صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ریشۀ اختلافات داخلی
- محل قم، مدرسۀ فیضیه
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ریشۀ اختلافات داخلی
-
حضار
حضار: نمایندگان علما و طلاب، و اقشار مختلف مردم
بسماللّه الرحمن الرحیم
من سخنان ایشان را تاکنون نشنیده بودم؛ و موجب شرمساری است که همۀ ما داریم. و من امیدوارم که نمایندگان ما همه موفق باشند. فقط یک نکته را میخواستم عرض بکنم و آن اینکه این مُبالغات را که راجع به من فرمودهاند من نمیپذیرم.[1]من یک خادمی از همۀ شماها هستم و قضیۀ رهبری و غیر رهبری در کار نیست؛ قضیۀ نهضت است و صف واحد، همه با هم.ایشان خوب بیان میکنند لکن راجع به من یک قدری باید عرض کنم تندروی فرمودند؛ و خصوصاً در حضور کسی از او اینطور تمجید کنند، ممکن است که باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد. من امیدوارم که همۀ آقایان این جهت را توجه داشته باشند که در عین حال که یک نهضت مقدس عالی بوده است که نظیرش را ما سراغ نداریم و یک نهضتی بود که با ضایعات کم، عایداتِ زیاد عاید ما شد، در ظرفِ ـ باید گفت ـ چند ساعت این رژیم منحوس را از بیخ و بن کند لکن غرور نیاورد. غرور اسباب شکست است. باید ما بنده باشیم و همه چیز را از خدا بدانیم.
من آن وقتها که میدیدم این نهضت همگانی شده است و همۀ اقشار ملت را[فرا
]گرفته است ـ که بچهای که پستانک دهنش است پستانک را درمیآورد و شعار میدهد و این در یک قشر محدود نیست بلکه قشرها را فرا گرفته است، از حدود هم گذشته است ـ من امیدوار میشدم برای این نکته که میدیدم که مسئلهای نیست که بشر بتواند، مسئلهای نیست که با رهبری درست بشود، مسئلهای نیست که مردم بتوانند؛ مسئلهای است الهی. این قدرت خدای تبارک و تعالی است که با عنایات خاص خودش اینطور کرد که تمام اقشار ملت ما یک زبان شدند؛ تمام اقشار یک مقصد شدند؛ مقصد واحد، شعار واحد. من امیدوار شدم.
آن وقت هم که در سختی بودم و هجوم از اطراف بود، تهدیدات از اطراف، از امریکا بود، از ایران بود، و میخواستند مانع بشوند از اینکه من بیایم به ایران، و آن نقشهها را کشیدند ـ و بحمداللّه آن نقشهها نقش بر آب شد ـ من از آن وقت ... اگر مطمئن نشدم خیلی احتمال میدادم که مسئله، مسئلۀ غیرعادی باشد؛ و همین طور بود. و لهذا همۀ این تهدیداتی که شد و توصیههایی که شد ـ از قِبَل دولت ایران به وسیلۀ دولت فرانسه، و امریکا به وسایل مختلف ـ اینها همه قوّت داد ذهن مرا که اینها توطئه میخواهند ببینند. از رفتن من به ایران اینها یک خوفی در دلشان هست و رفتن من را میخواهند تعویق بیندازند. «زودرس است حالا نروید»! به صورت اینکه میخواهند یک ـ مثلاً ـ نوازشی از ما بکنند، یک مصلحتبینی! و من میدیدم که دشمنها نمیخواهند مصلحت ما را ببینند؛ مصلحت خودشان این است! من این را که فهمیدم عازم شدم به اینکه نه، باید بروم. از رفقای ما هم، از دوستان ما هم توصیه میشد که حالا زود است؛ لکن من از اصرار آنها فهمیدم که نه زود نیست، حالا باید رفت! و اینها درصددند که همۀ قوا را جمع کنند و یک توطئهای است در کار. اینجا هم که من آمدم، باز آقایان ـ بعضی از آقایان ـ میگفتند کاش مثلاً زودتر نمیآمدند؛ باز یک مقداری زود بود! ولی من اعتقادم این بود که زود نبود، و زود هم نبود. اگر ما اینها را مهلت داده بودیم
و یک قدری تعویق انداخته بودیم، شاید تا حال اگر تعویق انداخته بودیم اینها کارهای خودشان را کرده بودند و نقشههایی که باید بکشند پیاده کرده بودند، و ما را تا آخر دیگر نمیگذاشتند کاری بکنیم. شاید ما را دیگر نمیگذاشتند به این حدود بیاییم. لکن من روی همان معنا ـ از کارهای اینها و از سفارشات اینها ـ اطمینان پیدا کردم به اینکه مسئلهای در کار است. رفقا هم که به من میگفتند خوب است که یک قدری تعویق بیندازید، میگفتم نمیشود، برای اینکه اینها دشمنهای ما هستند که میگویند نرو. اگر چنانچه اینها همچو چیزی نمیگفتند خوب یک چیزی بود؛ اما اینها دشمنهای ما هستند که میگویند حالا نرو، زودرس است حالا! برای آنها زودرس بود لکن به ما میگفتند که حالا رفتن شما زودرس است! از این جهت من آمدم.
و بحمداللّه تاکنون پیشرفتهای چشمگیری شد، به طوری که این نهضت نمونه است در همۀ نهضتهایی که در طول تاریخ واقع شده است. یعنی نهضتی است که همۀ قشرها[بودند]. من گمان نکنم که در تاریخْ نهضتی که بچۀ کوچولو هم همان شعار پیرمرد و شعار جوان را بدهد، تحقق پیدا کرده باشد. چنانچه نهضتی که اینطور یک همچو قدرت غولوار را و با پشتیبانیهای ابرقدرت ـ این نهضت با دست خالی پیش ببرد، این هم یک امر غیبی بود. ما نباید غرور پیدا کنیم که ما کردیم؛ خداست که این کارها را به ارادۀ مقدسۀ خودش انجام داد.
حالا هم صفهای ما باید فشردهتر بشود. یک قشر نمیتواند این خرابیها را ترمیم کند. همه با هم، همه با هم، تمام اقشار با هم به پیش! اگر چنانچه از این به بعد سستی بشود، خدای نخواسته این نهضت رو به سستی برود، آنها در کمینند؛ و دشمنهای ما دست برنداشتهاند. اینجا مملکت نفت است، اینجا مملکت چیزهای دیگر؛ ذخایر زیرزمینی زیاد است. آنها دست از اینجا برنمیدارند. اینجا سرحدی است که برای آنها قضیۀ سوقالجیشی در کار است. آنها به این زودی دست برنمیدارند. لکن ملت ما باید
هوشیار باشد؛ ملت ما خیال نکند تمام شد مطلب. آقایان خیال نکنند که مطلب تمام شد، حالا باید دیگر رها کنیم. خیر، مطلب مهم است و از این به بعد، همه با هم باشیم.
تبلیغات ما باید قویتر بشود از سابق؛ اقشار ما باید فشردهتر بشوند از سابق؛ صفهای ما باید فشردهتر بشود؛ اختلافات ما باید کمتر بشود. من متأسفم که در بعضی از بلاد میشنوم اختلاف شده است. اختلاف سرِ چه؟ برای چه اختلاف؟ آنهایی که اختلاف میاندازند، اینها معلوم شد از اسلام اصلاً حظی ندارند. این اختلاف معنایش این است: شکست اسلام.
اگر ما با هم مختلف بشویم، اسلام شکست میخورد. اگر در قشر روحانی خدای نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات برای دنیاست ـ برای دین که اختلافی در کار نیست، همۀ ما، همۀ ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافی پیدا بشود اختلاف روی اساس دنیاست، شیطان است که اختلاف میاندازد ـ اگر سایر مردم توجه کنند که ملاّها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، طلبهها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، مردم از شما رو برمیگردانند.[اگر]از شما رو برگرداندند، اسباب شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است. وظیفۀ شما سنگین است آقا! شما باید با اخلاق خودتان، با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید.
شما هادی مردم هستید. شما باید چراغ باشید. شما باید نور باشید. تهذیب کنید نفوس خودتان را. حب دنیا را از نَفْسِتان بیرون کنید، رأس کل خطیئه است. همۀ خطاها از حب دنیاست، از حب شهرت است. این حب را از دل خودتان بیرون کنید، بمیرانید این حب را؛ زنده بشوید به زندگانی اسلام: زندگانی الهی. شما الهی بشوید. وحدت پیدا بکنید. صفتان را واحد کنید.
دشمنها در کمین شما هستند، در کمین ملت ما هستند. دشمنها حالا فهمیدند که وحدتی که در ایران پیدا شده است، آنها را شکست داد. الآن بیشتر درصدد هستند برای
اینکه چشیدند آن مزهای را که وحدت داشت در بین ما. آنها عذاب او را چشیدند! الآن درصدد اینند که شماها را متفرق کنند، از هم جدا کنند شما را: خودتان را از هم جدا کنند، شما را از قشرهای دیگر جدا کنند، دانشگاه را از دانشگاههای اسلامی ـ دانشگاه علوم قدیمه ـ جدا کنند، قشرهای متجدد و متنور[2]را از شماها جدا کنند. چنانچه در دویست ـ سیصد سال به این طرف این نقشه بوده است. نقشهای بوده است که ایران را ویران نگه دارند برای پیشرفت[خودشان]. شما مطالعه کنید کتبی که در این باب هست. ایران را نمیشود ویران کرد الاّ به ویران کردن جناحها؛ نمیشود فتح کرد الاّ به اینکه شما را از هم جدا کنند.
روحانیون با هم باید باشند؛ اینها همه لشکر امام زمان هستند: همه با هم. اگر خدای نخواسته در صفوف شما یک خللی پیدا بشود، این خللْ خللِ شیطانی است، برای هواهای نفس است؛ و اگر این خلل پیدا بشود، در ملت خلل واقع میشود. در ملت اگر خلل واقع شد، آنهایی که در کمین هستند حمله خواهند کرد و شما را از بُن خواهند کنْد. این دفعه اگر خدای نخواسته اینها غلبه بکنند، نه از روحانی چیزی باقی میگذارند و نه از متنورالفکر، منورالفکر؛ نه از قشر جدید چیزی باقی میگذارند و نه از قشر قدیم. اینها فهمیدند که با این وحدت ما قدم برداشتیم استعمار را شکست دادیم؛ اما شکستی که اولش است. اگر چنانچه خدای نخواسته یک خللی واقع بشود، خدای تبارک و تعالی از شما ناراضی است، از قشر روحانی ناراضی است. روحانی مبدأ امور است. اگر خللی واقع بشود:اِذا فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَم؛[3]عالِم فاسد عالَم را متعفن میکند؛ تعفن عالِم، عالَم را متعفن میکند. در جهنم از تعفن عالِم پناه میبرند به آتش! و این تعفنْ تعفنِ توجه به دنیاست، توجه به مقام است، توجه به ریاست است. از این چیزها اجتناب کنید.
شمایی که الآن جوان هستید میتوانید خودتان را تهذیب کنید؛ اگر پیر شدید، ضعیف میشوید نمیتوانید. الآن قوای شما قوی است و شیطان در شما ضعیف. وقتی سن شما زیاد شد، قوای شما ضعیف میشود و شیطان در شما قوی. آن وقت دیگر نمیتوانید، شکست میخورید. الآن باید خودتان را تهذیب کنید. حوزههای علمیه باید خودشان را تهذیب کنند. در خلال تهذیب، هر کاری که هست تعقیب کنند از عِلمیات. ما فقاهت لازم داریم. اگر فقیهی از بین برود، اسلام از بین میرود. ما فقیه لازم داریم، باید دنبال فقه باشیم. در عین حالی که دنبال فقه هستید، همان طوری که ائمه ـ علیهم السلام ـ بودند، حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ بود، در عین حالی که نمازش آنطوری بود، در عین حالی که عبادتش آنطور بود، شمشیرش هم آنطور بود؛ در عین حالی که بسط علم و توحید میکرد و مثلِ نهجالبلاغه را گذاشت برای ما، در عین حال جنگ میکرد، در عین حال شمشیر میکشید؛ در عین حال که زاهد بود، در عین حال قوی و قدرتمند بود؛ جنگجو بود. اینها با هم باید باشند.
اسلام همه چیز است ... یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند، این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم. چنانکه مذهب مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح مسخ شد. مسیح هرگز نمیشود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید، ظَلَمه را بگذارید به کار خودشان! این نمیشود؛ نبی نمیتواند اینطور باشد. مسخ شده است اینها. اینها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلین مسخ کردند؛ اسلام را به صورت دیگر نشان دادند. و این از کیدهایی بود که با نقشهها پیاده شده است؛ و ما خودمان هم باور کردیم «آخوند را به سیاست چه»! این حرفْ حرفِ استعمار است: آخوند را به سیاست چه؟! «ساسَةُ العباد»[4]در دعای جامعه،
«زیارت جامعه» است؛ «ساسة العباد». چطور امام را به سیاست آره، اما آخوند را به سیاست نه؟! حضرت امیر یک مملکت را اداره میکرد، سیاستمدار یک مملکت بود؛ آن وقت آخوند را به سیاست چه؟! این مطلبی بود که مُستَعمِر[5]برای اینکه آخوند را جدا کند از دولت و ملت، القا کردند به او؛ آخوند هم باورش آمد! خود آخوند با ما مبارزه میکند که شما چکار دارید به سیاست! «این آخوند سیاسی است»! این چیزی بوده است که ما را ... به عقب راند. آخوندْ نمونۀ اسلام است.
اسلام همه چیز است. قرآن همه چیز است. قرآن «انسانْ درستْ کن» است، کتاب انسانسازی است. قرآن همه چیز دارد: سیاست دارد، فقه دارد، فلسفه دارد، همه چیز دارد. انسان همه چیز است و باید همۀ احتیاجاتش را قرآن تأمین بکند. انسان یک اعجوبهای است که همۀ عالم است، و قرآن یک اعجوبهای است که ادارۀ انسان را به همۀ اقشار میکند. در عین حالی که فقیه درست میکند، حکیم درست میکند، فیلسوف درست میکند، شمشیرزن درست میکند، جنگجو درست میکند. فقیه باید جنگجو هم باشد؛ فقیه باید سیّاف[6]باشد، ولیفقیه هم باشد و فقهش را از دست ندهد.
اینطور نباشد که حالا بگویید که حالا که وقت نهضت است دیگر درس هیچی! این غلط است. علم همه چیز است؛ علم همۀ جهات است. حضرت امیر برای علم شمشیر میزد، برای توحید شمشیر میزد، برای بسط فقه شمشیر میزد. خیال نکنید که حالا که ما وارد شدیم در مسائل سیاسی، دیگر نباید وارد به مسائل علمی بشویم. شما که جوانید باید فقاهت ایجاد کنید، فقاهت در خودتان ایجاد کنید؛ باید فقیه بشوید، فقیه، از او کار میآید اما فقیه مهذب، طلبۀ مهذب، انسان مهذب، ملت مهذب. همه باید اخلاق خودشان را تهذیب کنند، همه باید جهاد با نفس بکنند لکن شماها اَوْلی هستید. شمایی
که جنداللّه هستید باید به امر خدا[عمل کنید]؛ «جنداللّه» معنایش این است که به امر خدا باید عمل بکنند، به فرمان او. همان طور که جندی به فرمان سرلشکرش، به فرمان سپهبدش عمل میکند، شما جنداللّه هستید به فرمان او باید عمل کنید. اگر چنانچه از فرمان او تخطی بکنید، جنداللّه نیستید؛ هر مقداری که نازل شد: یا جنداللّه یا جُندِ شیطان. اگر دنیا مَطمَح نظر[7]شماست جندالشیطان، اگر حق تعالی مطمحنظر شماست جنداللّه.
ظلّاللّه همین طور است. سلطانْ ظلّاللّه است. اگر تخلف از یک جهتی بکند، ظلّالشیطان میشود. ظل، سایه است؛ سایه همۀ چیزهایش به ذی ظل است، خودش هیچ ندارد. ظلّاللّه کسی است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد؛ مثل سایه باشد: خودش هیچ. سایه خودش هیچ حرکتی ندارد؛ ذی ظل هر حرکتی کرد سایه هم همان طور حرکت میکند. امیرالمؤمنین ظلّاللّه است، پیغمبر اکرم ظلّاللّه است که هیچ حرکتی از خودش ندارد؛ هر چه هست از خداست. اینها ظلّالشیطان هستند! به این سلاطین[که]ظلّاللّه میگفتند، ظلّالشیطان هستند! ظلّاللّه میزانِ تمیز ماست که این سلطان آیا حق است یا باطل. ظلّاللّه میزان تمیز است که ما با همین تعبیر بفهمیم که آیا این سلطان حق است یا باطل. اگر از خودش عملی کرد، باطل است؛ اگر امر خدا را اجرا کرد ظلّاللّه است و الاّ ظلّالشیطان است.
جنداللّه هم، که شما برای خودتان انتخاب کردید و یا برای شما انتخاب شده است، همین است؛ به امر خدا: اگر گفت بنشین، بنشین، اگر گفت بایست، بایست. اگر اینطور باشد جنداللّه است اما اگر خدا فرمود که فلان عمل را بکن و شما تخلف کردید،[این]تخلف از شیطان است؛ به همین مقدار از بین میرود. یکوقت میبیند که انسان تا آخرْ همۀ کارهایش للّهِ نبوده است، همۀ کارهایش برای شیطان بوده است: یک انسان در صورت، یک شیطان در واقع. آنجا هم که برود به صورت شیطان درمیآید.
کوشش کنید آقایان در تهذیب نفس، در تحکیم مبادی اسلام، در تحکیم فقه اسلام، در بسط فقه اسلام؛ این فقه غنی. در عالم مثل فقه شما چیزی نیست؛ این فقه غنی را بسطش بدهید. لکن در عین حالی که فقیه هستید جناح سیاست را رها نکنید. تفکر کنید در امور، وارد بشوید در امور، دخالت کنید در امور. «من فقیهم و دیگر کاری ندارم به چیزی»، نمیشود این. شما فقیه هستید ولی باید در امور دخالت کنید، در مقدرات مردم دخالت کنید. شما پاسداران اسلام هستید؛ باید پاسداری کنید. خداوند انشاءاللّه همۀ شما را توفیق بدهد. خداوند انشاءاللّه ما را در پناه شما حفظ کند.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته