صبح، گاهی به[طور]قاچاقی یک همچو کاری می‏شد. آن وقت هم مأمورین، همان وقت هم مراقب بودند و گاهی می‏ریختند و می‏بردند. تمام مظاهر اسلامی را این آدم اینطور می‏خواست محو بکند.

سرکوب روحانیت توسط رضاخان

از این طرف با روحانیون آن کرد که نمی‏توانم من برای شما تشریح کنم که این با علمای اسلام چه کرد؛ و خصوصاً با آنهایی که یک نحوه مؤثریتی داشتند مثل مثلاً مرحوم مدرس که یک شخصی بود که ایستاده بود در قبالش؛ چه کرد با او، و بالاخره هم او را کشتند؛ و گروههایی از علما[را]از بلاد آوردند تهران، و مثلاً مرحوم آقازاده که یک شخص بسیار نافذی در خراسان بود، ایشان را اسیر کردند و آوردند به تهران، که شخصی که به او می‏گفتند «سلطان خراسان»، آوردندش به تهران؛ و من خودم ایشان را دیدم که در یک منزلی که آنجا تحت نظر بود، بیرون یک صندلی گذاشته بودند برای اینکه مثلاً کسالت داشت آنجا نشسته بود؛ و این را برای من نقل کرده‏اند که ایشان را با سر برهنه و چند تا سرباز و سپاهی همراه او می‏بردندش برای عدلیۀ آن وقت، برای اینکه محاکمه‏اش کنند، با همین وضع، پیاده از توی خیابان ایشان را می‏بردند که در آنجا مثلاً دادستانی او را استنطاق کند؛ و علمای آذربایجان همه‏شان را گرفتند، دو نفر شخصیت بزرگشان که مرحوم حاجی صادق آقا و مرحوم انگجی بود[ند]و آوردند و مدتها در
یک دهی در کردستان، ظاهراً آنجاها، آنها را نگه داشتند و آنجا بودند. علمای اصفهان را همین طور اذیتها کردند؛ و به حوزه‏ها به قدری فشار آوردند اینها که در درسی که مثلاً یک عده‏ای بودند که خود من درس می‏گفتم آن وقت برای یک عده‏ای، مثلاً چندین نفری؛ یک روز که من رفتم، یک نفر بود؛ گفتند که اینها همه بین الطلوعین از حجره‏هایشان فرار کردند به سوی باغها؛ و آخر سر از باغها دوباره با یک لباسی، با یک طوری که معلوم نشوند، می‏آیند توی حجره‏هایشان. می‏ریختند در مدارس و طلبه‏ها را، اهل علم را از مدارس می‏گرفتند و می‏بردند که عمامه باید نداشته باشید! باید نظام وظیفه بروید! هزار جور بساط درست می‏کردند.

تهمت کهنه پرستی به تعالیم اسلام

مأمور بود این آدم که آن معناییرا که اینها ادراک کرده بودند که باید این دو تا قوه شکسته بشود، باید اسلام و آنهایی که علمای اسلامند و مبلغین اسلامند، اینها باید شکسته بشوند، آن با آن فرم رفتار کرد. بعد کم‏کم اینها دیدند که آنطور خیلی مثلاً مؤثر نیست، راه دیگر را پیش گرفتند: آنکه اسلام را یک جوری معرفی کنند به ملتها، به خارج و داخل که در نظر مردم سبک بشود، یک مطلب خرافی باشد، یک مطلب کهنه باشد. و مشغول تبلیغات شدند در خارج و داخل که اسلام بله، اگر هم یک چیزی بوده است مال هزار و چهارصد سال پیش از این بوده است. آن وقت یکوقتی بوده است که این عربها، مثلاً اشخاص وحشی بوده‏اند، این هم یک تعلیماتی برای آنها و در آن وقت یک چیزی بوده است؛ اما حالا که تمدن پیدا شده است و نمی‏دانم چه پیدا شده است، دیگر اسلام کهنه شده است و به درد نمی‏خورد. تعلیمات اسلام تعلیماتی است که مخالف با این ترقیات است، مخالف با آزادی است؛ مردم دیگر در اسلام آزاد نیستند، زنها در اسلام اصلاً آزادی ندارند؛ و تعلیمات در اسلام ممنوع است، نباید هیچ یک از این آثار تجدد باشد. اگر اسلام پیدا بشود، دیگر شما طیاره هم نباید سوار بشوید، دیگر شما مدرسه هم نباید بروید، دیگر زنهایتان از خانه‏شان هم نباید بیرون بیایند! از این حرفها، طولانی و به طور وسیع، در دنیا پخش کرده‏اند.

تهمت ارتجاع به روحانیت

از آن طرف هم علمای اسلام را که دنبال این بود[ند]که اسلام را ترویج بکنند ـ اینها را هم اتهامات بر آنها زدند[که]: اینها یک مردمی هستند کهنه پرست، اینها یک مردمی هستند که دربار یا قوه‏های سرمایه‏دار اینها را گماشته‏اند اینجا. برای اینکه مردم را خواب کنند و سرمایه‏دارها کارهایشان را انجام بدهند. اینها مردم را همه‏اش دعوت می‏کنند به اینکه ساکت باشید، هرکس به شما ظلم کرد، ساکت باشید. هر که مال شما را برد، حرف نزنید؛ و اینها یک دسته هستند که مردم را خواب کرده‏اند و می‏کنند، آرام می‏کنند که وقتی که آن اشخاصی که از خارج می‏خواهند اموال اینها را ببرند آنها آسوده ببرند و دیگر کسی حرفی نزند. خود آنهایی که می‏خواستند اموال شما را ببرند این تبلیغات را می‏کردند. به جوری شد که در یک زمانی خودِ داخلۀ ایران هم باور کرده بود این مسائل را.

اغفال بعضیها علیه روحانیت در زمان رضاخان

در زمان رضاخان که مردم هم، یک طبقه، البته یک طبقۀ از اشخاص مردم هم با علما آن[طور]رفتار می‏کردند که دستگاه مایل بود. به تبع او اینطور رفتار می‏کردند؛ و زمان بعد هم که تبلیغات شروع شد، تبلیغات به جور دیگر شروع شد. شاید[در]باور خود بعض از اشخاص، بعض از طبقات ملت هم این معانی منعکس شده بود که نه، اینها یک مردمی هستند که مضر به حال جامعه هستند، بلکه پایشان را بالاتر می‏گذاشتند و می‏گفتند که اصلاً دین از اول که پیدا شده، افیون بوده است؛ دین برای این بوده است که مردم را تخدیر کند، اعصابشان را تخدیر کند و آنها منافع خودشان را ببرند.

این تبلیغاتی بوده است که ابتدایش از چند صد سال پیش از این شروع شده است، برای خاطر آن معنایی که در نظرشان بوده است که این دو قوه ممکن است خطرناک برای اینها باشد تا این زمانها که دیگر اوج گرفته بود و روزنامه‏ها و مجلات[داخلی]و مجلات خارجی و روزنامه‏های خارجی و اینها، به واسطۀ پولهای زیادی که خرج می‏شد، این تبلیغات را می‏کردند.

فاسد بودن نظر مبلغان استعمار

این محصَّل مطلبی بود که تا کنون برای اسلام و روحانیت پیش آمده بود، لکن کسانی که از اسلام اطلاع دارند و قرآن را ـ که سند اسلام است ـ مطالعه کرده‏اند و خود انبیایی که سابق بوده‏اند و نبی اکرم را ـ که نبی اسلام است ـ وضع سیره‏اش را دیدند، همان به طور سطحی هم وقتی که مطلب را دیده باشند، می‏فهمند شیطنت اینها را و اینکه نظر اینها یک نظر فاسدی بوده است.

نبرد پیامبر اسلام (ص) و دیگر انبیای الهی با قدرتمندان

شما وقتی که خود پیغمبر اسلام را ملاحظه کنید، اینطور نیست که پیغمبر اسلام، بلکه هیچ پیغمبری را یک قوه مثلاً یک سلطنت، یک قوه سرمایه‏داری روی کار آورده باشد و او مخالف با ملت، ملت را خواب کرده است تا سرمایه‏دارها[مردم را غارت کنند]؛ از اولْ، انبیا که قیام کرده‏اند، بر خلاف سلاطین قیام کرده‏اند. آن وقتی که ابراهیم خلیل، که از انبیای سلف است و دور دست به ماست؛ ولی اخبارش به ما رسیده است و قرآن کریم اخبارش را، یک مقداری‏اش را نقل فرموده‏است، ایشان قیام کرده است در مقابل سلاطین و آن بزرگهایی که بت‏پرستی می‏کردند و ظلم بر مردم می‏کردند. حضرت موسی که قیام کرده است با یک عصا، یک شبان بوده است. یک نفر بوده است که شبانی می‏کرده است، گوسفند می‏چرانده است؛ و این آدم گوسفند چران با همان عصایش قیام کرده در مقابل فرعون و آن سلطان بزرگ مصر. پیغمبر اکرم در مکه که متولد شدند و بودند در آنجا، ولو سلطان نبود در آن جاها، لکن سرمایه‏دارهای بسیار بزرگ بودند و اهل طائف و اهل حجاز، اینها مال التجاره‏های عظیم داشته‏اند، سرمایه‏های بزرگ داشته‏اند، باغداریهای بزرگ داشته‏اند، و هیچ همچو چیزی نبوده است که یکی از این سرمایه‏دارها با حضرت رسول موافق باشند. اینها همه‏شان مخالف بودند و پیغمبر اکرم در مقابل این سرمایه‏دارها استفاده از این طبقۀ ضعیف و مستضعف می‏کرد، آن مقداری که در مکه مشغول تبلیغات زیرزمینی بود؛ این دسته را، این دسته‏ای که پایین بودند و مستضعف بودند و از طبقۀ فقرا و مستمندان بودند، اینها را داشت جمع می‏کرد دور
خودش؛ و بعد از این هم که وسایل جور شد و از مکه آمدند به مدینه، مدینه هم که آمدند آنها که دور ایشان جمع شدند همین فقرا و مستضعفین بودند؛ و کم کم رسید به اینکه یک دسته هم از آنهایی که مثلاً دارای طایفه و عشیره بودند آنها هم ملحق بشوند.

مخالفت مکاتب الهی با دیکتاتوری و قلدری

آن وقت قیام در مقابل سرمایه‏دارهای بزرگ قریش، مثل ابوسفیان و امثال او و اهل طائف، آنهایی که دارای مال و منال بودند، قیام در مقابل آنها بود؛ نه به مجرد اینکه حالا چون مال دارند، به مجرد اینکه مالدارها همیشه تو سر ضعفا می‏زنند، اموال ضعفا را می‏خورند، ظلم بر ضعفا می‏کنند. سلاطین از اولی که اطلاع هست از حالشان تا حالا، این سلاطین اشخاصی بودند که در هر جا بودند، اشخاصی بودند که با دیکتاتوری و با عرض می‏کنم قلدری اموال مردم را، نوامیس مردم را، همه چیز را به باد می‏دادند. انبیا هم از اول که آمدند در مقابل اینها آمدند؛ و این سیرۀ انبیا که از اول این جور نبوده است که انبیا را سرمایه‏دارها تراشیده باشند. انبیا مقابل سرمایه‏دارها بودند، انبیا مخالف سرمایه‏داری بودند، نه اینکه سرمایه‏دار اینها را درست کرده برای اینکه ضعفا را نگذارند صدایشان درآید. نخیر، سرمایه‏دارها یک جور بودند، یک جمعیت بودند، و این پیغمبرها با این اشخاصی که تبلیغ می‏کردند، اینها هم یک دسته بودند مخالف؛ و حمله می‏کردند به آنها و تا اندازه‏ای که می‏توانستند آنها را می‏کوبیدند. بنابراین، این منطق که گفته بشود که دین افیون است و انبیا خدمتگزار سرمایه‏دارها[هستند]، این یک مطلب بسیار واضح البطلانی است. هر کس سطحی نگاه کند وضع انبیا را، لکن چه می‏شود کرد؛ تبلیغاتشان زیاد است و دامنۀ تبلیغات به قدری است که ماها نمی‏توانیم؛ نداریم ما وسایل. آنها همۀ وسایل را دارند، ما هیچوسیله نداریم. رادیو دست آنهاست، تلویزیون دست آنهاست عرض می‏کنم که مطبوعات دست آنهاست؛ همه چیز دست آنهاست، مجلات داخلی و خارج[ی]دست آنهاست؛ سرمایه‏دارها، سرمایه‏های بزرگ دست آنهاست برای اینکه بدهند به اینها که هر جور دلشان می‏خواهد تبلیغ بکنند؛ اما ما یک منطق داریم و یک قلم داریم و یک مقدار کاغذ داریم؛ چیز دیگری دست ما نیست. ما ملت را می‏خواهیم بیدار
کنیم؛ بفهمانیم به این ملت که اینها با شما چه کردند، تا حالا، مذهب شما و دین شما را این جوری خواستند به دنیا معرفی کنند.

تبلیغات سوء در نشریات خارج

حالا هم گاهی وقتها گفته می‏شود این مسائل، با اینکه حالا دیگر نباید گفته بشود. حالایی که مملکت ایران و عرض می‏کنم روحانیین ایران و طبقات مختلف ایران در مقابل این سرمایه‏دارهای بزرگ و ممالک بزرگ و ابرقدرت ایستاده‏اند و دارند فریاد می‏زنند و آزادی می‏خواهند و نمی‏دانم، استقلال می‏خواهند، حالا هم گاهی می‏بینی که در یک روزنامه‏ای در خارج، از این مسائل غیر حقیقی گفته‏اند و می‏گویند و تبلیغات می‏کنند.

و اما این راجع به اصل خود روحانیت که اساسش انبیا ـ علیهم السلام ـ بوده‏اند و دنبالش هم آنهایی که دنبال انبیا بودند؛ و من حالا اگر برای شما بخواهم بگویم قیامهایی که از طرف روحانیت بر ضد سلاطین همین ایران ما شده است چند تا بوده است و چندتا از آنها را خود من یادم هست، این دیگر الآن من، نه حال گفتنش را دارم، نه وقت دیگر باقی مانده است.

اعلان جنگ پیامبران با ظلمه در قرآن

و اما راجع به اصل اسلام؛ این محتاج به این است که یک مطالعۀ سطحی از قرآن بشود. سند اسلام قرآن است. یک مطالعه‏ای از خود قرآن بشود، ببیند که قرآن یک جایی از آن هست که مردم را وادار بکند که در مقابل این سرمایه‏دارها، در مقابل این سلاطین سکوت کنند؟ این قرآن است که حضرت موسی را دعوت می‏کند که یااللّه‏، پا شو برو این فرعون را دعوت کن، شاید قبول بکند. با او ملایم البته حرف بزن تا قبول کند[1]و این خداست که حضرت موسی را مأمور می‏کند که برود با فرعون چیز[مبارزه]کند. و
این خداست که در قرآن کریم حضرت رسول را وادار می‏کند به مقاتلۀ با اشخاص مشرک و آنهایی که سرمایه‏دار بودند و آنهایی که اعوجاج طریقه داشتند.

آیات قتال در قرآن

خوب، آیاتی که در قتال وارد شده در قرآن، در مقاتله و جنگ وارد شده، یکی دوتا نیست. آیاتی که در جنگ وارد شده و دستور به اینکه: بروید جنگ بکنید، بروید قیام بکنید، بروید اینها را سرجای خودشان بنشانید، با همه قتال بکنید، با همۀ منحرفین قتال بکنید، دستوری است که حالا هم برای ما هست؛ منتها حالا ما اسباب قتال به آن معنا نداریم؛ اما اسباب این معنا که ما ملتها را بیدار بکنیم، ملتها را آشنا بکنیم به وضع اسلام، به وضع مسلمین، به وضع روحانیین، خوب این مطلب را ما می‏توانیم حالا بکنیم؛ یا کم‏کم هم شده است این معنی.

نمایش بد از اسلام

در هر صورت، اینها می‏خواستند که اسلام را بد نمایش بدهند تا مسلمین را از اسلام،[سرد و]در اسلام سست بکنند؛ و روحانیین را بد جلوه بدهند تا این طبقه را از مردم جدا بکنند.

قرآن و روحانیت، نقاط اتکای مردم

وقتی بنا شد که مردم روحانیت را که او را هدایت می‏کند، کنار بگذارند و قرآن را[که]کتاب دینی‏اش است، کنار بگذارند؛ مردم نمی‏توانند دیگر کاری بکنند؛ و مردم وقتی می‏توانند که فعالیتهایی مقابل این قلدرها بکنند که مجتمع با هم باشند که یک نقطۀ اتکا داشته باشند. هر که علی_' حده، علی_' حده نمی‏تواند کار را انجام بدهد، باید نقطۀ اتکا داشته باشند؛ و در بین مسلمین قرآن نقطۀ اتکاست که همه با هم مجتمع می‏شوند در آن؛ روحانیت مورد اتکاست که همه با هم مجتمع می‏شوند در آن. الآن که ایران قیام کرده است بحمداللّه‏، الآن هم نقطۀ اتکا همین روحانیین هستند و همین اسلام است. همۀ مردم الآن فریاد اسلام می‏زنند، همۀ مردم فریاد حکومت اسلامی می‏زنند.

ما با تجدد مخالف نیستیم، با فساد مخالفیم

این جور نیست که اگر یک حکومت اسلامی پیدا بشود، دیگر زندگی مردم را به هم می‏زند؛ و توپ و تانک و این چیزها دیگر نمی‏خواهیم و ما می‏خواهیم الاغ سوار بشویم؛ حرفهای مفت است که می‏زنند. کجای قرآن، کجای احکام قرآن، کجای احکامی که خود روحانیون[دارند]یک همچو کلمه‏ای ازشان صادر شده است که ما با مظاهر تجدد مخالفیم. ما با مظاهر انحرافات مخالفیم آقا. چیزهایی که مظاهر تمدن بوده وقتی که به‏دست این مفسده‏جوها و این استفاده‏گرها می‏افتد، از آن صورتی که داشته مسخش می‏کنند. یک سینمایی که ممکن است مربی یک طایفه‏ای، مربی یک ملتی باشد، به یک صورتی درمی‏آورند که بچه‏های ما را هرزه بار می‏آورند؛ بچه‏های ما را بد بار می‏آورند؛ بچه‏های ما را فاسد بار می‏آورند. خوب، ما با این مخالفیم. ما با اصل سینما، اگر چیزهایی را که انجام می‏دهد، کارهایی را که انجام می‏دهد کارهایی باشد که برای ملت مفید است، بچۀ ما را تربیت می‏کند؛ رشد می‏دهد؛ مخالف نیستیم.

مخالفت ما با مفاسد و دانشگاه استعماری

ما با این مراکز فساد که دارد طبقۀ جوان ما را از دست ما می‏گیرد، که در ایران می‏بینید که در تهران چقدر مراکز فساد دارد، چقدر بچه‏ها و جوانهای ما را اینها تریاکی کرده‏اند و عرض می‏کنم که بدتر، از این مخدرات دیگر، مشروب‏خور، چقدر مشروب سازی در ایران هست، ما با اینها مخالف هستیم، اینکه دارد ملتهای ما را خراب می‏کند؛ والاّ ما با کتاب مخالفیم؟ ما با دانشگاه مخالفیم؟ ما می‏گوییم دانشگاه ما را به جوری دارند بارمی‏آورند که نمی‏تواند آدم درست کند؛ نمی‏تواند یک نفر انسانی که در مقابل اجانب عرض‏اندام کند، درست کند. یک جور انگلی درست می‏کنند اینها، دانشگاه ما دانشگاه استعماری است؛ یعنی به‏ترتیبی که آنها می‏خواهند، درست می‏کنند؛ نمی‏گذارند جلو بروند. ما با اینها مخالفیم؛ والاّ با دانشگاه[کیْ مخالفیم؟]مخالفیم که طبیب باید در ایران باشد؟ ما مخالفیم که مهندس باید در ایران باشد؟ ما مخالفیم که دانشمند باید در ایران باشد؟ کیْ ما با این چیزها مخالفیم؟ ما مخالفیم که یک دانشگاهی که باید مرکز دانش
باشد، باید مرکز تربیت باشد، باید این جوانهای ما را چنان کند که مستقل بشوند، آزادمنش بشوند، بتوانند مملکت خودشان را
[اداره کنند]؟ یا رادیوتان را تا باز می‏کنند یا رقص توی آن هست و غِنا در آن هست ـ که بچه‏های ما خراب می‏شوند ـ و یا تعریف از «آریامهر[2]» می‏شود!

ما با مظاهر عقب‏ماندگی مخالفیم

یک چیزی بیاورید[که]ما ببینیم شما یک تربیت و تعلیم صحیح دارید. خوب، ندارید شما. ما با رادیویی که فاسد کند بچه‏هایمان را مخالفیم، نه با رادیو مخالف باشیم. رادیو را دست ما بدهید که ما اداره بکنیم، ما خیلی هم با آن موافقیم، ما رادیو را بهتر از شما اداره می‏کنیم. شما تلویزیون دارید؛ ولی عکسهایی که لابد در آن نشان داده می‏شود که گفته می‏شود در آن نمی‏دانم عکسهایی است که جوانهای ما را ضایع دارد می‏کند. یک نسلی را دارند خراب می‏کنند. ما با این مخالفیم، نه با مظاهر تمدن. ما با مظاهر عقب‏ماندگی مخالفیم.

مخالفت روحانیون با شاه و غارتگران است

اینها می‏خواهند ما را عقب نگه دارند، ما با این مخالفیم. روحانیین اگر مخالفند، با این چیزها مخالفند. کدام روحانی گفته است که اگر رادیو حرف صحیح بزند، اگر تعلیمات صحیح بدهد، ما با آن مخالف هستیم؟ کدام روحانی گفته است که اگر تلویزیون تعلیمات صحیح بکند و رشد بدهد ملتمان را، ما مخالفیم؟ با این چیزهایی که دست اینها افتاده است، مخالفیم. ما با این سردمدارهایی که مملکت ما را دارند ضایع می‏کنند مخالفیم، ما با این شاه مخالفیم، ما با این و پدرش مخالفیم که پدر این ملت را درآوردند. تمام منافع شما را الآن اینها از بین دارند می‏برند و بردند.

آیندۀ نامعلوم ایران، بدون نفت

نفت ندارید بعد از چند وقت دیگر، به اینطوری که دارند می‏فروشند. زراعت را هم
که به هم زدند؛ بازار برای امریکا درست کردند. این نسل بعدی، بعد از سی سال دیگر اینها چه‏جور زندگی کنند در این مملکت؟ آخر ما باید حفظ آن جهات را بکنیم. همین خودمان برویم تمام شد؟ والاّ من آدم هشتاد، نزدیک هشتاد ساله‏ام یک سال دیگر، شش ماه دیگر هستم؛ اما ما مسئول هستیم از طرف اسلام، ما پیش ملت مسئولیم؛ باید مسائل را به مردم برسانیم، بگوییم که اینها دارند به سر این ملت چه می‏آورند.

ایجاد مزاحمت و فشار

وقتی می‏گوییم که باید چه بشود، خوب اسباب این می‏شود که فعالیتها بکنند که ما نتوانیم[کاری بکنیم]، نه عراق بتوانیم بمانیم، نه کویت ما را راه بدهند، نه سوریه تا حالا اجازه توانستیم[بگیریم]، یا نگفتیم به آنها، لکن نمی‏دهند آنها هم این چیزها[روادید]را. ممالک اسلامی را من دیدم نمی‏شود ما زندگی کنیم؛ یعنی نمی‏توانم من آن مقصدی که دارم در ممالک اسلامی اجرا بکنم؛ پا شدم آمدم اینجا. اینجا هم نمی‏بینم آنطوری که باید باشد.

نمی‏گذارند حرف حق ما به دنیا برسد

اینها[3]با تمام فعالیت دنبال این هستند که نگذارند یک حرف حقی به مردم برسد، به دنیا برسد؛ نگذارند درد دل این ملت به دنیا برسد؛ نگذارند این کشتاری که اینها دارند هر روز می‏کنند[خبرش به دنیا برسد]. شاید همین حالا مشغول باشند؟ من الآن نمی‏دانم؛ اما وضع جوری شده است که هر روز این مسائل هست. هرجا می‏بینید، هر وقت شما روزنامه‏ها را ببینید که حالا گاهی یک کلمه‏اش را می‏نویسند، یا رادیوهای خارجی را ببینید که آنها هم همه‏اش را نمی‏نویسند، باز هرجا نگاه می‏کنی، می‏بینی چند نفر کجا کشته شده؛ چند نفر، یک مقداریش را خودشان می‏گویند؛ بعد وقتی که اطلاع به ما می‏دهند، می‏گویند که شما این را ضرب در ده بکنید! این جور نیست که ده نفر، صد نفر کشته شده‏اند. هر روز این مصیبت برای اینها باقی است.

ملت خواهان آزادی و استقلال

خوب، این ملت چه می‏خواهد که اینقدر کشته می‏دهد؟ این ملت را از زبان خودش بشنوید. شما آن چیزهایی که آنجا ضبط شده است از این ملت، ضبط شده است، ضبط کرده‏اند، خوب بیایند دنیا از زبان خود ملت بشنوند که این ملت چه می‏خواهد. چرا اینقدر هیاهو می‏کند. این ملت بهش آزادی داده‏اند و اینقدر داد می‏زند؟ این ملت «تمدن بزرگ» واردش کرده‏اند،[از]دروازۀ تمدن بزرگ و از تمدن بزرگ داد می‏زند؟ فریادش این است که شما تمدن بزرگ دارید درست می‏کنید و ما نمی‏خواهیم؟! فریادش این است که شما آزادی دارید می‏دهید و «آزادمردان» و «آزادزنان» درست کرده‏اید و ما نمی‏خواهیم؟ یا دارند فریاد می‏زنند آقا، ما آزادی می‏خواهیم، ما استقلال می‏خواهیم، ما حکومت اسلام می‏خواهیم، ما حکومت عدل می‏خواهیم، ما می‏خواهیم یک کسی، یک حکومتی، سر کار بیاید که دزد نباشد؛ اقلّ مطلب! اقلّ مطلب اینکه این حکومت دزد نباشد، بیت‏المال مسلمین را نبرند در خارج، چیز بخرند برای خودشان و برای عشیره‏شان؛ در ممالک دیگر آنقدر چیزها نخرند؛ در بانکهای خارجه نگذارند این مال ملت را به اسم خودشان. ما یک همچو چیزی می‏خواهیم. این ملت دارد داد می‏زند ما آزادی می‏خواهیم، این آقا می‏گوید ما آزادی داده‏ایم! اگر دادید چه را می‏خواهند؟ چه چیز را می‏خواهند دیگر؟ اگر شما آزادی دادید این همه کشتار آزادی است؟ این حکومت آشتی است که شما درست کردید که ایران را به خون کشیدید؟! این آشتی‏تان است، جنگتان چه خواهد بود؟

لزوم پیوستن ایرانیان مقیم خارج به نهضت اسلامی

شما آقایان هم که در خارج هستید، موظفید که پیوند داشته باشید با برادران ایرانی. این برادرها برای شما قیام کرده‏اند؛ یعنی قیام آنها قیامی است که اختصاص به خودشان ندارد، شما هم شریک آنها هستید. اگر آنها موفق بشوند، توفیق شما هم هست. الآن جوانهای ما بسیارشان هستند که نمی‏توانند برگردند به مملکت خودشان ولو اینکه یک کلمه، بله یک کلمه اینجا حرف زده باشند. یا یکوقت شاه آمده باشد و اینها درد دلشان را
اظهار کرده باشند، تظاهر کرده باشند، دیگر تا آخر اسمشان ثبت است؛ نمی‏توانند بروند به مملکت خودشان.

خواست مردم: حکومت عدل اسلامی

این مردمی که الآن قیام کرده‏اند، از بچۀ دبستانش دارد کشته می‏دهد تا دبیرستان و تا دانشگاهش دارد کشته می‏دهد، بازاری‏اش کشته می‏دهد، روحانی‏اش کشته می‏دهد، روحانی‏اش زجر می‏کشد، بازاری‏اش زجر می‏کشد، دانشگاهی‏اش زجر می‏کشد و همه دارند فریاد می‏زنند، هر روز تظاهر، هر روز تظاهر، و فریاد اینکه مرگ بر این آدم، مرگ بر سلطنت پهلوی، اینها می‏خواهند که مملکتشان دست خودشان باشد و خودشان اداره بکنند. جوان دارند، دانشمند دارند، همه چیز دارند، لکن نمی‏گذارند. اینها می‏خواهند این طبقه‏ای که نمی‏گذارند جلو برود مملکتشان، نمی‏گذارند جوانهایشان درست تربیت بشود، اینها را کنار بگذارند. یک حکومت عدل اسلامی[می‏خواهند]که به درد مردم برسد؛ آن حکومتی که وقتی که حکومتش و حاکمش سرکار می‏آید، می‏گوید که من می‏ترسم، خودش نان، مثلاً جو می‏خورد، می‏گوید: من می‏ترسم که در فلان شهر، در یمامه، در کجا، یک کسی باشد که نانش[از]همین جورها کمتر باشد و همین جورها باشد. ما نمی‏توانیم البته مثل او؛ ولی ما می‏خواهیم یک کسی باشد[که]دزد نباشد لااقل.

همراهی با ملت ایران

ما همه موظفیم که هر قدر می‏توانیم به برادرهای ایرانی‏مان کمک کنیم. شماها می‏توانید که هر کدامتان چند نفر از آن اروپاییها را که ملاقات می‏کنید، مسائلتان را طرح بکنید که این ایرانی‏ها که حالا قیام کرده‏اند، اینها را دارند می‏گویند، مطالبشان این است. در مقابل این مجلاتی که برخلاف این مسائل می‏گوید، هروقت دیدید که یک مجله‏ای برخلاف گفت، اعتراض کنید به آن کسی که مجله را نوشته که: مسئله این نیست که تو نوشته‏ای. تأثیر دارد. هر یک از شما اگر بتوانید، ده نفر از این اروپاییها را یا امریکایی‏ها را بتوانید روشن کنید، تبلیغشان کنید که مسائل ما اینهاست. الآن که مخالفت دارد ملت
ایران، نه این است که یک مردم وحشی هستند و ایستاده‏اند و نمی‏شود به اینها آزادی بدهند، و اگر آزادی بدهند همه را آتش می‏زنند. به آنها بفهمانید که نه، اینها را آتش زده‏اند که فریاد می‏زنند. اگر اینها جلوشان را نگیرند، فریاد می‏زنند. فریادشان برای آن آتشی است که به‏جان اینها افتاده است. اگر شماها هر کدامتان ده نفر را تبلیغ کنید، شما خیلی جمعیت‏تان در اروپا هست، اگر چنانچه شما هر یکتان ده نفر را تبلیغ کنید یک موجی از آن پیدا می‏شود.

لزوم تبلیغات در جهت قیام همه جانبۀ مردم ایران

تبلیغ کنید آقا، شما الآن موظفید که همان طوری که ایرانی‏ها دارند خون می‏دهند، لااقل شما کلام بدهید، لااقل شما تبلیغات بکنید. ننشینید توی خانه‏تان که ما حالا اینجا راحت هستیم و هی بشنوید که چه شد، کجا کشته شد، کجا، شاید، خوب شما باید متأسف بشوید از این کشته‏ها؛ بچۀ هشت ساله و ده ساله را کشتند؛ دختربچۀ هشت ساله و ده ساله را در دبستان ریختند و کشتند؛ اینها را بگویید به این رفقایی که دارید. می‏توانید بنویسید در مطبوعات این جاها؛ هرجا که هستید منعکس کنید. کسانی اگر برخلاف این مسائل یک چیزی نوشته‏اند؛ بروید سراغشان، به آنها بگویید که اینطور نیست مسائل، چرا شما این جور می‏نویسید؟ موأخذه کنید از آنها، بلکه ان شاءاللّه‏ یک موج زیادتر از اینکهپیدا شده، پیدا بشود، و ان شاءاللّه‏ می‏شود اطمینان داد به شماها که ملت ما پیش می‏برد، برای اینکه حالا قیام ملی است، قیام همه جانبه است. وقتی این سیل ملت، یک طرف راه افتاد؛ تانک نمی‏تواند جلویش را بگیرد؛ چنانکه نتوانست. امریکا هم نمی‏تواند جلوی آن را بگیرد. این سیل خروشان ملت، هر ملتی هرچه هم ملت ضعیف باشد، سی میلیون راه افتاده است به استثنای چند صد نفری که نوکرهای اجیر ایشان هستند تا مال‏الاجارات زیاد به آنها بدهد، اگر یک روز ندهد پدرش را درمی‏آورند، این سیل راه افتاده الآن؛ و این سیل خروشان را نه شوروی می‏تواند جلویش را بگیرد، نه امریکا می‏تواند. حق است این؛ این دست خدا باشد و کسی نمی‏تواند جلویش را بگیرد. مطلب یک مطلبِ حق روشنی است؛ می‏گویند: ما آزادی می‏خواهیم. یک ملتی
می‏گوید، آزادی می‏خواهیم، کسی نمی‏تواند بگوید: نه. اینها هم آدمند، اینها نمی‏توانند، ولو خیلی مشکل است برایشان الآن؛ ولی نمی‏توانند، اینطوری که در مقابل یک همچو منطق حقی همه‏اش سرنیزه باشد، حکومت نظامی نمی‏شود همیشه باشد، ولو اینها یک روز هم بدون حکومت نظامی شاید نتوانند زندگی کنند، لکن نمی‏شود همیشه حکومت نظامی باشد.

موج حمایت ایجاد کنید

در هر صورت، شما مسائلتان را به این خارجیها طرح کنید. رفقا اگر دارید به آنها بگویید، مدارس می‏روید، توی مدارس بگویید؛ صحبت بکنید برایشان؛ بگویید برایشان؛ صحبت کنید. چند نفر را جمع کنید، کم کم زیاد می‏شود؛ یک واعظ و خطیب می‏شوید؛ برایشان بگویید مسائل ایران را؛ وقتی گفتید، یک موج در اینجا پیدا می‏شود؛ وقتی یک موج پیدا شد، مجله‏نویسها نمی‏توانند برخلافشان عمل کنند؛ خودِ اینها مقابلشان می‏ایستند.

این خدمتی است که ماهایی که در خارج هستیم حالا می‏توانیم به ملت اسلام بکنیم. از خدای تبارک و تعالی توفیق همه و سلامت همه‏تان را خواستارم. ان شاءاللّه‏ خدا همه‏تان را حفظ کند؛ موفق باشید.

1 ـ اشاره به مضمونی‏که درچند موضع از قرآن‏کریم آمده است، از جمله در سورۀ طه، آیۀ 44:«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلّـهُ یَتَذَکَّرُاَوْ یَخْشی» و با او با کمال آرامی و نرمی سخن گویید، باشد که از این خواب غفلت و غرور بیدار و متذکر شود یا از خدا بترسد. 
2 ـ لقبی که در مجلس سنا، در سال 1346 ه . ش . به شاه دادند. 
3 ـ رژیم شاه.