صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان انجمن حجتیه، اجازه استفاده از وجوهات جهت مبارزه با بهائیت
  • محل نجف
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع انجمن حجتیه، اجازه استفاده از وجوهات جهت مبارزه با بهائیت
  • حضار

توضیح:این اجازه‏نامه بعداً از سوی امام خمینی لغو گردید[1]

[حضرت آیت‏اللّه‏ العظمی جناب آقای حاج آقا روح‏اللّه‏ خمینی ـ دام ظلّه العالی

سلام علیکم شاید خاطر مبارک مستحضر باشد که چند سالی است عده‏ای از افراد متدین و با ایمان تحت رهبری حضرت حجت‏الاسلام آقای حاج شیخ محمود حلبی برای مبارزه اصولی با مرام ساختگی بهائیت جلسات منظمی تشکیل داده و در این جلسات مطالب آموزنده‏ای تدریس و افراد را با مقام شامخ حضرت ولی عصر ـ ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا ـ آشنا می‏سازند. اخیراً دامنه فعالیت این جلسات از تهران و اصفهان و مشهد و شیراز و مراکز مهم گذشته و حتی به دهات دوردست کشانیده شده و در اثر عنایات خاصه حضرت بقیة‏اللّه‏ الاعظم امام زمان ـ صلوات‏اللّه‏ و سلامه علیه ـ توانسته‏اند در این مدت حدود پانصد نفر از افراد فرقه ضالۀ بهاییه را به صراط مستقیم توحید هدایت و به دیانت مقدسه اسلام مشرف نموده و عده کثیری از افراد متزلزل را که در خطر سقوط به دامان آن گروه قرار گرفته بودند از پرتگاه نجات دهند. اولاً نظر مبارک حضرت آیت‏اللّه‏ درباره این عده و اقدام آنان چیست؟ ثانیاً همکاری با آنها و تقویت آنانچه صورتی دارد؟ ثالثاً آیا می‏توان در صورت لزوم از وجوه شرعیه در این راه مصرف نمود یا نه؟ استدعا آنکه نظر مبارک را صریحاً امر به ابلاغ فرمایند. والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته.]

بسمه تعالی

در فرض مذکور هم اقدامات آقایان مورد تقدیر و رضای خداوند متعال است و نیز همکاری و همراهی با آنها مرضی ولی عصر ـ عجل‏اللّه‏ فرجه ـ است. و هم مجازند
مؤمنین از وجوه شرعیه از قبیل زکوات و شرعیات به آنها بدهند. در صورت لزوم مجازند از ثلث سهم مبارک امام ـ علیه السلام ـ به آنها کمک کنند؛ البته تحت نظارت اشخاص متعهد و اگر جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حلبی ـ دامت برکاته ـ می‏توانند، تحت نظارت ایشان وجوه داده شود.
[2]از خداوند تعالی موفقیت آنها را خواستار است.

5 شهر شعبان المعظم 1390

روح‏اللّه‏ الموسوی الخمینی

1 ـ به پاورقی صفحه بعد رجوع کنید. 
2 ـ به دلیل مواضع ناصواب "انجمن حجتیه" و بهره برداریهای رژیم شاه و همکاری برخی از اعضای آن با رژیم‏شاه، امام خمینی پس از اطلاع از این مسائل، اجازۀ صادرۀ قبلی را لغو نمودند. ایشان در سال 1350 در پاسخ به نامۀ آقای گرامی که خواستار اعلام نظر در مورد وضع انجمن حجتیه و مؤسس آن شده بود، چنین نوشته‏اند: «شخصی که مرقوم شده بود: جلساتش ضررهایی دارد، از وقتی مطلع شده‏ام تأییدی از او نکرده‏ام و ان‏شاءاللّه‏ تعالی نمی‏کنم». امام خمینی در پیام معروف به «منشور روحانیت» می‏نویسد: «... دیروز حجتیه‏ای‏ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحۀ مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمۀ شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده‏اند! ولایتی‏های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‏خورند!» آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‏ای در مورد انجمن حجتیه و لغو اجازه از سوی امام خمینی چنین می‏گوید: «جریان دیگری که ظهور کرده بود. انجمن حجتیه بود. این گروه سالها پیش به فکر افتادند که مبارزه با بهایی‏ها را شروع بکنند و انجمن تشکیل دادند، و کارشان شناسایی بهایی‏ها بود و آنها را محکوم می‏کردند و جلوی جذب شدن مسلمانها را به آنها می‏گرفتند. بطور کلی رژیم از این گونه کارها خوشش می‏آمد چون این نوع کارها خیلی به رژیم برخورد نمی‏کرد و آنها نیز به افرادشان دستور داده بودند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند و مبارزه را ممنوع کرده بودند. و رژیم هم مزاحمشان نمیشد. آنها کلاسهایی ترتیب داده بودند و بچه مسلمانها را جمع میکردند و دوره اصول عقاید را به آنها یاد می‏دادند. چون این گروه مبارزه را قبول نداشتند و یکسری از نیروهای مبارز را جذب می‏کردند، ما با این‏ها مخالف بودیم. انتقادی که ما به این‏ها داشتیم این بود که اینها می‏روند و یک سری از نیروهای جوان را جمع می‏کنند و در خیلی جاها مبارزین به آنها پیوسته بودند. میدان مبارزه خالی میشد و ما فکر می‏کردیم که کار اصلی‏مان الان باید مبارزه با رژیم باشد و اینها کارهای تخدیری است. لذا یک درگیری بین آنها و نیروهای خط امام وجود داشت که حتی امام اول اجازه استفاده از سهم امام را گویا به اینها داده بودند و بعد که به این حد رسید پس گرفتند. یکی از مدرسین قم از امام پرسید و امام جواب دادند که نه سهم امام نمیشود به اینها داد. و طبعاً آنها هم دنبال آقای خویی می‏گشتند.»