صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ارزش عمل در راه خدا ـ فقر عمومی مردم در عصر پهلوی ـ شیطنتهای گروهکها علیه
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ارزش عمل در راه خدا ـ فقر عمومی مردم در عصر پهلوی ـ شیطنتهای گروهکها علیه
-
حضار
حضار: کارکنان جهاد سازندگی شهرستانها
انقلاب
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من از زحمتهای طاقتفرسای شما آقایان مطلع شدم و همین طور زحمتهای خواهرهایی که آن بالا هستند. آنچه از دست من برمیآید دعاست، که به همۀ شما خواهران و برادران دعا میکنم. و امید آن دارم که همه در درگاه خدای تبارک و تعالی روسفید باشید و خدمتهای شایان شما، که با رنج و با فعالیتهای زیاد انجام گرفته، منظور نظر خدای تبارک و تعالی و امام عصر ـ سلام اللّه علیه ـ باشد. آنچه این زحمتها و رنجها را آسان میکند و تسلیت به انسان میدهد این است که اینها برای خداست. اگر کسی در رژیمهای طاغوتی غیر اسلامی ـ انسانی فعالیت میکرد، این فعالیت، فعالیت برای طاغوت بود، اگر در راه رفاه هم بود، آن رفاه بیارزش بود؛ بلکه هر چه رفاه زیادتر بود، مسئولیت زیادتر بود. آنهایی که سالهای طولانی برای خدمت به طاغوت با این ملت ما آن کردند که همه میدانید زندگیهاشان بر فرض اینکه خیلی مرفه و طاغوتی بود، لکن هم در دنیا مارک طاغوتی و خیانت به جبهههاشان زده شد و هم در پیشگاه خدا که میروند به جزای خودشان میرسند. جزای بعض اشخاص در اینجا اصلاً امکان ندارد، مثل نصیری[1]و امثال اینها، که هزاران خانه را بیصاحب کردند و هزاران پدرها را بیپسر کردند و مادرها را بدون جوان؛ اینها آخر امر، آنقدری که بشر دستش میرسد، این است
که این را بکُشدش؛ اما این هزاران نفر را به کشتن داده یا کشته، کُشتن او کُشتن یک نفر در مقابل یک نفر است، نه در مقابل هزار نفر. اینها در آنجا، آنجایی که دار جزا هست ـ اینجا دار جزا نیست ـ در آنجایی که دار جزاست به حساب اینها رسیدگی میشود. اعمال خودشان هر چه باشد پایبند خودشان هست؛ یعنی، خود این عملی که دراینجا از هر کس انجام میگیرد، یک صورتی در آن عالَم دارد؛ اگر عمل صالح باشد، یک صورت خوب در آنجا دارد و اگر عمل جنایتکارانهای باشد، یک صورت بد در آنجا دارد. و ما که میرویم در آنجا، میرسیم به نتایج اعمال خودمان، اینطور نیست که مثل جریمههای اینجا باشد؛ ما اعمالمان در آنجا مجسم است، خود اعمالْ و اعمالمان گاهی آتش است و گاهی بهشت است. آنهایی که برای خدا عمل میکنند، رنج میبرند، زحمت میکشند، اینها اعمالشان در آنجا مجسم است و به آنها میرسد؛ آنجا که میروند اولاً در درگاه خدا با روی سفید میروند؛ با شرمساری وارد نمیشوند بر اولیای خدا و ثانیاً میروند دنبال آن اعمالی که داشتند، که در آنجا صورتهای بسیار نیکو[دارد]که ما اینجا تصورش را هم نمیتوانیم بکنیم. نعمتهای آخرت را اینجا هر چه دربارهاش بگویند یک بحث دنیایی است، هر چه صحبت بکنند از آنجا، بخواهند تشریح کنند آن را، یک بحث ناقص دنیایی است؛ آنهایی که بروند ان شاءاللّه میفهمند چه هست.
و من امیدوارم که این زحمتهایی که جوانهای ما میکشند،[پاداش]اینها نظیر[پاداش]همان جوانهایی[باشد]که در صدر اسلام زحمت میکشیدند و دنبال این نبودند که از مردم به آنها یک مرحبایی گفته بشود، یا یک اجرتی بگیرند. گاهی همین لشکرهایی که در صدر[اسلام]بودند و آنطور زحمتها را میکشیدند در تاریخ ثبت است که گاهی اینقدر فقیر بودند که در حال جنگ، شبانه روز با یک خرما زندگی میکردند، گاهی از این هم بدتر میشد، که یک خرما را این آدم میگذاشت دهنش، همین که احساس میکرد شیرینی را، از دهانش در میآورد میداد آن یکی، آن هم به آن یکی، آن به دیگری، و هکذا؛ ولی خدمت کردند برای اسلام، و اسلام را عظمت دادند و گسترش دادند و حالا رسیده است به ما، حالا نوبت ماهاست.
پاسدارهای ما، شما آقایان، همه، از اینکه مثلاً در اینجا جبران نمیشود هیچ ابداً افسرده نباشید، خوب، اعمالی که برای خداست جبران ندارد، مگر آنکه خدا[پاداش]بدهد. یک عمل صالحی که برای خدا باشد همۀ این دنیا هم جبران آن نیست. کوشش کنید که عملهایتان برای خدا باشد و وقتی که آنجا میروید با دست پر رفته باشید.
من امیدوارم که شماها در این خدمت بزرگی که میکنید، هم برادرها و هم خواهرها در آن حال رنج میبینند، من امیدوارم که تمام اینها در نامۀ اعمال شما در هر هفته یک دفعه خدمت امام زمان ـ سلام اللّه علیه ـ برسد و مشمول دعای آن بزرگوار باشید و همهمان انشاءاللّه باشیم و آخرش هم در محضر همۀ اولیا و در محضر خدا. امیدوارم که همۀ شما در آنجا روسفید باشید؛ همان طور که نهضت اسلامی را کوشش میکنید تا روسفید باشد.
الآن این کشور مال خود شماهاست؛ یک آقا بالاسر شماها ندارید که از خارج آمده باشد و بخواهد به شما حکومت کند. در ظرف این پنجاه سال همۀ ما در اسارت بودیم و همه دیدید، البته هر کس به مقداری که سنش زیادتر باشد زیادتر دیده است، که شماها از آن روزی که چشم باز کردید و توانستید یک مطلبی را بفهمید، شاید اولش قضیۀ سازمان امنیت بوده است. و من از اولی که این رژیم منحوس آمد روی کار، من همهاش را یادم هست، شما نمیدانید چه تلخیهایی از این رژیم این ملت شریف ما کشیده است. بانوان ما با چه زحمتها مواجه بودند؛ به اسم «تمدن»، به اسم «آزاد زنان آزاد مردان»، چه مصیبتهایی سر این زنها آوردند، با چه شیطنت و قساوت. مأمورهای آن وقت اصلاً منسلخ[2]شده بودند از انسانیت؛ یک حیوان جنگلی! بدتر از حیوان جنگلی، حیوان جنگلی هم اینطور نمیکند. اینها از یک حیوان جنگلی بدتر بودند، نسبت به زنهای محترمۀ ایران و مردها و جوانها، نسبت به همه؛ روحانیون، کاسبها، دانشگاهیها، همه، چه
کارها در زمان رضاخان شد، که شما اکثراً یادتان نیست و چه کارها هم در زمان این دومی شد، که بسیاریاش را همهتان یادتان هست. آن وقت مملکتی بود که از ما نبود؛ یک نوکری اینجا گذاشته بودند ـ مثل اینکه حالا هم یک نوکری در عراق[3]گذاشتند. یک نوکری هم در مصر[4]دارند ـ یک نوکری گذاشته بودند و این نوکر جلاد[5]همه چیزها هم در دسترسش گذاشته بودند و او هم هر کاری میخواست انجام میداد. جیب آنها را پر میکرد، و ملت ما را به فقر و فلاکت[میبرد]، حتی در خود تهران، این محلههای جنوب شهر و این «حلبیآباد»[6]و نمیدانم چی چی آباد و چی چی آبادها، که زندگیشان را لابد میدانید، فضلاً از آنهایی که در خارج از تهران بودند. تمام ثروت این ملت را به جیب امریکاییها و انگلیسها و زمان آن مردِکه به انگلیسها، بیشترش امریکاییها و به روسها و به همه، به جیب اینها کردند و جیبهای آنها را پر کردند و مابقیاش را هم به جیب خودشان و دارو دستۀ خودشان کردند. که حالا گاهی وقتها بعضی نقل میکنند برای من از کاخهایی که اینها دارند که چه کاخهای فلان و فلان هست و این ملت بیچارۀ ضعیف ما را، از تمام مواهب اولیۀ زندگی[محروم کرده بودند]. آب ـ مثلاً ـ در بعضی از نقاط ایران وجود ندارد! هنوز هم باز نتوانستند برایشان آب بیاورند. من که نجف بودم، یکی از تاجرهای خیّر کویت، که اهل ایران بود اصلاً، مکرر هر سال میآمد پیش من و میگفت که فلان دِه ـ بعضی دهات طرف فارس ظاهراً بود ـ آنجا آبشان از آب باران است! و این چیزی که درست کردهاند که جمع بشود آب باران در آن گاهی وقتها یک فرسخ از آنها دور است؛ زنها باید یک فرسخ راه بروند، کوزۀ آب را پر کنند بیاورند برای بچههایشان، آن هم کوزۀ آب باران! و در یک جایی درست کرده
بودند که میگفت دارد خراب میشود و شما اجازه بدهید که من بروم و از سهم امام کمک کنم و آنجا را درست کنم؛ خوب، ما هم اجازه میدادیم. وضع اینطور بود که یک آب انباری در یک فرسخی ـ مثلاً ـ بوده است، یا درست کرده بودند، و این بیچارهها از اینجا باید بروند آنجا و آب بیاورند. دیگر اسفالتی در کار نبود؛ نمیدانم طبیبی اصلاً در کار نبود. لابد این را شنیدهاید شما که بعضی از جاها به واسطۀ کم آبی و بیطبیبی بچهشان وقتی چشمش[به هم]میچسبید و میخواستند باز کنند، با بول این کار را میکردند! این مملکت «متمدن» ما بود که بنا بود یک سال ـ دو سال دیگر برسد به ژاپن یا بشود مثل امریکا! این مملکتی بود که هی میگفتند «تمدن بزرگ» و «دروازۀ تمدن بزرگ». مردم بیچاره را اغفال کردند و همه چیزشان را دادند به خارجیها و از همۀ مواهبی که، چیزهایی که در زندگانی نیاز اول بشر است، مثل طبیب، مثل بیمارستان، اینها را فاقد بودند؛ حتی در تهران، این بیچارههایی که در زاغهها نشستند، برای من نقل میکردند که پنجاه تا شصت تا پله باید بروند تا برسند به شیر آب و آب برای خودشان تهیه کنند. این مال آن زمان بود. آنها خوردند و بردند و مصیبتهایی برای مملکت ما به بار آوردند، که تا سالهای طولانی نمیشود جبرانش کرد. اگر همۀ ملت با هم دست بدهند، چندین سال طول میکشد تا جبران بشود.
من امیدوارم که همۀ ملت چنانکه از اول نهضت یک تحولی پیدا شده بود و بیدار شده بودند، حالا هم این بیداری انشاءاللّه محفوظ بماند و آن هوشیاری باقی بماند و با همان حال به پیش بروند، تا اینکه انشاءاللّه این کشور اصلاح بشود و اقتصاد این مملکت درست بشود، احتیاج ما به خارج از بین برود، و خودمان مستقلاً و آزاد زندگی کنیم.
از اموری که باید من تنبه بدهم این است که بسیار اشخاص هستند که افتادند توی بازار و توی دانشگاهها و توی کارگرها و همۀ قشرها و مردم را دارند سرد میکنند از این نهضتی که کردهاند؛ هی به گوششان میخوانند که این هم جمهوری اسلامی! چه کرد؟
کاری برای ما نکردند. میخواهند مردم دلسرد بشوند و اگر یک مصیبتی پیش آمد دیگر همراهی نکنند و حال آنکه شما کاری کردید که همۀ دنیا دارند میگویند که این معجزه بوده است. همین یک کار را اگر شما کرده بودید که این دزدها را، این آدمخوارها را، این خونخوارها را، این آدمکشها را، از مملکت خودتان بیرون کردید، همین کار از همۀ کارها بالاتر است. در صورتی که اینطور نیست که کاری نکرده باشند. الآن همه جا مشغول به کارهای اساسی هستند؛ خانهسازی و پاکسازی ادارات و ... . و شما هم که یک خدمت بزرگی به عهدهتان هست که آن خدمت را دارید میکنید. همۀ قشرهای ملت توجه داشته باشند که این شیطانهایی که وسوسه میکنند بیخ گوششان که چه شد و چه شد، اینها دشمن اسلام هستند، اینها دشمن خود ملت هستند، اینها میدانند چه شده است، نه اینکه نمیدانند! از آن که شده خیلی ترسیدند و میترسند از آن بدتر برایشان بشود و میشود انشاءاللّه. باید گوش نکرد به این حرفها. ما موظفیم که عمل کنیم به آن چیزی که خدای تبارک و تعالی فرموده است؛ اگر نتیجۀ خوب حاصل شد، که «الحمدللّه» هم آخرت به ما رسیده، هم دنیا و اگر ما نتوانستیم به نتیجه برسیم، آخرت را داریم «الحمد للّه» ...
2 - کنده، جدا شده.
3 - صدام حسین، رئیس جمهور عراق.
4 - محمد انور سادات، رئیس جمهور مصر.
5 - محمدرضا پهلوی.
6 - بخشی از نواحی جنوب شهر تهران و محلات فقیرنشین که ساکنان آن به علت نداشتن خانه و مسکن، با تعبیۀ حلبهای خالی روغن و امثال آن، سرپناههایی برای خود میساختند. مجموعۀ این سرپناهها به حلبیآباد مشهور شد. برخی شهرهای دیگر نیز وضعی مشابه تهران داشتهاند.