صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان راههای گوناگون استعمار در سرکوب و انحراف
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع راههای گوناگون استعمار در سرکوب و انحراف
  • حضار حضار: اعضای جامعۀ ورزشی اصفهان

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

نقشۀ استعمارگران؛ انحراف یا سرکوبی نیروها

نقشه این بود که همۀ نیروها را یا متوقف کنند، و یا منحرف. نقشه این بود که هر جایی که احتمال بدهند که در مقابل اجانب یک نیرویی باشد یا سرکوب کنند، یا منحرف. این یک نقشه‏ای بود که با این نقشه رضا خان آمد روی کار، و ادامه داد به جنایات خود، و با این نقشه محمدرضا آمد، برای تکمیل کار و خدمت به خارجیها. رضا خان را آن‏وقت انگلیسی‏ها آوردند، چون آن‏وقت زور آنها بیشتر بود. آنها رضا خان را آوردند، چنانچه جنگ عمومی که پیدا شد، در رادیو دهلی انگلیسی‏ها اعلام کردند به اینکه ما رضا خان را آوردیم و به سلطنت رساندیم و چون خیانت کرد او را بردیم، و محمدرضا را متفقین روی کار آوردند، به اعتراف خودش که در یک کتابی نوشت. ـ ولو بعد آن را محو کردند ـ نوشت که متفقین که آمدند صلاح دیدند که من باشم؛ سلسلۀ ما باشد! و این یک نقشه‏ای بود. که این یک نقشه‏ای بود که خارجیها و آنهایی که نقشه‏کش هستند برای چاپیدن این ممالک اسلامی؛ ممالک شرق کشیدند. اینها نقشه داشتند که در همه جا نیروهایی که احتمال مقاومت در مقابل اجانب در آنها می‏دادند این نیروها را یا خفه کنند، و یا منحرف کنند از آن راهی که دارند. و لهذا دیدیم ـ و شماها اکثراً یادتان نیست، بعضی‏تان یادتان هست ـ که زمان رضا خان نقشه را به اینطور پیاده می‏کردند که روحانیت را سرکوب می‏کردند، سرکوب کردند سخت، و مجالس وعظ و خطابه و مصیبت را قدغن کردند، به طوری که شاید در تمام ایران یک
مجلس علنی نبود، اگر بود سرّی. در قم من یک مجلس سراغ داشتم که سرّی، قبل از آنکه صبح بشود، یا قبل از آفتاب، تمام بود، و آن هم مثل اینکه گرفته شد. برای اینکه اینها اینطور تشخیص داده بودند که روحانیت یک قوه‏ای است و این مجالس وعظ و مجالس خطابه و مجالس سیدالشهداء ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ یک قدرتی است که ممکن است یکوقتی از این قدرت استفاده بشود و جلوی آن چپاولگریها را بگیرد. آنها با اطلاع کامل از وضع خزائن زیرزمینی که این دولتها، این ملتها، این کشورها ـ کشورهای شرقی ـ دارد، و بالخصوص ایران زیاد مورد نظرشان بود، و قدرتی را که احتمال می‏دادند آن وقت که بتواند یک مقاومتی بکند، و دیده بودند که در طول تاریخ همین قدرتها مقاومت کرده است، این قدرت را سرکوب کردند، با دست رضاخان و پلیس آن روز و سازمانهای آن روز. منتها بعد نقشه عوض شد، نقشه این شد که با تبلیغات ـ علاوه بر فشارهایی که می‏آورند ـ تبلیغات بر ضد آن قدرتهایی که ممکن است یکوقتی برخلاف آنها یک خودنمایی بکند و نقشۀ آنها را
[...]و در زمان رضا شاه هم تبلیغات زیاد بود، به طوری که مردم را ـ آنهایی که آگاه نبودند ـ از روحانیت تقریباً بسیارشان را برگرداندند.

تبلیغات شاه بر علیه روحانیت

در زمان این پسر، که بدتر از آن پدر در یک جهاتی بود، در این زمان تبلیغات زیاد شد، به طوری که این تبلیغات در دانشگاه هم، جوانها هم ـ که جوانهای خوبی بودند ـ این تبلیغات در آنها هم اثر کرد؛ به حیث که یکوقتی بود که در دانشگاه اسم یک معمم را شاید نمی‏شد ببرند! بلکه در دانشگاه بعض از آیات قرآن را در دیوار می‏نوشتند و مسخره می‏کردند. برای اینکه آنها، که منحرف می‏کردند اینها را از راه حق، نقشه‏شان این بود که نبادا یکوقت اسلام قدرت پیدا بکند در جامعه، و روحانیت که خدمتگزار اسلام است آن هم قدرت پیدا بکند، و جامعه را بکِشد به طرف مخالفت با دستگاهها و مخالفت با اجانب. در همۀ قشرهایی که یک احتمالی می‏دادند که شاید یک مقاومتی در
اینها باشد به یک وضعی وارد می‏شدند، و یا آنها را منحرف می‏کردند، و یا سرکوب می‏کردند. قشر شما پهلوانها هم مستثنا نبود، قشر ورزشکارها هم مستثنا نبودند از این، برای اینکه اینها هم یک جمعیت متدین بودند؛ علاقه‏مند به اسلام بودند و قدرتمند. اینها را هم به یک جوری سرگرم می‏کردند، نمی‏توانستند از اسلام منحرفشان کنند؛ گوش نمی‏دادند به حرفشان در آن باب؛ اما منحرف می‏کردند از مسائل اصلی، یک بساطی درست می‏کردند که سرگرم بشوند به آن بساط، و از مسائل اساسی مملکت غفلت بکنند. در همۀ قشرها این مسائل پیش می‏آمد، مستقیماً یا سرکوب می‏کردند، اگر نمی‏توانستند انحراف ایجاد کنند، سرکوب می‏کردند. و یا اگر سرکوبی را صلاح نمی‏دانستند، یا ـ او را ـ انحراف را بهتر می‏دانستند، به تبلیغات منحرفشان می‏کردند از آن راه، و اگر این هم نبود، سرگرمشان می‏کردند به یک کارهای دیگر. قشر روحانی را سرکوب کرد رضا شاه و با بهانه‏های مختلف؛ که شاید اکثراً یادتان نباشد که چه بساطی بود. و بعد که دانشگاه پیدا شد، و دانشگاه هم یک قدرتی به نظر آنها بود
[که]در مقابل ممکن است بایستند، شروع کردند تبلیغات انحرافی در آنجا. به یک انحرافات که اذهان جوان را با تبلیغات که زود می‏شود بَرَش گردانید. تبلیغات دامنه‏دار از اصل مذهب شروع کردند تا اسلام، ـ اصل و اساس را ـ تبلیغات به خلاف کردند. و بعد هم جدا کردند روحانیت را از دانشگاه، هر کدام را مفقود کردند. آنها را هم بسیارشان منحرف کردند، البته در آنها، آنهایی بودند که بسیاری منحرف نبودند لکن نمی‏توانستند، چون قدرت در دست آنها بود و بعضی از آنها هم منحرف کردند به طوری که ایجاد دشمنی بین دانشگاه و روحانی کردند. می‏دیدند که اگر این دو با[یکدیگر]مجتمع شوند، خطرناک است.

راههای گوناگون استعمار در سرکوب و انحراف ملتها

بنابراین چند جور اینها نقشه داشتند؛ یکی نقشه سرکوبی که آنی را که نمی‏شود الاّ به سرکوبی، سرکوبش کنند، حبس ببرند، زجر بدهند، به بهانه‏های مختلف بگیرند ـ زمان
رضا شاه بدتر بود قضیه، گرفتار شدیم، زمان این
[1]هم بود ـ و آنی که می‏شود منحرفش کرد منحرفش کنند. آنی که نه، انحراف عقیدتی می‏توانند در او تأثیر بکند، آنها را بیایند و سرگرمشان کنند به یک مسائلی، به دستجات زیادی. شماها را سرگرم کنند به همان محیط که خودتان دارید. و جوری وضع را پیش بیاورند که شما به مسائل سیاسی کم توجه کنید، یا نکنید. یک دسته‏های زیادی هم از جوانهای ما را، برای اینکه منحرفشان کنند از اساس، به مراکز فحشا کشیدند که بیشتر جوانهای ما از این راه انحراف پیدا کردند. مراکز فحشا در همه جا، و خصوصاً در شهرهای بزرگ، و بالاخص در تهران، مراکز زیاد برای فحشا و برای آن کارهایی که می‏دانند درست کردند، دامن زدند، آسان کردند رسیدن به شهوات را. رادیو و تلویزیونی که باید مربی جوانها باشد منحرف کننده شد. سینما و تئاتر که باید مربی جامعه باشد منحرف کننده شد.

با تمام قوا کوشش کردند که این ملت را اولاً از هم جدا کنند، تکه‏تکه‏اش کنند؛ سنخ دانشگاهی علی_' حده برای خودش یک مطلبی باشد؛ روحانی علی_' حده باشد؛ ورزشکار علی_' حده باشد؛ بازاری علی_' حده؛ همه را تکه تکه کنند. و آنقدری که می‏توانند منحرف کنند، و نیروی جوانی را به باد بدهند.

آثار غربزدگی

و یک راه دیگر هم قضیۀ تبلیغات دامنه‏داری برای ترقیاتی که در غرب هست، که جوانهای ما را غربزده کنند؛ اعتماد به کشور خودشان را از آنها بگیرند؛ اینها دیگر اتکال به خودشان نداشته باشند؛ هر صحبتی که می‏شود، صحبت از غرب پیش بیاید، خیابانها را به اسم آنها اسم‏گذاری کنند، میدانها را به اسم آنها اسم‏گذاری کنند، مراکز علم را با اسم آنها چه بکنند. جوری تربیت کنند این ملت را که خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جای آن یک آدم غربی بنشیند. یک آدم اسلامی شرقی که باید متکی به خودش باشد، متکی به مکتب خودش باشد، این را شستشو کنند، شستشوی مغزی به

اصطلاح بکنند. و به جای یک آدم شرقی، یک آدم غربزده درست بکنند که هر چه صحبت بکند، از آنها باشد. گوینده‏شان بگوید ـ فوت شده است، خدا بیامرزدش ـ گوینده‏شان بگوید که ما همه چیزمان را به انگلیسی می‏سازیم! ما اگر بخواهیم به تمدن برسیم، همه چیزمان باید انگلیسی باشد. گویندۀ معروفشان اینطور!

الآن هم ملاحظه می‏کنید که این مسئله هست. تا یک کسی مریض می‏شود، باید برود اروپا. طبیب نداریم ما؟ داریم طبیب. اما جوری تربیت شده‏اند اینها که حتی خود طبیبها هم اتکای به نفسشان از دست رفته. خود طبیب هم وقتی بروند، می‏گوید دیگر گذشته باید برود به جای دیگر. می‏رود آنجا هم اکثراً نتیجه معلوم نیست حاصل بشود. ما را از خودمان جدا کردند. آن شجاعت انسانی که در انسان باید باشد و همه چیز را طرد کند و بگوید من هستم در مقابل همه، از او گرفته‏اند. می‏گوید من هیچم، همۀ آنها! در صورتی که این اِشکال در کار نیست که آنها ترقیات مادی زیاد کردند. ما این را درش اشکالی نداریم، لکن اشکال سر این است که ما آدابمان را هم از آنها می‏خواهیم بگیریم؛ قوانینمان را هم می‏خواهیم از آنها بگیریم. آن وقت هم که قانون اساسی را نوشتند، از بلژیک و بعضی جاهای دیگر گرفتند و نوشتند. همه چیزمان را خیال می‏کنیم آنها مقدم‏اند، در صورتی که در تمدن مقدّم نیستند؛ بلکه بسیار عقب افتاده‏اند. آنی که جلو هستند این است که آلاتی درست کردند آدمکش! دنیا را به آتش می‏زنند اینها! اخیراً هم می‏گویند یک چیزی درست کرده‏اند، یک بمبی درست کرده‏اند، که پنج مقابل زیادتر از آنی است که در آن[شهر]کردند دویست هزار نفر در یک بمب کشته شد.[2]افتخارشان به این است! که دنیا را متبدل کرده‏اند و می‏خواهند بکنند. یک جمعیت آدمکش و آدمخوار، اگر تمدن این است، همه عالم باید از تمدن بیزار باشند. مجرد اینکه طیاره درست کنند، ما قبول داریم خوب جهت مادی‏اش صحیح است، اما جهت انسانی‏اش، آن چیزی که بشر را به آرامش می‏کشد، آن چیزی که انسان را متمدن
می‏کند، در غرب از آن خبری نیست، اگر باشد، در شرق است.

مکتبهای توحیدی ـ انسانی، ضامن تمدّن

آنکه ضامن این است که یک کشوری درست بکند که متمدن باشد، آزادیخواه به معنای حقیقی‏اش باشد، استقلال داشته باشد به معنای حقیقی‏اش، آن مکتب انسانیت است، غیر از او هیچ نیست، آنکه می‏تواند آزادی به مردم بدهد. آن آزادی که در غرب است یک قدری فحشاست که هر جوری دلشان می‏خواهد عمل کند در شهوات، هیچ قید و بندی نباشد، آزادند هر طوری دلشان می‏خواهد در فحشا غوطه‏ور شوند.

یک مقداری‏اش هم کلاه سر ما گذاشتن است که ما آزادی می‏دهیم! در زمان رژیم سابق می‏گفتند که آزادی زیاد دادند. کارتر می‏گفت که زیاد آزادی دادند به این ملت! این فریادی که از مردم بلند می‏شود، برای اینکه آزادی زیاد است! این حبس و این زجر و این بساطی که در ایران بود، یک حبسی بود مملکت ما که 35 میلیون جمعیت توی حبس بودند! نه یک مطبوعات ما آزاد بود ـ یک کلمه نمی‏توانستند بنویسند ـ نه رادیو آزاد بود ـ یک کلمه نمی‏توانستند خلاف بگویند، همه‏اش دیکته بود! از طرف سازمان امنیت درست می‏کردند و دست اینها و از طرف بالاترها هم درست می‏کردند و دست آنها هم می‏دادند. یک وکیل را ملت تعیین نکرده، اینکه حالا فلان جمعیت می‏گویند که نخیر ما آزادی داشتیم و وکیل خودمان است، برای اینکه می‏خواهند این را از آن چیزی که دادگاهها دارند مطالبه می‏کنند می‏خواهند نجات بدهند، نه این است که وکیل را خودشان تعیین کردند، خودی در کار نبود که تعیین کند. آزادی به این معنا که مردم در انتخابشان آزاد باشند، در اقوالشان آزاد باشند، مطالبی که دارند بتوانند بگویند، هیچ اصلاً نبود. آنی که آزادی به مردم می‏دهد، آزادی در حدودی که فحشا نباشد، آنی که مخالف با شخصیت انسانی است نباشد، آن را مکتبهای توحیدی می‏دهند ـ که در رأس آنها اسلام است. گرایش باید پیدا کرد به این مکتب، اگر بخواهید سعادتمند بشوید، جدیت کنید که این مکتب تحقق پیدا کند در خارج.

ثمرات جمهوری اسلامی در مدتی کوتاه

حالا یک اسمی هست، در عین حالی که اسمی هست، از همۀ آن رسمیها بهتر است. همین حالایش هم از همۀ آنها بهتر است. دلیلش این است که ما اشخاص مختلف که آن روز نمی‏توانستیم در یک مجمعی، در یک مجلسی، با هم مجتمع بشویم، اگر شما می‏آمدید اینجا وقتی بیرون می‏رفتید باید بروید حبس، الآن آزاد نشسته‏اید، قلمها هم آزاد است. حتی آنهایی که برخلاف نهضت هم هستند، به آنها حرفی نمی‏زنند، دارند می‏نویسند و می‏گویند، و مزخرفات خودشان را می‏گویند. الآن هم که باز ما یک اسمی از جمهوری اسلامی داریم. باز محتوایش به آنطوری که دلخواه است تحقق پیدا نکرده است. باز نه قانون اساسی جمهوری اسلامی درست شده است؛ و نه رئیس جمهوری ما داریم؛ و نه مجلس شورای ملی داریم؛ و یک دولت انتقالی است. مع‏ذلک خدمت همین دولت انتقالی در همین پنج ماه از خدمتهایی که آنها کرده‏اند بگویم که خدمتی نکرده بودند ـ خدمتهایی که اینها کرده‏اند ارزشمند است. منتها قلمهای مسموم است که هی می‏گویند چه شد، چه شد. چی می‏خواهید بشود آقا؟ یک قدرت بزرگی که همه چیز شما را به باد داده بود این نهضت برد از بین. اگر هیچی نشده الاّ این، بس است دیگر، باقی‏اش را خودتان درست کنید. اگر ما هیچ نداشتیم الاّ اینکه دست مفتخوارها را از نفت قطع کردیم، نفت مال خودتان است الآن. دست جنایتکارها از خزینۀ دولت قطع شد. اینها همۀ نفت را، آنقدرش را، که به آنها می‏دادند؛ عوضش هم به خودشان می‏دادند؛ پایگاه درست می‏کردند برایشان! آنقدری هم که توی جیب ملت باید بیاید خود اینها می‏خوردند. به صورت حسابهایشان برسید، هر فردشان از این نفت می‏بردند، برسید به حسابهایشان، و می‏رسند به حسابهایشان. همین چهار ـ پنج ماهی که این دولت انتقالی هست، باز یک دولت مستقر ما نداریم، همین چهار ـ پنج ماهی که یک بویی از جمهوریت اسلامی هست، و باز آنقدری که باید بشود، نشده است و طولانی است باز راهمان، همین قدرش هم نمی‏شود مقایسه کرد حتی با مملکتهای دیگر، این چیزی که الآن هست، این کارهایی که الآن شده، مقایسه با آنها نمی‏شود کرد. ممالک دیگر الآن
تحت سیطرۀ همین ابرقدرتها هستند؛ و اینجا سیطرۀ آنها را شکست درهم این نهضت و از بین برد.
[آنها]باز گرفتار آنهایی هستند که می‏کُشند و می‏بَرند و می‏زنند. همین امروز یک آقایی که آمده بود گفت که من و بچه‏هایم و بچه‏های شیرخوارم و زنم و همه را در حبس برده‏اند ـ از یک مملکت دیگر آمده بودند ـ این حرفها نیست الآن، الآن آنکه می‏ترسد جنایتکارانند که می‏ترسند. مردم عادی دیگر چه ترسی دارند؟ برای اینکه بنای بر ظلم نیست. بنای بر این نیست که مردم را غارت کنند. در این پنج ماه اگر یکی پیدا شد که بگوید دولت اینجا به ما ظلم کرد، ما را غارت کرد، پیدا نمی‏شود همچو چیزی. بله، صاحب قلمهایی که می‏خواهند انتقاد بکنند، انتقاد می‏کنند، منتها انتقاداتشان راههای دیگر است، آنها هم نمی‏گویند دزدی کردند، آنها چیزهای دیگر می‏گویند. همین دست دزدی از خزائن یک مملکت کوتاه شدن، اسباب این می‏شود که ان‏شاءاللّه‏ بعد از یک چندی اقتصاد ما اقتصاد صحیحی بشود؛ و انتساب به سایر ممالک را احتیاج نداشته باشیم. یک مملکتی خودش خودکفا بشود؛ خودش بتواند ارزاق خودش را اداره بکند. این خانه خرابها به اسم «اصلاحات ارضی» بکلی از بین بردند زراعتهای ما را، و بکلی کشاورزی را از بین بردند، و یک بازار درست کردند برای خارجیها.

لزوم توجه همگانی به اسلام و وحدت کلمه

برادرها! به اسلام روی بیاورید همه، توجه به اسلام بکنید، از تفرقه دست بردارید، توجه کنید وحدت کلمه، اینی که رمز پیروزی شما شد، اسلام و وحدت کلمه، این دو تا مطلب را نگهش دارید، محکم. خداوند ان‏شاءاللّه‏ شما پهلوانها را پهلوانتر کند، و ما معممین را هم معممتر کند.

والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته

1 - محمدرضا پهلوی. 
2 - بمباران اتمی هیروشیما.