صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان
  • محل پاریس، نوفل‏لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع
  • حضار حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

موضوع:شیوۀ حکومت پیغمبراکرم(ص)؛ مبارزات ائمه(ع) و روحانیت شیعه علیه حکّام‏جور

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

تبلیغات دشمنان علیه اسلام

[ما]مواجه هستیم با تبلیغاتی که از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به ایران و مطالعات کردند در ایران و خواستند ذخایر ایران را ببرند، شروع به تبلیغاتی کردند که اسلام و روحانیت اسلام را در نظر مردم یک[مطلب]مخالف با زندگی، مخالف با عقل، ارتجاعی، به درد زندگی نخور، از این چیزها[معرفی کنند]؛ با آن تبلیغات دامنه‏دارشان این تهمتها را زدند که اصل ادیان افیون هستند برای تخدیر مردم؛ و این[را]هم سرمایه‏دارها درست کردند و علمای اسلام هم عمال همین سرمایه‏دارها هستند و مردم را تخدیر می‏کنند که مردم صدایشان درنیاید، که انقلابی یکوقتی پیدا نشود؛ و این کاری است که[از جانب]مبلغین و آنهایی که اسلام را سدی از برای منافعشان می‏دانستند و علمای اسلام را هم سدی دیگر، این تبلیغات شده است.

سند اسلام، قرآن است

ما بسیاری از مطالب را تدریجاً در این روزهایی که اینجا بودیم برای این آقایان ـ که البته هی عوض می‏شوند و اشخاص دیگر می‏آیند ـ گفته‏ایم؛ منجمله از چیزهایی که گفته شده است و لازم است باز گفته بشود این است که باید انسان ببیند که سند اسلام که قرآن است، آیا این سند، سندی است که اگر کسی مطالعۀ آن را بکند یا تعلیمات آن را بگیرد، این جزء افیونهاست، و می‏رود توی خانه‏اش می‏نشیند؟ یا مردم را دعوت می‏کند به دیر و خرابات؟ یا اینکه قرآن محرک جامعه است؟ طرف[دار]رد ظلم و رد ستمکاریهایی که
در خارج می‏شود؟

پیامبر اسلام (ص) در نبرد با صاحبان قدرت

کسی که یک مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می‏بیند که این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه‏دارها دائماً در جنگ باشد. با این کسانی که در حجاز و در طائف و در مکه و اینها، سرمایه‏دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری بودند که قدرتمند بودند. قرآن بود که پیغمبر اکرم را وادار کرد به اینکه با این مردمی که با ملیت مردم با منافع توده‏های مردم، مخالف هستند و استثمار می‏کنند اینها را، با اینها باید جنگ بکنید و تعدیلی حاصل بشود.

جنگهایی که پیغمبر در زمان حیاتشان فرموده‏اند، بعد از اینکه اسباب جنگ فراهم شد برایشان، این جنگها همیشه با زورمندها بوده است؛ با آنها، مثل ابوسفیان و امثال آنها که قدرتمندها بودند، و اینها منافع ملتها را، ملت خودشان را، می‏خواستند برای خودشان[غارت]بکنند؛ و ظلم و ستمکاری و بی‏عدالتی رایج بوده است؛ و جنگهایی که واقع شده، بین مستضعفین بوده و این مردم طبقۀ سه، این فقرا با این زورمندها و اینهایی که می‏خواستند حق فقرا را بخورند؛ و لسان قرآن و آیاتی که در باب جنگ ـ جنگ با این مشرکینی که آن وقت دارای قدرت بودند ـ آیاتی که وارد شده است، یکی و دو تا نیست؛ بسیار آیات در[باب]جنگ هست و در جدالِ با اینها؛ و در تمام قرآن اگر پیدا بکنید یک آیه‏ای که مردم را بگوید با اینها ملایمت کنید و بروید توی خانه‏تان بخوابید تا اینها هر کاری[می]خواهند بکنند، بکنند؛ اگر این جور پیدا شد، آن وقت حق دارد کسی بگوید که این قرآن آمده است و دین آمده است، افیون است؛ افیون معنایش این است که مثل تریاک، این مواد مخدِّره که استعمال می‏کنند و انسان بعد از استعمالش به چرت می‏رود، قرآن آمده است که مردم را به چرت وادار کند!

توطئه جدایی مسلمین از قرآن

این تبلیغی بوده است که بر ضد قرآن شده است و نکتۀ این تبلیغ هم این بوده است که مسلمین را از قرآن جدا کنند و منطق قرآن را بشکنند در بین مسلمین، تا اینکه این شرقیها،
که مسلمین هستند و دارای مخازن هستند، این دیگر پشتوانه‏ای نداشته باشند که مقاومت کنند. اگر قرآن و روحانیت قرآن نباشد، این مردم و توده‏ها، اینها مقاومت نمی‏کنند. اینها هستند که ممکن است
[با آنها مخالفت کنند]؛ اینطور مطالعات به آنجا رسیده که ... سد از برای راه استفادۀ غرب، آن عبارت از قرآن است و عبارت از آن کسانی که درس قرآن خوانده‏اند؛ آنها ممکن است یک‏وقتی جلوگیری بکنند از منافع[غرب]؛ پس باید این دو تا سد را شکست تا راه باز بشود. قرآن را با این منطق، به قول خودشان شکستند، یا خیال شکستنش را داشتند، که اصلاً دین، نه دین اسلام، اصلاً دین از اول که بوده است یک مخدِّری بوده. این برای این است که نه اینکه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحیح بوده، داشتند اطلاعات آنها؛[ولی]فریبکاری می‏کردند؛ ماها اطلاع نداشتیم که فریب می‏خوردیم؛ آنها فریب می‏دادند و مقصد داشتند، مقصد سیاسی داشتند که منافعش به خودشان برسد، ولیکن مسلمین فریب خوردند؛ ما بی‏اطلاع بودیم. شاید در بین جوانهای ما هم حالا هم باز که به برکت اسلام و قرآن و روحانیت و اینها، یک همچو اساسی را دارند به هم می‏زنند و متزلزل می‏کنند، حالا هم اگر یک کسی که از عمال آنهاست یا خیر، خودش بازی خورده، شاید آن هم حالا همین حرف را باز تکرار کند که نه، قرآن و مثلاً روحانیون، اینها مخدِّراتند؛ با اینکه می‏بینند این نهضتی که در پانزده سال پیش از این تا حالا بپا شده است و الآن متزلزل کرده است، نه[تنها]شاه را متزلزل کرده است،[که]امریکا را، انگلستان را، شوروی را؛ اینها دارند مطالعه می‏کنند که چطور تخلص[1]پیدا کنند و نمی‏توانند هم تخلص پیدا کنند، برای اینکه سرنیزه کاری از آن برنمی‏آید در مقابل ارادۀ ملت؛ اینها هم باز در بینشان شاید پیدا بشود یک جاهلی که یک همچو کلمه‏ای بگوید، ولیکن از بی‏اطلاعی است.

منطق اجانب، جدا کردن ما از قرآن

انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم یک اشخاصی بودند از
طبقۀ سوم و از این فقرا، و اینها قیام می‏کردند در مقابل سلاطینشان؛ مثل حضرت موسی ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ در مقابل فرعون. یک مرد شبانی با یک عصایی قیام می‏کند و مردم را دعوت می‏کند، و می‏رود سراغ فرعون و فرعون را می‏خواهد دعوت کند برای اینکه او را آدمش کند؛ این جور نبوده است که از فرعون؛ بَعْث شده باشد موسی برای تخدیر توده! از توده پیدا شده است؛ یعنی خدا از توده انتخاب کرده این را در مقابل قدرت فرعون؛ و هکذا سایر انبیا ـ علیهم السلام ـ و آنهایی که ما اطلاع از آنها داریم اینطور بوده‏اند. پیغمبر اکرم که دیگر نزدیک به ماست، نسبت به آنها؛ و اطلاعمان از تاریخ آن بیشتر است، و جنگهایی که او کرده، همه معلوم است که چند تا جنگ کرده و با کی جنگ کرده. جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدی و قلدر بوده است؛ پس این منطق که اسلام یا سایر ادیان از مخدرات است، این منطق اجانب است که می‏خواهند مال شما را بخورند؛ می‏خواهند ما را از قرآن منفصل کنند تا اینکه پشتوانه‏ای نداشته باشیم؛ مثل قدرت قرآنی پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشویم و هر کسی یک چیزی بگوید و تبلیغات آنها اثر بکند و جوانهای ما را منحرف کند و اسباب این بشود که آنها مشغول کارشان بشوند.

جنگ پیامبر، حضرت امیر و علما با طاغوتها

وقتی می‏آییم سراغ آنهایی که دین را تبلیغ می‏کردند، مثل خود پیغمبر، حضرت امیر، سلام‏اللّه‏علیه، خلفای پیغمبر؛ یعنی خلفای صوری پیغمبر تا آن وقتی که باب خلافت توی کار بود و به سلطنت نرسیده بود،[2]بعد از آن علمای اسلام، شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، همیشه جنگ مابین این طایفه و قلدرها بوده؛ هیچ وقت همچون نبوده است که اینها ساکت بنشینند؛ منتها به مقدار قدرت و به مقداری که عرض می‏کنم، توانایی داشتند و کم بوده است توانایی‏شان؛ آن هم البته عللی داشته است که نقصی، نقیصه‏هایی در کار بوده.

مبارزات علما با رضا خان

و ما در زمان خودمان، در این مدتی که خودمان مشاهده کردیم، قیامهایی از همین
طبقه ما دیده‏ایم در مقابل رضا شاه. آن وقت که آمد و کودتا کرد و عرض می‏کنم، آن بساط را درآورد و آن ظلمها و آن تعدیات را کرد به همۀ طبقات مردم، هیچ قدرتی در مقابلش نایستاد الاّ قدرت روحانی که قیامهای متعدد شد که ما همه‏اش را یادمان است. قیامهایی که از علمای اصفهان شد؛ در قم جمع شدند همه با هم، از علمای بلاد هم آمدند در قم. قیامی که از خراسان شد که همۀ علمای خراسان را که قیام کرده بودند گرفتند و بردند در زندان؛ مثل مرحوم آسید یونس و مرحوم آقازاده و دیگران. قیامی که از آذربایجان شد، علمای بزرگ آذربایجان را مثل مرحوم آمیرزا صادق آقا و مرحوم انگجی و دیگران را گرفتند و از آنجا بردند تبعید کردند. قیامهای متعدد
[شد]؛ قیامی که مرحوم آقای قمی کرد که آمد به تهران، و مردم با او همراهیِ درست نکردند و ایشان را هم گرفتند و تبعید کردند. قیامهای زیادی کرده‏اند که تاریخ نشان می‏دهد که اینها این جور نبود که مردم را دعوت به آرامش کنند که مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظَلَمه حرف نزنند؛ این تبلیغات بوده است که کار ماها را به اینجا رسانده است که الآن هم باز صحبتش را می‏کنند؛ یعنی منحرفها صحبتش را الآن هم می‏کنند و اینها کمک می‏کنند به بنگاه ظلم.

بازیها و تبلیغات مارکسیستی

آنهایی که این مسائل را مثلاً، زمزمه می‏کنند، اینها یا اینکه خودشان از دستگاهها هستند و عمال آنها هستند یا فریب خورده‏اند از عمال آنها. این شعارهای مثلاً کمونیستی و شعارهای مارکسیستی اینها از همان قماش هست؛ که اینها یک دسته‏ای از جوانهای بازیخورده‏اند به واسطۀ اینها؛ اینها مطالعه نکرده‏اند در احوال آنهایی که اینها را دعوت می‏کنند به کمونیستی، و به مارکسیستی دعوت می‏کنند. مطالعه‏ای در احوال آنها نکرده‏اند ببینند خود آنها چکاره بودند، مثلاً استالین ـ که در[دوران]اخیر، ما همه ادراکش کردیم و در زمان او بودیم و بعضی[از]شما هم بودید ـ این چه جور بوده خودش؛ خودش چه آدمی بوده است تا اینکه اینها می‏خواهند تبعیت از او بکنند!

استالین؛ با گاو مخصوصش!

بله، آن وقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران ـ از تقریباً آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امریکا، هم آن طرفها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشۀ ایران را ضبط کرده بودند و بودند در ایران ـ و ما دیدیم، من خودم دیدم، و یک مطلب هم آن وقت معروفِ معروف شد؛ اما آن مطلبی که معروف شد: آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و روزولت و چرچیل» اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان می‏گویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم توده‏ای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» می‏گفتند، برادر بود؛ همۀ اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش می‏آوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملین‏نشین که قارداشش عبارت از این ارتشش و توده‏های مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در اینکه ایشان با یک گاو خاصی که عرض می‏کنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد، مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران! این زندگی اشرافی او بود.

گدایی سربازان اشغالگر شوروی در جنگ دوم

و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران می‏رفتیم به مشهد با اتوبوس، برخوردیم به این لشکرهایی که از روسیه بودند، که عقیده‏شان این بود که ما و استالین هر دو برادریم و همه با هم مثل هم می‏مانیم! اینها می‏آمدند برای گدایی سیگار یا چیز دیگر؛ وقتی یک سیگار به آنها دادند، گرفت آن سیگار را، و آنقدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و راه رفتن! برای یک سیگار گدایی می‏کرد! او[3]وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی و با چه اشخاصی و با کذا؛ گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!

نمونه‏هایی از سلوک رهبران کمونیست

اینها بازی می‏دهند مردم را، مردم را بازی می‏دهند. لنین که اینقدر از او تعریف می‏کنند و کذا، اولاً به واسطۀ یک شکست جنسی خودش وارد شده و مخالفت کرده است با آنهایی که دیانت داشتند؛ با آن علمایی که آن وقت بودند و علمای خودشان! یک مسئلۀ جنسی بوده است که آنها منعش کردند و او عصبانی شده! آن وقت یک قصه هم از او نقل می‏کنند که ایشان گفته است که «باید ما حساب کنیم ببینیم که این افرادی که در مملکت ما هستند، خرج و دخلشان چه جوری است، هر نفر آدمی که حساب کردیم در سالْ خرج و دخلش با هم مساوی است یا دخلش بیشتر از خرجش است، این را ما نگاه می‏داریم؛ برای اینکه خوب خرج خودش را دارد، یک چیزی هم به ما می‏رسد! هر آدمی که خرجش کمتر نیست[و]دخلش کمتر از خرجش است، این را باید توی دریا انداخت!» این آدم انسان دوست یک همچو آدمی است! اینکه حالا اینقدر از او تعریف می‏کنند یک همچو آدمی است که این فقرا که نمی‏توانند کار بکنند، پیرمرد حالا شده است، ضعیف شده است، یک عیبی دارد که نمی‏تواند کار کند به اندازۀ مخارج خودش، این دیگر به درد نمی‏خورد؛ این را باید ریخت توی دریا راحت بشوند! توی دریا هم بریزند. که دیگر محتاج به اینکه زمین را بکنند و اینها، نباشد! اینها بازی می‏دهند جوانهای ما را، و تبلیغات است همه‏اش؛ واقعیت نیست. این یک حکومت و یک، عرض بکنم که رئیس برای آنها[است]؛ و ما هم حکومت خودمان را نشان می‏دهیم، آن حکومتی که ما می‏خواهیم.

سیرۀ حاکمان اسلامی

آن حکومتی که ما می‏خواهیم مصداقش یکی خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود. ما بناست که رؤسا را[در نظر]بگیریم، رؤسا را نظر بکنیم، سیرۀ رؤسا را نظر بکنیم؛ یکی از آنها هم حضرت امیر بود؛ یکی هم عُمَر بود. ما ببینیم اینها مثل عُمَر هم هستند؟ یکی از آنها هم حضرت امیر. خود پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم،[نقل کرده که]وضعش در زندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه
زندگی می‏کردند. اطاق گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ می‏شده، یک کسی هم دنبالش، پشت سرش می‏نشسته و می‏رفته. آن وقت هم برای او مسأله می‏گفته، او را تربیت می‏کرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیس ِ عرض می‏کنم کلانتری، یک کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که اینطوری باشد. سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد، مسجدِ محل ادارۀ حکومت، می‏آمدند آنجا، وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض می‏کنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته‏اند و دارند صحبت می‏کنند، اشخاصی که نمی‏شناختند، از خارج می‏آمدند، نقل شده است که نمی‏شناختند اینها کدام یکی، عرض می‏کنم که حاکم است و کدام یکی محکوم؛
[4]کدام یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگیِعرض می‏کنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش اینطور بوده، آنقدر به این فقرا رسیدگی می‏کرده و به این ضعفا رسیدگی می‏کرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید، عاجزند.

گوشه‏هایی از زندگی علی (ع)

آن هم حضرت امیر با سلطنتِ ـ جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم ـ با خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمی‏دانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها[بوده]؛ این یک همچو دامنه‏ای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنۀ سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا اینهایی که اینها می‏گویند؟ مقایسه بکنید و زندگی‏شان را در تاریخ ببینید. آنی که نقل می‏کنند[5]یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش می‏خوابیده‏اند؛ روز هم این را می‏گذاشتند آنجا برای شترشان علف می‏ریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن[صندوقچه]را ـ به حَسَب
نقل ـ مُهر می‏کرده،
[6]آنجایی که توی آن[نان]جو بوده است، مُهر می‏کرده است که مبادا اینها باز کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند، یک چربی، یک چیزی، که این مثلاً به واسطۀ ترحمی که فرزندانش می‏خواستند به پدر بکنند، و زینب مثلاً می‏خواسته به پدر بکند،[خورشتی]داخل این بکند، مُهر می‏کرده که دست نخورده باشد؛ این خوراک حضرت امیر ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ بود.

آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام‏کلثوم، می‏گویند[7]بوده است؛ وقتی که برایش غذا می‏آورند، ایشان غذا برای افطارش می‏آورد، می‏بیند که نمک آورده و شیر؛ می‏گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکی‏اش را بردار. می‏گویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان من شیر را بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است، حاکم اسلام است؛ آن هم حاکم کمونیست و مارکسیسم و اینها.

تبلیغات دشمنان، برای غارت ماست

انسان باید تعقل کند ببیند کجا گول خورده است. این گول برای چه؛ این تبلیغات برای چه بوده؟ این نکته، نکتۀ اینکه شما را می‏خواهند جدا کنند از اسلام، جدا کنند از حکومت اسلامی، باید دید نکته چیست که شما را می‏خواهند جدا کنند از حکومت اسلامی؟ نکته این است که آن آقا گاز مملکت ما را می‏خواهد، آن آقا نفت مملکت ما را می‏خواهد؛ خوب نفت و گاز صاحب دارد، ممکن است اینها داد و قالشان درآید. اسلام می‏گوید که هیچ قدرتی حق ندارد، هیچ قدرتی نمی‏تواند بیاید به مسلمین تحمیل بشود؛ اینها هم که می‏خواهند تحمیل کنند همه چیز را، اینها می‏خواهند یک محمدرضا را بیاورند و اینجا بگذارند مأمور کنند «مأموریت برای وطنم»! مأمور کنند که این آدم همۀ استفاده‏هایی که این مملکت دارد به اینها بدهد! خوب ممکن است آخوند صدایش درآید، آخوند را خفه می‏کنند. آخوندها مفتخورند! این آخوندها همه مفت‏خورند!
اینها می‏گویند آخوندها مفتخورند! این آخوندی که حالا دارد مفتخوری می‏کند، در این حُجُرات مدرسه آن زندگی را دارند: چهار تا کتاب و یک گلیم و نمی‏دانم چه. آنهایی به اینها می‏گویند مفت‏خورند که خودشان دارای کذا و کذا هستند. این آخوندها تنبل هستند! این آخوندها تنبل هستند که هفتاد سال پشتکار دارند، یک کار را انجام می‏دهند تا آخر برای حفظِ عرض می‏کنم ملت خودشان و حفظ دیانت خودشان، یا آنهایی که هر روز دارند دور می‏گردند برایِ عرض می‏کنم بی‏عاری کردن؟ اینها دارند به اینها می‏گویند تنبل هستند! همۀ تبلیغات برای این است که آخوند را از نظر ملت بیندازد؛ این قدرت را از این ملت بگیرد؛ آن قدرت اسلام را که بالای سر همۀ قدرتهاست از دست
[ملت]بگیرد؛ این قدرت کسانی که مروّج اسلام هستند، این قدرت را هم بگیرد. وقتی که این دو تا قدرت را گرفت، سرِ صبر، محمدرضا هر کاری دلش می‏خواهد بکند، یکی نگوید «چرا؟».

مقاومت مدرس در برابر رضا خان و استعمارگران

آن روزی که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی مجلس، به اسم مدرس ـ رَحِمَهُ‏اللّه‏ ـ مقابلش می‏ایستاد و می‏گفت که «نه». هیچ کس نبود؛ مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی در مقابل او نمی‏ایستاد. مدرس یک آقای عمامه‏ای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای کذا و تنبان کرباسی، که شعر آن وقت برایش گفتند که تنبانْ کرباسی ـ قدردانی از او کردند و شعر برایش گفتند ـ انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.

آن وقتی که التیماتوم کرد روسیه به ایران ـ که در یک قضیه‏ای بود که من حالا یادم نیست ـ التیماتوم کردند و لشکرشان هم حرکت کرده بود، آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس که، التیماتوم را آوردند به مجلس که وکلا[تأیید]بکنند؛ خوب، لشکر روس است و بناست بیاید و التیماتوم کرده و اگر فلان کار را انجام ندهید چه خواهیم کرد! تنها کسی که، این را خود آنها نوشتند که وکلا همه نشسته بودند و هیچ حرفی نمی‏زدند و قدرت اینکه کاری بکنند[نداشتند]، خوب چه بکنند؛ نوشته‏اند یک سید، یک معمم،
یک ملایی، با دستهای لرزان آمد پشت آنجا، و گفت حالا که بناست ما از بین برویم، چرا به دست خودمان از بین برویم! نه، ما رد می‏کنیم این را. رد کردند و هیچ غلطی هم آنها نکردند. قدرت پیدا کردند به قول ایشان،
[8]وکلای دیگر هم قدرت پیدا کردند و رأی برخلاف دادند و قبول نکردند حرف آنها را؛ آنها هم هیچ کاری نکردند. اینها ما را می‏خواهند بترسانند.

حمایت امریکا و انگلیس از شاه

الآن هم که شما خیال می‏کنید که[اینطور نیست]؛ از آن طرف همین دیروز باز تلگرافی در چهارِ آبان کرده بودند؛ چند روز پیش از این، این سران مفت‏خور نفت‏خور، تلگرافی که کرده بودند و تبریک گفته بودند به شاه، چهارم آبان را؛ اظهار پشتیبانی[کرده بودند]! خصوصاً کارتر که قیامت کرده بود در اظهار پشتیبانی! که ما پشتیبان شما هستیم و فلان. پریروز هم، چند روز پیش از این هم که وزیرخارجۀ[انگلیس]مسأله را همان طوری که بود، گفت! گفت ایشان حافظ منافع ماست ـ قریب به این معنا ـ حافظ منافع ماست! ما منفعت در اینجا داریم، ما باید حالا دیگر پشتیبانی از او بکنیم.

تهدیدهای بین‏المللی

نه، ما نمی‏گذاریم تو پشتیبانی بکنی. ملت دیگر گول این حرفها را نمی‏خورد. حالا هم این حرفهایی که اینها می‏زنند، خیال نکنید که حالا اگر این ملت ایستاد و پشت سر هم ایستاد و رد کرد این حرفها را، آنها لشکر بیاورند از آن طرف. نخیر، اینها حرف، شعر است! اصلاً دنیا دیگر این را قبول نمی‏کند از کسی، که یک ملتی[وقتی]حرف صحیح دارد می‏زند، حرف حق دارد می‏زند، می‏گوید که ما نمی‏خواهیم منافعمان را شما ببرید، ما نمی‏خواهیم ذخایر ما را شما ببرید، ما می‏خواهیم خودمان در این مملکتمان مستقل باشیم، ما می‏خواهیم آزاد باشیم. شما خودتان در اعلامیۀ حقوق بشر این حرفها را زده‏اید، ما می‏خواهیم همین مطابق اعلامیۀ حقوق بشر عمل بکنیم. ما می‏خواهیم آزاد
باشیم؛ ما در مملکتمان استقلال می‏خواهیم، آزادی می‏خواهیم. بچه‏های ما هم دارند داد می‏زنند این معنی را؛ پیرمردهایمان دارند همین معنا را می‏گویند؛ نمی‏شود با یک همچو ملتی با سرنیزه
[مقابله]کرد. نه حکومت نظامی جلوی این ملت را دیگر می‏تواند بگیرد و نه، عرض می‏کنم حکومت غیرنظامی؛ اصلاً نمی‏شود. نه کارتر می‏تواند بگیرد، نه، عرض می‏کنم که کرملین‏نشینها می‏توانند این کار را بکنند؛ نمی‏شود این معنی. اینها همین طور می‏گویند؛ برای اینکه با گفتن می‏خواهند شما را از دم، در کنند[9]والاّ عمل نمی‏کنند که بیایند هجوم بیاورند. اینها هر کدام منافعی دارند؛ منافع بین‏المللی و این چیزها را دارند؛ که نه او جرأت می‏کند از ترس این، یک قدم جلو بیاید و نه این جرأت می‏کند از ترس او یک قدم جلو بیاید.[10]اینها هر کدام از هم می‏ترسند؛ لکن خوب، این حرفها را حالا می‏زنند برای ترس ما.

آن وقت هم یک آخوند[11]ایستاد و گفت «نه». منتها خوب، مردم همراه نبودند؛ مجهز نشده بودند مردم. تبلیغات جوری کرده بود[12]که آخوند را سوار اتومبیل نمی‏کردند، خدا می‏داند. مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی ـ رضوان‏اللّه‏ علیه ـ گفت که در عراق[13]من می‏خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طایفه را سوار نمی‏کنیم، یکی آخوندها را و یکی فاحشه‏ها را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز؛ یعنی این جور کرده بودند؛ جدا کردند اینها را از ملت. رضا خان هر کاری خواست کرد. آن آخوندها هم، آقایان هم قیام کردند، چند تا قیام کردند؛ لکن ملت از باب اینکه گول خورده بود نتوانست، همراهینکرد؛ آنها هم لشکری نداشتند. الآن هم پشت سر هم تبلیغات هست؛ تبلیغ پشت سر تبلیغ. فلانی در قصر ییلاقیِ آنجا هست و جوانها می‏روند پیش او در قصر ییلاقی![خندۀ امام]، این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اطاقی که
آقایان بتوانند بنشینند! باید اینطوری بایستند
[خندۀ امام]! این تبلیغات است آقا؛ می‏خواهند اینطوری جدا کنند مردم[را]از دین؛ ولی حالا دیگر ایران این حرفها را گوش نمی‏دهند. این حرفها مرده است دیگر؛ روشن شده‏اند مردم، مطلع شده‏اند مردم بر حیله‏ها، دیگر به این حرفها گوش نمی‏دهند؛ و باید برود این آدم؛ هیچ چاره ندارد. اگر بخواهید ایران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و این سلسلۀ خبیثۀ پهلوی، این ایران‏اصلاح‏شدنی‏نیست. بایداین‏برودتا ایران‏اصلاح‏بشود.دنبال‏اوباید دست‏امریکا، انگلستان، عرض می‏کنم که شوروی؛ این سه ابرقدرت، باید دستشان قطع بشود از ایران، و ایرانْ مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم ان شاءاللّه‏.

همه تکلیف داریم

حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید، چیست؟ ـ من خسته شدم که نمی‏توانم دیگر ادامه بدهم ـ تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکالیفشان را عمل می‏کنند؛ یعنی الآن هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطرجمع باشید در قم یا در جای دیگر یک صدایی هست. در تهران، در نمی‏دانم زنجان، هر جا بروید، یک مطلبی هست، یک نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک عرض می‏کنم، قتل و غارتی هست؛ آنها مشغول هستند الآن، ما و شما در اینجا مواجه با آن جهتْ مع‏الأسف نیستیم؛ اما شما هر کدامتان می‏توانید تبلیغ کنید در همین خارج. هر کدام اهلِ عرض می‏کنم که مدارس هستید، دانشگاهها هستید، دَه نفر آدمی که آنجا ایستاده از این خارجیها؛ بروید سراغشان، بگویید که ایران وضعش اینطور است؛ دارند این کار را می‏کنند، این سران ممالک دارند اینطور ظلم به ما می‏کنند، این شاه دارد اینطور ظلم می‏کند، اینطور مردم را می‏کشد؛ مردم حقشان این است، این را می‏خواهند؛ مردم وحشی نیستند. این مردکه[14]دارد می‏گوید این مملکت ما مردمش حالا قابل نیستند که آزادی به آنها دادیم! او می‏گوید «قابل آزادی نیستند»، کارتر می‏گوید که «آنقدر آزادی
دادند که اینها دیگر داد و فریادشان درآمده!» این همه قتل و غارت برای زیادی آزادی است به منطق کارتر، با تصریح! من نمی‏فهمم این چه جور دِماغی
[15]است؟ این چه جور آدمی است؟ می‏گوید، در روزنامه بود، روزنامۀ اطلاعات یا کیهان که ایشان گفته‏اند که شاه یک آزادی تندی به مردم داده‏اند، و این منشأ این اختلافات است! این «آزادی تند» منشأ این است که مردم دادشان بلند شده است که ای آزادی، ای آزادی! مقصود از «ای آزادی» این است[که]ما نمی‏خواهیم آزادی، ما نمی‏خواهیم آزادی! و حرف کارتر این است! اینها دارند اینطوری معرفی می‏کنند. مردکه می‏گوید که ـ باز او[کارتر]بهتر است از این ـ او می‏گوید که این ملت ما قابل آزادی نیستند، نمی‏شود به اینها آزادی داد، برای اینکه اگر آزاد بشوند، مرا نمی‏خواهند! حرف او این است،[خندۀ حضار]، تا به آنها گفتند «آزادی»، می‏گویند «مرگ بر شاه»! آن آدم هم می‏گوید «از بس آزادی دادند، دارند داد می‏زنند!» ما گرفتار یک همچو دو نفر آدمی هستیم! یکی از آن طرف افتاده، یکی از این طرف افتاده؛ این گرفتاری ماست. ما که در اینجا نشسته‏ایم و تماس با هم داریم و شما که تماس با این رفقای اروپایی یا امریکایی‏تان دارید، بگویید مطالب را؛ درد ایران و درد این ملت را بگویید. بگویید که این بچه‏های صغیر را اینها دارند می‏کشند؛ بچه‏های هفت ساله را، بچه‏های هشت ساله را اینها دارند می‏کشند.

[یکی از حضّار: این مسئله را ما باید حل کنیم یا دیگران؟]

توجه[کنید]، نه، خودمان حل می‏کنیم؛ فقط کمک می‏خواهیم.

ما می‏خواهیم که انعکاس این مطلب در خارج، که اینها یک مردم وحشی هستند؛ نوشته بود که، از قول یک خبرنگاری بود، کی بود؛ اروپایی بود، انگلیسی بود، نوشته بود که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند می‏رفتند و شعارهایی می‏دادند؛ ولی هیچ زد و خورد توی کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم، یک اتومبیل بود مال یک امریکایی، نگه داشت دید من خارجی هستم؛ سوار شدم
گفت: ببین وحشیها را. به او گفتم: اینها وحشی‏اند؟ شما در کجای دنیا اطلاع دارید که نیم میلیون، یک میلیون جمعیت راه بیفتند و اینطور آرام، اینطور صحیح راه بروند؟ خوب، اینها حقشان را می‏خواهند، وحشی هستند؟! اینها در خارج منعکس کرده‏اند که ایران
[ی‏ها]وحشی هستند؛ وحشی را که نمی‏شود آزاد کرد؛ وحشی[را]باید در باغ‏وحش[گذاشت و]درش را محکم قفل کرد!

همۀ ایران یک حرف دارد

اینها دارند شماها را اینطور معرفی می‏کنند. شما برای اینکه از ذهن این خارجیها بیرون بیاید این مطلب؛ بگویید مطلبی که ما داریم چیست؛ مطلبی که ایرانی‏ها دارند چیست؛ این است، تا این مسئله از ذهن اینها بیرون برود. وقتی بیرون رفت در اینجا هم یک موجی پیدا می‏شود. این حکومتها، اینها هم از ملت خودشان یک‏قدری ملاحظه ممکن است داشته باشند؛ این برای این جهت است؛ نه اینکه برای این است که اینها بلند شوند بیایند کار ما را حل کنند؛ ما کارمان را باید خودمان حل کنیم، لکن این مطلب که دارند درست می‏کنند برای ملت ایران که ملت ایران وحشی است و آزادی نمی‏تواند بپذیرد، یا ملتی است که از زیادی آزادی دادش درآمده است، این مطلب را شما باید منعکس کنید و بفهمانید که مسئله و داد ملت ایران چیست و اینها چه چیز می‏خواهند. بچۀ هشت ساله‏شان داد می‏کند «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی»، پیرمردش هم همین را حالا می‏خواهد، ملایش هم این را می‏خواهد، عرض می‏کنم که اهل منبرش هم این را می‏خواهد، فضلایش هم این را می‏خواهند، بازاری هم این را می‏خواهد، دبیرستانی هم این را می‏خواهد؛ اینها می‏خواهند آزاد باشند. گرفتار بودند؛ پنجاه سال اختناق؛ اینها می‏خواهند که مستقل باشند. سالهای طولانی، بیش از پنجاه سال تحت اسارت[بودند]؛ می‏خواهند بیرون بیایند از این اسارت. ماها باید در اینجا که هستیم تبلیغ کنیم؛ یعنی بگوییم به این افراد این مملکت،[16]با هر کس که روابط داریم مسائل ایران را
طرح کنیم؛ به اینها بگوییم تا این مطلب از ذهن اینها بیرون بیاید که اینها یک دسته وحشی هستند که دارند بانک را آتش می‏زنند! حالا اگر هم آتش بزنند اینها، یکوقت از خود آنها نباشد. این، یک دستۀ وحشی هستند اینها! اینها را اگر آزاد کنند، چه خواهند کرد، چه خواهند کرد! نه، مسئله این نیست؛ این بیچاره‏ها برای آزادی دارند داد می‏زنند؛ بچه‏هایشان را هم می‏دهند که مبادا که باز در قید و
[بند]اجانب باشند.

ان شاءاللّه‏ خداوند همۀ شما را حفظ کند؛ موفق باشید و اسلام را تقویت کنید؛ امیدوارم که این ملت با این وضعی که دارد پیروز بشود و پیروز خواهد شد ان شاءاللّه‏.

 

1 ـ رهایی. 
2 ـ معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل ساخت. 
3 ـ استالین. 
4 ـ فرمانبردار.
5 ـ بحار الانوار، ج 40، ص 323. 
6 ـ مناقب، ج 3، فی‏المسابقة بالزهد و القناعة. ص 113.
7 ـ بحارالانوار، ج 42، ص 226، حدیث 38. 
8 ـ به واسطۀ سخن مدرس. 
9 ـ بیرون کنند.
10 ـ امریکا و شوروی.
11 ـ آقای سید حسن مدرس.
12 ـ رضا خان.
13 ـ اراک، در مرکز عراق عجم. 
14 ـ شاه. 
15 ـ مغز سر؛ در اینجا به معنی اندیشه و منطق. 
16 ـ فرانسه.