صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ریشۀ انقلاب ایران ـ مسئولیت سنگین دانشگاه و حوزه ـ شگردهای ساواک
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ریشۀ انقلاب ایران ـ مسئولیت سنگین دانشگاه و حوزه ـ شگردهای ساواک
-
حضار
حضار: دانشجویان دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران
بسم اللّه الرحمن الرحیم
ما یک قسم مسائل اصولی داریم که الآن مطرح است و یک قسم مسائلی فرعی داریم که بعد از اینکه مسائل اصولی تحقق پیدا کرد، باید مطرح کرد. ما اگر مسائل فرعی را الآن مطرح بکنیم ممکن است که از آن مسائل اصولی که اساس مسائل است عقب بمانیم؛ یا به واسطۀ طرح این مسائل که گاهی موجب یک اختلافاتی میشود ما در نهضت شکست بخوریم. از این جهت آنکه من الآن به نظرم میآید این است که شما میدانید که در این نهضت آن چیزی که ما را پیش برد دو مطلب بود؛ یکی اساس بود و یکیاش به واسطۀ آن اساس تحقق پیدا کرد.
آنکه اساس بود اینکه مردم به عنوان اسلام و به عنوان ایمان و عقیده وارد این میدان شدند. چون برای ایمان و اسلام وارد شدند، همۀ قشرها با هم متحد شدند که آن رمز حقیقی ـ که اتحاد همه در یک جهت، وحدت همه در یک مسیر ـ موجب شد که تا حالا ما مطلب را رساندیم. یعنی مطلب را آن مطلبی که همه ممتنع میدانستند، در ایران تحقق پیدا کرد. ممتنع میدانستند که یک ملتی با نداشتن ابزار و با نداشتن یک نظام سیاسی که همه را آن، روی آن نظام سیاسی هدایت کند، و خالی بودن دستشان از همۀ اسلحههای روز بلکه همۀ اسلحهها که اسلحههای آنها ـ حالا را یک قدری غمضعین کنید که یک قدری تفنگ پیدا شده است ـ آنطور که به ما میگفتند کارد توی مطبخ، چوب توی خانه[بود]و باقی هم با دست خالی. زنها هم بچههایشان را بغل میکردند میآمدند
بیرون[...].
آنکه رمز بود این بود که همه با هم بودند، و همه هم فریادشان این بود که ما این رژیم فاسد را نمیخواهیم و ما یک جمهوری اسلامی میخواهیم. این اسباب این شد که ما آن مطلبی را که دنیا ممتنع میدانست، که «هیچ» بر همه چیز غلبه پیدا بکند ـ البته روی حسابهای مادیگری ـ ملت ایران روی حساب معنویت و توجه به خدای تبارک و تعالی و ایمان پیش برد و این قدرتهای شیطانی را که پشت سرش هم قدرت ابرقدرتها بود شکست؛ به طوری که نتوانستند آنهایی که میخواستند این مرد را نگه دارند، نتوانستند نگه دارند. کوشش کردند، تهدید کردند. ما که در پاریس بودیم تماس میگرفتند با ما از طرف امریکا که ـ ابتدائاً ـ به اینکه ما پشتیبان هستیم، چه و چه؛ بعد هم ـ به اینکه «شما یک قدری صبر کن، حالا زود است، حالا نروید، حالا زود است»!... با هیچ ما غلبه کردیم بر همه چیز و این برای همین نکته بود که ما همه با هم بودیم؛ از مرکز تا آخِرْ بَلَدی که در ایران بود ـ ده و شهر و قصبه و بزرگ و کوچک و همۀ اقشار ـ در همه جا با هم اتحاد پیدا کردند و این نبود جز در سایۀ اسلام. هیچ چیز دیگر نمیتوانست اینطور قدرت داشته باشد که همه را با هم توافق بدهد. آن چیزی که شما را در این میدان پیروز کرد همین بود.
و[البته]ما الآن به پیروزی نهایی نرسیدیم. به نظر من امروز ایران حساسیتش بیشتر از آن روزی است که هجوم میکردیم و مردم را بسیج میکردیم برای مبارزه؛ برای اینکه آن وقت همه توجهشان به این بود که این سد را بشکنند؛ این سد بزرگی که مانع از پیشرفت ما بود، همه نظرشان به این بود که این سد را بشکنند، توجه به مسائل خودشان نداشتند، همه توجه به این داشتند که این سد باید شکسته بشود ـ همه با هم ـ بدون اینکه ملتفت این باشند که امروز مثلاً ناهار خوردند یا نه، قرض دارند یا نه ـ عرض کنم ـ سفته در کجا دارند یا نه! هیچ این توجه نبود در کار. همه با هم فشار آوردند و این سدبزرگ را
شکستند.
در هر انقلابی وقتی که به یک نقطهای رسید که یک پیروزی پیدا شد، آن وقت، وقت حساسیت انقلاب است مردم که خودشان را پیروز دیدند. بعد توجه میکنند به اینکه خوب، حالا ما چه؟ چه شد؟ حالا زندگیمان چه، حالا قرض داریم، حالا سفتههایمان چه، حالا بازارمان چه. این اسباب این میشود[...]به ضمیمۀ اینکه این کارشناسهایی که آنها دارند ـ امریکا به این زودی دست از ما برنمیدارد کارشناسهایی که اینها دارند، اینها از صد سال پیش از این یا بیشتر، روانشناسی را در ایران شروع کردهاند و میدانند چه بکنند. الآن عمال آنها بین اقشار مردم افتادهاند که خوب، این هم رفتن شاه و این هم حکومت جمهوری؛ چه شد؟ عمال اینها توی اقشار مردم افتادهاند برای اینکه مردم را سرد کنند و این نهضت را به سستی بگرایانند[1]و موجب این بشود که این نهضت خاموش بشود[تا]آنها سربلند کنند.
در صورتی که وقتی روی محاسبات ما حساب بکنیم و ببینیم که تا حالا چه شده است و بعدها ما میخواهیم چه بشود، تا حالا معجزه شده است. «چه شده» یعنی چه؟ تا حالا شما اسیر بند و قید سازمان امنیت که در همه جا ریشه داشت و همه را به رنج میکشید. این حبسهای بزرگ که بعضی عکسهای آن را وقتی که نشان میدهند انسان وحشت میکند! زیرِ زمین چه کردند اینها با مردم! خوب، این کمکاری بود که این نهضت کرد؟ این «چه شد» یعنی اینکه این کمکاری بود! کاری است که همۀ دنیا، آنهایی که متفکر هستند در دنیا، حیرت کردند که این چه جور واقع شد، چه جور این سد شکسته شد. از آن طرف دست اجانب که باز بود در خزائن ما؛ نفت ما را همهاش را میبردند در ازایش برای خودشان پایگاه درست میکردند در اینجا به اسم اینکه ما میخواهیم عوض بدهیم، میفرستادند آن آهنپارههایشان را یا آن ـ عرض میکنم ـ اسلحههایی که ایران اصلاً
اطلاع برآن نداشت که این را چه جور باید چه بکنید، میفرستادند اینها را به ازای اینکه ما نفت را میگیریم و اینها را میدهیم. اینها برای خودشان بود نه برای ما. برای اینکه ما که اطلاع از اینها نداشتیم. اینها برای این بود که پایگاه اینجا درست کنند و اگر چنانچه با شوروی یکوقتی بناست دعوا کنند، اینجا پایگاه داشته باشند! هم نفت را میبردند، هم عوضش برای خودشان پایگاه درست میکردند به اسم اینکه ما میخواهیم عوض بدهیم که مبادا صدا درآید!
پس یک کار بزرگ محیرالعقول دیگر واقع شد و آن اینکه دست امریکا و دست انگلستان و شوروی و همۀ اینها از خزائن ما کوتاه شد. الآن نفت مال خودتان است ـ عرض میکنم ـ چیزهای دیگر هم مال خودمان است. نفتش هم از خودمان، همه چیز از خودمان.
«هیچ نشد» را، «چه شد» را اینهایی که میخواهند نهضت را خاموش کنند، این مسائل را پیش میآورند که «حالا چه شد»! میروند توی کارخانجات به این کسانی که آنجا کار میکنند ـ و بیچارهها اطلاع از مسائل ندارند ـ طرح میکنند این مسائل را: «خوب حالا دیگر، خوب، چه شد؟ چه شد؟». از آن طرف میروند در کشاورزی نمیگذارند کشاورزها کار خودشان را بکنند و تبلیغات میکنند. در صورتی که اگر اینها بگذارند، آن برنامههای آتیه زود انجام میگیرد.
شما ملاحظه بکنید راجع به رفراندم؛ یک مسئلهای بود که همۀ ملت این را میخواستند، با شوق و شعف میخواستند. اینها برای خاطر ملت بود که میریختند و صندوقها را آتش میزدند و با ـ عرض میکنم ـ اسلحه مردم را منع میکردند از اینکه بروند رأی بدهند؟ خودشان هم تحریم میکردند؟[2]اینها هوادار ملت بودند که این کار
را میکردند؟ یا خیر، میخواستند این ملت رفراندم را نکند و آشوب باشد و حکومت باز همان حکومت سابق باشد یا شبیه به آن باشد؟! والاّ رفراندم یک امر ملی بود که همۀ ملت میخواستند. و ما دیدیم که نود و نه و نیم درصد ملت رأی دادند و نیم درصد ـ تقریباً ـ رأی مخالف داد. در صورتی که همۀ اقشارشان با هم جمع شدند و رأی مخالف دادند، نیم درصد بود! یک چیزی که همۀ ملت میخواستند چرا اینها جلوگیری میکردند؟ یا حالا برای مستضعفین میخواهند خانه درست بکنند؛[3]مردم میخواهند خانه درست کنند. زنها پولهایشان را دادند، زر و جواهراتشان را، اقشار مختلف و زیادی از خانمها آمدهاند آن چیزهایی که در عمرشان ذخیره کردهاند، حالا برای این مستضعفین دارند میدهند که خانه بسازند. اینها افتادهاند توی مردم با اقسام مختلفه برای جلوگیری از اینکه نشود این کار! چرا نشود؟ این مضر به حال مردم است؟! این برای آنهایی که شما میگویید ما برای آنها میخواهیم کار بکنیم، این برای آنها کار نیست؟!
نه مسئله این نیست؛ مسئله این است که اینها میخواهند که آرامش در ایران پیدا نشود، کاری انجام گرفته نشود. وقتی آرامش نشد و کار برای مردم انجام گرفته نشد، شلوغ میشود. وقتی شلوغ شد، آنها به مقاصد خودشان میرسند؛ آنهایی که اینها را مأمور کردند برای اینکه آن کارها را بکنند به مقصد خودشان میرسند. والاّ خانهسازی برای مستضعفین و برای مردم کارمند و کارگر و سایر مردم یک چیز بدی هست؟! یک چیزی مخالف با ـ مثلاً ـ مصلحت ملت است یا نه، این موافق مصلحت ملت است؟! این را میخواهند جلوگیری بکنند. یا کشاورزی؛ آیا کشاورزی برای مملکت ما یک چیزی مضرّی است که اینها میروند نمیگذارند بشود؟ یا کار کردن در کارخانهها؛ راه افتادن کارخانهها، این مضر است به حال ملت؟! اینها میخواهند آشوب کنند و دنبال این آشوب ـ شاید ـ به فکر این باشند که اگر آشوب کردند، در خارج دولتهایی که میخواهند
ما را بچاپند، در خارج منعکس کنند که ایران خودش را نمیتواند اداره کند، یکی باید برود ادارهاش کند! یک کودتا بکنند و همان مسائل را با یک وضع بدتر از سابق پیش بیاورند و ما باز در سالهای طولانی دیگر ـ تا خدا میداند چه وقت ـ باز زیر همان چیزهایی که پیشتر بوده باشیم.
آنکه من الآن به شما آقایان عرض میکنم این است که ما الآن بین راه هستیم؛ ما نرسیدیم به مقصد. یک مقصد این بود که این اشخاص دزد و چپاول و چپاولگرها را دستشان را کوتاه کنیم. تا یک قدری کوتاه شد ـ یعنی یک قدر مهمی کوتاه شد ـ آنها هم مال ملت را برداشتند و خوردند و بردند و فرار کردند. اما دستشان الآن از اینجا کوتاه است و انشاءاللّه از آنها هم پس گرفته میشود، انشاءاللّه. و ما آن مقداری که تا حالا کار کردیم موانع را برداشتیم؛ موانع رشد انسانی و رشد ملی و رشد طبیعی را برداشتیم. اما الآن همۀ موانع برداشته نشده؛ یک مقدار از این اقشارش باقی مانده و الآن دارند مفسده میکنند و با هر حیلهای که باشد میخواهند یک اختلافی ایجاد کنند.
و اما مهم این است که، مملکت که حالا میگوییم دست خودمان است، یک مملکتی باشد که خودکفا باشد، سازندگی شروع بشود تا مملکت به طوری که اقتصادش صحیح باشد، کشاورزیاش درست بشود، دانشگاههایش درست بشود، قضاوتش درست بشود. همۀ اینها آشفتهاند؛ مثل زمان طاغوتند دیگر. الآن[هنوز]متحول نشده؛ برای اینکه دولت الآن دولتِ انتقالی است، یک دولت مستقری نیست. بنابراین، آنکه الآن برای همۀ ما لازم است این است که تمام توجهمان ـ به این باشد که این نهضت محفوظ باشد. تمام توجه به این باشد که قشر دانشگاهی با قشر ـ عرض میکنم که ـ مدارس قدیمه اینها با هم جوش بخورند. یکی از کارهایی که اینها در سالهای طولانی کردند این بود که دانشگاهی، که یک عضو مهمی در هر کشوری است، با روحانیت که یک عضو مهمی در کشور ماست، اینها را از هم جدا کنند. این را دشمن او کنند، او را دشمن این؛ با
تبلیغات. تبلیغاتشان هم معالأسف در خود ماها ـ در همه ـ اثر کرده بود که این طایفه آن طایفه را قبول نداشتند و احیاناً لعن میکردند، آن طایفه هم آن طایفه را همین طور. اثرش این بود که نتیجه را دیگران میگرفتند. ما دعوا میکردیم دیگران نتیجه میبردند! قشرهای دیگر هم همین طور[مدام]از هم جدا میکردند: بازاری را از کارگر، کارگر را از دیگران، همه را. میخواستند آشفته باشد. این نهضت اسباب این شد که ماها یک قدری به هم نزدیک شدیم. یعنی دانشگاهی هم همان حرفها را میزد که بازاری میگفت، بازاری هم همان حرف را میزد که معممین میگفتند، همه هم همان حرف را میزدند که کشاورزان میگفتند.
چنانچه ما این مطلبی که الآن یک مقدارش موجود است ولکن یک خرده رو به سستی دارد میرود، اگر به داد این نهضت نرسیم و این نهضت خدای نخواسته رو به سستی برود و یکوقت خاموش بشود، خواهید دید که خدای نخواسته مسائل سابق شدیدتر عود میکند. اینها تاکنون سیلی آشکار نخورده بودند؛ این اجانب تاکنون لمس نکرده بودند شکست خودشان را در ایران؛ در این نهضت لمس کردند. یک مطالبی که حدس میزدند؛ و در مقابل آن حدسشان فعالیتهای زیاد میکردند برای اینکه نگذارند اقشار نزدیک به هم بشوند. حالا لمس کردند که یک کشوری اگر همۀ اقشارش با هم متحد بشوند، هیچ قدرتی نمیتواند جلو اینها بایستد، هیچ قدرتی نمیتواند بر اینها پیروز بشود. این مطلب را الآن احساس کردند و الآن بیشتر مجهز هستند برای اینکه ما را از هم جدا کنند. این نهضت برکتش این بود که شما آقایان دانشگاهی، که هیچ وقت با ما ملاقات نمیکردید، حالا نشستیم با هم صحبت میکنیم و درد دلمان را میگوییم. نمیگذاشتند اینها. آن آقایانی که مثلاً کارخانهها و ـ نمیدانم ـ کارگرها و اینها، که با ما هیچ وقت ارتباط نداشتند، حالا ارتباط پیدا میکنند. الآن میبینیم که مثلاً روز پنجشنبه و جمعه که ما میرویم مدرسۀ فیضیه، گروههای مختلف، از دانشجو گرفته تا کارگر گرفته تا ـ عرض میکنم که ـ اقشار مختلفه، نظامی، همۀ اینها مجتمع میشوند. زن و مرد مجتمع
میشوند در آنجا؛ همه با دل راحت. نه نظامی از مردم نفرت دارد و میترسد نه مردم از او. همه با هم مجتمع میشوند و مطالب گفته میشود، مسائل طرح میشود. این را باید حفظش کنیم. اینها الآن درصدد این هستند که با صورتهای مختلف، با یک صورتهای خیلی به نظر صحیحْ بین ماها اختلاف بیندازند.
چنانچه در رژیم سابق همین مسائل بود و من راجع به این مسائل همیشه سفارش میکردم؛ معالأسف غلبه داشتند و نمیشد. قبل از ماه رمضان ـ که از ماه رمضان آنها میترسیدند: مردم مجتمعند و عبادت میکنند و منبر هست و محراب هست، اجتماع هست ـ یک مسئلهای پیش میآوردند اختلاف بیندازند. قبل از ماه محرّم هم همین کار را میکردند؛ یک مسئلۀ فرعی را پیش میآوردند که ما از مسائل اصلی غفلت کنیم. قبل از ماه رمضان میگفتند «شهید جاوید»![4]تقریباً تمام ماه رمضان را یک دستهای اشکال میکردند، یک دستهای رفع اشکال میکردند؛ یک دستهای فحش میدادند و یک دستهای به این طرف فحش میدادند. آنها هم کنار نشسته بودند به ریش ما میخندیدند که اینطور ما اینها را ملعبه کردیم! تمام ماه رمضان[را]در تمام ایران سر یک کتابی، که مسئلهای فرعی بود و هیچ اصلاً چیزی نبود، ضایع میکردند وقت ما را. و ما را منحرف میکردند از اینکه ـ آن وقت البته قدرت او[5]بود ـ که نسبت به آنها یک کلمهای بگوییم. همه نسبت به خودمان صحبت میکردیم! یک قدری که این سست میشد ـ حالا میدیدند که یکوقت اجتماع دیگری است ـ میآمدند مسئلۀ «شمسآبادی»[6]را پیش میآوردند؛ مرحوم شمسآبادی را. من احتمال میدهم ـ بعضیهای دیگر هم احتمال میدهند ـ که اصل کشتار از خودشان بود. برای اینکه آشوب درست کنند. یک مدت زیادی هم آقایان اهل منبر و پایین و بالا و اینها وقتشان صرف این میشد و از آن مطلب
اساسی که داشتند اینها، ذهنشان منصرف میشد. بعد میدیدند خوب، این هم یک چیز کمی است تمام میشود! تمام شد دیگر ـ عرض میکنم که ـ وقت این است که باز یک ماه رمضانی باشد، یک ماه محرّمی باشد، باز اختلافاتی لازم دارند، باز میافتند تو کار! مسئلۀ «دکتر شریعتی» را پیش میآوردند. از آن طرف دامن بزن به اینکه این مثلاً چطور است! اهل منبر هم ـ بیتوجه به مطلب که عمق قضیه چیست ـ منبر میرفتند و حرف میزدند. از آن طرف جوانهای داغ هم ـ بیتوجه به واقعیت مطلب ـ از این ور میافتادند. این دو گروه را مقابل هم قرار میدادند برای اینکه ذهنشان را از خودشان منصرف کنند.
امروز که حساسترین مواقعی است که ما در آن واقع هستیم و احتیاج ما به اجتماع، احتیاج ما به اتحاد، بیشتر از هر چیزی است، این مسائل فرعی را باید کنار بگذاریم برویم روی مسائل اصلی. امریکا دشمن ماست، ما باید دنبال آن برویم؛ و همین طور سایر ممالک خارجی ـ چپ و راست همه ـ آنها هستند که میخواهند ما را بچاپند، و شرق را بچاپند نه فقط ایران را؛ ایران هم جزئش است. الآن مخازن شرق را میخواهند ببرند. نمیگذارند جوانهای ما رشد کنند؛ دانشگاههای ما را جلویش را میگیرند نمیگذارند. الآن که وقت این است که مثلاً امتحان بدهند، وقت این است که بنشینند، میافتند توی مدارس با یک بهانهای یک آشوب درست میکنند، یک بساطی درست میکنند. باید ما توجه بکنیم به اینکه مبادا دستهای غیر در کار باشد ـ و هست ـ مبادا ما را دوباره ملعبه کنند و به جان هم بریزند و خودشان استفادهاش را ببرند. دانشگاهیها ملتفت باشند، مدرسهایهای ما هم ملتفت باشند به اینکه مبادا یک دستی در کار باشد دوباره ما را با یک اسمی به جان هم بریزند و نهضت ما را خاموش کنند و مسائل برگردد به حال اول، همۀ ما را خرد کنند.
مسائل اصلی را الآن باید ملاحظه بکنیم. الآن گرفتاریهایی ما داریم، همه داریم نه
اینکه شما تنها دارید، نه اینکه دانشگاهی گرفتاری دارد، همه گرفتاری دارند؛ لکن امروز روزی نیست که ما طرح گرفتاریها را بکنیم. امروز روزی است که ما این مسائل اصولی را جلو ببریم که یک حکومت مستقری به کار بشود و مجلسی تحقق پیدا بکند از خود مردم و حکومت مستقری از خود مردم تحقق پیدا بکند. آن وقت برویم سراغ این مسائل که مسائل بعدی است. الآن همۀ شما ـ خودم و همۀ شما ـ مسئول هستیم، مسئول خدا هستیم، مسئول ملت هستیم، مسئول نسلهای آتیه هستیم. ما دستمان الآن به جایی رسیده است که میتوانیم کار بکنیم. الآن ما ـ قبلاً محال بود که بشود این سد را شکست لکن شکسته شد ـ الآن ما جوری هستیم که میتوانیم کار انجام بدهیم؛ میتوانیم با این وحدت کلمه مجلس مؤسسان درست کنیم، مجلس شورا درست بکنیم، حکومت مستقر درست کنیم؛ الآن میتوانیم این کار را بکنیم و انشاءاللّه میشود این کار.
الآن وقت این است که همه توجه به این داشته باشند که با هم باشیم ـ همه با هم. دانشگاهیها که یک عضو مؤثرند، توجه به این داشته باشند که ما باید با این معممین که یک عضو مؤثرند[با هم باشیم]. آقایان خیال نکنند که معممین چه! شما میبینید که ملت با اینهاست. ملت ـ که با شما با آن ملت میخواهید کار انجام بدهید ـ با اینها هستند؛ هر روزی اینها بخواهند ملت را به یک راهی ببرند تبعیت میکنند؛ برای اینکه اینها را نمایندۀ امام[7]میدانند تبعیت میکنند. اینها را از دست ندهید، این یک قوۀ بزرگی است؛ این قدرت را از دست ندهید. این را من حالا نمیگویم؛ نجف هم که بودم ـ و سابق هم، قبل از آن هم ـ میگفتم که ما این قشر روحانی را اگر از دست بدهیم شکست میخوریم. ماها دیگر عرضه نداریم؛ اینها هستند که میتوانند کار انجام دهند. این قشر را نباید از دست بدهیم. روحانی هم گمان نکند که دانشگاهی چی! مقدرات مملکت ما دست دانشگاهیهاست. فردایِ امروز مقدرات مملکت ما دست اینهاست. این دو قشر با
هم باید جور بشوند. این دو طایفه، که هر دو از منوَّرالفکرها هستند لکن معالأسف شما خیال میکنید که آنها فناتیک[8]هستند، آنها هم خیال میکنند شما بیدین هستید ـ خیال میکردند ـ حالا نیست اینطور دیگر، این دو طایفه با هم مجتمع بشوند، رشد داشته باشند، رشد سیاسی داشته باشند، بفهمند که از غیر دارند هدایت میشوند، از اجانب دارند هدایت میشوند به اینکه «آن طایفه را کنار بگذار، اسلام منهای آخوند»، بفهمند که این مسئله چیزی است که از خارج دارد انجام میگیرد، اغفال میکنند شما را، از آن طرف هم آن طایفه بفهمند از اینکه دانشگاهی یک عضو مؤثری است که ما فردا همه چیزمان دست اینهاست، اگر ایران بخواهد یک سعادتی پیدا کند با دست اینها سعادت پیدا میکند، اگر خرابی هم پیدا کند به دست اینها خرابی پیدا میکند، این دو قشر با هم متحد بشوند. توجه داشته باشند که مبادا در این هیاهویی که گاهی ایجاد میشود ایجاد اختلاف بشود. در این مسائلی که پیش میآید مبادا یکوقت یک دستی باشد که بخواهد شماها را از هم جدا بکند. همه با هم باشید، همه با هم همکار باشید، همه این نهضت را پیش ببرید.
خدا میداند که اگر این نهضت شکست بخورد، تا آخر دیگر ایران روی خوش به خودش نمیبیند. همه مسئول هستید. منِ طلبه با شمای دانشگاهی فرق نداریم؛ هر دو مسئول هستیم. نه شما باید به عهدۀ من بگذارید نه من به عهدۀ شما. من به اندازۀ خودم کار میکنم، شما به اندازۀ خودتان کار بکنید. و همه توجه به این نکته داشته باشید که ما الآن مسائل اساسیمان مانده است؛ دنبال این مسائل اساسی باید برویم؛ مسائل فرعی را بعد طرح بکنیم، در سایۀ مسائل اساسی باید طرح بکنیم. الآن جزء برنامههایتان مسائل فرعی را قرار ندهید. الآن مسائل اصلیتان را توجه بکنید و این نهضت را پیش ببرید تا یک حکومت مستقری ما پیدا بکنیم؛ یک حکومتی که انشاءاللّه این ریشههای
گندیدهای که هستش، اینها هم برداشته بشود. یک حکومت مستقری پیدا بکنیم؛ بعد که حکومت مستقر پیدا کردیم، وقت این است که دانشگاهی مسائل خودش را طرح بکند، معمم مسائل خودش را طرح بکند، بختیاری مسائل خودش را.
خوب، من اینجا که نشستم از اقشار مملکت میآیند اینجا، همه هم درددل دارند، راست هم میگویند. بختیاریها میآیند میگویند که هیچ جا به خرابی محل ما نیست؛ ما نه آب داریم نه برق داریم نه چیزی. بلوچها هم میآیند همین مطلب را میگویند. کردستانیها هم میآیند همین مطلب را میگویند. خوزستانیها هم همه همین مطلب را میگویند. همه هم راست میگویند، همه هم درست میگویند که برای آنها کاری نشده؛ برای اینکه رژیم سابق بنا نبود که برای مردم کاری بکند؛ بنا بود که بچاپد، نه بنا بود که عمل بکند! اطراف تهران که، همین محلههایِ ـ سی و چند محلهای که این مستضعفین هستند، این چادرنشینها هستند، این زاغهنشینها هستند ـ برای اینها کار نکردند. اینها هم نه آب دارند نه برق دارند نه هیچی. بنا براین نبود، بنا براین بود که برای یک قشری کار بکنند؛ آنهایی که منفعت به خودشان میرسانند یا منفعت ازشان میبرند، برای آنها یک کاری بشود. برای دیگران بنا براین نبود.
همه راست میگویند اما حالا وقت این نیست که بختیاری بگوید «یااللّه، الآن همۀ کارها را انجام بدهید»! این معنایش این است که بختیاری با ـ عرض میکنم ـ دستۀ دیگر با هم مخالف بشوند و بدبین بشوند به دولت و بدبین بشوند به نهضت و نهضت شکست بخورد و برگردد به آن حال اول که تا آخر بختیاری در ـ عرض میکنم که ـ زحمت و ذلت باشد و خوزستانی هم همین طور. حالا وقت این است که همۀ ما هدایت کنیم مردم را. شما دانشگاهیها هدایت کنید رفقای خودتان را؛ دانشگاهیها را هدایت کنید به این امر که آقا مبادا یکوقتی دست خبیثی در کار باشد که شما را وادار کند به کاری که اختلاف بینتان واقع بشود.
... از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همۀ ما آشنا بشویم به وظایفمان و با یک بینش واقعی اسلامی به مسائل نظر بکنیم، و از این اشتباهاتی که گاهی میشود احتراز کنیم و همهمان با هم مجتمع ـ همه با هم یکصدا ـ این نهضت را نگذاریم خاموش بشود. این را پیش ببریم تا انشاءاللّه یک حکومت اسلامی که حکومت نمونه است. اسلام غیر سایر حکومتهاست. همۀ حکومتهای عالم ـ غیر حکومتهای انبیا ـ همۀ حکومتهای عالم، خوبهایشان ـ آنهایی که خیلی هم مردم خوبی هستند ـ بیش از این کار ندارند که این نظام طبیعت درست انجام بگیرد؛ دزدی نشود ـ عرض میکنم که ـ خرابکاری نشود، خوب شود وضع مادی. به معنویات ـ حکومتها ـ کار ندارند. به من چه که تو مهذبالنفس هستی یا نیستی؟ به من چه که تو آدم صحیحی نیستی بلکه اگر پنهانی هم دزدی بکنی که هیچ کس نفهمد! او کاری ندارد. تو[ی]صندوقخانۀ شما را کاری ندارد: «بیرون نیا عربده بکش، توی خانهات هر کاری میخواهی بکن»! فرض کن در خانه فحشا هم بکند، به حاکم چه کار دارد؟ حاکم به این کارها چه کار دارد؟ بیرون نیایید داد و قال بکنید، نظام را به هم نزنید. آن خوبهایشان اینطورند. آن بدها هم که اکثراً ـ یا همه ـ هستند، آنها هم به فکر این هستند که خودشان چه بشوند.
اسلام به همه چیز کار دارد. اسلام قبل از اینکه ازدواج بکنی، نقشۀ آن بچهای که شما میخواهید بعد از ازدواج آن بچه را تولید کنید، نقشه را قبل از ازدواج شما ریخته است: چه جور زنی انتخاب کن، چه جور مردی انتخاب کن، مرد چه جور باید باشد، زن چه جور باید باشد. برای این است که این انسان مثل یک نباتی میماند که باید رشد بکند؛ مثل یک نفر کشاورز که وقتی تخمکاری میکند باید زمین را ببیند چه جور زمینی است، کود را ببیند چه جور کودی است ـ عرض میکنم ـ آب چه وقت لازم دارد کذا، انسان هم یک همچو موجودی است. از قبل از اینکه کشت بشود، زمینش را ملاحظه میکند که این
زمین چه جور زمینی باید باشد، آنکه میخواهد کشت بکند چه جور باشد. بعد از اینکه ازدواج واقع شد، زمان تلقیح چه جور باید باشد. همۀ ابعاد را میخواهد، انسان میخواهد درست کند. قرآن کتاب انسان سازی است؛ میخواهد آدم درست کند. یک آدم اگر موافق تعلیم قرآن درست شود، یکوقت میبینید که یک «مدرس»[9]از کار درمیآید که یک مدرس مثل یک گروه است؛ جلوی قدرت رضاشاه، آن قدرت شیطانی میایستد تنها؛ با پیرمردیِ خودش میایستد، جلویش را میگیرد و جلوی شوروی که میخواستند به ایران حمله کنند، ... میگیرد. اینها هم، خارجیها هم از انسان میترسند و لهذا دانشگاهیها را میخواهند نگذارند از آنها انسان پیدا بشود؛ و مدارس ما را هم میخواستند نگذارند. و همهاش را میخواستند به هم بزنند و مساجد را به هم بزنند ـ همه چیز را.
ما الآن موظفیم که تمام قدرت خودمان، تمام توجه خودمان را به این نهضت داشته باشیم که این محفوظ بماند، به آخر برسد؛ تا یک[حکومت]اسلامی، آنطوری که باید و شاید، بتوانیم ـ آنطوری که باید و شاید ـ تحقق پیدا بکند که یک نمونهای در عالم باشد که ببینند دمکراسی که اینها ادعایش را میکنند یعنی چه؛ آزادی که اینها آزادی بشر و حقوق بشر و آن حقوق بشری که این حقوقیها ادعا میکنند و ما دزدها و آدمکشها را وقتی که به جزای خودشان میرسانیم دادشان درمیآید، و آقای مطهری را وقتی میکشند یک کلمه حرف نمیزنند.
ما میخواهیم یک اسلامی درست کنیم تا معلوم بشود حقوق بشر یعنی چه، حق بشر چه هست، حقوق زن یعنی چه، حقوق مرد یعنی چه، حقوق کشاورز یعنی چه. ما میخواهیم یک همچو چیزی درست بشود، اگر بگذارند؛ اگر این شیاطینی که دستپروردۀ آن شیاطین بزرگ هستند ـ اینها ـ بگذارند تا یک حکومتی پیدا بشود، آن
وقت معلوم میشود که برای کارگر، اسلام چه جور نظر دارد، به کارگر چه جور، به اقلیتهای مذهبی چه نظر دارد، به همۀ اقشار چه نظر دارد. لکن مهلت به ما نمیدهند. من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همۀ شما را و همۀ اقشار ملت را خواستارم. من دیگر خسته شدم؛ خواهش میکنم بعد، دیگر بعد انشاءاللّه.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 ـ ر. ک: به پانوشت 1، پیام رادیو ـ تلویزیونی امام در 12 فروردین روز جمهوری اسلامی.
3 ـ اشاره به تأسیس بنیاد مسکن و افتتاح حساب 100 امام.
4 ـ تألیف نعمتاللّه صالحی نجفآبادی.
5 ـ شاه.
6 ـ سید ابوالحسن شمسآبادی که در سال 1355 ه . ش. ترور شد.
7 ـ امام زمان، عجلاللّه تعالی فرجه.
8 ـ عقبگرا، متعصب.
9 ـ شهید سید حسن مدرس.