صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تشریح وظایف ارتش در نظام اسلامی
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تشریح وظایف ارتش در نظام اسلامی
-
حضار
حضار: دانشجویان دانشکدۀ افسری
بسم اللّه الرحمن الرحیم
از این مسرورم که در روز 15 خرداد که دیدید و دیدیم بر ملت ما چه گذشت، و برای چه این ملت پایمال شدند ـ و امروز هم 15 خرداد است و میبینم که شما امید آتیۀ ملت در اینجا با هم مجتمع هستیم ـ چند دقیقهای صحبت کنیم و مطالبی که گذشته است و انشاءاللّه، میگذرد در میان بگذاریم.
این کلماتی که این آقا گفتند، مضمون یک آیۀ نیم سطری است که راجع به مؤمنین، خدای تبارک و تعالی میفرماید که اگر کسی بخواهد خودش را بفهمد که مؤمن است، یک میزانی خدای تبارک و تعالی قرار داده است که با او میتواند بفهمد که این مؤمن و مسلم است:اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماءُ بَیْنَهُمْ؛[1]وقتی با اجنبیها مواجه میشوند با شدت و کوبندگی مواجه میشوند، وقتی بین خودشان هستند با رحمت و عطوفت مواجهند.
من از اول آمدن رضاخان به تهران و کودتا کردن تا حالا شاهد مسائلی که بر این ملت گذشته است تا حدودی بودهام. در زمان رضاخان، سرکوبی هر چه بود سرکوبی ملت بود. زمان پسرش هم همینطور نسبت به ملت خودشان با شدت و قدرت شیطانی عمل میکردند و سرکوب میکردند ملت را، سرکوب میکردند دانشگاه را. آن وقت دانشگاه نبود ولکن محصلین را سرکوب میکردند، علمای اسلام را. بین خودشان بعکس آنکه
خدای تبارک و تعالی میفرماید، بین خودشان شدت بود. خداوند میفرماید بین خودشان عطوفت است، لکن در زمان این دو نفر، بین خودشان؛ یعنی، در وطنشان و بین ملتشان شدت و کوبندگی بود.
وقتی که این قوای ثلاث ـ انگلستان و شوروی و امریکا ـ از سرحدّات ما آمدند و هجوم کردند به ایران، از قراری که گفتند، یکی از صاحبمنصبهای آن وقت گفته بود ـ یعنی، رضاخان از او پرسیده بود ـ که مقاومت چقدر بود. گفته بود: سه ساعت. آن هم دروغ گفته بود. بعد، گفته بود: چرا این جور شد؟ گفته بود: این هم مهم بود. اینها که آمدند من خودم شاهد این بودم از سرحدّات، وقتی که این اجنبیها وارد شدند در تهران، صاحبمنصبها گذاشتند و فرار کردند؛ یعنی، تمام پادگانها را رها کردند. سربازها را من میدیدم که توی کوچهها، توی خیابان، سرِخود دارند میگردند و حتی چیزی هم که بخورند نداشتند. یک شتری عبور میکرد، قافلۀ شترهایی عبور میکردند، مثل اینکه خربزه بود؛ اینها که میافتاد از رویشان، اینها حمله میکردند که بخورند و صاحبمنصبهایشان بارهایشان را بستند و فرار کردند. این وضع ما[بود.]نه، خوب نمیتوانیم بیان کنیم مسائل را. اما این اجمالی بود از ارتش آن روزی ما و همینطور شهربانیمان و همین طور ژاندارمریمان. اینها بعکس آنکه در قرآن است، «اشدّاء» بودند بر خود مردم. خدا میفرماید که مؤمنین «اشدّاء»ند بر کفّار، اینها اشدّاء بودند بر خودیها و آن اشخاصی که در مملکت خودشان بود[ند]، بر مسلمین.
من باز این ناراحتی که برایم پیدا شد، در ملاقاتی که محمدرضا با یکی از رئیسجمهورهای امریکا بود ـ گمان میکنم جانسون بود ـ من آن تلخی در ذائقهام باز مثل اینکه هست، که میدیدم این آدمی که وقتی در ایران است با مردم آنطور رفتار میکند، آنطور سرکوب میکند مردم را، آنجا جلوی میز آن رئیس جمهور ایستاده بود و او عینکش را برداشته بود به او نگاه نمیکرد. از این طرف، نگاه میکرد و این مثل یک
بچۀ مکتبی. آن وقت من تشبیهش کردم به یک بچه مکتبیهای زمان سابق که مقابل معلّمشان، که خیلی از او میترسیدند و وحشت داشتند. یک همچو صحنهای بود. من اینقدر ناراحت شدم که تلخیاش الآن هم وقتی فکر میکنم، در ذائقهام هست که ما مبتلای به چه وضعی بودیم. چه اشخاصی بر ما حکومت کردند. و چه اشخاصی بر این ملت حکومت کردند. اشخاصی که در مقابل اجنبیها و کفار آنطور بودند و در مقابل ملت خودشان، آنطور سرکوبی میکردند.
شما که برای آتیۀ این مملکت انشاءاللّه، امید هستید، باید همین دستوری که از جانب خدای تبارک و تعالی، برای شناخت مؤمن وارد شده است، مدّ نظرتان داشته باشید. با ملت خودتان، با ملت مسلم رحیم باشید، لطیف باشید، رئوف باشید. در مقابل اجانب، توفنده و کوبنده باشید، عکس زمان رژیم سابق و مثل زمان صدر اسلام. صدر اسلام وقتی که مسلمین مواجه میشدند با کفار، طوری رفتار کرده بودند با آنها، که از قراری که گفته میشود، بین آنها معروف شده بود که این عربها آدم را میخورند. بین خودشان آنطور رئوف و مهربان بودند که سردار بزرگ، مالک اشتر، از بازار عبور میکرد. یک کسی نشناخته، به او فحّاشی کرد. ایشان هم سرش را زیر انداخت و رفت. کسی به او گفت که تو شناختی این را؟ گفت: نه. گفت: این مالک اشتر است. دوید، دنبالش دوید. دید که رفته توی مسجدی و ایستاده، نماز میخواند. آمد پیشش عذرخواهی. گفت: نه، عذرخواهی نکن، من آمدم اینجا نماز بخوانم و برای تو طلب مغفرت بکنم از خدا. این تربیت اسلامی است.
اگر ارتش ما، که امید یک ملت است، به ادب اسلامی درآیند، امکان ندارد که یک هجومی بر آنها بشود، متزلزل بشوند؛ برای اینکه تزلزل مال آن است که ایمان ندارد. اینکه ایمان دارد متزلزل نیست. اگر ادب اسلامی در بین ملت ما متحقق بشود؛ همۀ قشرها یک قشرهای اسلامی بشوند، آسیب دیگر در این ملت تحقق پیدا نخواهد کرد،
آسیبپذیر نخواهند شد. کوشش کنید که در این دانشکدهها و دانشگاهها که هستید، ایمان را در خودتان تقویت بکنید. ایمانی که هم در اینجا شما را شرافتمند میکند و هم در پیشگاه حق آبرو دارید و با آبرومندی وارد میشوید به حق تعالی.
کوشش کنید که عادت بدهید خودتان را بر اینکه با اهالی کشور خودتان حکمفرمایی برخلاف حق نکنید. رحیم باشید. اگر یک کسی هم خلاف کرد، شما به طور خشونت با او عمل نکنید. به قانون باید عمل بشود، همان طوری که سربازهای صدر اسلام بودند و با عدد کمی، فتحهای بزرگی کردند. سرّ اینکه این عدد کم به امپراتوری ایران غلبه کرد، این بود که آنها ایمان داشتند. از روی ایمان و با این روحیه، که ما اگر هم کشته بشویم شهید هستیم و پیش خدا میرویم و آبرومندیم، اقدام میکردند و آنها به این مبانی اعتقاد نداشتند و با زور آورده بودند آنها را برای جنگ و با فشار آنها آمده بودند برای جنگ و وقتی که وضع اسلام را میدیدند، ایرانیها وقتی دیدند که لشکر اسلام وقتی آمد اینجا، یک وضع دیگری دارد، غیر امپراتوری ایران است، مردم اقبال کردند به آنها. این سرّ پیروزی مسلمین شد بر آن لشکر مجهّز ایران و همین طور در روم. همین طور اگر ما ارتشمان یک ارتش صحیح اسلامی ـ ملی بود نمیتوانست کسی از خارج به ما تحمیل بشود. اینکه مستشارهای امریکایی بر ما تحمیل شد، برای اینکه سردمدارهای آن وقت همهشان از آنهایی بودند که ایمان اصلاً نداشتند و هر چه میخواستند، میخواستند یک روزگاری را با خشونت به مردم بگذرانند و یک نوایی هم در اینجا با دله دزدی و امثال ذلک پیدا بکنند.
اگر امروز بخواهد امریکا یا شوروی یا هر کس برای شما یک مستشاری بفرستد، خود شما جلویش را میگیرید و خود شما مانع میشوید. اگر یک صاحبمنصبی هم ـ فرض کنید ـ یک سرلشکر یا ارتشبدی هم بخواهد یک همچو کاری را بکند، خود سربازها و خود درجهدارها و خود افسرهای زیردست زیر این بار نمیروند و جلوگیری
میکنند؛ برای اینکه متحوّل شدهاند این جوانهای ما، ارتشیهای ما متحوّل شدهاند به یک چیز دیگری. غیر زمان سابق است. اینها حالا یک موجود دیگری شدهاند.
برادرهای من، اگر بخواهید آبرومند بشوید در دنیا و آخرت و شرافتمند زندگی کنید، باید با قدرت و شدت، در مقابل دیگران بایستید و در بین خودتان رحیم و رؤوف و دوست باشید. اگر یک ارتشی پشتوانۀ ملی نداشته باشد، مثل همان ارتش سابق میماند که اینها میدیدند که چنانچه صاحبمنصبها میدیدند که اگر در تهران هم بخواهند بمانند و وضع اینطور باشد، خود مردم آنها را چه خواهند کرد و لهذا، چمدانها را بستند و فرار کردند. اما شما ان شاءاللّه، پشتوانۀ ملت را دارید. شما عددتان فرض کنید چند هزار باشد، لکن پشتوانهتان سی و چند میلیون است، همۀ مردم است. ارتش، ارتش مردمی است، نه ارتش طاغوتی که سرکوب کند؛ ارتشی است که با مردم زیر یک سقف جمع میشوند و مردم برای آنها تظاهرات میکنند و اینها هم برای مردم تظاهرات میکنند. این یک چیز تازهای است که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کرده و این را حفظش کنید. این پشتوانه را حفظ کنید که این پشتوانه آنچنان قدرتی به شما خواهد داد که یکیتان در مقابل صد تا، در مقابل چند صد تا خواهید بود. وقتی شما خودتان را در آن طرف مواجه با دشمن دیدید، در این طرف مواجه با ناراضی دیدید، نمیتوانید خودتان را حفظ کنید. ارتشی که ملت از آن ناراضی است، ارتشی که میبیند ملت پشت به او کرده، اگر یک دشمنی از آن طرف بیاید، پناهگاه دیگر ندارد این. این نمیتواند دیگر مقاومت کند، به خلاف ارتشی که میبیند آن طرف دشمن است و این طرف بیست و چند میلیون، سی و چند میلیون دوست است و پشتیبان اوست. همان طوری که او در میدان جنگ، دارد جنگ میکند، اینها هم بزرگ و کوچکشان، زن و مردشان دنبال او جنگ میکنند. یک همچو ارتشی پیروز است. سعی کنید این طوری باشید.
آیا آن 15 خرداد بهتر بود که ارتش ما به جان مردم ریخت و همین ملت بیچاره را
آنطور قتل عام کرد یا این روز 15 خرداد و سالروز 15 خرداد که شما با ملت در آغوش هم هستید و آمدهاید با هم صحبت میکنید؟ حفظ کنید این موهبت الهی را. این یک موهبت الهی است که خدا به ما داد که ارتش و ملت و ژاندارمری و ملت و پاسدار، همه با هم دوست باشند و با هم در مکروهات و در خوشیها شریک باشند. ارتش هماهنگی داشته باشد با ژاندارمری و پاسدار. پاسدار هماهنگی داشته باشد با ارتش و ژاندارمری. ژاندارمری هم همینطور. همۀ قوای انتظامی اینطور باشند که هماهنگ باشند؛ بخواهند با هم کار را انجام بدهند. اگر بنا باشد که پاسدارها از یک طرف بکِشند و ارتش از یک طرف و ژاندارمری از یک طرف و شهربانی از یک طرف، این یک مملکتی میشود که لازم هم نیست از خارج به این یک آسیبی برسد، خودش آسیب دیده است و خودش مثل خربزۀ کرمو میماند که از باطن خراب است. شما که رمز پیروزیتان را دیدید و دیدید که به همۀ قدرتهایی که پشتوانۀ این قدرت شیطانی بود پیروز شدید و دیدید که رمزش این بود که ایمان داشتید و «اللّهاکبر» همراه شما بود و وحدت داشتید و همه یک وجهه داشتید. اینطور نبود که یکی از این راه برود و یکی از آن راه برود، همه از یک راه میرفتید. ملت و آن ارتشی که آن پایینهایشان که مؤمن بودند و ژاندارمری و اینها همه ملحق شدند به هم و همه یک راه رفتند و همه هم ایمان داشتند. هیچ در آن وقت مطرح نبود که من میخواهم یک منصبی پیدا کنم، همه روی ایمان به خدای تبارک و تعالی، و فریاد «اللّهاکبر» و اینکه ما جمهوری اسلامی میخواهیم، این رمز پیروزی شماست. این سند پیروزی ملت ایران است؛ پیروزیای که ملت ایران نمیداند در خارج کشور چه نظری به ایران دارند. باز، ملت ما نمیداند که آنجا بیشتر از خود ایران احترام به ما میگذارند، احترام به ملت میگذارند، آنها که در خارج هستند و زیر بارهای ستمگران هستند، میفهمند که ما چه کردهایم و ملت ما چه کرده است و چه شده است.
باید همه همان طوری که از اول، آن رمز را خدای تبارک و تعالی تعلیمشان کرد و با
الهام خدای تبارک و تعالی، همه با هم مجتمع شدند و با یک ایده و با یک حرکت، حرکت کردند و همۀ بساط را به هم زدند، این رمز را باید نگه داشت. اگر بنا باشد که شما خیال کنید ما حالا پیروز شدیم و دیگر باید برویم سراغ کارهای خودمان، نه، ما پیروز نشدهایم، باز ما مورد تهدید اقتصادی و نظامی بزرگترین امپراتوریهای دنیا هستیم و آن امریکاست که قضیۀ رئیس جمهور نیست، قضیۀ امپراتوری است، قضیۀ استبداد است. ما الآن در مواجهه با یک همچو قدرتی هستیم و سایر قدرتها.
ما در این طرفمان یک قدرت واقع شده، آن طرف یک قدرت، آن طرف یک قدرت و همه هم میخواهند که وضع ایران را از اینکه هست به هم بزنند. ما پیروز نیستیم الآن. پیروزی ما آن روزی است که ایران و انشاءاللّه، سایر ممالکی که مستضعفین دربند هستند، همه رها بشوند و این ریشههای فاسدی که بین مردم افتادهاند و میخواهند آنها را از جمهوری اسلامی و از اسلام دلسرد کنند اینها هم با قدرت شماها از بین بروند. آن وقت پیروز هستیم و آن وقت هم باید با هم باشیم.
مسلمین به حسب دستور خدای تبارک و تعالی، «ید واحده»[اند]نه دو تا دست،ید واحده علی من سواهم.[2]همه مثل اینکه یک دست، باز دو دست هم نفرموده است؛ برای اینکه دو دست هم ممکن است این از این طرف برود، آن از آن طرف. نه، دست واحد، همهشان مثل دست واحد میمانند. مسلم اینطوری است و اگر مسلمین اینطور باشند که آنطور وحدت با هم داشته باشند، که مثل یک دست باشند، ید واحده باشند، این دیگر آسیببردار نیست. آسیب از داخل خود آدم، داخل خود ملت و کشور بر ما وارد میشود و بر شما. از خارج هیچ ترسی نداشته باشید، از داخل خودمان بترسید. از اینکه با توطئهها شماها را از هم جدا کنند و شماها را از پاسدارها و پاسدارها را از شما و ژاندارمری را از دیگران و شهربانی را از دیگران و ملت را از آنها. این آسیب یک آسیب
بزرگی است که خود به خود، ما تحلیل میرویم، ولو اینکه از خارج هم به ما حملهای نشود و نمیشود، این آسیب، آسیب مهمی است.
شیاطین شروع کردند، از اینجا شروع کردند. آن هیاهوی خارجی[را]احتمال بدهید که برای اغفال ما از داخل باشد؛ آن هیاهو که در خارج میکنند و آن تهدیداتی که از خارج میکنند، احتمال بدهید که برای این باشد که ما جهت را گم کنیم و متوجه به خارج بشویم، از داخل غفلت بکنیم. از داخل غفلت نکنید و از وسوسههایی که در داخل واقع میشود، در داخل ـ مثلاً ـ پادگانها، در داخل ارتش و ژاندارمری، که مانع میشود از اینکه یک نظم صحیحی در کار باشد، از این بترسید، از اینکه بین خود ارتش اختلاف باشد و آن بگوید: صاحبمنصب اوست، این بگوید: او، وآن بگوید: او، که هرج و مرج درست بشود. از این بترسید که یک ارتش را متزلزل میکند، نظام از دست گرفته میشود.
ارتش اگر نظم نداشته باشد ارتش نیست و شیاطین که ممکن است نفوذ کرده باشند هم در ارتش، هم در ژاندارمری و هم در سایر قوای انتظامی و غیر انتظامیه، آنها در هر جا به یک صورتی دامن میزنند به اینکه نظم را از ارتش و ژاندارمری و سایر قوای انتظامیه بگیرند و در باطن خود ارتش، هرج و مرج ایجاد کنند. اگر یک ارتشی با هرج و مرج بخواهد مواجه باشد و بپذیرد این هرج و مرج را، معنایش این است که ارتش نیست. هیچ امکان ندارد که او بتواند با یک قدرتی ـ هر چه هم[کم]باشد ـ مقابله کند. اگر نتواند ارتش خودش را اصلاح کند و قدرت خودش را و پیوند خودش را و نظمی که در باطن باید باشد، این را ایجاد بکند، این نمیتواند در مقابل غیر ـ هر غیری باشد ـ مقاومت کند.
اینهایی که میآیند به جوانها از راه دلسوزی میگویند که چرا باید شما ـ مثلاً ـ[اطاعت کنید]، این مثل زمان طاغوت میماند که شما اطاعت کنید، خیر، این مثل زمان امیرالمؤمنین میماند اطاعت از طاغوت بد است، نه اطاعت از ارتشی که مال اسلام است.
اطاعت از یک فرماندهی که فرمانده اسلام است، واجب است به حسب حکم اسلام؛ تخلّف حرام است. طاغوت برای طاغوتیاش بد بود، نه برای نظمش. اگر شما بخواهید که به هم بزنید اوضاع را و یک دسته جوان نپخته و بیتفکر بیایند در اینجا و بخواهند به هم بزنند اوضاع را، تمامتان آسیبپذیر خواهید شد، نه فقط صاحبمنصبها؛ خیر، همه آسیبپذیر خواهید شد. اگر بنا باشد درجههای بالا، البته آنهایی که انشاءاللّه، اسلامی هستند و میشوند، اینها از آنها اطاعت نکرد[ند]و از فرماندۀ کل قوا اطاعت نکرد[ند]، اگر بنا شد یک همچو چیزی باشد، هیچ وقت نمیتواند ارتش، ارتش باشد. زمان حضرت امیر هم اطاعت واجب بود بر ارتش نسبت به فرماندار. حکم اسلام است. البته فرماندار هم باید با نظر طاغوتی نگاه نکند به آنها، با نظر عطوفت، مهربان باشد. باید همۀ شما قوّۀ واحده باشید،ید واحده علی من سواهم. باید همۀ شما نظم را حفظ کنید. همۀ قوای انتظامیه نظم را در باطن خودشان حفظ کنند تا یک ارتش صحیح باشد، یک ژاندارمری صحیح باشد، یک سپاه پاسداران صحیح باشد.
اگر بنا باشد که سپاه پاسداران به طور هرج و مرج کار بکنند، هر که، هر جا چهار نفر باشد برود به مردم تعرّض بکند و مال مردم را ـ خدای نخواسته ـ بگیرد، این پاسدار اسلام نمیشود، این طاغوت است به صورت دیگر درآمده. مگر طاغوت چی بود؟ طاغوت همین بود که جان و مال مردم در امان نبود در زمان او. اگر بنا باشد که جان و مال مردم در این زمان هم از قوای انتظامیه در امان نباشد، این همین طاغوت است، منتها با صورت دیگر آمده بیرون و طاغوتی که به صورت مسلم بیرون بیاید، خطرش از آن طاغوت بدتر است. این منافق است. عذاب منافقها بیشتر از عذاب کفار است.
سعی کنید همهتان، همۀ قوای انتظامیه سعی کنند که هماهنگ بشوند، سعی کنند که به آن موازینی که در ارتش هست، موازینی که در سپاه پاسداران هست، موازینی که در سایر قوای انتظامیه هست، عمل بکنند. خیال نکنند که اطاعت از مافوق طاغوتی است.
خیر، اطاعت از مافوق در جمهوری اسلامی و در لشکر اسلام، حکم اسلام است، حکم خداست. اطاعت از فرماندهان، که به یک تعبیر «اولیالامر» هستند، این در قرآن واجب شمرده میشود و واجب است این. این جوانهای دلپاک و صاف ما گول نخورند از شیاطینی که میآیند با آنها صحبت میکنند. هر که با شما صحبت کرد راجع به بینظمی و بیاطاعتی، دنبالش نروید، ببینید این کی است و از کجا آمده و الهام از کجا میگیرد. بدانید که این الهام از غیر مسلمین میگیرد، این الهام از اشخاصی میگیرد که نمیخواهند و نمیتوانند ببینند که یک کشوری روی پای خودش ایستاده و میایستند. شما الآن مورد حسادت همۀ اجنبیهایی[هستید]که میخواستند ایران را و میخواهند ایران را ببلعند، شما مورد حسادت آنها هستید. آنها توطئه میکنند که شما را از هم جدا کنند. پاسبانها را از ژاندارمری، ژاندارمری و پاسبان را از ارتش و ارتش هم بین خودشان از هم گسیختگی پیدا بکنند. اگر اینطور باشد، خطر برای همهتان هست.
من دعا میکنم که همۀ شما انشاءاللّه و همۀ ملت ایران و همۀ قوای انتظامی سلامت و سعید باشند، و همه با هم هماهنگ باشند و حفظ مراتب را بکنند و انشاءاللّه شماها که در تحصیل هستید، خودتان را مجهّز کنید برای خدمت کردن به کشور خودتان، خدمت کردن به اسلام که آن هم خدمت به کشور است و انشاءاللّه، با قدرت، ملت ما پیش برود و از این حرفهایی که در خارج و داخل گفته میشود هراس نداشته باشد.
والسلام علیکم و رحمةاللّه