زندگی نامه امام خمینی(س)

انقلاب دوم، تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ایران:

برگزاری موفقیت‏آمیز انتخابات و مشارکت گسترده مردم، امیدهای امریکا را در سرنگونی قریب‏الوقوع نظام اسلامی که خبر آن مرتباً در رسانه‏های گروهی غرب و بیانیه‏های ضدانقلاب داخلی منعکس می‏شد، بر باد داد. امریکا و اروپا نه تنها خواست مشروع ملت و دولت ایران را در استرداد شاه و اموال و داراییهای بلوکه‏شده ایران در این کشور که بالغ بر 22 میلیارد دلار بود نادیده گرفتند بلکه امکاناتی وسیع در اختیار فراریان رژیم شاه گذاشتند تا علیه نظام اسلامی تشکیلات خود را در خارج کشور سازماندهی کنند. تحریکات و دشمنیهای کاخ سفید خشم ملت ایران را برانگیخته بود. در سال 1358 در آستانه سالگرد تبعید امام خمینی به ترکیه (13 آبان) خبر ملاقات اعلام‏نشدۀ آقای بازرگان با برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ‌سفید در الجزیره به ایران رسید. روز 13 آبان گروهی از نیروهای مسلمان دانشگاهی با نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» سفارت امریکا در تهران را اشغال کرده و پس از شکستن مقاومت تفنگداران امریکاییِ نگهبانِ سفارت،

جاسوسان امریکایی را بازداشت کردند. سندهای به‌دست آمده از سفارت بتدریج در بیش از پنجاه جلد کتاب تحت عنواناسناد لانه جاسوسی امریکا در ایرانمنتشر گردید. این اسناد غیرقابل خدشه، از اسرار‌جاسوسیها و دخالتهای بیشمار امریکا در ایران و کشورهای مختلف جهان پرده برمی‏داشت و اسامی بسیاری از عوامل و رابطها و جاسوسهای امریکا و انواع شیوه‏های جاسوسی و تحرکات سیاسی این کشور را در مناطق مختلف جهان افشا می‏کرد. اشغال سفارت این کشور که در فرهنگ انقلاب اسلامی به نام «اشغال لانه جاسوسی» معروف

گردیده است، رسوایی بزرگی برای هیأت حاکمه امریکا بود. یک روز پس از این واقعه دولت موقت آقای بازرگان با پذیرفتن استعفا از سوی امام خمینی سقوط کرد. استعفای شتابزدۀ رئیس دولت موقت (آقای مهدی بازرگان) به این امید مطرح شده بود که امام خمینی واکنش نشان داده و دانشجویان را برای تخلیۀ محل اشغال‏شده تحت فشار بگذارد؛ اما امام خمینی بلافاصله استعفا را پذیرفت و فرصت را برای حاکمیت نیروهای انقلابی و کوتاه کردن دست محافظه‏کارانی که در مدت کوتاه دولتشان با برخوردهای ضعیف، ایران را در معرض اغتشاشات ضدانقلاب قرار داده بودند، از دست نداد.

امام خمینی از حرکت انقلابی دانشجویان حمایت کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اوّل نامید. واقعیت نیز چنین بود. امریکا در انقلاب منجر به 22 بهمن رسماً از رژیم شاه حمایت می‏کرد و رو در رو ایستاده بود اما اینک اسناد دسیسه‏های مخفی این کشور و ایادی آن افشا می‏شدند. امریکاییان پس از این ماجرا به انواع روشها متوسل شدند تا ایران را وادار به تسلیم کنند. ایران اسلامی رسماً از سوی امریکا و اقمار این کشور تحریم و محاصرۀ اقتصادی و سیاسی شد. مردم ایران

با الهام از پیامهای امام خمینی دوران سخت محاصره را آغاز کردند اما حاضر به تسلیم نشدند. طرح عملیات آزاد کردن جاسوسان بازداشت‏شده با واقعه شگفت و معجزه‏آسا در صحرای طبس ایران، با

شکست مواجه شد. روز 4 اردیبهشت 59، شش فروند هواپیمای نظامی 130Cدر یکی از پایگاههای سابق نظامی امریکا در بیابانی واقع‌در شرق ایران فرود آمدند. این واقعه در زمان ریاست جمهوری بنی‏صدر اتفاق افتاد. قرار بود هواپیماها پس از سوختگیری و رسیدن هشت فروند هلی‏کوپتر عملیاتی و نفربر به تهران پرواز کنند و با همکاری عوامل نفوذی، بیت امام و مراکز حساس دیگر را بمباران کنند. ناگهان طوفانی سهمگین شنهای روان را در صحرا به حرکت درآورد. تعدادی از هلی‏کوپترها ناگزیر به بازگشت به ناو نیمیتس شدند و چند فروند نیز در بیابانهای اطراف به ناچار فرود اضطراری داشتند. یکی از آنها با هواپیمای فرود آمده برخورد کرد و هر دو منفجر شدند. در این واقعه هشت نفر از متجاوزین نظامی امریکا کشته شدند و جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا عملیات را شکست‏خورده و ناتمام متوقف ساخت.[1]

مرگ شاه در تاریخ 5 مرداد 1359 در مصر عملاً یکی از شرایط ایران را که استرداد او به‏عنوان جنایتکار اصلی در کشتارهای مردم بود، منتفی ساخت. سرانجام پس از 444 روز با وساطت الجزایر و بنا به رأی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و برطبق توافقنامه الجزیره بین ایران و امریکا جاسوسان آزاد شدند و امریکا متعهد به عدم دخالت در امور داخلی ایران و باز پس دادن اموال و داراییهای بلوکه شده ایران شد که هیچ‏گاه بدان عمل نکرد. مهمترین دستاورد اشغال جاسوسخانه امریکا علاوه بر تضمین ادامۀ انقلاب اسلامی، شکست ابهّت فرعونی امریکا و امیدوار ساختن ملتهای جهان سوم به امکان ایستادگی در برابر قدرتهای بزرگ بود. بعداز این واقعه، هیمنۀ اقتدار امریکا که سالها برای آن

سرمایه‏گذاریهای مادی و نظامی و تبلیغاتی فراوانی شده بود، فرو‌ریخت و این کشور را در کنترل جهان سوم دچار دشواریها و بحرانهای عدیده‏ای ساخت.

در انتخابات اوّلین دورۀ ریاست جمهوری ایران (5/11/1358) و در حالی که امام خمینی در بیمارستان قلب تهران بستری بود، آقای ابوالحسن بنی صدر از رقبای خود پیشی گرفت. او که در آستانه پیروزی انقلاب به کشور بازگشته بود با سخنرانیها و ارائه کتابهای خویش از خود چهره‏ای مذهبی ـ انقلابی و اقتصاددانی آگاه ارائه کرد. امام خمینی در مراسم حکم تنفیذ ریاست جمهوری وی فرمودند:

من یک کلمه به آقای بنی صدر تذکر می‏دهم، که آن یک کلمه تذکر برای همه است:

حبّ‏الدنیا رأس کلّ خطیئة.[2][3]

کیش شخصیت آقای بنی صدر و قدرت‏طلبی وی مانع از به‏کارگیری این نصیحت شد. او مغرور از آرای به دست آمده، از آغاز بنا را بر اختلاف با جناح خط امام و مخالفت با روحانیت گذاشت. او نیز همچون دولت موقت معتقد به سازش و زد و بندهای سیاسی با کشورهای قدرتمند بود. در سیاست داخلی، وی حذف نیروهای

مذهبی انقلابی و جایگزین کردن عناصر وابسته به گروهکهای ضد انقلابی را آغاز کرده بود. در دوران ریاست جمهوری او خاک ایران بر اثر تجاوز نظامی گسترده عراق اشغال شد. عوامل وابسته به رئیس جمهور که بقای خویش را در افزایش مشکلات و ایجاد بحران برای نظام اسلامی می‏دیدند با استفاده از موقعیت بنی صدر به‏عنوان فرمانده کل قوا، در کار دفاع و دفع تجاوز دشمن کارشکنی کرده و از تجهیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جلوگیری می‏کردند. وحدت ملی با اختلاف‏افکنیهای بنی‌صدر به مخاطره افتاده بود. سرانجام امام خمینی طی حکمی کوتاه در 20 خرداد 1360 بنی‌صدر را از فرماندهی کل قوا عزل[4]و متعاقب آن مجلس شورای اسلامی رأی به بی‏کفایتی وی داد. با سقوط بنی‌صدر اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، که بعد از پیروزی انقلاب از ضعف دولت موقت و حمایتهای بنی‌صدر کمال استفاده را برده و تشکیلات خود را گسترش داده بودند، در 30 خرداد 1360 دست به اغتشاشی خونین زدند. ساعاتی بعد مردمِ تهران، آشوبگران را سرکوب و جمعی را دستگیر کردند. از این پس منافقین رسماً دست به اقدامات براندازی و فعالیتهای تروریستی زدند و سران و اعضای آن در خانه‏های تیمی مخفی شدند. حزب جمهوری اسلامی در رأس حملات تروریستی منافقین قرار داشت. این حزب پس از پیروزی انقلاب با همت بزرگانی همچون حضرات آقایان: خامنه‏ای، دکتر بهشتی، دکتر باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی به منظور سازماندهی نیروهای مؤمن به راه امام و مقابله با تحرکات گروهکهای سیاسی ضد انقلاب تشکیل شده بود. این حزب که با پشتوانه حمایت معنوی امام خمینی به سرعت در سراسر کشور طرفداران بسیار زیادی یافته بود، مانعی عمده بر سر راه عوامل ضد انقلاب محسوب می‏شد. آیت‏اللّه‏ خامنه‏ای روز 6 تیر ماه 1360 بر اثر انفجار بمبی که منافقین در مسجد اباذر تهران کار گذاشته بودند به هنگام‌سخنرانی مجروح گردید. فردای آن روز فاجعه‏ای عظیم به وقوع پیوست. 72 تن از کارآمدترین عناصر نظام اسلامی و یاران امام خمینی

که در میان آنان رئیس دیوانعالی کشور (دکتر بهشتی)، چند تن از وزرا، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و جمعی از مسئولین قوۀ قضاییه و جمعی از متفکرین و نویسندگان و نیروهای انقلابی حضور داشتند، در مقرّ حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمبی قوی که عامل نفوذی سازمان منافقین کار گذاشته بود، شهید شدند. دو ماه بعد

در روز 8 شهریور 1360 آقای محمدعلی رجایی چهرۀ محبوب مردم ایران که بعد از عزل بنی صدر از سوی مردم به ریاست جمهوری انتخاب شده بود، به همراه حجت‏الاسلام دکتر محمدجواد باهنر[نخست‏وزیر]در محل کار خویش با انفجار بمبی دیگر به شهادت رسیدند. تصمیم سریع و قاطع حضرت امام در انتخاب و نصبِ بلافاصله افراد به جای شهیدانی که در این حوادث از مدیریت نظام گرفته می‏شدند، در سامان دادن به امور و مأیوس کردن دشمن نقشی بس مؤثر داشت و موجب حیرت محافل خبری و سیاسی جهان بود.

اگر ایمان و صلابت اعجاب‏انگیز امام خمینی و هوشیاری مردم مؤمن ایران نبود هریک از این وقایع به تنهایی می‏توانست نظام اسلامی را از پای درآورد. اما در پی هر حادثه‏ای پیامها و سخنرانیهای تسکین‏بخش امام خمینی بود که تحمل مصیبتها را آسان و مردم را بر ادامه راهشان مصمم می‏ساخت. مردم بعد از شهادت دکتر بهشتی فریاد می‏زدند: «امریکا در چه فکریه ایران پر از بهشتیه». این شعار برگرفته از سخنان امام بود که دستهای پنهان دشمن اصلی یعنی امریکا را در این ترورها افشا می‏کرد و از سوی دیگر امام از آغاز نهضت خویش بارها به مردم آموخته بود که انقلاب اسلامی وابسته به اشخاص، هر چند برجسته و مؤثر، نیست؛ حافظ انقلاب: خدا و ایمان مردم خداجوست.

یکی از مهمترین موفقیتهای امام خمینی افزایش شعور و آگاهی جمعی ملت و ایجاد حس مسئولیت و قدرت تحلیل آنان در مسائل سیاسی روز بوده است. سالها بود که رسانه‏های گروهی غرب در تحلیلهای خود اجتناب‏ناپذیر بودن از هم گسستگی نظام اسلامی را بعداز مرگ امام وعده می‏دادند. این موضوع حتی در سمینارهای تحلیلی اندیشمندان غربی و مذاکرات سیاسی دولتمردان آنان به طور جدی مورد بحث و تأیید قرار گرفته بود و بر همین اساس گروههای ضد انقلاب داخلی نیز خود را برای این زمان آماده کرده بودند اما دنیا شاهد بود که وقتی امام به ملکوت پیوست کمترین اثری از تحقق وعده‏های دشمنان دیده نشد و امیدهای چندین ساله آنان بر باد رفت. علت همان است که اشاره کردم. امام خمینی نسل خمود و بی‏تحرکی که بر اثر خودکامگی و خیانتهای پنجاه ساله حکومت پهلوی به یأس و بی‏تفاوتی کشیده شده بود را چنان بازسازی و تربیت کرد که قادر شدند در زمانی اندک عادات و روابط اجتماعی گذشته و ضد ارزشهای دیرپا و رسوخ کرده در همه زوایای زندگی‏شان را منطبق بر آرمانهای جدید دگرگون سازند. صدها هزار جوانی که در جبهه‏های نبرد هشت ساله با متجاوزین عراقی، داوطلبانه و در اوج معنویت و آگاهی جانبازی کردند گواهان این مدعا بودند. نمونه‏های بیشماری از میزان درک و شعور و درجه ایمان و معنویت آنان در وصیتنامه‏های شهیدان منعکس و به چاپ رسیده است. اینها همانهایی بودند که تا چند سال قبل از پیروزی انقلاب در معرض انواع مفاسد و تبلیغات سوء و جاذبه‏های تخدیری قرار داشتند.

شاید کسانی که جامعۀ عصر امام خمینی را از نزدیک درک نکرده‏اند بیان این مسائل را اغراق در واقعیتها و ناشی از محبت بیش از حد به امام و انقلاب بدانند. اما هنوز شواهد زنده و اسناد و مدارک گویا آنقدر وجود دارند که برای اثبات آن نیازی به بحث و مناظره نباشد. هنوز در فرهنگ جامعه مذهبی ایران به کسانی که فرزندانشان را در راه آرمانهای امام خمینی فدا کرده‏اند به جای تسلیت تبریک گفته می‏شود. هنوز

پدران و مادران زیادی در ایران حضور دارند که چندین فرزند خویش را در این راه از دست داده‏اند و وقتی از احساسشان می‏پرسی آن را افتخاری بزرگ برای خانواده و نعمتی از سوی خدا می‏دانند. شاید برای غربیها باور کردنی نباشد که محل اختفای عدۀ زیادی از عوامل ضد انقلاب و تروریستهای منافق به‏وسیلۀ پدران و مادران و دیگر اعضای خانواده‏شان که به انقلاب و امام پایبند بودند به نیروهای انتظامی گزارش می‏شد و در دستگیری آنان مشارکت داشتند. اهمیت این احساس زمانی آشکارتر می‏شود که به روابط عمیق عاطفی در خانواده‏های ایرانی توجه شود که در هیچ سطحی قابل قیاس با روابط سرد و بی‏روح خانواده‏های غربی نیست. هنوز اگر از هریک از دهها هزار رزمنده‏ای که خاطرات جبهه را به یاد دارند سؤال کنی که سخت‏ترین روزهای دوران جبهه کدام روز است؟ لحظۀ پخش خبرِ قبول قطعنامه را اشاره می‏کنند. توصیف احساسات غیرقابل کنترل و اندوه جانکاه بسیجیان در آن روز جز با مشاهدۀ نزدیک صحنه‏ها ممکن نیست؛ چرا که آنان بیمناک از آن بودند که این واقعه «درِ باغ شهادت» را به رویشان بر بندد و امیدشان در وصل به قافله شهیدان از دست برود.

ایجاد چنین تحولی روحی در سطح یک جامعه و به حرکت درآوردن امواج اسلامخواهی در روان یک امت بزرگ کاری آسان و معمولی نبوده است. لبنان و حماسۀ حزب‏اللّه‏ آن دیار، نمونه‏ای دیگر از تحول یادشده است. برخلاف تبلیغات غربیها، این دخالتها و حمایتهای ایران نبود که باعث آن پایداریها شد چرا که امریکا و اروپا و شوروی (سابق) حضوری دیرینه و بسیار گسترده و مستقیم در آنجا داشته‏اند. دانشگاه امریکایی بیروت سالها در لبنان فعالیت دارد. امریکا و اروپا در ماجرای حوادث لبنان نیروی نظامی به این کشور گسیل داشتند. لبنان تا چندی پیش بازار بزرگ سیاست غرب در خاورمیانه لقب داشت. چه عاملی باعث شد که جمعیتی، در قیاس با دشمنانش، کم‏مقدار، در کشور کوچکی از هر جهت محاصره‏شده و هم‏مرز با اسرائیل با کمترین امکانات دفاعی چنان پایداری کردند که نیروهای نظامی غربی رسماً از

صحنۀ نبرد فرار کرده و ناگزیر از تخلیه کشور شدند و اکنون سالها است که با وجود تنگناهای اقتصادی شدید و بمبارانها و تجاوزهای مکرر اسرائیل، حزب‏اللّه‏ همچنان موجودیت خویش را بر غرب تحمیل کرده و مقاومت می‏کند؟ علت واقعی آن است که مسلمانان لبنان به لحاظ روابط فرهنگی و عقیدتی دیرینه، زودتر از سایر بلاد اسلامی امام خمینی را شناختند و پیامش را درک کردند، و پس از آن در فلسطین و پیدایش جنبش حماس و احیای حرکتهای اسلامی در دیگر ممالک مسلمین، اثرگذاری مستقیم و یا غیر مستقیم همان اندیشه و پیام را شاهد هستیم.

تنها اندیشه سیاسی و نوع مبارزات سیاسی امام خمینی نبوده است که چنین تحولی را پدید آورده است. انسان‏شناسی، جامعه‏شناسی و

مکتب تربیتی امام خمینی است که زمینه‏ها و بستر این تحولات سیاسی را فراهم ساخته است. متأسفانه هنوز ابعاد نگاه امام به انسان و جامعه و تاریخ و مقوله‏های تربیتی بازشناسی و تدوین نشده‏اند. مکتب تربیتی و جامعه‏شناختی امام خمینی با آنچه که تحت این عناوین در دانشگاههای کشورهای جهان سوم و ممالک اسلامی تدریس می‏شود، هیچ سنخیتی ندارد.

اساس نهضت امام خمینی بر روش انبیا استوار است. همان روشی که از بردگان منزوی و ستم‏کشیده، شخصیتهایی چون ابوذر و سلمان می‏پرورد و از جامعۀ جاهلیت آن روز پیشتازان تمدن و فرهنگ اسلامی می‏سازد، و این روش در عصر حاضر فراموش شده و آنچه که اکنون به نام علوم انسانی روز می‏شناسیم تعریف انسان و روابط انسانی در مقوله‏های مختلف از دیدگاهِ غیر وحیانیِ لیبرالیسم و اومانیسمِ غربی

است که آن نیز خود برآیند عصر رنسانس و نتیجه خودفراموشی و پذیرش اصالت ماده و حاکمیت ماشین بر انسان است.

به اصل سخن که بیان چگونگی هدایت انقلاب در سالهای پرآشوب پـس از پیروزی بود، بازگردم. پس از فاجعـه هفتم تیر سـال 1360 و شهادت دهها تن از یاران امام و مسئولین نظام جمهوری اسلامی، سرکردگان گروهک منافقیـن بـه همراه رئیس جمهـور معـزول با لباس و آرایش زنانه و به‏وسیله عوامل نفوذی در فرودگاه تهران به پاریس گریختند. خلبـان هواپیمای آنـان، خلبان ویـژه و مـورد اعتماد شاه بود[5]که هدایت هواپیمای شاه را در آخرین فرارش از کشور به عهده داشت. دولت فرانسه برخلاف ادعای حقوق بشر و مبارزه با تروریسم به کسانی پناه داد که رسماً در اطلاعیه‏هایشان مسئولیت عملیات تروریستی و انفجار بمب در اماکن عمومی را برعهده می‏گرفتند. از آن پس منافقین فراری در کشورهای دیگر اروپایی و کشور امریکا تحت حمایت دولتهای غربی قرار گرفتند و در جریان جنگ عراق با ایران، آنها پایگاه اصلی خویش را طی معامله‏ای با صدام به عراق منتقل کردند و در تمام دوران جنگ رسماً به‏عنوان مزدور و جاسوس، امکانات خویش را در اختیار ارتش بعثی گذاردند. کار اصلی آنها جمع‏آوری اطلاعات از جبهه‏های ایران به‏وسیله عوامل نفوذی و دادن اطلاعات مربوط به موشکهایی که به‏سوی مناطق مسکونی شهرهای ایران پرتاب می‏شد و بازجویی از اسرای ایرانی و شرکت در عملیات نظامی عراق بود.

تلاش نظامی منافقین برای ورود به ایران در سال 1367 و پس از صلح ایران و عراق، در «عملیات مرصاد» بشدت سرکوب شد و مهاجمین مزدور با به جا گذاشتن بیش از هزار کشته به داخل خاک عراق فرار کردند. آنچه که در جهان به‏وسیله سازمانهای وابسته به امریکا تحت نام نقض حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی تبلیغ می‏شود عمدتاً بازگویی ادعاهای همین گروهک و توجیهی برای پوشش حمایتهای دول غربی از آنهاست.

منافقین در نظر مردم ایران منفورترین مجرمینی هستند که هیچ‏گاه جنایات جانیان مشهور تاریخ معاصر ایران به آنان نمی‏رسد. علاوه بر شهادت 72 نفر از محبوبترین شخصیتهای نظام اسلامی در انفجار مقرّ حزب جمهوری اسلامی و شهادت رئیس جمهور و نخست‏وزیر ایران، چهره‏های برجسته دیگری نیز به‏وسیله اقدامات تروریستی منافقین از مردم ایران گرفته شدند کـه می‏توان از ترور آیت‏اللّه‏ قدوسی به همراه سرتیپ دستجردی (14/6/60)، ترور آیت‏اللّه‏ مدنی، امام جمعه تبریز (20/6/60)، ترور حجت‏الاسلام هاشمی‏نژاد (7/7/60)، ترور آیت‏اللّه‏ دستغیب، امام جمعه شیراز (20/9/60)، ترور آیت‏اللّه‏ صدوقی، امام جمعه یزد (11/4/61)، ترور آیت‏اللّه‏ اشرفی اصفهانی، امام جمعه کرمانشاه (23/7/61)، و دهها شخصیت روحانی دیگر نام برد که هر یک در منطقه‏ای وسیع از ایران بر دلهای مردم حکومت داشتند و نقش‏آفرینان نهضت امام خمینی بودند. علاوه بر چهره‏های سیاسی و مذهبی و مدیـران نظام اسلامی، افـراد زیادی از مردم کوچـه و بازار نیز به جرم دفاع و پاسداری از انقلابشان در اقدامات تروریستی و انفجار

بمبهایی که منافقین در اماکن عمومی کار گذاشتند، به شهادت رسیدند.[6](که آخرین مورد آن قتل فجیع دو کشیش مسیحی و انفجار بمب در روز عاشورا و در جوار ضریح حضرت امام رضا(ع) در مشهد در سال 1373 بود.)

قابل توجه آنکه در برابر همه فجایعی که اتفاق افتاد، امریکا و دول‌اروپایی و سازمانهای بین‏المللی نه تنها سکوت کردند بلکه به تروریستها پناه و امکان ادامه حیات دادند. آنها قبلاً نیز در جریان حمایت از کشتارهای شاه موضعی مشابه و در تضاد با ادعاهاشان داشتند و دقیقاً به همین دلیل بود که امام خمینی هیچ‏گاه مبنای ارزیابی‌و مواضع خویش را قبل و بعداز پیروزی انقلاب براساس داوری‌دولتهای بیگانه و مواضع سازمانهای بین‏المللی قرار نمی‏داد. او‌معتقد بود و بارها در سخنرانیهای خود تصریح داشت که سازمان ملل‌متحد، شـورای امنیت، سازمان دفاع از حقوق بشر جز ابزاری در‌اختیار سلطه‏گران بین‏المللی نیستند. چنانکه ادعای کمونیستها و

آیت‏اللّه‏ دستغیب

آیت‏اللّه‏ مدنی

آیت‏اللّه‏ قدوسی

آیت‏اللّه‏ صدوقی

شوروی (سابق) در آزادی‏خواهی و مبارزه با امپریالیسم نیز جز برای همین هدف مطرح نمی‏شود. حتی امام خمینی براساس همین واقعیتها معیاری جالب به مدیران نظام اسلامی ارائه داده و می‏فرمود آن روزی که اینگونه مجامع و امریکا و شرق و غرب از شما تعریف کردند و داوطلبانه موجودیت شما و انقلاب را پذیرفتند، آن روز باید در سلامت راه و حقانیت مواضعتان تردید کنید.[7]

آیت‏اللّه‏ اشرفی اصفهانی

حجة‏الاسلام هاشمی‏نژاد

1 . پس از این ماجرا، کتابهاى زیادى در خارج منتشر شد که برخى از آنها به فارسى نیز ترجمه شده است که در لابه‏لاى آنها مى‏توان به وقایع و اهداف پشت پرده و میزان رسوایى کاخ سفید پى برد. ن.ک.به: جولیتوکیه‏زا؛هدف: تهران؛ ترجمۀ سهرابى، نشر نو، 1362 ؛ جردن، همیلتون؛بحران؛ نشر کتاب سرا، 1362؛سالینجر؛امریکا در بندنشر کتابسرا، 1362 ؛ ولز، تیم؛444 روز؛ ترجمۀ ابوترابیان، نشر فرهنگى رجا، 1366.
2 .صحیفه امام؛ ج 12، ص 141.
3 . دنیاپرستى، منشأ همه لغزشها و خطاهاست. روایتى است از امام جعفر صادق(ع) ن.ک.به:اصول کافى؛ کتاب ایمان و کفر، «باب حب الدنیا والحرص علیها»، ح 1.
4 .همان؛ ج 14، ص 420.
5 . سرهنگ معزّى. سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بعد از فرار در توجیه هواداران خود که اکثر آنها را با شعارهاى انقلابى ضد امپریالیستى، و ادعاى پیشتازى در مبارزه مسلحانه با شاه فریب داده و جذب کرده بودند، دچار مشکلات جدى شده بود. غیر از نجات سرکردۀ آنان (مسعود رجوى) به کمک خلبان ساواکى و امین شاه، موارد بیشمار دیگرى نیز بود که باعث مى‏شد تا جمع زیادى از اعضا و هواداران فریبخوردۀ آنان دچار سرخوردگى، بریدگى، انشعاب و پشت کردن به سازمان شوند. از جمله این موارد مى‏توان از ائتلاف سیاسى بنى‏صدر، غربگراى محافظه کار، با رجوى به ظاهر انقلابى و سوسیالیست (در آن موقع) که منجر به ازدواج ناپایدار دختر بنى‏صدر با او گردید و همچنین پناه بردن اعضاى سازمان به کشورهاى اقمار امپریالیسم و گدایى کردن امکانات از امریکا و اروپا ـ و اخیراً اسرائیل ـ و عقد معاهدۀ جاسوسى و مزدورى براى صدام در ازاى گرفتن پایگاه و سلاح از او، و همچنین رسوایى ازدواج سوم سازمانى رجوى با زن یکى از اعضاى سازمان، تحت نام «انقلاب ایدئولوژیک»! و نمونه‏هاى فراوان دیگرى از این قبیل نام برد.
6 . ترورهاى کور و بى‏هدف در کوچه و خیابانهاى ایران به‏وسیله عوامل «سازمان مجاهدین خلق» از زمانى وسعت یافت که سرکردۀ آنان طى سخنانى در پاریس به هواداران سازمان اعلام کرد:در مرحلۀ اوّل، نوبت سران سیاسى بود. در مرحله دوم، دست و پاى اجرایى رژیم اهمیت درجه اوّل دارد... باید نرخ رشد کار عملیات به جایى برسد که دیگر پاسدارى، کار ساده‏اى نباشد و به بهاى ارزانى میسر نشود و بعینه ببینند که بهایش گران است؛ آن وقت دیگر کسى جرأت پاسدارى به سرش نخواهد زد!! (ن.ک.به: رجوى، مسعود؛جمعبندى یکساله؛ 30 خرداد 1361). نتیجۀ اینگونه مواضع و رهنمودهاى تروریستى آن بود که دهها زن و کودک و مرد بیگناه با عملیات کور منافقین به خاک و خون کشیده شدند. ترورها با برنامه‏ریزى قبلى و بدون آنکه فرد مورد هجوم، هیچ‏گونه اطلاع و آمادگى براى دفاع و حفظ جان خود داشته باشد، صورت مى‏گرفت. قربانیان در بستر خواب و یا هنگام افطار روزه و یا در حال کسب و کار و یا تردد در مسیر خانه و مسجد و نماز جمعه به رگبار بسته مى‏شدند و مهاجمین پس از اقدام به جنایت با موتور سیکلت یا اتومبیلى که قبلاً به سرقت برده بودند، فرار مى‏کردند. بخشى از اسناد و اعترافات تکان‏دهندۀ بسیارى از کسانى که عاملان چنین جنایاتى بوده و دستگیر شدند، در مجموعۀ کتابهایى تحت عنوانکارنامه سیاه: مناظرۀ زندانیان اوین از انتشارات دادستانى انقلاب اسلامى تهران منتشر شده است. جالب آنکه همان کشورى که سازمان تروریستى مزبور از آنجا رسماً دستور چنین اقداماتى را صادر مى‏نماید، سالهاست که همسو با انگلیس و امریکا، جمهورى اسلامى ایران را به حمایت از تروریسم متهم مى‏کند!
7 . و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها براى ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم مى‏شود ما خیانتکاریم! آن روزى که من آن وقتها مى‏گفتم که نمى‏فهمد این دستگاه؛ براى سقوط من این است که آنها شروع کنند به تعریف کردن! آنها هر روز فحاشى مى‏کنند؛ این غلط است. هر چه فحاشى بکنید این مردم مى‏گویند که این، مخالف اینهاست. اگر شروع کرده بودند به تعریف کردن، چه کردن و احترام‌کردن و اینها، ما کم‏کم تمام مى‏شد کارمان! اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامه‏هاى امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟ یک قضیه‏اى است که دارند تعریف مى‏کنند! البته باید از ما تکذیب کنند، از شما هم باید تکذیب کنند، و جمهورى اسلام را هم باید تکذیب بکنند.صحیفه امام؛ ج 9، ص 527.