صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان راه الهی و راه شیطانی
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع راه الهی و راه شیطانی
-
حضار
حضار: طلاب مدرسۀ فیضیه و مبلغان
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اگر برای هر علمی موضوعی است ـ چنانکه شما آقایان میفرمایید ـ علم همۀ انبیا هم موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامهای است، برنامه رسول اکرم ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ را میشود گفت همان سورهای که در اول وارد شده است، آن برنامۀ رسول خداست:بسماللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اِقرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَقٍ. إِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ الإنسَانَ مَالَمْ یَعْلَمْ.[1]تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند. آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبۀ طبیعت به مرتبۀ عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان. برنامه را هم این آیۀ شریفه ـ به حَسَب اعتبار و به حَسَب احتمال ـ تعیین میفرماید. به خود رسول اکرم خطاب است؛ لکن خطابات قرآن آن هم که به خود رسول اکرم است غالباً عام است:إقرأ باسم ربک. از اول که قرائت شروع میشود تعیین میفرماید که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد.
تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه
است: یک جنبۀ رحمانی و یک جنبۀ شیطانی. قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب. عالَم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالَم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالَم با اسم خداست. و انسان که یک عالَمی است، عالَم صغیر و به حسب واقع کبیر، قرائت، اول تعلیمی که به او میشود و اول برنامهای که برای رسول اکرم آمده است این است کهإِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همۀ آوازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم میشود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا[را]. همۀ عالَم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید. با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است. و همه اسم خدا هستید.
ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع میکنند:إِنَّا للّهِِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. از او هستیم، و به اوست همه چیز. دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدهاند و برای انسانسازی آمدهاند. کتب انبیا کتب انسانسازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همۀ خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همۀ ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه
حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد:إِقْرَأ بِاسمِ رَبِّک، بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. همۀ خلق را به اسم رب نسبت میدهد. اسم رب مبدأ همۀ خلقهاست. خلق است: خلق مطلق.إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقدرس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق. مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول بگوییدبسماللّه الرحمن الرحیم. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همۀ عالم سرگردانند نمیدانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسانشناسی و اسلامشناسی میکنند ادعاست! کی «انسان» را میشناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پردههایی، یک ورقهای بسیار مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال میکند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمیشناسد.
ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی، ـ انسان ـ فرمود: شما نمیدانید.[2]بعد که «تعلیم اسما» کرد و هیچ کس نمیتواند حمل «اسما» بکند الاّ انسان، و حمل «امانت» بکند الاّ انسان[3]وقتی که اسما را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای که اِشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند.[4]ملائکۀ مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع شدهایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الاّ توی راهند، تا ببینیم چه بشود.
دنبالش میفرماید:إِقْرَأ وَ رَبُّکَ الأکْرَمبا خدا قرائت کن. شاید معنایش این باشد. آنجاإِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق. البته طولانی است صحبت.
خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَق. انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو قدرت که آن انسانی که همۀ عالَم است میگویند:وَالعَصرِ. إِنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ[5]«عصر» انسان کامل است؛ امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ است. یعنی «عصارۀ» همۀ موجودات. قسم به عصارۀ همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل.إِنَّ الإنسَانَ لَفِی خُسراین «انسان» که اینجا میگویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش میگوییم. خطاب با ماست. سر دو راهی واقع شدهایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از «علق» شروع میشود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از طبیعت شروع میکند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمیآید: «آنچه در وهم تو ناید آن شوم».
اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور میشود. هر چه جلو برود دورتر میشود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر میشود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت[دور شد]. یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی کنند آن راه را؛ مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در سورۀ «حمد» میفرماید کهإِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم[6]آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی؛ هدایت را بر آنها وارد کردی.غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ و لاَ الضّالّینَ[7]«مغضوب علیهم» یک طایفهاند منحرف. «ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر میشوند.
هر چه درس بخوانید و به اسم «ربّک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر درس بخوانید دورتر میشوید. اگر اَعلَمِ مَن فی الأرض بشوید و به اسم ربّک نباشد، اَبعَدِ از خدای تبارک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر میشوید. یا صراط مستقیم است، که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است. آخر مرتبۀ بهشت «لقاءاللّه» است. آنجایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الآن در جسر جهنم واقع شدیم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور که میکند، طبیعت جهنم است. الآن ما در متن جهنم داریم حرکت میکنیم. اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر میشود، در این چشمهای مردم در آن عالم ظاهر میشود، آنکه این راه را طی کرده است از آن جسر عبور میکند؛ آنکه این راه را طی نکرده است در جهنم واقع میشود؛ میافتد از راه. کج است دیگر. یک راه مستقیم، که اوصافش هم که گفتند و شنیدید و دقیقتر از موست، راه باریک است و تاریک است، و نور «هدایت» میخواهد:إهدنا الصراط المستقیم. خداوند هدایت کند ما را.
شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم برمیدارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شدهاید و متلبس به لباس روحانیت شدهاید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را پرت میکند از «صراط مستقیم». اینهایی که دینساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر
وزر و ظلماتش بیشتر.ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ[8]گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الاّ میخواهم مَسند بگیرم؛ میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده ریا بوده است، و نفهمیده خودش ریاسْت. اینقدر دقیق است که خود آدم هم نمیفهمد! موازین دارد برایش. آنهایی که اهل عمل هستند موازین تعیین نکردند که ما بفهمیم که چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. در علم انبیا که علم انسانسازی است، موازین دارد اینها.
اسلام را به این زودی نمیشود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمیشود[شناخت]. اسلام جنگ نیست. جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام ـ اینکه حالا به آن گفته میشود «مکتب» ـ این یک چیزی است که مقدمه برای آن مکتبی است که اسلام دارد. آن مکتب را من و تو نمیشناسیم. چنانکه انسان را ما نمیشناسیم. آنکه میشناسیم همین موجود طبیعی است. این «انسان» نیست. از «عَلَق» میآید یک قدری بالاتر، میآید یک قدری بالاتر، تا میشود حیوان. این حیوانیاش خیلی طولانی است. این مقام «حیوانیت» خیلی طولانی است. و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.
شما حالا آقایان، از قراری که گفتند، بنا دارید که تشریف ببرید در قُرا و قصبات و
شهرها برای ترویج، برای هدایت. توجه داشته باشید اگر قدمی برخلاف موازین، برخلاف رضای خدا بردارید، یک جرمی است که به این زودی نمیتوانید جبران بکنید. شمایی که به اسم «هدایت» بین مردم میروید غیر عامۀ مردم است وضعتان. غیر وضع عامۀ مردم است. شمایی که برای هدایت میروید شما رسول از طرف اسلام هستید؛ رسولِ رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که بنا دارید بکنید آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع میکنید به اینکه هدایت کنید مردم را، اسلام را معرفی کنید به مردم، ولو همین قدر که میدانید، آیا این به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع میشود؛ یا خدای نخواسته نفسانیت آدم در آن دخالت دارد.أَعدی عَدُوِّکهمین نفْسی است که در انسان هست.[9]این از همۀ دشمنها برای انسان دشمنتر است. همۀ دشمنهای عالَم آنقدری که از آنها میآید این است که انسان را بکُشند، زجرش بدهند؛ اما آنکهبَیْنَ جَنْبَیکَآن «نفس امارۀ» انسان، آن غیر این است که انسان را بکشد؛ انسانیت را میکشد! همۀ عالم جمع بشوند که انسانیت شما را بکشند، تا آن چیزی که در خود شما هست، آن نباشد و تغییر نکند، کسی نمیتواند.اعدی عدوکهمین نفْسی است کهبَین جنبیک. ببینید که حالا که تشریف میبرید و میخواهید مردم را هدایت کنید، به اسم رب هدایت میکنید، یا به اسم نفْس، که همان به اسم شیطان است؟ ببینید با آقایانی که در محل هستند شما چه جور رفتار میکنید؟
ما فرض میکنیم که شما در محل که رفتید، بعضی از اشخاص منحرف هستند ـ پیغمبر اکرم ـ صلیاللّه علیه و اله و سلم ـ برای همینها غصه میخورد. برای همین مردم منحرف غصه میخورد!لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ[10][از]آنکه مؤمن نشدند همچو غصهای که مثل اینکه میخواهی خودت را بکشی! ـ ما فرض میکنیم که شما وقتی که رفتید یک انحرافات
دیدید، انحرافات را با انحراف خیال نکنید[میتوانید]اصلاح بکنید. انحراف نمیتواند انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید. با اسم خدا حرکت کنید. و با اسم خدا هدایت کنید. و با اسم خدا ترویج کنید. و با اسم خدا انحرافات را مستقیم کنید. اگر دیدید آنجا میخواهد نفْس اماره بگوید که حالا این آقا که اینجا مدتی بوده است و عنوانی دارد، بخواهید عنوانش را یکوقت خدای نخواسته از دستش بگیرید، بدانید که این الهی نیست. این شیطانی است. بخواهید مقابل یک اهل علمی که آنجا هست بایستید و بشکنید خدای نخواسته حیثیت او را، بدانید که این انسانی نیست و الهی نیست. شیطانی است. با همه محبت کنید. با محبت میشود منحرفها را مستقیم کرد؛ بهتر از اینکه با شدت و حِدت. گاهی نمیشود، و الاّ غالباً میشود.
پیغمبر اکرم «نبی رحمت» است که برای رحمت آمده است. آنجایی هم که آن منحرفهای غیرقابل اصلاح را امر به قتل میکرد، مثل یک غدۀ سرطانی که در یک بدن باشد، برای اصلاح بدن آن غده را باید بیرون آورد. چاره نیست. این غدههای سرطانی گاهی یک جامعه را فاسد میکنند. این هم رحمت بر جامعه است. اینهایی که اسلام را اصلاً نمیدانند چیست، نمیفهمند اصل اسلام چه است. خیال میکنند این غربیها[و]اینهایی که دنبال غربند، که احکام اسلام خشونت دارد، اینها اصلاً نمیدانند که این احکامْ چه چیز هست؛ برای چه هست. این مثل این است که به یک طبیبی که کارد را برداشته و شکم را پاره میکند و غدۀ سرطانی را بیرون میآورد بگویند این خشونت دارد میکند! این رحمت است یا خشونت؟ آن طبیبی که میبُرد دست را، برای اینکه این دست فاسد میکند انسان را، کارد را درآورده میبُرد دست را، این طبیب با خشونت دارد رفتار میکند؟ و باید فریاد برآورد که این طبیب خشن است! یا این طبیب طبیب رحمت است؛ با رحمت دارد رفتار میکند؛ یک انسان را برای یک عضو نجات میدهد. این جامعه مثل یک انسان میماند: گاهی وقتها برای اصلاح جامعه یک کسی را تأدیب
میکنند. آن هم تأدیبی که گاهی وقتها منتهی به کشتن میشود. یک نفر آدمی که یک مملکت را میخواهد فاسد بکند، یک کشور را، یک گروه را، فاسد میخواهد بکند، و قابل اصلاح نیست، این را باید برای تهذیب جامعه، برای حفظ جامعه، این غدۀ سرطانی را باید از این جامعه دور کرد. دور کردنش هم به این است که اعدامش کنند. اعدامهای اسلامی اینطوری است؛ نه مثل اعدامهای غربی میماند. آنها میریزند میکشند میبرند از بین؛ و همۀ آن برای این است که جا برای خودشان باز کنند. اعدامهایی که در اسلام است اعدامهای رحمت است. یک طبیبی است که چاقو را برداشته و این جامعه را ازیک موجودی که اگر باشد فاسد میکند جامعه را، از شرّ این نجات میدهد جامعه را. یک حد از حدود الهی وقتی که واقع بشود، یک جامعه اصلاح میشود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومی، دزدی تمام میشود. اگر چهار تا آدمی که به فحشا مبتلاست آن را شلاق بزنند، در جامعه فحشا از بین میرود. این غدۀ سرطانی است که طبیب برای حفظ یک انسان ناچار است که این غده را بیرون بیاورد. گاهی چاقو برمیدارد چشم آدم را بیرون میآورد. رحمت است این؛ حفظ است.
انبیا آمدند این جامعه را حفظ کنند از فسادها. این حقوقدانها نمیفهمند اصلش! اصل اسلام را نمیشناسند چیست. این غربیهایی که دور هم جمع شدند برای منافع ابرقدرتها، اینها از انسانیت اصلاً اطلاعی ندارند. اینها فقط این حیوان یک سر و دو گوش را میبینند، و این طبیعت و این سطح طبیعت؛ نه عمق طبیعت. این سطح طبیعت را میبینند. اینها میخواهند «حقوق بشر»! تو چه میدانی بشر چه هست تا حق بشر چه باشد! تو انسان را میشناسی تا حق انسان را بشناسی؟ تو جامعه را میشناسی که حق جامعه را بشناسی؟ همۀ آنها همین طورند. همۀ این حرفها، که میشنوید در آن طرفها هست، و این طرفها هم از آنها تقلید میکنند، همه برای این است که بچاپند این جامعه را! برای چاپیدن است؛ برای اصلاح نیست. جنگهایی که الآن هم در دنیا ممالک زیادی پشت سر هم به جنگند و
امریکا از آن طرف، شوروی از این طرف و آن طرف و از آن ور کمک میکنند به اینها، اینها همه جنگهای انحرافی است؛ برخلاف انسانیت است. اینجاهایی که این جنگها میشود و این همه کشتار، این همه کشتار، در این ممالک میشود، این طرفدارهای حقوق بشر نشستهاند و سیگار میکشند و پاهایشان را روی هم میاندازند و یک کلمه صحبت نمیکنند. اما آن روز که یک عده اشخاصی که غدهاند برای این جامعه، غدۀ سرطانیند برای این جامعه، اگر بمانند یک جامعه را به باد میدهند، حکم اسلام را بر اینها جاری میکنند، همینهایی که آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را، اربابانشان میکشند و[آنها]پاهایشان را روی هم میاندازند و تکیه میدهند و یک کلمه حرف نمیزنند، واویلا بلند میکنند! خوب، چرا هویدا را کشتند، یا چرا نصیری[11]را کشتند! یا چرا کسانی که فوج فوج جوانهای ما را از بین بردهاند اینها[را]میکشند! کشتن اینها رحمت است بر امت. حدود الهی رحمت است بر امت. البته آن دستی که بریده میشود اگر زبان داشت گله میکرد. اما برای انسان، برای یک انسان، یک عضو فدا میشود. برای یک جامعه یک اشخاص باید از بین بروند.
برای حفظ حقوق یک جامعه باید یک غدههای سرطانی از این جامعه جدا بشود. اینها برای رفتن محمدرضا خان هم همین عزاها را داشتند! همین آدمی که[آنهمه جنایت کرد]حالا هم از او تعریف میکنند! حالا هم در مجلههای خارجی یا در مطبوعاتشان از او تعریف میکنند که نه، این اصلاح میکرد! میخواست درست کند مملکت را! آن کنار نشستهاند. نه مطلع نیستند؛ لکن آن کنار هستند. کنار معرکه هستند ندیدهاند اینجا چه شده است. میدانند چه شده، اما به خودشان که واقع نشده! هزاران آدم هم اینجا کشته بشود. اصلاً انسان مطرح نیست پیش آنها. حق و حقوق انسان اصلاً مطرح نیست در این جوامعی که طرفدار حقوق بشرند. ابداً حقوق بشر مطرح نیست.
حقوق ابرقدرتها مطرح است! آنها برای ابرقدرتها حق قائلند. حقشان هم این است که همۀ ممالک را اینها بچاپند!
شما آقایان، که انشاءاللّه تشریف میبرید و موفق میشوید و مردم را هدایت میکنید، اولاً دعوت کنید همه را به وحدت کلمه. خدای تبارک و تعالی امر فرموده است:واعتَصِمُوا بِحَبلِاللّهِاجتماع، لکن اجتماع با تشبث به حبلاللّه. هر اجتماعی مطلوب نیست،واعتصموا بحبلاللّهمطلوب است. همان است کهإقرأ باسم ربک. اسم رب همان ریسمانی است که همه به آن باید اعتصام کنند. مردم را دعوت کنید به وحدت. دعوت کنید به اینکه گروه گروه نشوند. الآن مشغولند شیاطین به اینکه این انسجامی که پیدا شد برای ملت ما، و با این انسجام پیش بردند و بحمداللّه پیروز شدند تا اینجا، این را به همش بزنند. گروه گروه کنند: حزب کذا، حزب کذا، جمعیت کذا. چه اسم رویش بگذارند «جمعیت اسلامی» کذا؛ چه اسم بگذارند «جمعیت دمکراتیک» کذا. امروز روز این نیست که تکه تکه بشود این ملت، گروه گروه بشود. امروز تمام گروهها باید ادغام بشوند در یک گروه. و آن گروه اسلامی است. همان طوری که تمام گروهها ادغام شد در یک گروه و تمام قولها و تمام فریادها ادغام شد در یک فریاد، و آن فریاد مرگ بر این رژیم و ـ عرض بکنم که ـ اسلام، جمهوری اسلامی میخواهیم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود که این سد بزرگ شیطانی را شکست، و همۀ حساب مادیین را باطل کرد.
آنها حساب عالم طبیعت و ماده را میکردند. حساب جنبۀ الهیتش[را]نمیکردند. ایمانش را حساب نمیکردند که ایمان چه قدرتی دارد. آن را نمیتوانند حساب کنند، و ایمان نمیدانند چه است. حساب اینکه، به حسب حساب مادیت محال بود که یک عده معمم که باید درس بخوانند، و یک عده دانشگاهی که باید سر کلاس بروند، و یک عده بازاری که باید کسب بکنند، و یک عده دهقان که باید کشت بکنند ـ ولو کشتی برایشان
نگذاشتند! ـ یک عده کارگر که باید کار بکنند، ـ نظامی هیچ کدام اینها نبودند ـ اینها قیام بکنند و نظام یک غولی را به هم بزنند. آن نظامی که همۀ قدرتها دنبالش بودند. نه ابرقدرت تنها؛ همۀ قدرتها. البته روی حساب طبیعت، روی حساب مادیت، آنهایی که اطلاع از ماورای این عالم ندارند، آنهایی که اطلاع از ایمان ندارند، روی حساب آنها، یک امر محالی بود؛ یک امر محال واقع شد. آنها محال میدانستند. اما روی حسابإقرأ باسم ربک الذی خلقوقتی اسم خدا شد، همین مقدار ـ ما به عمق مسائل نمیرسیم ـ همین مقداری که همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست، همین پیروز کرد همه را؛ همۀ قدرتها را به هم زد؛ نتوانستند نگهش دارند. همۀ قدرتها دنبالش بودند. من مطلعم، همۀ قدرتها دنبالش بودند که نگهش دارند؛ همۀ چنگالها چسبیده بودند به این تخت و تاج منحوس که نگه دارند؛ و قدرت ایمان شما، قدرت اسلام، همۀ این قدرت را عقب زد و این را از این مملکت بیرونش کرد. ریشههای دیگر را هم بیرون میکنیم.
اما باید توجه داشته باشید که امروز یک خطر بزرگی جلوی پای ماست، که من از این خطر بیشتر میترسم تا از خطر اینکه بیایند و بریزند و بکشند و ما را از بین ببرند. و آن خطر این است که نبادا ما پاهایمان را انحرافی برداریم؛ قدمهای انحرافی برداریم و مکتبمان را بد منعکس کنیم، اسلام را بد معرفی کنیم. آنکه مهم است این است که مکتب به قدرت خودش باقی باشد، ولو ما همه از بین برویم. ما شیعۀ ائمۀ اطهار هستیم. ائمۀ اطهار اکثراً یا کشته شدند یا[مسموم]شدند؛ لکن مکتبشان محفوظ بود.کشته شد، مکتبش محفوظ بود. بلکه مکتب را زنده کرد. با این کشته شدن مکتب را زنده کرد. سیدالشهدا دیدند که مکتب دارد از بین میرود. قضیۀ قیام سیدالشهدا و قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه، قیام انبیا در مقابل قدرتمندان و کفار مسئله این نیست که بخواهند یک مملکت]را[بگیرند. همۀ عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این نیست، مقصد آنها این نیست، که کشورگشایی بکنند. اینهایی که از اسلام تعریف میکنند که کشورگشایی
کرد، اینها اسلام را نمیشناسند چه است. خیال میکنند اسلام هم مثل رژیم، اسلام مثل امریکا میماند که هر چه کشورش وسیعتر بهتر. کشورگشایی انبیا سنخش فرق دارد با کشورگشایی سلاطین. سلاطین برای دنیایشان فریاد میزنند؛ برای دنیایشان کشورگشایی میکنند؛ برای قدرت شیطانیشان کشورگشایی میکنند؛ انبیا میروند که یک جمعیتی را آدم کنند؛ توی سرش میزنند که آدم بشو. آنها کشورگشاییشان برای این است که انسان درست کنند. حضرت سیدالشهدا ـ سلاماللّه علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش، خداوند لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین میبرند؛ دارند اسلام را وارونه جلوه میدهند. اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش درست کند، آمده انسان درست کند، اینها، این پدر و پسر، ـ مثل این پدر و پسر ـ اسلام را وارونه داشتند نشان میدادند. شرب خمر میکردند، امام جماعت هم بودند! مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چیز تویش بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم میشدند. امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و منبر هم میرفتند و اهل منبر هم بودند. منبر هم میرفتند! به اسم خلافت رسولاللّه بر ضد رسولاللّه قیام کرده بودند. فریادشان «لا اله الا اللّه» بود، و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفۀ رسولاللّه! این است که مکتب را متزلزل میکند؛ و یکوقت در دنیا منعکس میشود که اسلام هم همین است. من خوف این را دارم امروز.
و خدایا، به فریاد اسلام برس! امروز]مبادا]که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا از اعمال من و شما؛ یا از اعمال کمیتهها؛ یا از اعمال دادگاهها؛ یا از اعمال ادارات و وزارتخانهها، و امثال ذلک . رژیم سابق برای ما خطر نداشت. رژیم سابق ادعا نمیکرد که من[اسلامی هستم]ادعایش را میکرد، لکن کسی از آن قبول نمیکرد. رژیم سابق خطری نداشت. اگر معممی در رژیم سابق یک کار خلاف میکرد، میگفتند این ساواکی است؛ این درباری است؛ این ساواکی است. امروز که ساواکی در کار نیست و همه دفن
شدهاند، اگر از شما آقایان یک چیزی صادر بشود، میگویند جمهوری اسلامی این است. مکتب ما متزلزل میشود. مسئولیتتان زیاد است آقایان! خیال نکنید که بروید یک حرفی بزنید، و چیزی نشده. خیر، هر یک از شما مسئولیت دارید، و مسئولیت بزرگ. خیلی بزرگ. امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست. مکتب ما بسته به اعمال روحانیین است. اگر روحانیین سابق خدای نخواسته یک حرف خلاف، یک کار خلاف میکردند، مردم خودِ او را یک طعن و لعنی میکردند، ولو یک دستهشان هم میگفتند روحانیون این جورند. آخرش این بود که میگفتند روحانیون این جور[هستند]؛ اما رژیم رژیم اسلامی نبود. نمیگفتند رژیم اسلامی. نمیگفتند مکتب اسلام اینطوری است. امروز قلمهای دشمنهای ما در خارج، و گاهی در داخل، برداشته شده است، قلمفرسایی میشود که مکتب ما را بد جلوه بدهند.
آن مکتبی که آمده است، اسلامی که آمده است، و تهذیب میخواهد بکند همۀ قشرها را؛ همۀ فسادها را از بین ببرد. با اعمال من و شما و با اعمال دادگاهها و با اعمال پاسدارها و با اعمال کمیتهها و اینهایی که همه الآن دم از اسلام میزنند، همه دم از اسلام[میزنند]حالا این دیگر به اصطلاح شما «مُد» شده که همه بگویند اسلام و جمهوری اسلام همه دم میزنند از اسلام حالا، اینهایی که الآن دم از اسلام میزنند، و اینهایی که دارودستۀ اسلام هستند، مثل شما که اولی هستید از همه، اگر خدای نخواسته در اینها یک خلاف واقع بشود، یک کاری واقع بشود که صحیح نباشد، مکتب ما متزلزل میشود؛ اسلام لکهدار میشود. این اهمیت دارد؛ والاّ من و تو را بکشند چه اهمیتی دارد. اسلام هستش. سیدالشهدا را کشتند اسلام ترقیاش بیشتر شد. ماها را اگر با مظلومیت بکشند، ترویج از اسلام است. خوب شما دیدید بعض افراد را کشتند و ترویج شد. اما اگر کار ما اسلام را از بین ببرد، کار ما اسلام را بکشد ـ عمل ما، حرف ما، قول ما ـ این است که مصیبت است. این مصیبت مصیبت اعظم است. و باید شما آقایان که تشریف میبرید
مواظبت کنید. امروز اسلام رهین کارهای من و شماست. مثل دیروز نیست.
بروید در این قرا و قصبات. نخواهید هم که در آنجا خیلی زیاد به شما اهمیت بدهند. نخواهید، خدا میدهد. شما خودتان لازم نیست دست و پا کنید. نمیتوانید هم بکنید. گاهی بدترش میکنید! شماإقرأ باسم ربک، کارها درست میشود. بروید در این قرا و قصبات مردم را هدایت کنید. امروز باید هدایت کرد. و هدایت بزرگ این است که مردم را آشنا کنید به وظایف امروزشان که وکلایی که میخواهند تعیین کنند، که سرنوشت اسلام باید تعیین بشود، وکلا چه اشخاصی باشند. اشخاص متدین، مطلع، دانشمند، اسلامشناس، به آن قدری که میتوانند؛ نه این اشخاصی که مینشینند مینویسند و کاری به اسلام ندارند. از اینها احتراز کنید. اینها را تعیین نکنید. اینها خراب میکنند. اینها نمیدانند اصلاً اسلام چیست تا اینکه بیایند قانون اسلام را درست کنند! قوانین اسلام و قانون اساسی اسلام باید به دست اشخاصی که یک مقدار لااقل اسلام را بدانند یعنی چه، علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام[تدوین بشود]به دست آن اشخاصی که اسلام را اصلش مخالف با طریقههای خودشان میدانند، بلکه مخالف با «تمدن» ـ به اصطلاح آنها ـ میدانند، البته آن تمدنی که آنها میگویند مثل تمدن شاه است دیگر. «دروازۀ تمدن» او! این مقدرات را دست اینها ندهند. ملت ما مقدراتشان را دست این اشخاصی که به اصطلاح خودشان روشنفکر[نسپرند]نه هر روشنفکری. روشنفکرها بسیاریشان خوبند. آنهایی که علاقهای به اسلام ندارند. اینها هم از گفتار و اعمال سابق و لاحقشان معلوم میشود که اینها چه هستند.
در تمام این مدتی که همۀ این ملت فریاد میکردند جمهوری اسلامی، این بیچارهها برای «تقیه» هم یک دفعه نگفتند جمهوری اسلامی! اینها از اسم اسلام همچو میترسند که شیطان از بسماللّه! میترسند ... و حق هم دارند بترسند؛ برای اینکه اسلام جلوی
شهوات را میگیرد؛ اسلام نمیگذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را میکند! با زنها لخت بروند آنجا، و بعد زنها لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که در زمان طاغوت میشد. همچو کاری اگر بشود، پوستشان را مردم میکنند. مسلمانند مردم. نمیگذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توی دریا بریزند و به جان هم بیفتند. «تمدن» اینها این است! اینها از تمدن این را میخواهند. اینها از آزادی این را میخواهند! آزادی غربی میخواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توی دریا[یا]بروند توی ـ نمیدانم ـ جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان میخواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه میرفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت میآمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمیکردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت[به]طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم میگیرند. مگر مازندرانیها میگذارند یا رشتیها میگذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلویایها[12]مردهاند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر میگذارند اینها را؟ تمدنهای اینها این است. آزادیای که آنها میخواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم[سرگرم عیش و نوش]بشوند ... .
آزادی در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته. و همۀ آزادیها را که مادون فساد باشد داده. آنی که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است. و ما تا زنده هستیم نمیگذاریم این آزادیهایی که آنها میخواهند، تا آن اندازهای که میتوانیم، آن آزادیها تحقق پیدا کند.
شما آقایان هم حالا آزاد هستید؛ تشریف میبرید در شهرها، در قرا، در قصبات، برای هدایت؛ ملتفت باشید که از این آزادی حسن استفاده کنید. خدای نخواسته سوءاستفاده نکنید. مردم را همه دعوت کنید به اینکه وکلای خودشان را بشناسند. علما برایشان معرفی کنند. آنهایی که آدمشناسند معرفی کنند که این سابقهاش چه بوده؛ دیروز در آن رژیم چه میکرده. حالا آمده البته تسبیح هم دستش ممکن است بگیرد و خیلی هم فریاد اسلام بزند، من ببینم دیروز چه جور بوده؛ چه جنایتهایی را کرده، یا اجازه داده. باید اینها را بشناسند. و علمای بلادشان به آنها معرفی کنند. اشخاصی که برای اسلام دلشان میتپد آنها را تعیین کنند.
خداوند انشاءاللّه همۀ شما را موفق کند. و همه قرائت کنید، قدم بردارید، منبر بروید. همه چیزباسم ربک الذی خلق.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 ـ اشاره به آیۀ 32 سورۀ بقره.
3 ـ اشاره به آیۀ 72 سورۀ احزاب.
4 ـ اشاره به آیۀ 30 سورۀ بقره.
5 ـ سورۀ عصر، آیات 1 و 2.
6 ـ سورۀ فاتحه، آیات 5 و 6.
7 ـ سورۀ فاتحه، آیۀ 7.
8 ـ بخشی از آیۀ 40 سورۀ نور.
9 - بحارالأنوار، ج 67، ص 64: «اعدی عدوّک نفسک التی بین جَنبَیک» دشمنترین دشمنان تو نفْس تو است که در برابر توست.
10 - بخشی از آیۀ 3 سورۀ شعرا.
11 - نعمتاللّه نصیری، رئیس ساواک.
12 - بندر انزلی در دوران پهلوی به این نام خوانده میشد.