صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان توطئۀ امریکا، ایجاد آسیب از درون انقلاب ـ تبیین وظیفه ملت
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع توطئۀ امریکا، ایجاد آسیب از درون انقلاب ـ تبیین وظیفه ملت
  • حضار حضار: دانشجویان پیرو خط امام مستقر در لانۀ جاسوسی

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

نفع دشمنان در آسیب‏پذیری انقلاب

خداوند شما جوانها را که متعهد به اسلام و در خدمت اسلام هستید، حفظ کند و توفیق شما را هر چه بیشتر برای رسیدن به هدفهای اسلامی[افزون کند]. آنچه که من می‏فهمم و احتمال زیاد می‏دهم این است که امریکا نه دخالت نظامی در ایران می‏خواهد بکند و نه حصر اقتصادی. اگر هم حصر اقتصادی بکند، ناجح[1]نمی‏شود. خودش هم می‏داند. لکن از راه اساسیتر پیش آمده، و آن راه این است که ما را از باطن خودمان آسیب‏پذیر کند و ما را بگنداند از باطن خودمان. از اول هم اینها بناشان بر همین معناست. شاید در انقلابهایی که واقع می‏شود آنهایی که می‏خواهند نفع ببرند یا ضرری کشیدند که می‏خواهند جبران کنند، نقشه‏هایشان این باشد که خود انقلاب را در باطن خودش آسیب برسانند.

مطالعات کارشناسان استعمار در مشرق زمین

الآن همۀ دستها در کار این معنا هست. شاید این صحبتهایی که در خارج می‏کنند به اینکه ما دخالت نظامی می‏کنیم، یا حصر اقتصادی می‏کنیم، شاید برای این معنا باشد که اذهان ما را منصرف کنند به آن طرف، و از آن چیزی که در کشور خودمان دارد می‏گذرد غافل کنند. شما غافل از این شیاطین نباشید که اینها مطالعه کرده هستند. ماها تازه وارد این
میدانها شدیم. شماها تازه وارد این میدانها شدید. و به حسب آن حس انسانی هم که دارید آن شیطنتهایی که اینها در آن هستند کمتر وارد هستید. اینها مطالعه کردند، نه ده سال و نه صد سال، در طول تاریخی که راه پیدا کردند به شرق، مطالعه کردند. نه مطالعه فقط کشورها را، یعنی مخازن اینجاها را، این هم یک مطالعۀ طولانی بر آن شده است. قبل از اینکه این اتومبیل و طیاره و اینطور مسائل پیدا بشود، اینها کارشناسهاشان را می‏فرستادند در شرق و وجب به وجب مثلاً این مملکتها را گردش می‏کردند. با شتر می‏رفتند این بیابانها را؛ با قافله‏ها می‏رفتند این بیابانها را گردش می‏کردند و هر جایی که یک چیزی پیدا می‏شد یادداشت می‏کردند. نقشه برمی‏داشتند. این یک سری کارشان بود که بفهمند در کشور شما چه دارد. مخازن شما چی هست. این مالِ حالا نیست. این مالِ از سابق که راه باز کردند دنبال این قضیه هستند. و یک مطلب دیگری که شاید به آن بسیار اهمیت می‏دادند این بود که مطالعه در حال مردم ایران بکنند یا مردم شرق بکنند. حالا ما ایران مورد بحثمان است. این عشایر ایران، عشایر بختیاری، عشایر خوزستان ـ خیلی عشایر دارد ایران ـ توی این عشایر، اشخاصی می‏فرستادند برای مطالعه که اینها چه جور وضعی دارند. چطور می‏شود اینها را تحریک کرد. چطور می‏شود اینها را از تحرک بازداشت. این
[ها]مطالعات طولانی کردند در این باب و در افراد دیگر، غیرعشایر. مطالعات دارند، احزاب را چه جوری باید درستش کرد و چه جوری به جان هم انداخت. مطالعات اینها زیاد است. و ما باید الآن تمام توجهمان را به این مطلب[بکنیم]که اینها الآن نقشۀ این معنا را دارند طرح می‏کنند و مشغول این معنا هستند که در خود ایران افراد را، جمعیتها را به جان هم بریزند و بعد منعکس کنند به اینکه این ایران، یک جمعیتی هستند که نظمی تو[ی]آنها نیست، حکومتی ندارند. الآن اگر ملاحظه کرده باشید این روزنامه‏های خارج را ـ که ماحصلش پیش من می‏آید هم خود آنها، و روزنامه‏نویسهاشان، هم اینهایی که مربوط به آن دستگاه سابق بودند، این مسائل را هی می‏گویند، الآن معلوم نیست که مرکز قدرت کجا هست. الآن معلوم نیست که ایران چه، کی ایران را دارد تنظیم می‏کند امورش را. کی دارد این قافله را می‏برد؟ هی اول به طور
تردید، معلوم نیست قضیه چیست. بعد هم اینکه، یک مملکتی هست که این همین چند روز، همین چند وقت نفسهای آخرش را دارد می‏کشد. بختیار در یکی از نوشته‏هایی که، شاید دیشب من دیدم یا صبح دیدم، که دارد که «خمینی دارد آن نفسهای آخر را می‏کشد و این کشور چه می‏شود». اینها بنای این دارند که در باطن خود ما، با دست خود مردم، خود اینجا یک صورتی را پیش بیاورند. یک حالی را پیش بیاورند، و آن حال اینکه منعکس کنند در خارج که هیچ نظامی در ایران حکمفرما نیست. هیچی نیست در هیچ جای ایران. در ارتش ایران نظام نیست. در پاسبانهای ایران نظام نیست. در ژاندارمری نظام نیست. در هیچ جا یک نظمی تو
[ی]کار نیست، که روی این زمینه اگر یکوقتی بخواهند که دخالت نظامی بکنند، موجه باشد. یعنی به این معنا که بگویند که یک مملکتی است که آزادی برایشان زود است. حالا اینها رشد اینکه آزادی را قبول کنند، ندارند. استقلال هم برایشان زود است. به مردم خارج با قلمهای مسموم هم که دارند هی اضافه‏اش می‏کنند که ببینند، آزادی داده شده است به این مملکت و هرج و مرج در مملکت هست، الآن همه چیزش به هم ریخته است، و بعد موجه بشود این. برای اینکه اگر یکوقتی یک دخالتی بخواهند بکنند، در خارج بگویند که خوب، یک ملتی بوده است که باید حفظش کرد، و این ملت که باید حفظش کرد، نظم ندارد. با بی‏نظمی دارد تباه می‏شود. ما سرپرستی می‏خواهیم بکنیم از این ملت. رشد ندارد، محتاج به قَیم است.

سیلی دشمنان از اسلام

ملت ما امروز باید فکر این مطلب باشند و قویاً فکر این مطلب باشند. از خارج نترسید تا داخل یک آسیبی نبیند، از خارج نباید ترسید. از داخل بترسید.

شما ببینید در هر قدمی که برداشتیم و ملت برداشت برای تحکیم حکومت، در آن قدم شروع شد به مخالفت. می‏خواستند مردم رأی بدهند برای جمهوری اسلامی، برای مردم بود، مردم می‏خواستند[رأی]بدهند، یک دسته‏ای که می‏خواستند نشود این مطلب، افتادند به این طرف و آن طرف، برای اینکه جلوگیری کنند از جمهوری اسلامی.
حتی بعضی از صندوقها را شکستند. بعضی جاها را آتش زدند با قوای خودشان. با اسلحه جلوگیری کردند از رأی دادن. آن قدم را ملت پیش برد و آنها مفتضح شدند، ولی دست برنداشتند.

بعد که بنا بود که قانون اساسی تدوین بشود، آنهایی که ارباب قلم بودند با قلم شروع کردند اشکال تراشی که نه حالا، چی هست. بعضیها می‏گفتند همان قانون سابق باشد. بعضی می‏گفتند خوب، آن قانون باشد، بعضی از موادش را تغییر بدهیم. و برای تعیین خبرگان کارشکنی شروع کردند. بعد که مجلس درست شد، باز این قدم هم ملت پیش رفت و خبرگان خودش را تعیین کرد. در طول مدتی که آنها مشغول بودند به بررسی قانون اساسی، اینها هم مشغول بودند به اینکه اشکال کنند این ملی نیست. یک چیزی که خود ملت تعیین کرده، این را می‏گفتند ملی نیست. باید حتماً موافق میل یک اقلیتی باشد تا ملی بشود. همین طور تا آن وقتی که بنا بود رأی بدهند مردم به خود قانون اساسی، شروع کردند باز کارشکنی. کارشکنیها از اطراف. حالا که می‏خواهد ملت رأی بدهد به قانون، به رئیس جمهور، حالا می‏بینند این قدم هم اگر پیش برود، یک قدم دیگر هم پیش برود، استقرار حکومت زیادتر می‏شود، شروع کردند به کارشکنی. غائله‏ای در تبریز، یک غائله در قم، در تهران، در همه جا. می‏خواهند نگذارند که این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. منتها از اول شروع کردند، و اینها همین‏طور قدم[به]قدم. هر قدمی ملت پیش برد آنها قدم بعد را شروع کردند. مأیوس نشدند.

اخلال در روند انتخابات ریاست جمهوری

الآن هم مأیوس نیستند، آنها که نگذارند این رئیس جمهور که، مردم خودشان باید تعیین کنند، نگذارند تعیین بشود. 124 نفر بیایند و داوطلب بشوند برای رئیس جمهور، معلوم است معنایش چیست. 124 نفری که مردم اکثرشان را نمی‏شناسند. شاید ده تاشان را بیشتر مردم نشناسند. تویشان اشخاصی که بی عقل هم هست، می‏گویند هست. من نمی‏دانم، اما می‏گویند اشخاص منحرف هم هست. این برای چی. صد و بیست و چند
نفر کاندیدا، واقعاً اینها اعتقادشان است؟ احتمال این را می‏دهند که پیش ببرند؟ احتمال می‏دهند که یک جمعیت زیادی به آنها رأی بدهد نه ، می‏خواهند اخلال کنند. اخلال است. این خود اخلال است. یک مملکتی، صدو چند نفری رئیس جمهور می‏خواهند بشوند. صدو چند نفر آدمی که بعضیهاشان مثل اینکه مثلاً، بار فروشند. یک همچو مسائلی تو آن هست. من نمی‏دانم. درست نمی‏شناسم من. این خودش یک نحوه اخلالی است که در یک کشوری، صد و بیست و چند نفر، اینها داوطلب بشوند، برای اینکه می‏خواهم رئیس جمهور بشوم و بعد هم خواهید دید که در این مثلاً تبلیغاتی که باید بکنند، خواهید دید که چه گروههایی تبلیغات می‏کنند. نه از باب اینکه برسند به رئیس‏جمهور. از باب اینکه نگذارند رئیس‏جمهوری پیدا بشود، و لااقل اخلال کنند به اندازه‏ای که منعکس کنند در خارج که اینها یک همچو جمعیتی، ایران یک همچو کشوری هست.

صد و بیست و چند نفر می‏خواهند رئیس‏جمهور بشوند و همه هم به جان هم ریختند. و بعد هم خواهید دید که اینها چه بساطی سر هم درمی‏آورند. اینها همه اخلالگری هست، و ما از این مسائل، شاید اکثر جوانهای ما از این مسائل غافل باشند. و بعد خدا می‏داند که در قضیۀ مجلس شورا چه خواهد شد. و مانده آنکه بدتر از همه است برای اینکه، حدود مثلاً فرض کنید، دویست نفر می‏خواهد وکیل بشود. این شاید چندین هزار نفر خودشان را منتخب کنند. رئیس[جمهور بشوند]، می‏خواهند نگذارند یک مطلبی بشود. یکوقت این بود که ـ یک اشخاصی ـ ما مواجه با یک اشخاصی بودیم که اینها واقعاً راه را، راه ما را راه صحیح نمی‏دانستند. خودشان یک راه صحیحی داشتند. خوب، یک چیزی بود. می‏نشستند صحبت می‏کردند که این راه درست است یا آن درست. یکوقت این است که قضیه این نیست. قضیه این است که اینها از یک نقطه می‏ترسند و آن اسلام است و از یک جمعیت می‏ترسند. آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند، آنهایی که در راه اسلام فعالیت می‏کنند. این سیلی که این ابرقدرتها از ایران خوردند، از اول عمرشان تا حالا نخورده بودند این سیلی را.

هراس دشمنان از پیروزی انقلاب

جنگ جهانی، جنگ بود بین دو تا قدرت بزرگ. یک قدرت این طرف بود، یک عده‏ای از دولتها این طرف بودند. یک قدرت آنطور آن طرف بود و یک عده‏ای از قدرتمندها آنجا با توپ و تفنگ و چیزهایی که آن وقت بود به جان هم ریختند. هم در جنگ اول، من هر دویش را یادم است، و شماها نبودید. آن وقتها هم در جنگ اینطور بود که دو تا قدرت بودند که مقابل هم ایستاده بودند، و زدند تو سر هم تا یکی غلبه کرد. هم در جنگ دوم که باز دو تا قدرت با هم، یعنی دو گروه از قدرت با هم اختلاف کردند و زدند هم را و از بین بردند. ایران قضیه این نبود که دو گروه قدرتمند مقابل هم ایستاده باشند. یک گروه بودند. یعنی یک جمعیتی بودند، یک دولتهایی بودند، همۀ قدرتها دست آن بود. شاه مخلوع بود با تمام قدرت. امریکا دنبالش، شوروی دنبالش و سایر کشورها و مع‏الأسف کشورهای اسلامی.

من در پاریس که بودم مواجه بودم با این مسائل. از همه بیشتر امریکا دنبالۀ مطلب بود که آن وقتی که آن مردک[2]بود، آن مخلوع بود. آن وقت اصرار داشتند، بعدش که جانشین بدتر از خودش[3]تقریباً بود، آن وقت دنبال می‏کردند که اخیراً می‏گفتند نروید شما ایران. ایران الآن زود است بروید. دشمنهای ما برای ما صلاحدید می‏کردند که شما صلاحتان نیست حالا بروید ایران. اینها از این قدرت ملت که، ملتی که ابزار جنگی نداشت و تعلیمات نظامی هم نداشت. این طرف تعلیمات نظامی نداشتند. یک دسته بازاری بودند. یک گروه زیاد بانوان بودند. یک گروه زیاد جوانها بودند. دانشگاهی بود. بازاری بود. چه بود که اینها هیچ کدامشان تعلیمات نظامی ندیده بودند. طرف ما تعلیمات نظامی داشتند. ماها این طرف هیچ ابزار جنگی نداشتیم. حالا چهار تا تفنگ، جزء غنایمی است که شما از آنها گرفتید، و الاّ دست شما نبود. چیزی که با آتش زدن مثلاً لاستیک، خوب این در مقابل مسلسل و توپ چیزی می‏شد. البته مسئله این است که خدا
خواست. آن نصرتهای الهی را ما از آن غافلیم. در همین قضایا، چون یک ملتی بود مظلوم، و یک ملتی بود که قیام کرده بود برای خدا، فریاد می‏زد ما جمهوری اسلامی می‏خواهیم، فریاد می‏زد که ما ظلم نمی‏خواهیم، خدا تأیید کرد این ملت را. یعنی یک نصرتهایی به این ملت عنایت کرد که در تاریخ، مگر در صدر اسلام، دیگر نبود. یک
[همچو]ملتی. همۀ قدرتها دست او، دست طرف مقابل، لکن یا بترسد استعمال کند، یا وقتی فرمان بدهد، از او فرمان نبرند. خدا یک ترسی در دل اینها انداخت که همان ترس اسباب این شد که برای ما یک نصرتی حاصل شد، یک نصرتی بود خودش.

گاهی لشکر اسلام را با همین رعب، رعب می‏انداختند در دل آنها. منتشر می‏شد توی لشکر که این عربها آدم می‏خورند. این رعبی در دل اینها می‏افتاد که نتوانند مقابله کنند. این در این قضیه‏ای که برای ملت ما اتفاق افتاد، این مسئله بود که خدا تأیید کرد این ملت را، و هیچکس غیر خدا نبود که کاری انجام بتواند بدهد. آن بود این اجتماع در یک مطلب، سی و چند میلیون جمعیت همه یک مطلب بگویند، همه یک راه بروند، مگر این می‏شود، کسی بتواند یک همچو کاری بکند. مگر با تبلیغات می‏شود این کار را کرد. انسان بیست سال تبلیغ می‏کند، یک بازار تهران را نمی‏تواند قبضه کند. در چند وقت، چند وقت کم تقریباً یکدفعه ما دیدیم که سرتاسر ایران حرفهاشان یک چیز است.

تلاش دشمن در ایجاد آسیب از درون

من پاریس که بودم یک کسی آمد از ایران پیش من. ـ حالا هم یادم نیست کی است ـ گفت که من رفتم به اطراف، در ایران که بودم، دهات آن جاپلق و کمره[4]و آنجاها که من اطلاع ازشان دارم، حتی یک جایی را گفت که من آنجا را خودم رفته‏ام، یک دِه، یک دِه نه، یک قلعه‏ای بود، یک قلعۀ توی کوهی است، گفت که همه جای آنجاها که ما رفتیم صبح که می‏شد، آخوندش[توی[5]] ده جلو می‏افتاد و مردم ده هم دنبالش تظاهر
می‏کردند. و به من گفت من رفتم در آن قلعۀ حسن فلک،
[6]که یک قلعۀ کوچکی است. رفتم آنجا دیدم آنها همان را می‏گویند که تهران می‏گویند. من در پاریس امیدوار شدم به اینکه ما ان‏شاءاللّه‏ پیروز هستیم. وقتی بنا شد یک ملت اینطوری قیام بکند، این یک دست غیبی تو[ی]کار است. این نمی‏شود که با تبلیغ و با صحبت، و آخوند منبر برود یک چیزی بگوید، نمی‏شود. این یک قضیه‏ای بود که خدا خواست و ما پیروز شدیم بحمداللّه‏. و امیدوارم که پیروز هم بشویم تا آخر. لکن این توجه باید برای ملت ما باشد که اینها مهمشان این است که در همین داخل ما را آسیب بزنند،[7]آسیب‏بردار کنند. این یک نقشه بود که قم و تبریز با هم شروع کردند. نقشه است این، که به همان وضعی که قم شروع کرد ، به همان وضع تبریز شروع کرد، و در همان ساعت قبل از ظهر روز جمعه در اینجا به یک وضع خاصی شروع شد به اخلالگری، و در تبریز همان وقت با همین وضع خاص، یعنی مثل اینکه همین یک گروه بودند دو تا شدند. یک دسته‏اش آنجا، یک دسته‏اش اینجا. به همین وضع آنجا شروع شد، که معلوم است یک توطئه‏ای بوده است که خوب دارند اینها و الآن هم در تبریز همین هستش. الآن هم به من اطلاع دادند که دارند باز مجهز می‏شوند اینها. می‏خواهند که نگذارند یک استقراری در این مملکت پیدا بشود تا منعکس بشود به خارج که اینها قابل این نیستند که آزادی داده بشود. و ما باید با تمام کوششمان، کوشش کنیم که این نقشه را خنثی کنیم. یعنی هر که در هر جا هست خوب کار کند. اسلامی کار کند. اتکایش به اسلام باشد. شما در همان محلی که هستید،اسلامی کار کنید. این خواهرها در هر جا که هستند، اسلامی کار کنند. کشاورزها در محل خودشان اسلامی کار کنند. وقتی بنا شد همه جا اسلامی کار کنند نظم پیدا می‏شود. انتظام پیدا می‏شود. اگر در ارتش به طور اسلامی عمل بشود، در ژاندارمری، در شهربانی، در پاسدارها، در همه جا به یک نظم کار بشود، به یکجور کار بشود، کار پیش
می‏رود. الآن مملکت شما فعلاً احتیاج دارد که همان نهضتی که اول داشتید، و هیچ‏کدام فکر آن چیزهایی که خودتان می‏خواستید نبودید. آن وقتی که در خیابان می‏رفتید و فریاد می‏زدید «اللّه‏اکبر» و باید برود این رژیم، ابداً به فکر این نبودید که ناهارمان امروز چیه. یا منزل ما امروز چه جوری است. هیچ به فکر این نبودید. این معلوم است اگر بودید نمی‏شد اینطور. بعد که ـ دنبال هر انقلابی این هست ـ بعد که رسیدید به یک قدم، پیروزی به نظرتان آمد که ما حالا پیروزیم الحمدللّه‏. حالا که پیروزیم برگشتید به وضع خودتان. ببینیم وضعمان چه جوری است.
[به]وضع خودتان برگشتید دیدید که خوب، نابسامانی هست. اینها شروع کردند به ایجاد ناراحتی. در این موقع ایجاد ناراحتی کردن[د]. هی رفتند پیش کارخانه‏دارها که ببینید به شما حقوق چند می‏رسد. به آنها زیادتر می‏رسد. خانۀ شما چطور است. خانۀ آنها چطور است. رفتند تو کشاورزها همین‏طور. رفتند تو دبیرستان و در جاهای دیگر همین‏طور. هر جا توانستند رفتند. حالایی که دنبال انقلاب است و ناراضی شروع می‏شود ناراضی را دامن زدند. زیادش کنند و حالا هم مشغولند به همین امر.

استمرار نهضت با شرکت در انتخابات

الآن وظیفۀ ملت ما، هر که در هر جا هست، این است که همان نهضتی که از اول بود، که متوجه به این نبود که من حالا چی دارم یا چی ندارم، همان را ادامه بدهد تا وقتی مستقر بشود حکومت. الآن بین راهی هستیم و متزلزل . ما که نرسیدیم به نقطۀ اعلی. ما الآن رسیدیم به جایی که بعضی از ابزار حکومتی درست شده. قانون اساسی‏اش رأی داده شده است. اصل جمهوری اسلامی رأی داده شده. اما، ما، نه رئیس‏جمهوری داریم، نه مجلسی داریم. مجلس باید همۀ کارها را انجام بدهد. استقرار ندارد الآن مملکتمان. باید ما کاری بکنیم که با همان نهضتی که تا حالا آمدیم، این را نگهش داریم تا بتوانیم ما این مراحل بعد را با سلامت طی بکنیم. اگر بنا باشد که از حالا شروع کنیم به اختلاف سر رئیس جمهور و سر ـ عرض بکنم که ـ آنهایی که باید در مجلس بروند و
منتخب بشوند وکلا، اگر ما شروع کنیم به اختلافات و یک اختلافات دامنه‏داری که در یک حکومتهای مثلاً که بوده است، هم بوده این اختلافات و حالا که یک حکومت مستقری نیست، چند صد مقابل آن وقت خواهد شد و زمینه هم معلوم است. از صد وبیست وچند نفر کاندیدای رئیس جمهور ـ عرض می‏کنم ـ زمینه معلوم است که می‏خواهند چه بکنند. اگر ما غفلت کنیم از مطلب و ندانیم، نفهمیم این معنا را که این توطئه هست، صدو بیست و چند نفر خودشان نرفتند سراغ این کار، صدوبیست و چند نفر را وادار کردند به اینکه بروند و خودشان را منتخب کنند. برای اینکه، شلوغی ایجاد کنند و بعد هم در وکلا خدا می‏داند چه خواهد شد. اگر ما چشم‏مان را باز نکنیم و هرکس در هرجا هست عملش را اسلامی نکند و نهضتش را هم باز نیمه‏رس بداند نه رسیدن به آخر، بداند که ما بین راهیم و بین راه باز هم راهزنها هستند. الآن هم همه مشغولند.

تلاش در قطع طمع دشمنان

باید همۀ جوانها، همه جا در تبلیغاتشان، در گفتارشان، در صحبتهاشان تنبه بدهند مردم را، که آقا با هم بشوید. الحمدللّه‏ هستند. با هم خوب هم هستند. لکن باید زیادترش کرد. باید کاری کرد که آنها طمعشان را ببُرند از اینکه این مملکت را می‏توانند باز ببلعند. آنها الآن باز طمع دارند و از رو نمی‏روند. لکن ما باید کاری بکنیم، و همه‏مان موظفیم که کاری بکنیم که این اجتماعی که بود، و این وحدت کلمه‏ای که بود، و مهمتر، آن ایمانی بود که با آن ایمان پیش بردیم، و پیش بردید شما، آن محفوظ باشد تا ان‏شاءاللّه‏ در همین گرمی و تنور گرم ما این دو تا نان را هم بپزیم. نان رئیس جمهور و نان قضیۀ انتخابات. وقتی این دو تا هم از این تنور درآمد آن وقت باقی‏اش دیگر آسان هست ان شاءاللّه‏.

خداوند همۀ شما را تأیید کند. موفق باشید و سلامت باشید. من دعا به همه‏تان می‏کنم، و امیدوارم که شما هم غافل نباشید از اینکه توجه به خدا داشته باشید. همه چیز از آنجاست. هیچ چیز از ماها نیست. هر چه هست از اوست. به او متوسل بشوید و به پیش بروید ان‏شاءاللّه‏.

1 ـ پیروز، رستگار. 
2 ـ شاه.
3 ـ شاپور بختیار. 
4 ـ از نواحی نزدیک خمین و خوانسار و گلپایگان.
5 ـ اصل: و. 
6 ـ در نزدیکی خمین واقع شده و چند خانوار درآن سکونت دارند. امام خمینی بارها ازاین قلعه و مقایسۀ تظاهرات ساکنانش با مردم تهران یاد فرموده‏اند.
7 ـ اصل: ببینند.