صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان راه الهی و راه شیطانی
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع راه الهی و راه شیطانی
  • حضار حضار: طلاب مدرسۀ فیضیه و مبلغان

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

انسان، موضوع علم پیامبران

اگر برای هر علمی موضوعی است ـ چنانکه شما آقایان می‏فرمایید ـ علم همۀ انبیا هم موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامه‏ای است، برنامه رسول اکرم ـ صلی‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ را می‏شود گفت همان سوره‏ای که در اول وارد شده است، آن برنامۀ رسول خداست:بسم‏اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اِقرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَقٍ. إِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ الإنسَانَ مَالَمْ یَعْلَمْ.[1]تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمده‏اند انسان را تربیت کنند. آمده‏اند این موجود طبیعی را از مرتبۀ طبیعت به مرتبۀ عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان. برنامه را هم این آیۀ شریفه ـ به حَسَب اعتبار و به حَسَب احتمال ـ تعیین می‏فرماید. به خود رسول اکرم خطاب است؛ لکن خطابات قرآن آن هم که به خود رسول اکرم است غالباً عام است:إقرأ باسم ربک. از اول که قرائت شروع می‏شود تعیین می‏فرماید که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد.

آغاز همۀ کارها به نام خدا

تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه
است: یک جنبۀ رحمانی و یک جنبۀ شیطانی. قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب. عالَم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالَم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالَم با اسم خداست. و انسان که یک عالَمی است، عالَم صغیر و به حسب واقع کبیر، قرائت، اول تعلیمی که به او می‏شود و اول برنامه‏ای که برای رسول اکرم آمده است این است که
إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ می‏شوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همۀ آوازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم می‏شود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا[را]. همۀ عالَم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید. با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است. و همه اسم خدا هستید.

انسان موجود ناشناخته

ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع می‏کنند:إِنَّا للّه‏ِِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. از او هستیم، و به اوست همه چیز. دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمده‏اند و برای انسان‏سازی آمده‏اند. کتب انبیا کتب انسان‏سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همۀ خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همۀ ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه
حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد:
إِقْرَأ بِاسمِ رَبِّک، بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. همۀ خلق را به اسم رب نسبت می‏دهد. اسم رب مبدأ همۀ خلقهاست. خلق است: خلق مطلق.إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقدرس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق. مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول بگوییدبسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همۀ عالم سرگردانند نمی‏دانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسان‏شناسی و اسلام‏شناسی می‏کنند ادعاست! کی «انسان» را می‏شناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پرده‏هایی، یک ورقهای بسیار مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال می‏کند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمی‏شناسد.

انسان بر سر دو راهی

ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق می‏کنی، ـ انسان ـ فرمود: شما نمی‏دانید.[2]بعد که «تعلیم اسما» کرد و هیچ کس نمی‏تواند حمل «اسما» بکند الاّ انسان، و حمل «امانت» بکند الاّ انسان[3]وقتی که اسما را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکه‏ای که اِشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند.[4]ملائکۀ مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع شده‏ایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الاّ توی راهند، تا ببینیم چه بشود.

دنبالش می‏فرماید:إِقْرَأ وَ رَبُّکَ الأکْرَمبا خدا قرائت کن. شاید معنایش این باشد. آنجاإِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق. البته طولانی است صحبت.

خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَق. انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو قدرت که آن انسانی که همۀ عالَم است می‏گویند:وَالعَصرِ. إِنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ[5]«عصر» انسان کامل است؛ امام زمان ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ است. یعنی «عصارۀ» همۀ موجودات. قسم به عصارۀ همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل.إِنَّ الإنسَانَ لَفِی خُسراین «انسان» که اینجا می‏گویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش می‏گوییم. خطاب با ماست. سر دو راهی واقع شده‏ایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از «علق» شروع می‏شود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از طبیعت شروع می‏کند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمی‏آید: «آنچه در وهم تو ناید آن شوم».

راه چپ و راست، راه جهنم

اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور می‏شود. هر چه جلو برود دورتر می‏شود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر می‏شود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت[دور شد]. یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی کنند آن راه را؛ مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در سورۀ «حمد» می‏فرماید کهإِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم[6]آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی؛ هدایت را بر آنها وارد کردی.غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ و لاَ الضّالّینَ[7]«مغضوب علیهم» یک طایفه‏اند منحرف. «ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر می‏شوند.
هر چه درس بخوانید و به اسم «ربّک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر درس بخوانید دورتر می‏شوید. اگر اَعلَمِ مَن فی الأرض بشوید و به اسم ربّک نباشد، اَبعَدِ از خدای تبارک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر می‏شوید. یا صراط مستقیم است، که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است. آخر مرتبۀ بهشت «لقاءاللّه‏» است. آنجایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الآن در جسر جهنم واقع شدیم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور که می‏کند، طبیعت جهنم است. الآن ما در متن جهنم داریم حرکت می‏کنیم. اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر می‏شود، در این چشمهای مردم در آن عالم ظاهر می‏شود، آنکه این راه را طی کرده است از آن جسر عبور می‏کند؛ آنکه این راه را طی نکرده است در جهنم واقع می‏شود؛ می‏افتد از راه. کج است دیگر. یک راه مستقیم، که اوصافش هم که گفتند و شنیدید و دقیقتر از موست، راه باریک است و تاریک است، و نور «هدایت» می‏خواهد:
إهدنا الصراط المستقیم. خداوند هدایت کند ما را.

نورانیت و ظلمانیت علم

شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم برمی‏دارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شده‏اید و متلبس به لباس روحانیت شده‏اید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور می‏آورد. گاهی علم انسان را پرت می‏کند از «صراط مستقیم». اینهایی که دین‏ساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل می‏شود؛ دورتر می‏شود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز می‏داند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر
وزر و ظلماتش بیشتر.
ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ[8]گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که می‏خواهد یاد بگیرد. و الاّ می‏خواهم مَسند بگیرم؛ می‏خواهم امام جماعت بشوم؛ می‏خواهم اهل منبر باشم؛ می‏خواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.

مسئلۀ اسلام شناسی و انسان شناسی

چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده ریا بوده است، و نفهمیده خودش ریاسْت. اینقدر دقیق است که خود آدم هم نمی‏فهمد! موازین دارد برایش. آنهایی که اهل عمل هستند موازین تعیین نکردند که ما بفهمیم که چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. در علم انبیا که علم انسان‏سازی است، موازین دارد اینها.

اسلام را به این زودی نمی‏شود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمی‏شود[شناخت]. اسلام جنگ نیست. جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام ـ اینکه حالا به آن گفته می‏شود «مکتب» ـ این یک چیزی است که مقدمه برای آن مکتبی است که اسلام دارد. آن مکتب را من و تو نمی‏شناسیم. چنانکه انسان را ما نمی‏شناسیم. آنکه می‏شناسیم همین موجود طبیعی است. این «انسان» نیست. از «عَلَق» می‏آید یک قدری بالاتر، می‏آید یک قدری بالاتر، تا می‏شود حیوان. این حیوانی‏اش خیلی طولانی است. این مقام «حیوانیت» خیلی طولانی است. و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.

تبلیغ به اسم رب، یا به اسم نفْس

شما حالا آقایان، از قراری که گفتند، بنا دارید که تشریف ببرید در قُرا و قصبات و
شهرها برای ترویج، برای هدایت. توجه داشته باشید اگر قدمی برخلاف موازین، برخلاف رضای خدا بردارید، یک جرمی است که به این زودی نمی‏توانید جبران بکنید. شمایی که به اسم «هدایت» بین مردم می‏روید غیر عامۀ مردم است وضعتان. غیر وضع عامۀ مردم است. شمایی که برای هدایت می‏روید شما رسول از طرف اسلام هستید؛ رسولِ رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که بنا دارید بکنید آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع می‏کنید به اینکه هدایت کنید مردم را، اسلام را معرفی کنید به مردم، ولو همین قدر که می‏دانید، آیا این به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع می‏شود؛ یا خدای نخواسته نفسانیت آدم در آن دخالت دارد.
أَعدی عَدُوِّکهمین نفْسی است که در انسان هست.[9]این از همۀ دشمنها برای انسان دشمنتر است. همۀ دشمنهای عالَم آنقدری که از آنها می‏آید این است که انسان را بکُشند، زجرش بدهند؛ اما آنکهبَیْنَ جَنْبَیکَآن «نفس امارۀ» انسان، آن غیر این است که انسان را بکشد؛ انسانیت را می‏کشد! همۀ عالم جمع بشوند که انسانیت شما را بکشند، تا آن چیزی که در خود شما هست، آن نباشد و تغییر نکند، کسی نمی‏تواند.اعدی عدوکهمین نفْسی است کهبَین جنبیک. ببینید که حالا که تشریف می‏برید و می‏خواهید مردم را هدایت کنید، به اسم رب هدایت می‏کنید، یا به اسم نفْس، که همان به اسم شیطان است؟ ببینید با آقایانی که در محل هستند شما چه جور رفتار می‏کنید؟

وظیفۀ اسلامی در قبال منحرفین

ما فرض می‏کنیم که شما در محل که رفتید، بعضی از اشخاص منحرف هستند ـ پیغمبر اکرم ـ صلی‏اللّه‏ علیه و اله و سلم ـ برای همینها غصه می‏خورد. برای همین مردم منحرف غصه می‏خورد!لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ[10][از]آنکه مؤمن نشدند همچو غصه‏ای که مثل اینکه می‏خواهی خودت را بکشی! ـ ما فرض می‏کنیم که شما وقتی که رفتید یک انحرافات
دیدید، انحرافات را با انحراف خیال نکنید
[می‏توانید]اصلاح بکنید. انحراف نمی‏تواند انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید. با اسم خدا حرکت کنید. و با اسم خدا هدایت کنید. و با اسم خدا ترویج کنید. و با اسم خدا انحرافات را مستقیم کنید. اگر دیدید آنجا می‏خواهد نفْس اماره بگوید که حالا این آقا که اینجا مدتی بوده است و عنوانی دارد، بخواهید عنوانش را یکوقت خدای نخواسته از دستش بگیرید، بدانید که این الهی نیست. این شیطانی است. بخواهید مقابل یک اهل علمی که آنجا هست بایستید و بشکنید خدای نخواسته حیثیت او را، بدانید که این انسانی نیست و الهی نیست. شیطانی است. با همه محبت کنید. با محبت می‏شود منحرفها را مستقیم کرد؛ بهتر از اینکه با شدت و حِدت. گاهی نمی‏شود، و الاّ غالباً می‏شود.

اسلام، دین خشونت نیست

پیغمبر اکرم «نبی رحمت» است که برای رحمت آمده است. آنجایی هم که آن منحرفهای غیرقابل اصلاح را امر به قتل می‏کرد، مثل یک غدۀ سرطانی که در یک بدن باشد، برای اصلاح بدن آن غده را باید بیرون آورد. چاره نیست. این غده‏های سرطانی گاهی یک جامعه را فاسد می‏کنند. این هم رحمت بر جامعه است. اینهایی که اسلام را اصلاً نمی‏دانند چیست، نمی‏فهمند اصل اسلام چه است. خیال می‏کنند این غربیها[و]اینهایی که دنبال غربند، که احکام اسلام خشونت دارد، اینها اصلاً نمی‏دانند که این احکامْ چه چیز هست؛ برای چه هست. این مثل این است که به یک طبیبی که کارد را برداشته و شکم را پاره می‏کند و غدۀ سرطانی را بیرون می‏آورد بگویند این خشونت دارد می‏کند! این رحمت است یا خشونت؟ آن طبیبی که می‏بُرد دست را، برای اینکه این دست فاسد می‏کند انسان را، کارد را درآورده می‏بُرد دست را، این طبیب با خشونت دارد رفتار می‏کند؟ و باید فریاد برآورد که این طبیب خشن است! یا این طبیب طبیب رحمت است؛ با رحمت دارد رفتار می‏کند؛ یک انسان را برای یک عضو نجات می‏دهد. این جامعه مثل یک انسان می‏ماند: گاهی وقتها برای اصلاح جامعه یک کسی را تأدیب
می‏کنند. آن هم تأدیبی که گاهی وقتها منتهی به کشتن می‏شود. یک نفر آدمی که یک مملکت را می‏خواهد فاسد بکند، یک کشور را، یک گروه را، فاسد می‏خواهد بکند، و قابل اصلاح نیست، این را باید برای تهذیب جامعه، برای حفظ جامعه، این غدۀ سرطانی را باید از این جامعه دور کرد. دور کردنش هم به این است که اعدامش کنند. اعدامهای اسلامی اینطوری است؛ نه مثل اعدامهای غربی می‏ماند. آنها می‏ریزند می‏کشند می‏برند از بین؛ و همۀ آن برای این است که جا برای خودشان باز کنند. اعدامهایی که در اسلام است اعدامهای رحمت است. یک طبیبی است که چاقو را برداشته و این جامعه را ازیک موجودی که اگر باشد فاسد می‏کند جامعه را، از شرّ این نجات می‏دهد جامعه را. یک حد از حدود الهی وقتی که واقع بشود، یک جامعه اصلاح می‏شود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومی، دزدی تمام می‏شود. اگر چهار تا آدمی که به فحشا مبتلاست آن را شلاق بزنند، در جامعه فحشا از بین می‏رود. این غدۀ سرطانی است که طبیب برای حفظ یک انسان ناچار است که این غده را بیرون بیاورد. گاهی چاقو برمی‏دارد چشم آدم را بیرون می‏آورد. رحمت است این؛ حفظ است.

بیخبران از ماهیت انسان و «حقوق بشر»

انبیا آمدند این جامعه را حفظ کنند از فسادها. این حقوقدانها نمی‏فهمند اصلش! اصل اسلام را نمی‏شناسند چیست. این غربیهایی که دور هم جمع شدند برای منافع ابرقدرتها، اینها از انسانیت اصلاً اطلاعی ندارند. اینها فقط این حیوان یک سر و دو گوش را می‏بینند، و این طبیعت و این سطح طبیعت؛ نه عمق طبیعت. این سطح طبیعت را می‏بینند. اینها می‏خواهند «حقوق بشر»! تو چه می‏دانی بشر چه هست تا حق بشر چه باشد! تو انسان را می‏شناسی تا حق انسان را بشناسی؟ تو جامعه را می‏شناسی که حق جامعه را بشناسی؟ همۀ آنها همین طورند. همۀ این حرفها، که می‏شنوید در آن طرفها هست، و این طرفها هم از آنها تقلید می‏کنند، همه برای این است که بچاپند این جامعه را! برای چاپیدن است؛ برای اصلاح نیست. جنگهایی که الآن هم در دنیا ممالک زیادی پشت سر هم به جنگند و
امریکا از آن طرف، شوروی از این طرف و آن طرف و از آن ور کمک می‏کنند به اینها، اینها همه جنگهای انحرافی است؛ برخلاف انسانیت است. اینجاهایی که این جنگها می‏شود و این همه کشتار، این همه کشتار، در این ممالک می‏شود، این طرفدارهای حقوق بشر نشسته‏اند و سیگار می‏کشند و پاهایشان را روی هم می‏اندازند و یک کلمه صحبت نمی‏کنند. اما آن روز که یک عده اشخاصی که غده‏اند برای این جامعه، غدۀ سرطانیند برای این جامعه، اگر بمانند یک جامعه را به باد می‏دهند، حکم اسلام را بر اینها جاری می‏کنند، همینهایی که آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را، اربابانشان می‏کشند و
[آنها]پاهایشان را روی هم می‏اندازند و تکیه می‏دهند و یک کلمه حرف نمی‏زنند، واویلا بلند می‏کنند! خوب، چرا هویدا را کشتند، یا چرا نصیری[11]را کشتند! یا چرا کسانی که فوج فوج جوانهای ما را از بین برده‏اند اینها[را]می‏کشند! کشتن اینها رحمت است بر امت. حدود الهی رحمت است بر امت. البته آن دستی که بریده می‏شود اگر زبان داشت گله می‏کرد. اما برای انسان، برای یک انسان، یک عضو فدا می‏شود. برای یک جامعه یک اشخاص باید از بین بروند.

هواداران حقوق بشر، یا حامیان منافع ابرقدرتها

برای حفظ حقوق یک جامعه باید یک غده‏های سرطانی از این جامعه جدا بشود. اینها برای رفتن محمدرضا خان هم همین عزاها را داشتند! همین آدمی که[آنهمه جنایت کرد]حالا هم از او تعریف می‏کنند! حالا هم در مجله‏های خارجی یا در مطبوعاتشان از او تعریف می‏کنند که نه، این اصلاح می‏کرد! می‏خواست درست کند مملکت را! آن کنار نشسته‏اند. نه مطلع نیستند؛ لکن آن کنار هستند. کنار معرکه هستند ندیده‏اند اینجا چه شده است. می‏دانند چه شده، اما به خودشان که واقع نشده! هزاران آدم هم اینجا کشته بشود. اصلاً انسان مطرح نیست پیش آنها. حق و حقوق انسان اصلاً مطرح نیست در این جوامعی که طرفدار حقوق بشرند. ابداً حقوق بشر مطرح نیست.
حقوق ابرقدرتها مطرح است! آنها برای ابرقدرتها حق قائلند. حقشان هم این است که همۀ ممالک را اینها بچاپند!

اعتصام به حبل‏اللّه‏

شما آقایان، که ان‏شاءاللّه‏ تشریف می‏برید و موفق می‏شوید و مردم را هدایت می‏کنید، اولاً دعوت کنید همه را به وحدت کلمه. خدای تبارک و تعالی امر فرموده است:واعتَصِمُوا بِحَبلِ‏اللّه‏ِاجتماع، لکن اجتماع با تشبث به حبل‏اللّه‏. هر اجتماعی مطلوب نیست،واعتصموا بحبل‏اللّه‏مطلوب است. همان است کهإقرأ باسم ربک. اسم رب همان ریسمانی است که همه به آن باید اعتصام کنند. مردم را دعوت کنید به وحدت. دعوت کنید به اینکه گروه گروه نشوند. الآن مشغولند شیاطین به اینکه این انسجامی که پیدا شد برای ملت ما، و با این انسجام پیش بردند و بحمداللّه‏ پیروز شدند تا اینجا، این را به همش بزنند. گروه گروه کنند: حزب کذا، حزب کذا، جمعیت کذا. چه اسم رویش بگذارند «جمعیت اسلامی» کذا؛ چه اسم بگذارند «جمعیت دمکراتیک» کذا. امروز روز این نیست که تکه تکه بشود این ملت، گروه گروه بشود. امروز تمام گروهها باید ادغام بشوند در یک گروه. و آن گروه اسلامی است. همان طوری که تمام گروهها ادغام شد در یک گروه و تمام قولها و تمام فریادها ادغام شد در یک فریاد، و آن فریاد مرگ بر این رژیم و ـ عرض بکنم که ـ اسلام، جمهوری اسلامی می‏خواهیم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود که این سد بزرگ شیطانی را شکست، و همۀ حساب مادیین را باطل کرد.

محاسبات مادیگرایانۀ قدرتها

آنها حساب عالم طبیعت و ماده را می‏کردند. حساب جنبۀ الهیتش[را]نمی‏کردند. ایمانش را حساب نمی‏کردند که ایمان چه قدرتی دارد. آن را نمی‏توانند حساب کنند، و ایمان نمی‏دانند چه است. حساب اینکه، به حسب حساب مادیت محال بود که یک عده معمم که باید درس بخوانند، و یک عده دانشگاهی که باید سر کلاس بروند، و یک عده بازاری که باید کسب بکنند، و یک عده دهقان که باید کشت بکنند ـ ولو کشتی برایشان
نگذاشتند! ـ یک عده کارگر که باید کار بکنند، ـ نظامی هیچ کدام اینها نبودند ـ اینها قیام بکنند و نظام یک غولی را به هم بزنند. آن نظامی که همۀ قدرتها دنبالش بودند. نه ابرقدرت تنها؛ همۀ قدرتها. البته روی حساب طبیعت، روی حساب مادیت، آنهایی که اطلاع از ماورای این عالم ندارند، آنهایی که اطلاع از ایمان ندارند، روی حساب آنها، یک امر محالی بود؛ یک امر محال واقع شد. آنها محال می‏دانستند. اما روی حساب
إقرأ باسم ربک الذی خلقوقتی اسم خدا شد، همین مقدار ـ ما به عمق مسائل نمی‏رسیم ـ همین مقداری که همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست، همین پیروز کرد همه را؛ همۀ قدرتها را به هم زد؛ نتوانستند نگهش دارند. همۀ قدرتها دنبالش بودند. من مطلعم، همۀ قدرتها دنبالش بودند که نگهش دارند؛ همۀ چنگالها چسبیده بودند به این تخت و تاج منحوس که نگه دارند؛ و قدرت ایمان شما، قدرت اسلام، همۀ این قدرت را عقب زد و این را از این مملکت بیرونش کرد. ریشه‏های دیگر را هم بیرون می‏کنیم.

خطر ضربه به مکتب

اما باید توجه داشته باشید که امروز یک خطر بزرگی جلوی پای ماست، که من از این خطر بیشتر می‏ترسم تا از خطر اینکه بیایند و بریزند و بکشند و ما را از بین ببرند. و آن خطر این است که نبادا ما پاهایمان را انحرافی برداریم؛ قدمهای انحرافی برداریم و مکتبمان را بد منعکس کنیم، اسلام را بد معرفی کنیم. آنکه مهم است این است که مکتب به قدرت خودش باقی باشد، ولو ما همه از بین برویم. ما شیعۀ ائمۀ اطهار هستیم. ائمۀ اطهار اکثراً یا کشته شدند یا[مسموم]شدند؛ لکن مکتبشان محفوظ بود.کشته شد، مکتبش محفوظ بود. بلکه مکتب را زنده کرد. با این کشته شدن مکتب را زنده کرد. سیدالشهدا دیدند که مکتب دارد از بین می‏رود. قضیۀ قیام سیدالشهدا و قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه، قیام انبیا در مقابل قدرتمندان و کفار مسئله این نیست که بخواهند یک مملکت]را[بگیرند. همۀ عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این نیست، مقصد آنها این نیست، که کشورگشایی بکنند. اینهایی که از اسلام تعریف می‏کنند که کشورگشایی
کرد، اینها اسلام را نمی‏شناسند چه است. خیال می‏کنند اسلام هم مثل رژیم، اسلام مثل امریکا می‏ماند که هر چه کشورش وسیعتر بهتر. کشورگشایی انبیا سنخش فرق دارد با کشورگشایی سلاطین. سلاطین برای دنیایشان فریاد می‏زنند؛ برای دنیایشان کشورگشایی می‏کنند؛ برای قدرت شیطانی‏شان کشورگشایی می‏کنند؛ انبیا می‏روند که یک جمعیتی را آدم کنند؛ توی سرش می‏زنند که آدم بشو. آنها کشورگشایی‏شان برای این است که انسان درست کنند. حضرت سیدالشهدا ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش، خداوند لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین می‏برند؛ دارند اسلام را وارونه جلوه می‏دهند. اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش درست کند، آمده انسان درست کند، اینها، این پدر و پسر، ـ مثل این پدر و پسر ـ اسلام را وارونه داشتند نشان می‏دادند. شرب خمر می‏کردند، امام جماعت هم بودند! مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چیز تویش بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم می‏شدند. امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و منبر هم می‏رفتند و اهل منبر هم بودند. منبر هم می‏رفتند! به اسم خلافت رسول‏اللّه‏ بر ضد رسول‏اللّه‏ قیام کرده بودند. فریادشان «لا اله الا اللّه‏» بود، و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفۀ رسول‏اللّه‏! این است که مکتب را متزلزل می‏کند؛ و یکوقت در دنیا منعکس می‏شود که اسلام هم همین است. من خوف این را دارم امروز.

اعتبار مکتب ما، بسته به اعمال ما

و خدایا، به فریاد اسلام برس! امروز]مبادا]که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا از اعمال من و شما؛ یا از اعمال کمیته‏ها؛ یا از اعمال دادگاهها؛ یا از اعمال ادارات و وزارتخانه‏ها، و امثال ذلک . رژیم سابق برای ما خطر نداشت. رژیم سابق ادعا نمی‏کرد که من[اسلامی هستم]ادعایش را می‏کرد، لکن کسی از آن قبول نمی‏کرد. رژیم سابق خطری نداشت. اگر معممی در رژیم سابق یک کار خلاف می‏کرد، می‏گفتند این ساواکی است؛ این درباری است؛ این ساواکی است. امروز که ساواکی در کار نیست و همه دفن
شده‏اند، اگر از شما آقایان یک چیزی صادر بشود، می‏گویند جمهوری اسلامی این است. مکتب ما متزلزل می‏شود. مسئولیتتان زیاد است آقایان! خیال نکنید که بروید یک حرفی بزنید، و چیزی نشده. خیر، هر یک از شما مسئولیت دارید، و مسئولیت بزرگ. خیلی بزرگ. امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست. مکتب ما بسته به اعمال روحانیین است. اگر روحانیین سابق خدای نخواسته یک حرف خلاف، یک کار خلاف می‏کردند، مردم خودِ او را یک طعن و لعنی می‏کردند، ولو یک دسته‏شان هم می‏گفتند روحانیون این جورند. آخرش این بود که می‏گفتند روحانیون این جور
[هستند]؛ اما رژیم رژیم اسلامی نبود. نمی‏گفتند رژیم اسلامی. نمی‏گفتند مکتب اسلام اینطوری است. امروز قلمهای دشمنهای ما در خارج، و گاهی در داخل، برداشته شده است، قلمفرسایی می‏شود که مکتب ما را بد جلوه بدهند.

مصیبت اعظم برای اسلام

آن مکتبی که آمده است، اسلامی که آمده است، و تهذیب می‏خواهد بکند همۀ قشرها را؛ همۀ فسادها را از بین ببرد. با اعمال من و شما و با اعمال دادگاهها و با اعمال پاسدارها و با اعمال کمیته‏ها و اینهایی که همه الآن دم از اسلام می‏زنند، همه دم از اسلام[می‏زنند]حالا این دیگر به اصطلاح شما «مُد» شده که همه بگویند اسلام و جمهوری اسلام همه دم می‏زنند از اسلام حالا، اینهایی که الآن دم از اسلام می‏زنند، و اینهایی که دارودستۀ اسلام هستند، مثل شما که اولی هستید از همه، اگر خدای نخواسته در اینها یک خلاف واقع بشود، یک کاری واقع بشود که صحیح نباشد، مکتب ما متزلزل می‏شود؛ اسلام لکه‏دار می‏شود. این اهمیت دارد؛ والاّ من و تو را بکشند چه اهمیتی دارد. اسلام هستش. سیدالشهدا را کشتند اسلام ترقی‏اش بیشتر شد. ماها را اگر با مظلومیت بکشند، ترویج از اسلام است. خوب شما دیدید بعض افراد را کشتند و ترویج شد. اما اگر کار ما اسلام را از بین ببرد، کار ما اسلام را بکشد ـ عمل ما، حرف ما، قول ما ـ این است که مصیبت است. این مصیبت مصیبت اعظم است. و باید شما آقایان که تشریف می‏برید
مواظبت کنید. امروز اسلام رهین کارهای من و شماست. مثل دیروز نیست.

خطر اسلام شناسان ادعایی

بروید در این قرا و قصبات. نخواهید هم که در آنجا خیلی زیاد به شما اهمیت بدهند. نخواهید، خدا می‏دهد. شما خودتان لازم نیست دست و پا کنید. نمی‏توانید هم بکنید. گاهی بدترش می‏کنید! شماإقرأ باسم ربک، کارها درست می‏شود. بروید در این قرا و قصبات مردم را هدایت کنید. امروز باید هدایت کرد. و هدایت بزرگ این است که مردم را آشنا کنید به وظایف امروزشان که وکلایی که می‏خواهند تعیین کنند، که سرنوشت اسلام باید تعیین بشود، وکلا چه اشخاصی باشند. اشخاص متدین، مطلع، دانشمند، اسلام‏شناس، به آن قدری که می‏توانند؛ نه این اشخاصی که می‏نشینند می‏نویسند و کاری به اسلام ندارند. از اینها احتراز کنید. اینها را تعیین نکنید. اینها خراب می‏کنند. اینها نمی‏دانند اصلاً اسلام چیست تا اینکه بیایند قانون اسلام را درست کنند! قوانین اسلام و قانون اساسی اسلام باید به دست اشخاصی که یک مقدار لااقل اسلام را بدانند یعنی چه، علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام[تدوین بشود]به دست آن اشخاصی که اسلام را اصلش مخالف با طریقه‏های خودشان می‏دانند، بلکه مخالف با «تمدن» ـ به اصطلاح آنها ـ می‏دانند، البته آن تمدنی که آنها می‏گویند مثل تمدن شاه است دیگر. «دروازۀ تمدن» او! این مقدرات را دست اینها ندهند. ملت ما مقدراتشان را دست این اشخاصی که به اصطلاح خودشان روشنفکر[نسپرند]نه هر روشنفکری. روشنفکرها بسیاری‏شان خوبند. آنهایی که علاقه‏ای به اسلام ندارند. اینها هم از گفتار و اعمال سابق و لاحقشان معلوم می‏شود که اینها چه هستند.

فساد و بی‏بندوباری با شعار تمدن و آزادی

در تمام این مدتی که همۀ این ملت فریاد می‏کردند جمهوری اسلامی، این بیچاره‏ها برای «تقیه» هم یک دفعه نگفتند جمهوری اسلامی! اینها از اسم اسلام همچو می‏ترسند که شیطان از بسم‏اللّه‏! می‏ترسند ... و حق هم دارند بترسند؛ برای اینکه اسلام جلوی
شهوات را می‏گیرد؛ اسلام نمی‏گذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را می‏کند! با زنها لخت بروند آنجا، و بعد زنها لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که در زمان طاغوت می‏شد. همچو کاری اگر بشود، پوستشان را مردم می‏کنند. مسلمانند مردم. نمی‏گذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توی دریا بریزند و به جان هم بیفتند. «تمدن» اینها این است! اینها از تمدن این را می‏خواهند. اینها از آزادی این را می‏خواهند! آزادی غربی می‏خواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توی دریا
[یا]بروند توی ـ نمی‏دانم ـ جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان می‏خواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه می‏رفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت می‏آمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمی‏کردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت[به]طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم می‏گیرند. مگر مازندرانیها می‏گذارند یا رشتیها می‏گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلوی‏ای‏ها[12]مرده‏اند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر می‏گذارند اینها را؟ تمدنهای اینها این است. آزادی‏ای که آنها می‏خواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم[سرگرم عیش و نوش]بشوند ... .

خطر ریاکاری و سوء استفاده از آزادی

آزادی در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته. و همۀ آزادیها را که مادون فساد باشد داده. آنی که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است. و ما تا زنده هستیم نمی‏گذاریم این آزادیهایی که آنها می‏خواهند، تا آن اندازه‏ای که می‏توانیم، آن آزادیها تحقق پیدا کند.

شما آقایان هم حالا آزاد هستید؛ تشریف می‏برید در شهرها، در قرا، در قصبات، برای هدایت؛ ملتفت باشید که از این آزادی حسن استفاده کنید. خدای نخواسته سوءاستفاده نکنید. مردم را همه دعوت کنید به اینکه وکلای خودشان را بشناسند. علما برایشان معرفی کنند. آنهایی که آدم‏شناسند معرفی کنند که این سابقه‏اش چه بوده؛ دیروز در آن رژیم چه می‏کرده. حالا آمده البته تسبیح هم دستش ممکن است بگیرد و خیلی هم فریاد اسلام بزند، من ببینم دیروز چه جور بوده؛ چه جنایتهایی را کرده، یا اجازه داده. باید اینها را بشناسند. و علمای بلادشان به آنها معرفی کنند. اشخاصی که برای اسلام دلشان می‏تپد آنها را تعیین کنند.

خداوند ان‏شاءاللّه‏ همۀ شما را موفق کند. و همه قرائت کنید، قدم بردارید، منبر بروید. همه چیزباسم ربک الذی خلق.

والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته

 

1 ـ سورۀ علق، آیۀ 1 ـ 5: «به نام خداوند بخشندۀ مهربان. بخوان به نام پروردگارت. که انسان را از خون بسته آفرید. بخوان و پروردگار بزرگوار تو. که با قلم آموخت. به انسان آنچه را نمی‏دانست آموخت». 
2 ـ اشاره به آیۀ 32 سورۀ بقره.
3 ـ اشاره به آیۀ 72 سورۀ احزاب.
4 ـ اشاره به آیۀ 30 سورۀ بقره. 
5 ـ سورۀ عصر، آیات 1 و 2.
6 ـ سورۀ فاتحه، آیات 5 و 6.
7 ـ سورۀ فاتحه، آیۀ 7. 
8 ـ بخشی از آیۀ 40 سورۀ نور. 
9 - بحارالأنوار، ج 67، ص 64: «اعدی عدوّک نفسک التی بین جَنبَیک» دشمنترین دشمنان تو نفْس تو است که در برابر توست.
10 - بخشی از آیۀ 3 سورۀ شعرا. 
11 - نعمت‏اللّه‏ نصیری، رئیس ساواک. 
12 - بندر انزلی در دوران پهلوی به این نام خوانده می‏شد.