زندگی نامه امام خمینی(س)

فصل سوم نجف، کانون جدید نهضت اسلامی

آقامصطفی و امام خمینی(س)، از بغداد رهسپار کاظمین شدند. دو روز در این شهر در
مهمانخانه جمالی که صاحبش اصالتاً ایرانی بود، توقف کردند. البته امام و حاج آقا
مصطفی با اطلاع قبلی این مهمانخانه را انتخاب نکردند، بلکه راننده تاکسی که آنها را به
کاظمین منتقل کرد، چون با صاحب آنجا آشنا بود، بدان علت، آنها را به آن مهمانخانه
برد. صاحب مهمانخانه عبدالامیر جمالی بود که کم و بیش با علما و روحانیونی که از
نجف و سایر بلاد به کاظمین می‏آمدند، آشنایی داشت. با توجه به این که آنها ساعت دو
بعدازظهر سیزده مهر 1344 به بغداد رسیده بودند، ورودشان به کاظمین بعد از ظهر
همان روز بوده است.
     حاج آقا مصطفی ساعتی پس از ورود به کاظمین و کمی استراحت، چون پولی به
همراه نداشتند و روحانیون و مبارزین ایرانی مقیم عراق از ورود آنها اطلاعی نداشتند، از
همان مسافرخانه به نجف تلفن کرد. ایشان به منزل شیخ نصراللّه‏ خلخالی، از دوستان
قدیمی و مورد اعتماد و علاقه امام خمینی تلفن کردند تا وی را در جریان امر قرار دهند.
شیخ نصراللّه‏ خلخالی از مجتهدین و فقهای در مظان مرجعیت حمایت می‏کرد و از تمکن
مالی خوبی برخوردار بود؛ اما در این روز وی در نجف نبود و به مسافرت رفته بود. حاج
آقا مصطفی به ناچار به منزل آیت‏اللّه‏ خویی تلفن کرد؛ چون آیت‏اللّه‏ خویی و کسانی که در
اطراف ایشان بودند، از دوستان شیخ نصراللّه‏ خلخالی بودند. مستخدم آیت‏اللّه‏ خویی


مورد خطاب حاج آقا مصطفی قرار گرفت و در پایان خبر ورود امام خمینی(س) و حاج
آقا مصطفی در نجف منتشر گردید. در ساعات پایانی بعد از ظهر نیز شیخ نصراللّه‏
خلخالی از مسافرت برگشت و مشتاقان امام برای اطلاع از این رخداد به مدرسه آیت‏اللّه‏
بروجردی نجف که معمولاً شیخ نصراللّه‏ خلخالی بعدازظهرها آنجا می‏رفت، هجوم
آوردند. یکی از دلایلی که امام و حاج آقا مصطفی تا موقع ورود به کاظمین ناشناخته
مانده بودند، این بود که در گذرنامه امام، نام خانوادگی ایشان مصطفوی ذکر شده بود و
اسم مشهورتر ایشان ـ خمینی ـ در گذرنامه نیامده بود. در مدتی که حاج آقا مصطفی
سرگرم تماس با نجف بود، امام خمینی(س) نیز از فرصت استفاده کرده، برای زیارت
حرم امام موسی کاظم(ع) رفتند. در موقع مکالمه حاج آقا مصطفی، جمالی، صاحب
مسافرخانه، وی و امام را شناخته و با اصرار آنها را به خانه خودش برد تا از رفاه و راحتی
بیشتری برخوردار شوند. خود جمالی نیز سعی کرد که خبر ورود آنها را به افراد مختلف
اطلاع دهد. وقتی صحّت این خبر برای افراد گردآمده در مدرسه آیت‏اللّه‏ بروجردی
نجف، مسلّم گردید، با کمک نصراللّه‏ خلخالی و دیگران، بدون درنگ وسایل نقلیه برای
عزیمت به کاظمین فراهم شد و مشتاقان، به استقبال امام و حاج آقا مصطفی رهسپار
شدند. افرادی چون شیخ مجتبی لنکرانی، شیخ غلامرضا رضوانی، شیخ محمدحسن
قدیری، شیخ نصراللّه‏ خلخالی و غیره هر یک با طرفداران و شاگردان خود در اولین
فرصت خود را به کاظمین رساندند. چون شب در پیش رو بود، بقیه افراد، خود را برای
روز بعد آماده کردند.
     دولت عراق نیز با مشاهده جنب و جوش یاران و دوستداران امام، در روز دوم ورود
امام، یکی از وزیران دولت به نام عبدالرزاق محی‏الدین (وزیر وحدت عراق) را به دیدن
امام فرستاد. مشارٌالیه از طرف عبدالسّلام عارف، رئیس جمهور عراق، این مأموریت را
انجام می‏داد و ظاهراً با گشاده‏رویی از امام و حاج آقا مصطفی استقبال کرده، و اعلام
می‏کند که هر نوع تسهیلاتی لازم داشته باشند، دولت حاضر است آنها را تأمین کند. در
روز دوم ورود امام به کاظمین، علمای طراز اول نجف نیز هر کدام، یکی از فرزندان خود


را برای عرض خیرمقدم، راهی کاظمین کردند.[204]
    در روز سوم ورود امام و آقامصطفی به کاظمین، عصر آن روز ـ پنج شنبه پانزدهم
مهر‌1344، آن دو به همراه کسانی که به استقبالشان آمده بودند، به اتفاق هم به سوی
سامرا حرکت کردند. وضعیت در سامرا متفاوت‏تر از کاظمین بود. در سامرا خبر ورود
آنها پیچیده بود و کاروانی نیز همراه ایشان بود؛ بنابراین با شعار «یعیش الخمینی،
فلیسقط الشاه» از ایشان استقبال شد. مجلس جشنی نیز به همین مناسبت در مدرسه
آیت‏اللّه‏ میرزاحسن شیرازی، معروف به میرزای شیرازی، برپا گردید. در این جشن،
علاوه بر طلاب و روحانیون، طبقات مختلف مردم و مقامات دولتی عراق نیز شرکت
کردند. در این مراسم، شیخ سعید البدری، از روحانیون بزرگ اهل تسنن و دکتر محمد
صادقی در تجلیل از مقام علمی، فقهی و مجاهدات امام خمینی(س) سخنرانی کردند.
     عصر روز جمعه شانزدهم مهر 1344 امام، حاج آقا مصطفی و استقبال‏کنندگان همراه
آنها، راهی کربلا شدند. در 30 کیلومتری شهر، در قصبه «مسیّب» افرادی از طلاب علوم
دینی و مردم کربلا و نجف به استقبال آمده بودند.
[205]
    بنابراین با استقبال شایانی وارد کربلا شدند و پیش از همه به زیارت مرقد مطهر امام
حسین(ع) و شهدای کربلا شتافتند. مدت توقف در کربلا بیش از دو شهر قبلی، یعنی
یک هفته به طول انجامید. با توجه به اکثریت جمعیت شیعه در کربلا که بسیاری از آنها
نیز ایرانی‏الاصل بودند، استقبال بسیار خوبی، علیرغم ممانعتها و توطئه‏ها و شایعات
منتشر شده، از امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی به عمل آمد.
[206]
    مقصد نهایی پدر و پسر مبارز در عراق، نجف اشرف بود. شیخ نصراللّه‏ خلخالی در
نجف برای آنها منزلی با اسباب و اثاثیه مورد نیاز تدارک دیده بود.
[207] عاقبت عصر جمعه
23 مهر 1344، امام و حاج آقا مصطفی همراه کاروان عظیمی، رهسپار نجف شدند. پس


از ورود به نجف، ابتدا به زیارت حرم علوی شتافتند، آنگاه راهی خانه‏ای که در خیابان
رسول، کوچه شربه‏ای‏ها اجاره شده بود، شدند.
     در نخستین شب ورود، برخی علمای بلندپایه و مطرح نجف از جمله، آیت‏اللّه‏
شاهرودی و آیت‏اللّه‏ خویی و شماری از علمای حوزه علمیه نجف از آنها دیدار کردند.
آیت‏اللّه‏ سیدمحسن حکیم نیز در دومین شب ورود آنها به دیدارشان رفت. در کلیه
مراحل انتقال امام و حاج آقا مصطفی به عراق تا استقرار در نجف، تلاشهای پنهانی
وجود داشت که ورود آنها را عادی جلوه دهد و در نهایت، نگذارند استقبال باشکوهی
صورت گیرد.
[208]
    به هر صورت با استقرار امام و حاج آقا مصطفی، مرحله دیگری از نهضت اسلامی
شروع شد که متفاوت‏تر از دوره‏های قبل بود. در این مرحله، سید مصطفی پس از امام،
نقش اول را در هدایت نهضت اسلامی بر عهده داشت. در این دوره که حدود سیزده
سال به طول انجامید، در دوازده سال آن، سید مصطفی حلقه اتصال اجزای نهضت
اسلامی در ایران و نقاط مختلف جهان، با کانون آن در نجف بود. در ادامه به بررسی
نقش ایشان در ارتباط با موضوعات گوناگون خواهیم پرداخت.
 
به طور مسلم قبل از تبعید امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی به نجف، بین مبارزین
ایرانی با گرایشهای فکری اسلامی و گاهی غیراسلامی، ارتباطهایی وجود داشته، ولی از
انسجام و استحکام لازم برخوردار نبوده است. با ظهور رهبر سیاسی ـ مذهبی و
قدرتمندی چون امام خمینی(س)، مبارزان مسلمان از ایران، عراق، کشورهای اسلامی،
اروپا و امریکا متوجه نجف شدند و با وجود اختلاف نظرها و برخورداری از سطوح
مختلف فکری و مبارزاتی، رهبری امام خمینی(س) را پذیرفتند. در مقاطعی، حتی
نیروهای چپگرا و مخالفین رژیم پهلوی با گرایشهای غیراسلامی نیز سعی فراوانی به
عمل آوردند که از حمایت امام خمینی(س) برخوردار شوند، اما موفق نشدند. در


گفتارهای آینده به مواردی در این زمینه اشاره خواهد شد.
     با توجه به تنوّع دیدگاههای مبارزان و پیچیدگی جریان مبارزه و کنترلها، مراقبتها و
تلاشهایی که سعی در نفوذ در شبکه نهضت اسلامی داشت و بیت و اطرافیان امام، کانون
توجه بود، حاج آقا مصطفی یکی از با اهمیت‏ترین و سخت‏ترین نقش‏ها را در ایجاد و
برقراری رابطه با مبارزان علیه حکومت پهلوی در سطوح مختلف برعهده گرفت. چنانکه
اشاره شد، محوریت و مرکزیت ارتباطهای سید مصطفی، با مبارزین مسلمان بود. قابل
ذکر است که حاج آقا مصطفی درگیر امور مالی بیت امام نبودند و صرفاً به امور اجرایی و
ارتباطهای نهضت امام خمینی(س) و نظارت بر آنها همت می‏گماشت. در یکی از
گزارشهای ساواک در تاریخ 18 اسفند 1352 در این زمینه آمده است.
مصطفی خمینی که سرپرستی قسمت اجرایی فعالیتهای خمینی را برعهده دارد، در
ضمن، مسئولیت
[209] ارتباطات خارج از عراق نیز برعهده وی است[210] و با سفرهایی که
انجام می‏دهد بر فعالیتهای خارج نظارت می‏نماید.
[211]
    اقدام وی برای نشر افکار انقلابی و اندیشه‏های امام خمینی(س) از طریق توزیع
رسالۀ عملیه، اعلامیه‏ها، پیامها، نامه‏ها و نشر سخنان امام خمینی در ایران و سایر
کشورها از طریق شبکه مبارزین صورت می‏گرفت.
     راهنمایی یاران امام، استفاده و اغتنام فرصتها از طریق یاران ایشان و مشورت با آنها
در مواقع ضروری و مقتضی، دریافت و پرداخت کمکهای مالی، دریافت وجوه شرعی و
غیره، غالباً بر عهده حاج آقا مصطفی بود؛ البته باید این نکته را نیز در نظر داشت، افراد
دیگری بودند که در بیت امام با نظارت دقیق امام در این زمینه فعالیت می‏کردند و همۀ
این کارها را حاج آقا مصطفی به تنهایی انجام نمی‏داد. این توضیح در امور مالی بیش از
سایر امور صدق می‏کند. عمده‏ترین انگیزۀ سفرهای متعدد حاج آقا مصطفی به
کشورهای اسلامی از جمله عربستان سعودی، سوریه، لبنان و کویت، ارتباط با مبارزین
مسلمان ایرانی و طرفداران غیر ایرانی امام خمینی(س) و راهنمایی آنها و حتی ترویج


اندیشه آموزش نظامی و مبارزۀ مسلحانه بود که در بسیاری موارد در قالب زیارت دو
طرف انجام می‏گرفت. در این زمینه به طور مستند در گفتارهای بعدی، بحث و بررسی
خواهد شد. بدین ترتیب پس از امام خمینی(س)، محور نهضت اسلامی، حاج آقا
مصطفی بود. علی‏اکبر محتشمی‏پور می‏گوید: «در بررسیهایی که کارشناسان ساواک کرده
بودند، ایشان را یک شخصیت بسیار خطرناک بعد از حضرت امام برای کیان و هستی
رژیم سلطنتی شناخته بودند».
[212]
    حجت‏الاسلام سیدرضا برقعی درباره نقش ارتباطی و سیاسی حاج آقا مصطفی
می‏گوید:
در آنجا [نجف] حضرت امام برای ایشان، محدودیتهای قم را قایل نبودند. این
موضوع به چند دلیل بود. از جمله آن که نیاز به حضور حاج آقامصطفی در صحنه،
مشخص بود، افراد بسیاری بودند که در زوایای جامعه در شکلهای گوناگون،
می‏توانستند پیام‏رسان امام باشند. ارتباط حضرت امام با همه اینها کار مشکلی بود.
حاج آقامصطفی مجموعه‏ای از افراد را که قریب بیست نفر بودند، زیر نظر داشت.
این افراد با تمام محیط خارج از نجف از نظر سیاسی در ارتباط بودند. شاید در تمام
مدتی که حضرت امام در نجف بودند، تعداد انگشت شماری توانستند مستقیماً با
خود ایشان تماس بگیرند. حاج آقامصطفی در منزل تلفن داشت و به این وسیله،
بسیاری از کارها را انجام می‏داد.
     از طریق حاج آقامصطفی، کارهای بیرون از نجف در رابطه با امام هماهنگ
می‏شد و ایشان با تیزهوشی و تیزبینی خاصی که در مسائل سیاسی داشت، حد و حدود
ارتباط افراد را با امام تنظیم می‏کرد. به برخی افراد اصلاً اجازه ملاقات با امام را
نمی‏داد؛ مثلاً، تیمور بختیار زیاد سعی کرد که با امام در ارتباط باشد، به وسیله بسیاری
از افراد پیغام و سلام فرستاد که به نحوی برای حفظ وجهۀ خود در مخالفت با رژیم با
امام دیدار کند، ولی به او اجازه داده نشد...‌.
[213]
    البته امام در جریان این امر بود و خود ایشان به صراحت گفته بودند: به هیچ وجه


حاضر به همکاری با تیمور بختیار علیه رژیم پهلوی نیستند. در یکی از گزارشهای
ساواک از عراق در تاریخ 26 خرداد 1352 افراد نزدیک به امام خمینی(س) را به شرح
زیر نام می‏برد:
اشخاصی که در عراق جزء دار و دسته خمینی هستند عبارتند از:
     1. سیدمحمود دعایی؛
     2. سیدمحمدباقر موسوی مازندرانی؛
     3. شیخ حسن‏علی کروبی؛
     4. شیخ حسن رستمی مازندرانی؛
     5. شیخ محمدرضا یا شیخ محمد رحمت[214]؛
    6. شیخ محمدحسن ثقفی؛
     7. شیخ محمدحسین املایی خوزانی؛
     8. شیخ احمد نفری؛
     9. شیخ غلامرضا رضوانی؛
     10. شیخ محمدحسن شریعت (جعفری)؛
     11. شیخ محمدحسن طاووسی بجنوردی؛
     12. شخصی به نام نیکنام.
     و این افراد مرتب بین عراق و سایر کشورها در حال رفت و آمد هستند.[215]
    البته افراد دیگری بودند که برای ساواک کمتر شناخته شده بود. سیدمحمود دعایی در
خاطرات خود به دو تن از اینها به نامهای علی‏اکبر ابوترابی و شیخ محمود محمدی یزدی
اشاره می‏کند که با حاج آقا مصطفی در ارتباط بودند و بدون نام و نشان در بدترین شرایط،
پیامها و اعلامیه‏ها و غیره را به ایران می‏رساندند.
[216] سیدمحمود دعایی، از سال‌1346 تا
پیروزی انقلاب از نزدیکترین افراد به امام و حاج آقا مصطفی بود و فعالیتهای
خستگی‏ناپذیری را در این سالهای سخت و دشوار انجام داد. شروع فعالیتهای وی


همزمان با اوجگیری اختلافات دولتهای ایران و عراق بود. وی در خاطراتش می‏گوید:
وقتی رفتم نجف، یک روز مرحوم حاج آقامصطفی، ـ خدا رحمتش کند ـ ایشان
آمدند در مدرسه مرحوم آقای بروجردی، قبل از نماز امام چون مرحوم امام در
مدرسه آقای بروجردی نجف نماز می‏خواندند، معمولاً نیم ساعت به مغرب جمع
می‏شدیم برای آماده شدن برای نماز جماعت، حاج آقا مصطفی آمدند به من گفتند:
که شما در ایران امکان تکثیر دارید، اعلامیه‏ای، چیزی تکثیر شود؟ گفتم: بله داریم،
ایشان فرمودند: که آقا برای اولین بار بعد از تبعیدشان یک نامه، و یک اعلامیه‏ای
دادند... نامه سرگشاده‏ای به هویدا دادند و اعلامیه‏ای هم خطاب به روحانیون بوده،
اعلامیه‏ها زیر چاپ کشف شده و ساواک هم خیلی هارت و هورت می‏کند؛ چون به
دنبال آن پیروزی که امام در صدور و توزیع اعلامیه‏شان علیه کاپیتولاسیون که در
سراسر کشور توزیع شده بود و هیچ کس هم گیر نیفتاده بود و توزیع موفقی بود، این
اعلامیه‏ها زیر چاپ توقیف شده، ساواک هم مدعی هست که دیگر امام یارانی ندارد.
امام هسته هایش کشف شده و امکان هیچ تحرکی ندارند. شما امکان دارید؟ گفتم: بله
ما امکان داریم، ما هم امکانات توزیع و تکثیر و تهیه نشریه بعثت را داشتیم در قم، که
خود من مسئولشان بودم.
     من از نجف برگشتم و اعلامیه‏ها را تکثیر کردم و با شیوۀ بسیار موفقی آنها را
توزیع کردیم...
[217]
    ساواک در گزارش مورخه 25 بهمن 1347 در مورد ارتباط سیدمحمود دعایی با امام
و حاج آقا مصطفی می‏گوید:
نامبرده بالا [سیدمحمود دعایی] که هم اکنون در مدرسه آیت‏اللّه‏ بروجردی واقع در
نجف اشرف به سر می‏برد، در حدود دو سال قبل، از ایران به عراق عبور نموده است.
وی در حال حاضر از طرفداران امام خمینی(س) می‏باشد و از طرف سید مصطفی
خمینی به مشارٌالیه کمکهایی می‏شود. از قرار معلوم بین یاد شده فوق و سید مصطفی
خمینی، روابط محرمانه‏ای وجود دارد که از چگونگی آن اطلاعی در دست نیست.
وی ضمناً به برخی از روحانیون مقیم نجف اشرف در مورد فعالیتهای مضره خود در


ایران مطالبی ابراز داشته است...[218]
    ساواک در گزارش دیگری در تاریخ ششم اسفند 1347 نیز آورده است.
سیدمحمود دعایی کرمانی که از بدو ورود به نجف تاکنون به منزل آیت‏اللّه‏ خمینی
رفت و آمد دارد، با مصطفی خمینی دائماً در تماس بوده، به طوری که اظهار داشته بنا
به توصیه مصطفی خمینی از وجوه مربوط به آیت‏اللّه‏ خمینی، ماهیانه پانزده دینار
دریافت می‏نماید. همچنین سیدمحمود دعایی درصدد تهیۀ گذرنامه‏ای می‏باشد تا
بدین وسیله بتواند به اقامت خود در نجف ادامه دهد.
[219]
    علی‏اکبر محتشمی‏پور که از یاران نزدیک امام و حاج آقا مصطفی در نجف بود، در
مورد ارتباط سید مصطفی با مبارزین سیاسی ـ مذهبی ایران، می‏گوید:
با عنایت به این که حاج آقامصطفی یک شخصیت سیاسی دارای اندیشه و تفکر
خاص و راه، روش و منش مشخص در رابطه با مسائل سیاسی و مبارزاتی بود، وقتی از
ایران شخصیتهایی مثل آیت‏اللّه‏ دکتر بهشتی، آیت‏اللّه‏ مطهری،
حجت‏الاسلام‌والمسلمین هاشمی رفسنجانی، آیت‏اللّه‏ جنتی، آیت‏اللّه‏ موسوی اردبیلی
و آقای شیخ علی تهرانی و دیگران در ارتباط با مسائل مبارزاتی از قم، تهران و سایر
مناطق به نجف می‏آمدند، اگر یک جلسه با امام ملاقات و مذاکره داشتند، در حاشیه
آن، جلساتی نیز با حاج آقا مصطفی داشتند و نظریات ایشان را هم دریافت و منتقل
می‏کردند؛ چرا که نیروهای داخل، دیدگاهها و نظرگاههای حاج آقا مصطفی را هم
در رابطه با کیفیت مبارزه و نحوه شکل‏گیری انقلاب می‏طلبیدند و درخواست
داشتند، همین طور کسانی که از اروپا و امریکا می‏آمدند، نظیر بنی‏صدر، قطب‏زاده،
صادق طباطبایی، دکتر یزدی و دیگران در رابطه با مسائل سیاسی و مبارزاتی پس از
ملاقات با امام، جلسات متعددی هم با حاج آقامصطفی ملاقات می‏کردند.
[220]
    در اسناد ساواک به ارتباط سید مصطفی با افرادی چون؛ سیدمرتضی غروی


نخجوانی[221]، سیدحسن بجنوردی (پدر محمدکاظم بجنوردی)[222]، موسی قمی[223]،
سیدمحمدرضا اشکوری (از بستگان موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی)
[224]، سیدمرتضی فقیه
(مبرقع) معروف به حاج داداش،
[225] و شیخ محمدتقی بهلول[226] اشاره شده است.[227] از دیگر
افراد که با سید مصطفی ارتباط نزدیک داشتند و در راستای مبارزه جلسه‏های متعددی
را تشکیل می‏دادند، موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی، دکتر محمد صادقی و محمدعلی
مولوی عربشاهی بودند. در یکی از گزارشهای ساواک در تاریخ 20 بهمن 1344 آمده
است، «مصطفی خمینی، پسر آیت‏اللّه‏ خمینی، آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی، دکتر محمد صادقی
که در نجف اشرف سکونت دارند، با یکدیگر ارتباط داشته و تصمیم دارند مبادرت به
چاپ مجله‏ای به نام جمهوریّت در عراق بنمایند و دربارۀ ایران مطالبی در مجلۀ مزبور
چاپ نمایند»؛
[228] اما از چاپ احتمالی و مطالب چنین نشریه‏ای اطلاعی در دست نیست.
در گزارش دیگری در تاریخ 25 تیر 1345، در مورد موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی و
ارتباط وی با سید مصطفی و دیگر مبارزین آمده است:
دکتر موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی از بدو مراجعت از مصر و سکونت در عراق
فعالیتهای خود را علیه ایران دنبال نموده، به شدت مشغول فعالیت است. این شخص با
رهبر حزب التحریرالاسلامی به نام خلیل ابراهیم عبدالحمید که مرکز اصلی آن در
مصر است، دائماً در تماس می‏باشد. دکتر موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی با شیخ موسی
قمی، مصطفی خمینی فرزند آیت‏اللّه‏ خمینی، دکتر محمد صادقی، سیدمرتضی
نخجوانی و محمدعلی مولوی عربشاهی عضو کمیته مرکزی حزب ملل اسلامی که به


عراق متواری شده، در هفته سه شب جلسات مخفی دارند. این جلسات در محل
جدیدِ نجف، منزل شیخ موسی قمی تشکیل می‏شود و غیر از افراد مذکور، افراد
دیگری حق شرکت در جلسات را ندارند. مطالبی که در جلسات مطرح می‏شود،
کاملاً معلوم نیست؛ لیکن در مورد اخبار داخلی ایران و مسائل روز بحث می‏شود و
فعالیتهای مشکوکی نیز به عمل می‏آید...‌.
[229]
    رابطه سید مصطفی با آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی، تا زمان شروع تلاشهای تیمور بختیار
علیه رژیم پهلوی در عراق برقرار بود، ولی از آن پس به دلیل عدم همراهی امام و حاج آقا
مصطفی با تیمور بختیار که رابطش موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی بود و ارتباطات وی با
حکومت عراق، محدود و در نهایت قطع گردید.
     ارتباط سید مصطفی خمینی با افراد مختلف که درجه تعهدشان به اسلام و نهضت
اسلامی تا حدودی متغیر بود، بیانگر این اصل است که وی در ارتباط با مبارزین علیه
حکومت پهلوی «اصل مبارزه» را بیشتر از سایر امور مورد توجه قرار می‏داد و از این
طریق سعی در ایجاد وحدت بین مبارزین داشت. نمونۀ بارز آن موسی آیت‏اللّه‏زاده
اصفهانی می‏باشد که چندین سال با ایشان ارتباط و مبارزات مشترک و همکاریهای
مخفیانه داشت؛ ولی زمانی که بر او ثابت شد که آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی از مسیر اصلی
نهضت امام منحرف شده و به همکاری جدی و گسترده با تیمور بختیار و حکومت عراق
روی آورده است، راه خود را از او جدا کرد. البته وجود اختلافات جزئی بین مبارزین از
نظر سید مصطفی قابل چشم‏پوشی و یک امر عادی بود و مهم این بود که به اصل هدف
آسیبی نرسد. حجت‏الاسلام علی ستاری در این زمینه می‏گوید:
در مورد برنامه‏ریزی حاج آقا مصطفی در امور سیاسی مربوط به خارج عراق و یا
دولت شاه، زیاد اتفاق می‏افتاد که می‏دیدم برخی تند می‏روند، برخی کند و برخی هم
محافظه‏کارانه عمل می‏کنند. ایشان در جلسات، به عنوان ارشاد، به آنها می‏گفت:
«هدف شما یکی است، همه ما یک راه را انتخاب کرده‏ایم؛ اما در جزئیات اختلاف
نظر وجود دارد و این به اصل هدف ضرری نمی‏رساند. ما باید این اختلافها را در بین
خودمان حل کنیم تا این جزئیات موجب نشود که اختلاف اصولی با هم پیدا نماییم،


اما در ارشاد، تند نمی‏شد و از کسی جانبداری نمی‏کرد، با آنها صحبت می‏کرد و از
سوء استفاده دشمنان برحذر می‏داشت.
[230]
    سید مصطفی اگر کسی از مبارزین را می‏دید که از خط امام و انقلاب منحرف شده، یا
مغرضانه فکر می‏کند با او کاملاً قطع رابطه می‏کرد؛ ولی اگر متوجه می‏شد که کسی فریب
خورده، تلاش می‏کرد که او را اصلاح کند و به راه راست باز گرداند. در مسافرتهایی که به
کشورهای اسلامی می‏کرد، موارد زیادی پیش می‏آمد که با روش مذکور برخورد
می‏کرد.
[231] آیت‏اللّه‏ سیدمحمد موسوی بجنوردی در خاطراتش خاطرنشان می‏کند که حاج
آقا مصطفی در برخورد با مبارزین ایرانی مثل لیبرالها و اعضای سازمان مجاهدین خلق
ایران و غیره که برای دیدن امام و تبادل‏نظر به نجف می‏آمدند؛ ولی خط فکری انحرافی
و غیراصولی داشتند. به من می‏گفتند: «من با اینها هیچ خوش ندارم که نشست و
برخاست کنم. شما کاری بکنید که اینها اصلاً طرف ما نیایند... می‏گفت: اینها آدمهای
فاسدی هستند، اینها از مسلمین نیستند، اینها ضررشان برای اسلام از کافر بی‏دین بدتر
است؛ چون اینها به نام اسلام می‏خواهند، اسلام را از بین ببرند.»
[232] همکاری نیروهای
مبارز اسلامی و روحانیون مبارز با نیروهایی که اسلامی بودند، ولی اسلام برای آنها در
مرحله بعد از ملی‏گرایی قرار داشت و همانهایی که پس از انقلاب به لیبرال‏ها معروف
شدند، بنا به تعبیر اسماعیل فردوسی‏پور «تاکتیکی بود نه ایدئولوژیکی». مبارزین به
منظور پیشرفت کار مبارزه، با رژیم پهلوی با آنها همکاری می‏کردند و حتی از آنها کمک
می‏گرفتند؛ ولی به آنها باج نمی‏دادند.
[233]
    سید مصطفی به مبارزینی که حول محور امام خمینی(س) و متناسب با اهداف
مبارزاتی و تفکر ایشان بودند و به صحت گفتار و کردار آنها اطمینان داشت، مأموریتهایی
را در راستای نهضت اسلامی محول می‏کرد. البته این مأموریتها به نوعی از طرف امام


خمینی(س) نیز به حساب می‏آمد. برخی مأمور انتقال وجوه شرعی از ایران به نجف
بودند و گاهی این انتقال از طریق کشور اسلامی ثالثی مثل عربستان سعودی، لبنان یا
سوریه صورت می‏گرفت و گاهی نیز مستقیماً با سفر یاران امام و دوستان سید مصطفی
به نجف عملی می‏شد. مأموریتهای سیاسی و اجتماعی هم به همین طریق انجام
می‏گرفت. نمونه‏هایی از این مأموریتها و فعالیتها در ذیل ذکر می‏شود. ساواک اصفهان به
تاریخ نهم مرداد 1345 گزارش داده است.
حاج آقا مصطفی خمینی پسر آقای خمینی طی نامه‏هایی به آقای مستجابی سردفتر
168 اصفهان یادآور شده که خاطر آقای خمینی از اینکه شنیده‏اند، عده‏ای از
روحانیون اصفهان و البته به دستگاههای دولتی در اصفهان به نام دین، مؤسسه‏ای باز
کرده و از حقوق امام زمان(عج) جهت این کار استفاده می‏نمایند، ناراحت شده،
مصطفی خمینی از نامبرده خواسته است که تحقیق کند این موضوع حقیقت دارد یا
خیر؟
[234]
    بنا به گزارشهای بعدی ساواک، حاج سیدمرتضی مستجابی از دوستان سید مصطفی
خمینی می‏باشد و با روحانیون مبارز مخالف حکومت پهلوی، ارتباط و تماس دارد.
[235]
    نمایندگی ساواک در لبنان به تاریخ شانزدهم دی 1353 گزارش داده است که:
آخوندی به نام موسی ده‏سرخی که در رستم‏آباد شمیران، مسجدی به نام امام
مهدی(عج) دارد در زمان حج، مسئول ترتیب دادن ملاقات ایرانیان با مصطفی خمینی
بوده و گویا مبالغی پول نیز برای خمینی جمع‏آوری کرده است. ترتیب ملاقات
ایرانیان با مصطفی خمینی با وساطت این شخص خارج از محل کاروان نامبردگان،
انجام می‏گرفت.
[236]
    گزارشهای متعددی در این زمینه وجود دارد که به چند مورد از آنها در گفتار مربوط
به حج اشاره خواهد شد؛ اما یکی از مأموریتهای مهمی که حاج آقا مصطفی به یکی از
یاران امام به نام سیدمحمود دعایی، محول کرده و انجام داده‏اند، استفاده از موج


رادیویی بود که دولت عراق در راستای اختلافاتش با دولت ایران در اختیار نیروهای
مبارز ایرانی قرار داده بود. سیدمحمود دعایی در مورد ماهیت این جریان می‏گوید:
به دنبال اوج‏گیری مبارزات و درگیریهایی که به هر حال بین دو رژیم [ایران و عراق]
وجود داشت و اختلافات که به شدت اوج گرفته بود، مسئولین عراقی تصمیم گرفتند
که برای فشار به رژیم ایران، امکاناتی برای مبارزین ایرانی قرار بدهند. در این زمینه
سعی کردند که از مبارزینی که در خود عراق حضور داشتند، دعوت کنند و از سراسر
اروپا و امریکا تشکلهای مبارزاتی دانشجویی و غیردانشجویی که وجود داشت و علیه
رژیم شاه فعالیت می‏کردند، شناسایی کردند و از ایشان دعوت کردند... این مسأله
مطرح بود تا این که عراقی‏ها به هر حال موفق شدند، تشکلهای نیرومندی را از
ایرانی‏های خارج از کشور راضی کنند و آنها را به عراق بیاورند. از کنفدراسیون
دعوت کرده بودند؛ از حزب توده دعوت کرده بودند؛ از جبهه ملی دعوت کرده
بودند و از گروههای مختلف مبارزی که به هر حال در خارج از کشور فعالیت داشتند
دعوت کرده بودند... در کنار همه اینها از تیمور بختیار هم دعوت کرده بودند که بیاید
در عراق پایگاهی تأسیس کند و یک جبهه نیرومندی علیه تشکیلات رژیم به وجود
بیاورد. طبیعتاً امکاناتی که در اختیار مبارزین می‏گذاشتند علاوه بر امکانات آموزشی،
تسلیحاتی، پایگاههایی که برای تمرین و آموزش نیروهایی که می‏خواهند با رژیم شاه
بجنگند، علاوه بر اینها، امکانات تبلیغاتی در اختیار می‏گذاشتند... در ابتدا برنامه
فارسی رادیو بغداد را به استثنای قسمتی که مربوط به اخبار و تفسیر سیاسی بود، بقیه
آن را کلاً در اختیار نیروهای مبارز ایرانی قرار می‏دادند...
     در همین مناسبت بود که از میان علاقه‏مندان حضرت امام، بخصوص به حاج آقا
مصطفی، فرزند ایشان زیاد تأکید می‏کردند که از فرصت به وجود آمده، این چنینی،
خوب است که دوستان و یاران امام هم بهره بگیرند. اینطور نباشد که که این امکانات
تبلیغاتی این چنینی، صرفاً در اختیار عناصر غیرمذهبی و غیرروحانی قرار بگیرد؛
بنابراین آن روز مرحوم حاج‏آقامصطفی به من فرمودند که یک امکان بهره‏گیری
رادیویی برای ما وجود دارد، به ما پیشنهاد شده است، هم از داخل پیشنهاد داده‏اند،
هم از مسئولین محلی در عراق، کسانی که مرتبط با آنها هستند به ما پیشنهاد داده‏اند که
شما می‏توانید اعلامیه‏ها و برنامه‏ها و اهداف مربوط به حضرت امام را از طریق رادیو


به سمع شنوندگان برسانید.[237]
    سیدمحمود دعایی در ادامه خاطراتش می‏گوید که من به حاج آقا مصطفی گفتم، که
می‏ترسم و نگران هستم که بهره‏گیری از تبلیغات رادیویی و استفاده از امکانات دولت
عراق به ساحت امام خمینی(س) لطمه و صدمه بزند و بهتر است که در این زمینه نظر
امام خمینی(س) را قبلاً بدانیم. حاج آقا مصطفی در پاسخ استدلال کردند: «طبیعتاً ما اگر
برویم از آقا سؤال بکنیم، ایشان در یک تنگنا قرار خواهند گرفت که طبیعتاً پاسخ روشنی
نخواهند داد و ممکن است مخالفت کنند؛ چون به هر حال مصلحت نیست که با اجازه
ایشان، و با اطلاع ایشان، یک حرکتی را شروع کنیم که نوعی خطر باشد و تبعات
پیش‏بینی نشدۀ منفی در پی داشته باشد و آن را به حساب امام بگذاریم.»
[238]
    سید محمود دعایی می‏افزاید که ما کار را شروع کردیم و پس از گذشت یک ماه،
انعکاس وسیعی پیدا کرد و از داخل ایران نیز ما را تشویق کردند. امام خمینی(س) نیز
پس از اطلاع از آن، از حاج آقا مصطفی در مورد آن توضیح خواسته بودند که این برنامه
چیست؟ شما اطلاع دارید؟ ایشان گفته بودند: که بله، برنامه این‏چنینی بوده و فلانی
[دعایی]
می‏رود اداره می‏کند. یک روز مرا خواستند و فرمودند: که شما این برنامه‏هایی
را که تا به حال اجرا کرده‏اید، بیاورید، من ببینم. در حدود یک ماه برنامه را نوشته بودم،
بردم خدمت ایشان، ایشان مطالعه کردند و روز بعد از آن، مرا خواستند و دعایم کردند و
فرمودند:
خداوند به شما توفیق بدهد، منتهی شما سعی کنید که گزافه نگویید و حقیقت را
بگویید و لزومی ندارد که از ما زیاد تعریف کنید. شما حقانیت مبارزات را بیان کنید.
ستمی که بر مردم روا می‏شود، آن را بیان کنید. اهداف و برنامه‏هایی که مبارزین
اسلامی دارند، اعلامیه‏هایی که ما داشتیم، مسائلی که از این قبیل بوده و به طور ساده و
بدون پیرایه آنها را مطرح کنید و سعی کنید، گزافه نباشد.
[239]
 

 در هر صورت با رضایت امام خمینی(س) و تنفیذ ایشان، برنامه ادامه یافت. برنامه
رادیویی تحت عنوان «نهضت روحانیت در ایران» پخش می‏گردید. ابتدا 15 تا 30 دقیقه،
از بخش فارسی رادیو بغداد پخش می‏شد. بعدها موج مستقلی در اختیار سیدمحمود
دعایی قرار دادند تا به مدت 45 دقیقه برنامه پخش کند. این فعالیت رادیویی هفت سال
ادامه یافت.
[240]
    در ارتباط با برنامه نهضت روحانیت درایران، موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی رابط
برنامه با دولت عراق بود. در یکی از گزارشهای ساواک در تاریخ 28 مرداد 1345 آمده
است:
... اخیراً در عراق، برنامه نهضت روحانیون که به حمایت از روش خمینی است و
مورد حمایت دولت عراق می‏باشد، به وجود آمده که در رأس آن سیدموسی
آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی قرار دارد. به همین منظور و برای جلب توجه خمینی سیدموسی
آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی هر هفته دو سه روز از بغداد به نجف به ملاقات خمینی می‏رود
و گویا تاکنون موفق نشده که نظر خمینی را نسبت به برنامه مزبور جلب نماید...
[241]
    در مقطعی از اجرای برنامه رادیویی گفته شد، تیمور بختیار که درصدد تشکیل جبهه
آزادیبخش از تمام نیروهای مخالف رژیم پهلوی در عراق به رهبری خود بود، از طریق
موسی آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی که واسطه‏اش بود، پیشنهاد همکاری و حمایت از وی در
رادیوی نهضت روحانیت به حاج آقا مصطفی داده شد،
[242] که به طور قطعی رد گردید و
حتی برنامه اجرا شده توسط سید محمود دعایی مدتی تعطیل گردید. دعایی می‏گوید:
ایشان [آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی] آمد تهدید کرد ما را، که اگر شما به برنامه‏هایتان ادامه
ندهید، تلقی خنجر از پشت زدن می‏شود به مبارزین علیه رژیم شاه در عراق، و ما شما
را به عنوان خائن دستگیر می‏کنیم و تحت پیگرد قرار می‏گیرید. من پیغام دادم توسط
کسی که این پیغام را از طرف ایشان آورده بود، که ما اگر بنا بود تسلیم شویم، تسلیم
رژیم شاه می‏شدیم، چرا تسلیم بختیار بشویم و تنها عراق مأمن مبارزین ایرانی نیست،


اگر اینجا برایمان امن نباشد، ما می‏رویم خارج از عراق، می‏رویم سوریه، جای
دیگر...
     تسلیم نشدیم و به دنبال مقاومت ما، دیگر دوستانی که در آنجا بودند و نوعی
استقلال داشتند، آنها هم طبیعتاً مقاومت کردند و در نتیجه آن تلاش بختیار را که این
مجموعه رادیویی را به زیر مجموعه خودش وصل بکند که مدعی بشود که همه با
ایشان هماهنگ هستند، شکست خورد و ما توانستیم که برنامه را با استقلال خودمان،
با موفقیت خودمان مجدداً شروع کنیم.
[243]
    اسم برنامه رادیویی بعد از اینکه مستقل شد با عنوان «صدای روحانیت مبارز ایران»
ادامه یافت.
[244]
    در تهیه این برنامه، سیدمحمود دعایی تنها بود و فقط مدت کوتاهی شهید محمد
منتظری به وی کمک کرد. نقطۀ اوج فعالیتهای آن به دنبال اوج‏گیری مبارزات و فعالیتهای
مسلحانه علیه رژیم از سال 1349 تا 1353 بود که اعلامیه‏ها، اخبار و اطلاعات و
محاکمات مبارزین و انعکاس آثار دکترعلی شریعتی در کنار اخبار نهضت اسلامی و
اقدامات و فعالیتهای امام خمینی(س) پخش می‏گردید. مطالبی نیز در مورد روشها و
تاکتیکهای مبارزاتی تهیه و پخش می‏شد.
[245]
    از دیگر مأموریتهای محوّله می‏توان به فراگیری آموزشهای نظامی و مبارزۀ مسلحانه
اشاره کرد. حتی به برخی از مبارزین، مأموریت داده می‏شد که در قالب فراگیری آموزش
نظامی در چهارچوب همکاری مخالفین رژیم پهلوی با دولت عراق، در ارکان حزب بعث
نفوذ کرده و اطلاعات موثّقی به دست آورد و ایرانی‏هایی که بر ضد حکومت ایران در
داخل حزب بعث فعالیت می‏کردند، شناسایی کنند. حجت‏الاسلام شیخ‏حسن مهاجر
یکی از این افراد بود که چنان مأموریتی را انجام داد. وی در خاطراتش در این زمینه
می‏گوید:
مأموریتی بود که ایشان [سید مصطفی خمینی ] به من دستور داد که با ارکان حزب


بعث ارتباط برقرار کنم و گزارشهایی شفاهی از وضع آنها تهیه نمایم که ببینم چطور و
در چه زمینه‏هایی می‏توان با آنها کار کرد. برای این منظور به بغداد رفتم و به وسیله
دکترموسی موسوی
[آیت‏اللّه‏زاده اصفهانی]
نوۀ مرحوم حاج سیدابوالحسن اصفهانی،
با علیرضا که یکی از سه نفر ارکان حزب بعث، محسوب می‏شد، آشنا شدم و از آن
طریق، با ایرانی‏هایی که ضد حکومت ایران در حزب بعث فعالیت می‏کردند یا در این
زمینه، کمکهایی می‏کردند، ارتباط برقرار کردم. با روحیه آنها آشنا شدم و تا حدودی
ضد اسلام بودنشان برایم آشکار شد؛ یعنی با آن که مخالف شاه بودند، با اسلام هم
میانه‏ای نداشتند. طرز تفکر آنها، فعالیتهای علمیشان و همچنین ارتباطشان با گروههای
داخل ایران را هم شناسایی کردم. همه این گزارشها را خدمت حاج آقا مصطفی(ره)
عرض کردم...
     علاوه بر این مأموریتی که از سوی حاج آقا مصطفی(ره) داشتم، ایشان در زمینه
تربیت رزمندگان که بتوانند در مقابل رژیم طاغوت بایستند، به من مأموریت دیگری
داده بود. به ارتش عراق رفتم، یک دوره کامل چریکی در آنجا دیدم و با سلاحهای
گوناگون از کوچک تا بزرگ آشنا شدم. بعد، از آنها سلاح کمری گرفته بودم و در
کنار امام، برای جلوگیری از خطرهای احتمالی، از ایشان محافظت می‏کردم. در کنار
این کار، آقای محتشمی را هم با اسلحه آشنا کردم... آن موقع در لبنان و نجف به
مسلمانان آموزش چریکی می‏دادیم که البته اساس آن را حاج‏آقا مصطفی بنا نهاده
بود، در همان موقع، ایشان سفری هم به لبنان داشت که به منزل بنده آمد و ده روز در
خدمت ایشان بودم...
[246]
    در راستای اهداف نهضت اسلامی، سیدمحمود دعایی نیز به مدت سه ماه در پایگاه
سازمان الفتح در لبنان آموزش نظامی دیده بود.
[247] در ارتباط با فراگیری آموزش نظامی،
جلال‏الدین فارسی هم با حاج‏آقامصطفی ارتباطاتی داشت.
[248]
 

   بنابه گزارشهای ساواک، سید مصطفی با توجه به جایگاه و نفوذی که داشت به حل
مشکلات به وجود آمده برای مبارزین مسلمان نیز کمک می‏کرد. اگر کسی دستگیر
می‏شد، سعی در آزادی او داشت.
[249] یا اگر مشکل گذرنامه و روادید برای مبارزی پیش
می‏آمد، در حد توان آن را حل می‏کرد.
[250]
 
پس از انتقال امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی به عراق و استقرارشان در نجف
اشرف، آنها برخلاف ترکیه به طرق مختلف با طرفداران نهضت اسلامی در ایران و سایر
نقاط جهان ارتباط برقرار کردند. یکی از کانالهای ارتباط، زائرینی بودند که از ایران و
کشورهای اسلامی همجوار ایران برای زیارت به عتبات عالیات، مکه، مدینه و سوریه
می‏رفتند. همه ساله امکان آن وجود نداشت که حاج آقا مصطفی به حج بروند و در آنجا
با مبارزین و مخالفین رژیم پهلوی که در لباس حج می‏آمدند، دیدار و اخبار و اطلاعات را
مبادله کنند؛ اما این امکان در چند نوبت فراهم شد و حاج آقا مصطفی ضمن بهره‏مندی
از فیض الهی و معنوی حج، به پیشبرد نهضت نیز از آن طریق، کمکهای شایانی کرد.
     گزارشی از نمایندگی ساواک در بغداد به مرکز، در تاریخ دوازدهم اسفند 1344
موجود می‏باشد که در آن آمده است: سید مصطفی مصطفوی در سال جاری، عازم مکه
می‏باشد. در زیر آن گزارش پی‏نوشتی بدین شرح اضافه شده است: «به کلیه منابع اطلاع
دهید که مراقبت نمایند. به سرکار سرهنگ شیخان اطلاع داده شود، عکس نامبرده تکثیر
و به منابع و همکاران داده شود. به منابعی که با ساواک تهران نیز همکاری می‏کنند،
اطلاع داده شود.
[251]» در تاریخ هفده اسفند 1344 مدیرکل اداره سوم ساواک (مقدم) طی
مکاتبه‏ای با اداره کل دوم ساواک، خواستار شده است که به نمایندگی ساواک در
عربستان سعودی دستور داده شود که اعمال و رفتار سید مصطفی و همراهانش را تحت


کنترل و مراقبت قرار دهند.[252] گزارش اداره کل دوم ساواک به تاریخ 25 اسفند 1344
حاکی است که سید مصطفی در روز 23 اسفند 1344 وارد عربستان سعودی شده است.
مدیریت کل اداره سوم
بازگشت به شماره 64243 /613 ـ 18/12/44
طبق اطلاع واصله، نامبرده 00:20 روز 23/12/44 با هواپیمای سعودی وارد
جدّه گردیده و به وسیله یکی از اعضای سرپرستی حج که از دوستان کاملاً مورد
اعتماد او می‏باشد، استقبال گردید و از تنها وسیله که همراه داشته بازدید سطحی به
عمل آمد؛ ولی چیز قابل ملاحظه‏ای در آن رؤیت نگردید. مشارالیه پس از انجام
مراسم گمرکی به دفتر آقای ابوزید وکیل مطاوفین رفته و پس از قدری استراحت
درحدود یک ساعت در اطراف مدینة‏الحاج به گردش پرداخته و سپس در حدود
ساعت 00:23 به منزل ابوزید رفته، شب را در آنجا به سر برده است و قرار است که
با اتومبیل به شهر مدینه، مسافرت و در منزل آقای سیدمحمد لواسانی سکونت نماید.
نامبرده ضمن صحبت اظهار داشته که منتظر شخصی به نام سیدمحمدصادق لواسانی
است که از تهران با پرواز 145 به جدّه خواهد رفت و از این که دولت شاهنشاهی
ایران به او ویزای خروجی داده، اظهار تعجب نموده است.
     خواهشمند است دستور فرمایید که در مورد سوابق آقای سیدمحمدصادق
لواسانی و این که آیا به این شخص اجازه خروج داده شده است یا خیر؟، این اداره
کل را مطلع گردانید.
مدیرکل اداره دوم [ساواک]ـ نگهبانی.[253]
    پس از این گزارش، اداره کل سوم ساواک از خروج سیدمحمدصادق لواسانی برای
عزیمت به حج جلوگیری به عمل آورد.
[254] سفارت ایران در عربستان سعودی نیز مراقب
اعمال سید مصطفی بوده است. در دیداری که سفیر ایران با امیر مکه و مدینه به عمل
آورد، از وی خواست که به سید مصطفی اجازه هیچ‏گونه فعالیت سیاسی علیه دولت


ایران داده نشود.[255]
    علیرغم آنهمه کنترل و مراقبت از سید مصطفی، ایشان موفق شد با چندین نفر از
مبارزین ایرانی تماس بگیرد و پیام امام خمینی(س) را به آنها و از طریق آنها به ایران
برساند. در گزارشها آمده است، که در دیدار با برخی مخالفین رژیم، با آنها در مورد
نحوۀ سخنرانی و فعالیت در ماههای محرّم و صفر صحبت و تبادل نظر کرده است.
[256] در
یکی از گزارشهای ساواک تهران به اداره کل دوم ساواک در تاریخ 24 فروردین 1345 در
مورد تبادل نظر و طرح‏ریزی وی با مبارزین ایرانی برای ماههای محرّم و صفر آمده
است:
موضوع: اظهارات سیدعبدالرضا حجازی
طبق اظهارات سیدعبدالرضا حجازی، آقای شیخ مجدالدین محلاتی و آقای مصطفی
خمینی پسر آیت‏اللّه‏ خمینی در مدینه و مکه صحبتهایی کرده و تصمیماتی برای ایام
محرّم گرفته‏اند. ضمناً سیدعبدالرضا حجازی اضافه نمود، عده‏ای روحانی مخفیانه
عازم عراق می‏باشند که با آیت‏اللّه‏ خمینی ملاقات نموده و دستوراتی بگیرند.
[257]
    به دنبال گزارشهایی دیگر در این زمینه، اداره کل سوم ساواک به ساواکهای قم، شیراز
و مشهد دستور زیر را صادر کرد:
به: ساواکهای قم، مشهد، شیراز
از، 316 [اداره کل سوم ساواک]
اطلاع واصله حاکی است، مصطفی خمینی فرزند آیت‏اللّه‏ خمینی که در سال جاری به
مکه عزیمت نموده، با پاره‏ای از عناصر افراطی منجمله؛ مجدالدین محلاتی از
روحانیون مخالف شیراز تماس و تصمیماتی برای ماههای محرّم و صفر گرفته‏اند؛
چون امکان دارد این قبیل افراد در مراجعت به ایران تحریکاتی بنمایند، دستور
فرمایید با مراقبت کامل از عوامل شناخته شده، در این مورد پیش‏بینیهای لازم به عمل


آورده، نتیجه را اعلام نمایند. مقدم.[258]
    طی گزارش دیگری که بخش 216 اداره کل دوم ساواک تهیه کرده است، به ملاقات
سید مصطفی با شخصی به نام نودودی از ایرانیان مقیم هندوستان، در جریان حج اشاره
شده است، که شخص نامبرده آمادگی خود را برای اجرای منویات امام خمینی(س) و
تهیه نشریاتی در هند و توزیع آن در مناطق مورد نظر از جمله سفارتخانه‏های خارجی به
نفع امام خمینی(س)، اعلام کرده است.
[259] اسناد دیگری نیز در دست هست که نشان
می‏دهد سید مصطفی در جریان حج برخی وجوه شرعی فرستاده شده از ایران را برای
تحویل به امام خمینی(س) دریافت کرده است.
[260]
    در این سفر، سید مصطفی با حجت‏الاسلام فضل‏اللّه‏ مهدیزاده محلاتی که از روحانیون
مبارز بود، در مکه دیدار کرد و پس از پایان حج برای دیدن امام خمینی(س) با هم به
نجف رفتند. محلاتی در خاطراتش می‏گوید که در جریان حج، اعلامیه‏هایی که تهیه کرده
بودیم، پخش کردیم و فعالیتهای خود را در مکه به امام خمینی(س) گزارش دادیم. وی در
مدت توقف در نجف، در منزل حاج آقا مصطفی اقامت داشته است. همچنین یادآور
می‏شود که در سالهای آینده چند سفر دیگر که مکه رفتم، کیفیت به همین منوال گذشت؛
یعنی در آنجا علیه رژیم پهلوی فعالیت کرده است و از آنجا پیش امام خمینی(س) در
نجف رفته و پس از ملاقات و تبادل اطلاعات، به ایران برگشته است.
[261]
    در مکاتبات ساواک که در اسفند ماه 1346 صورت گرفته، اشاره شده است که
امسال سید مصطفی خمینی به همراه مادرش در مراسم حج شرکت خواهد کرد؛ ولی از
انجام یا عدم انجام این سفر اطلاعی در دست نیست.
[262]
    سید مصطفی در سال 1353 نیز در موسم حج به مکه و مدینه رفت و ضمن به جا


آوردن حج، با ایرانیان طرفدار امام خمینی(س) دیدار و گفتگو کرد. ساواک که به شرکت
وی در حج حساس بود، از ماهها قبل در این زمینه تحقیق کرده، اطلاع داشت که وی در
مراسم حج شرکت خواهد کرد. در یکی از گزارشهای ساواک که از نمایندگی ساواک در
لبنان است به بخش 334 اداره کل سوم ساواک در تاریخ 27/8/1353 چنین آمده است:
قرار است مصطفی خمینی برای مراسم حج به مکه برود و به همین علت نیز شایع
است که بعضی از ایرانیانی که طرفدار خمینی هستند در صددند در مراسم حج از
فرصت استفاده کرده، با وی ملاقات نمایند.
[263]
    در ماههای قبل از موسم حج، ساواک افرادی را که احتمال می‏داد با سید مصطفی
ارتباطی در جریان حج برقرار کند، بویژه آنهایی که وجوه شرعی را از ایران به وی تحویل
می‏دادند، تحت کنترل و مراقبت قرار می‏داد. در گزارشی که نمایندگی ساواک در لبنان به
تاریخ 16/10/1353 به بخش 334 اداره کل سوم ساواک ارسال کرده، چنین آمده است.
آخوندی به نام موسی ده‏سرخی که در رستم آباد شمیران مسجدی به نام امام
مهدی
[عج]
دارد، در زمان حج مسئول ترتیب دادن ملاقات ایرانیان با مصطفی خمینی
بوده و گویا مبالغی پول نیز برای خمینی جمع‏آوری کرده است. ترتیب ملاقات
ایرانیان با مصطفی خمینی با وساطت این شخص، خارج از محل کاروان نامبردگان
انجام می‏گرفت.
     در زیر این گزارش مدیرکل اداره سوم ساواک پی‏نوشت کرده است:
وسیله ساواک تهران، شناسایی و در اطراف وی تحقیق و سپس دستگیر و منزل وی
بازرسی و از او تحقیق شود. 18/10/53
[264]
    در حج این سال، فضل‏اللّه‏ محلاتی نیز که جزو حجاج بوده با سید مصطفی چندین بار
دیدار و گفتگو کرده است.
     در یکی از گزارشهای ساواک به نقل از خود محلاتی آمده است:
یواشکی چند بار در مساجد و معابر با وی صحبت و در مورد سلامتی آقای خمینی
سؤال کردم و در مورد بدبختیها و ستمگریهای اخیر ساواک نیز با وی صحبت


نمودم.[265]
    محلاتی به دلیل ارتباطهایش با سید مصطفی در جریان حج، پس از بازگشت به ایران،
به دستور ساواک تهران در ماههای محرّم و صفر، ممنوع‏المنبر شد و ساواک پیشنهاد
دستگیری وی را توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری، مطرح کرد.
[266]
    ساواک تهران در گزارشی که در مورد نحوه دیدارهای سید مصطفی با ایرانیان تهیه
کرده، چنین آورده است.
شب 30/9/53 و 1/10/53 و 2/10/53، سید مصطفی خمینی از ساعت
00:24، بالاتر از مقام ابراهیم می‏نشست. در این موقع افرادی که با او ملاقات
کرده‏اند، عبارتند از: شیخ فضل‏اللّه‏ محلاتی؛ سیدزنجانی که مشهور است به شبستری،
کتابدار کتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران، شیخ ابوالقاسم نجات، شیخ غلامحسین
مراغه‏ای و چند نفر دیگر که شناخته نشدند... محلاتی مکرر به نزد مصطفی می‏رفت
و افرادی را با خودش می‏برد که دست او را ببوسند و چند نفر هم مبالغی به او پول
دادند.
[267]
    در جریان حج همین سال یکی از مأموران ساواک نیز توانسته بود ملاقات و گفتگویی
با سید مصطفی داشته باشد. هدف سید مصطفی این بود که از کانالهای مختلف از
اوضاع ایران و موقعیت روحانیون در ایران اطلاعاتی جمع‏آوری بکند. این مأمور گزارش
داد که در دیدارش با وی از او در مورد اوضاع ایران و روحانیون، و بویژه احوال آیت‏اللّه‏
محمدهادی میلانی را پرس و جو کرده است. مأمور ساواک می‏افزاید که سید مصطفی
گفت: «چنانچه پدرم از میلانی حمایت کند خوبست؟ گفتم: منظورت چیست؟ اظهار
داشت: آقای میلانی بایستی در مقابل شریعتمداری تقویت شود؛ زیرا او دیگر صلاحیت
ندارد». سید مصطفی در مورد آیت‏اللّه‏ مطهری، دکتر بهشتی و محمدجواد باهنر نیز از
وی سؤال کرده است.
[268] در گزارش دیگری نیز آمده است که:

ساعت 30: 21 شب 29/9/53 در خانه کعبه، سیدمهدی لواسانی چند نفر از
حجاج را به شرح زیر طواف می‏داد: اسماعیل محمد اسماعیلی؛ ماشاءاللّه‏ چنگیزپور،
یعقوب حاجیان، ابراهیم مراغه‏چی، ولی‏اللّه‏ رهنما، سیدمهدی ابراهیمی،... ناگهان پس
از خاتمۀ طواف، سید مهدی لواسانی فریاد زد، حجاج، سید مصطفی خمینی اینجا
تشریف دارند، بیایید دست آقا را ببوسید و بلافاصله جملگی به سر و روی پسر
خمینی ریخته و او را بوسیدند به طوری که مصطفی منقلب شد و لواسانی گفت: آقا
را اذیت نکنید و سپس با گریه و زاری از او جدا شدند.
     نظریه شنبه: نامبردگان فوق همه از مقلّدین امام خمینی(س) هستند.[269]
    گزارشهایی نیز وجود دارد که در مورد دیدار سید مصطفی با برخی روحانیون که
جزو معاودین عراقی ساکن شهرهای خرمشهر و قم و کشور کویت می‏باشند، پرداخته
است.
[270]
    در سال 1355 در گزارشهای ساواک آمده است که امسال امام خمینی(س) به حج
خواهد رفت و یا این که پسرش سید مصطفی را به مکه اعزام خواهد کرد که چنین اتفاقی
صورت عملی به خود نگرفته است. در یکی از گزارشها نیز به سفر سید مصطفی همراه
برادرش سید احمد به حج عمره در مرداد 1356 اشاره شده است. در این سفر به
دیدارهای آن دو، با ایرانیان، اشاره نگردیده است.
[271]
    در مجموع، رهاورد سفرهای سید مصطفی به مکه برای پیشبرد نهضت اسلامی
ارزنده و قابل توجه بوده است؛ زیرا وی علیرغم کنترلها و مراقبتهای کامل مأموران
ساواک، توانست با مبارزین ایرانی و مقلّدین امام خمینی(س) دیدار گفتگو و تبادل نظر
کند و احیاناً اعلامیه‏ها، نامه‏ها و سایر اسناد و مدارک و دستورهای امام خمینی(س) را
ازطریق آنان به سایر کشورها، ارسال کند.

 
 
بخشی از فعالیتهای سیاسی سید مصطفی، پس از انتقال به عراق، سفر به کشورهای
اسلامی بود. این سفرها معمولاً در ماههای فصل تابستان و گاهی نیز در موسم حج
صورت می‏گرفت. جنبه اصلی این سفرها، فعالیت سیاسی در راستا و برای تداوم نهضت
امام خمینی بود؛ ولی گاهی هم جنبه زیارتی و سیاحتی داشت.
     برخی مسائل مربوط به نهضت امام با توجه به تنگناهای موجود در فضای سیاسی
عراق به آسانی قابل رسیدگی و حل و فصل نبود؛ اما در فضای مساعد کشورهایی چون
سوریه و لبنان و با ارتباطاتی که از طریق مبارزینی که به آن کشورها سفر می‏کردند،
پیشبرد امور مبارزاتی، سهل و ممکن بود. در این ارتباطها، اطلاعات مربوط به نهضت
مبادله می‏شد و نهضت تقویت و تداوم می‏یافت.
[272]
    وجه دیگر فعالیتهای سیاسی سید مصطفی در کشورهای اسلامی، در ارتباط
بااندیشه امام خمینی در مبارزه با حکّام مرتجع و نظام سیاسی آن کشورها بود که مبارزین
از خط مشی امام، الگوبرداری می‏کردند و سید مصطفی، نقش برقراری تماس مستقیم با
مبارزین را داشت. بخش عمده‏ای از مبارزین نیز علیه سلطه و تجاوزات اسرائیل فعالیت
می‏کردند. در این میان، نهضت مقاومت فلسطین جایگاه ویژه‏ای داشت.
     پس از شهریور 1349 که در اردن، واقعه سپتامبر سیاه اتفاق افتاد و طی آن ارتش
اردن، فلسطینی‏ها و بویژه چریکهای فلسطینی را که در خاک آن کشور آموزشهای نظامی
می‏دیدند، قتل عام و قلع و قمع کرد و به طور کلّی عرصه بر فلسطینی‏ها تنگ شد،
فلسطینی‏های مبارز و مسلّح، مجبور شدند که به جنوب لبنان مهاجرت کنند.
[273] از این پس
هواداران نهضت مقاومت فلسطین چه برای آموزش نظامی و چه کمکهای سیاسی و
اقتصادی، متوجه جنوب لبنان شدند. سید مصطفی نیز یکی از آنها بود که بارها به سوریه
و لبنان مسافرت کرد. شایان ذکر است که نهضت مقاومت فلسطین را در اردن، سازمان
الفتح رهبری می‏کرد و در اردن و پس از آن در جنوب لبنان، مواردی نیز پیش آمد که


مبارزین ایرانی در آن پایگاهها آموزش می‏دیدند، تا فعالیتهای خود را در قالب مبارزه
مسلحانه در ایران ادامه دهند.
[274]
    در ارتباط با مبارزه مسلحانه، حاج آقا مصطفی بر خلاف امام خمینی(س)، به آن نوع
مبارزه اعتقاد داشت. سید مصطفی این نوع مبارزه را، هم علیه اسرائیل پیگیری می‏کرد و
هم بر این عقیده بود که علیه حکومت ایران، بایستی بدان شیوه نیز متوسل شد.
[275] شایان
ذکر است که امام خمینی(س) مبارزه مسلحانه را نفی می‏کردند و معتقدین به آن را هم
نهی نمی‏کردند. هاشمی رفسنجانی در این زمینه می‏گوید:
در طول تاریخ [مبارزه]، هیچ گاه امام به ما نفرمودند: که وارد مبارزه مسلحانه شویم،
البته ما را نهی هم نکردند. این مسأله مهمی است. اگر ما را نهی می‏کردند، وارد آن
نمی‏شدیم؛ اگر می‏فهمیدیم امام ناراضی‏اند، این کار را نمی‏کردیم؛ ولی ایشان تأیید
هم نکردند که مثلاً فتوایی داده باشند. شاید هم دلیل این مسأله آن باشد که
نمی‏خواستند در شکل مبارزه مداخله کنند. اصل مبارزه برایشان مهم بود. عده‏ای
خودشان تشخیص می‏دادند و دنبال مبارزه مسلحانه می‏رفتند، عده‏ای دیگر هم در پی
اعلامیه و سخنرانی ایشان می‏رفتند. هر کس به شکلی مبارزه می‏کرد.
[276]
    سید مصطفی برای آموزش نظامی، اهمیت زیادی قائل بود. خود او نیز آموزشهایی
دیده بود و به مبارزین و روحانیون ایران در نجف توصیه می‏کرد که در پایگاههای الفتح
در جنوب لبنان یا سوریه، آموزش ببینند. در این راه تا جایی که می‏توانست به افراد
مساعدت می‏کرد. سیدحمید روحانی به نقل از سید مصطفی می‏گوید:
... وظیفه روحانیت همان وظیفه انبیاست. چنان که وظیفه انبیا(ع) در مقابل ظلم و ستم
و بیدادگری، قیام مسلحانه است، وظیفه روحانیت هم، چنین است و این حقیقت از
آیه شریفه «و اَعِدّوا لَهُم مااسْتَطَعْتُم من قُوةٍ وَ مِن رِباط الخَیل تُرهِبُون به عَدُوّاللّه‏
وَ
عَدوَّکم» روشن و آشکار است و می‏توان گفت که معنای خاتمیت در اسلام
مبسوط
الید بودن زعمای اسلام و مراجع تقلید است.
[277]
 

 او برای عملی کردن اهداف خود با مبارزین ایرانی تماس می‏گرفت و آنها را به طرف
مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی، راهنمایی می‏کرد. گاهی نیز افراد خاصی را برای
فراگیری آموزش نظامی و یا تعلیم آن مأمور می‏کرد. حجت‏الاسلام حسن مهاجر در
خاطرات خود می‏گوید:
مأموریتی که از سوی حاج آقا مصطفی داشتم، ایشان در زمینه تربیت رزمندگان که
بتوانند در مقابل رژیم طاغوت بایستند، به من مأموریت داده بود به ارتش عراق رفتم،
یک دوره کامل چریکی در آنجا دیدم و با سلاحهای گوناگون از کوچک تا بزرگ
آشنا شدم. بعد، از آنها سلاح کمری گرفته بودم و در کنار امام، برای جلوگیری از
خطرهای احتمالی، از ایشان محافظت می‏کردم. در کنار این کار، برخی دیگر از
دوستان از جمله آقای محتشمی را هم با اسلحه آشنا کردم.
[278]
    مهاجر می‏افزاید: سید مصطفی با اقدامات مسلحانه‏ای همچون واقعه سیاهکل که
یک حرکت ابتدایی نظامی بود، موافق نبود و می‏گفت: با اینگونه حرکتها و با ایجاد
آشوب، عده‏ای از مردم کشته می‏شوند؛ بنابراین به حرکتِ از بالا به پایین اعتقاد داشت.
برای رسیدن به این منظور، افراد زیادی در نجف و لبنان زیر نظر سید مصطفی
آموزشهای چریکی می‏دیدند.
[279] مهدی کروبی نیز در خاطراتش گفته است: «در بُعد
مبارزاتی، ایشان در نجف طلبه‏ها را دعوت می‏کند تا برای گذراندن دوره‏های آموزش
نظامی و پارتیزانی به لبنان بروند و چریکِ مسلّح شوند.»
[280]
    سید مصطفی بارها به سوریه و لبنان سفر کرد و در آن کشور با مبارزین ایرانی دیدار و
گفتگو کرد. جلال‏الدین فارسی یکی از این مبارزین بود که بارها با سید مصطفی دیدار و
گفتگو کرد. فارسی در خاطراتش می‏گوید:
شهید آیت‏اللّه‏ حاج سید مصطفی خمینی، چند ماه پیش از شهادتش در نجف، به قصد
عمره از عراق خارج شد. ابتدا به دمشق و سپس به بیروت آمد. این افتخار را به بنده
داد که با حجج اسلام؛ سیدمحمد موسوی بجنوردی و حاج احمد آقا، تشریف فرما


شدم. سال پیش هم که به اتفاق آقای بجنوردی به دمشق آمدند یکی ـ دو روزی را در
زبدانی و منزل بنده گذرانیدند. با آن شهید بزرگوار در مسائل لبنان و فلسطینی‏ها،
توافق و همدلی داشتیم. از گزارشی که درباره اینگونه امور به او می‏دادم، خشنود
می‏گشت و به پاداش یا سپاس آنچه کار خیر و حق می‏دانست، محبتی می‏فرمود.
[281]
    چنانکه گفته شد بخشی از فعالیتهای حاج آقا مصطفی در ارتباط با نهضتهای
آزادیبخش اسلامی، در قبال نهضت مقاومت فلسطین و حمایت از مبارزات آنها و
شیعیان جنوب لبنان بود. جنوب لبنان محلی بود که هم چریکهای فلسطینی از آنجا
به‌عنوان پایگاهی برای حمله به اسرائیل استفاده می‏کردند و هم شیعیان لبنانی در آن جا
تمرکز داشته و مورد تجاوز و کشت و کشتار اسرائیلی‏ها قرار می‏گرفتند. امام موسی صدر
تلاشهای گسترده‏ای را برای حل بحران مسائل اقتصادی و سیاسی و همچنین آموزش و
تجهیز شیعیان در مقابل اسرائیل انجام داد. از جمله آنها؛ «مدرسه صنعتی جبل عامل»
بود که شهید مصطفی چمران نیز به مدت هشت سال رئیس آن بود. در آن مدرسه،
یتیمان، محرومان و مستضعفان شیعه که اکثر آنها خانواده‏شان، مورد هجوم اسرائیل قرار
گرفته و پدر و مادرشان کشته شده بودند، تحصیل می‏کردند. شاگردان این مدرسه و
فارغ‏التحصیلان آن از نظر علمی، فکری و مطالعات نظری، در سطح بسیار بالایی بودند.
دانش‏آموزان در این مدرسه، با فنون مبارزاتی و جنگهای چریکی آشنا می‏شدند.
[282]
    از سال 1349 به بعد، امام موسی صدر، جریانی سیاسی ـ مذهبی به نام
«حرکت‏المحرومین» را به وجود آورد. شهید مصطفی چمران در این زمینه می‏گوید:
از سال 1971 (1349) که به جنوب لبنان وارد شدم، کلاسهایی برای درسهای
ایدئولوژیک اسلامی، به سبک انجمنهای اسلامی دانشجویان، به راه انداختم. از هر
روستایی یک یا دو نفر از معلمان مؤمن و مسلمان را انتخاب کردم که مجموعاً حدود
150 نفر می‏شدند... همۀ اینان بودند که اولین هسته‏های سازمان «حرکت محرومین»
در جنوب
[لبنان]
را تشکیل دادند... شیعیان، فوج فوج وارد این نهضت می‏شدند و
سازماندهی این حرکت نیز با این حقیر بود. آنان احزاب را رها می‏کردند و به این


سازمان می‏پیوستند. سازمانی مکتبی، براساس ایدئولوژی اسلامی، بر اساس خط علی
و حسین(ع).
[283]
    سازمان «حرکت‏المحرومین» بتدریج با احساس ضرورت مبارزه مسلحانه، سازمان
مسلحانه‏ای بر اساس ایدئولوژی اسلامی پدید آورد که در واقع جناح نظامی حرکت
المحرومین و به نام «حرکت امل» معروف شد. امل از حروف اول سه کلمه «افواج،
مقاومت و لبنانیة» گرفته شده بود.
[284]
    سید مصطفی با آشنایی قبلی که با امام موسی صدر داشت، پس از تأسیس سازمان
مذکور، با وی تماس برقرار کرد و در جریان فعالیتهای سازمان مذکور قرار گرفت. آیت‏اللّه‏
محمد موسوی بجنوردی که از نزدیک شاهد تماسها و فعالیتهای سید مصطفی در این
زمینه بود، می‏گوید:
آقای موسی صدر بسیار از ایشان استمداد فکری می‏کرد، به خصوص راجع به
حرکت‌المحرومین که آقای صدر، نیروهای مسلحی را در جنوب لبنان تشکیل داد و
این را خود، شاهد بودم که در این مسأله حاج آقا مصطفی(ره) به او کمک کرد،
اهداف کاملاً مشخص شوند که در چهارچوب مذهب باشد و رنگ سیاسی به خود
نگیرد و به چه صورت و نحوه‏ای نیروی مسلح تشکیل گردد. حاج آقا مصطفی(ره)
به آقای موسی صدر این مطلب را تأکید می‏کرد که اگر بخواهید تشکیلات مسلح هم
درست کنید، باید تشکیلات دینی باشد که مردم احساس وظیفه کنند و بگویند: اگر
کشتیم به بهشت می‏رویم و اگر هم کشته شدیم به بهشت می‏رویم. عنوان شهید
برایشان مشخص شود... حاج آقا مصطفی، بسیار در شکل‏گیری و عمدتاً شکل دینی
و مذهبی دادن این تشکّل تأکید داشت.
[285]
    در یکی از گزارشهای ساواک در تایخ 17/5/1356 راجع به سفر سید مصطفی
همراه برادرش سیداحمد به لبنان و سوریه آمده است:
مسافرت سید مصطفی از نجف و سیداحمد خمینی از ایران به سوریه و بیروت،


صحت دارد و نامبردگان، طبق قراری که با هم داشتند به دمشق وارد شدند و از آنجا
به اتفاق، جهت برگزاری حج عمره به عربستان سعودی مسافرت کردند و پس از
مراجعت به سوریه، سید مصطفی روز 15/5 و سیداحمد روز 16/5/36 به
نجف آمدند.
     نظریه یکشنبه: خبر صحت دارد. به احتمال قوی سید مصطفی در سوریه با شیخ
نصراللّه‏ خلخالی، نماینده خمینی ملاقات و گفتگوهایی انجام داده و در لبنان نیز با
موسی صدر، رهبر شیعیان این کشور تماس و احیاناً در مورد جنگ لبنان و آسیبهایی
که به شیعیان وارد شده مذاکراتی انجام داده و با توجه به این که خمینی در بهمن ماه
سال 35
[1355]
، اعلامیه‏ای در مورد جنگ لبنان صادر و از مسلمانان تقاضا کرده،
به مسلمانان لبنان کمک کنند، احتمالاً سید مصطفی در این مسافرت، کمکهایی به
موسی صدر، جهت پرداخت به شیعیان نموده است.
[286]
    در گزارشهای نمایندگی ساواک در لبنان به موارد دیگری از فعالیتهای سید مصطفی
اشاره شده است. در یکی از این گزارشها به تاریخ 29 شهریور 1352 آمده است:
... سالیانه حدود چهار میلیون تومان پول از ایران، توسط صرافها و اشخاص مختلف
برای خمینی به بیروت ارسال می‏گردد که این پولها در بیروت توسط مصطفی خمینی
که هر چند یک بار به بیروت می‏آید، جمع‏آوری و به عراق برده می‏شود.
[287]
    همچنین در گزارشهای ساواک به فعالیتهایی اشاره شده است که مبارزین ایرانی در
ارتباط با سید مصطفی در لبنان انجام می‏داده‏اند. در گزارشی به تاریخ چهارم
اسفند‌1352 آمده است:
موضوع: شیخ حسن کروبی
نامبرده که از نزدیکان خمینی است، چندی قبل وارد بیروت شد و فعلاً در هتلی واقع
در برج زندگی می‏کند. نامبرده اصولاً هر سال یک بار به بیروت وارد می‏گردد و
اقامت وی نیز در بیروت، چند ماهی طول می‏کشد و امسال نیز مثل این که قصد دارد،
چند ماهی در بیروت بماند.
     نظریه سهراب: خبر مورد تأیید است. نامبرده مورد تأیید است. نامبرده از


نزدیکان پسر خمینی است و خود، سردسته تعدادی از آخوندهای مقیم نجف است
که علیه ایران فعالیت دارند و گویا وی سردسته جمعیت آزادیبخش اسلامی ایران
است.
[288]
    یا در گزارش دیگری به تاریخ هجده اسفند 1352 اشاره شده که سید مصطفی با
سفرهای خارج از عراق خود، که لبنان و سوریه از عمده‏ترین آنها بوده‏اند، بر فعالیت
مبارزین نظارت می‏کند.
مصطفی خمینی که سرپرستی قسمت اجرایی فعالیتهای خمینی را به عهده دارد، در
ضمن مسئولیت، ارتباطات خارج از عراق نیز به عهده وی بوده و با سفرهایی که انجام
می‏دهد، بر فعالیتهای خارج نظارت می‏نماید.
[289]
 
سید مصطفی خمینی در طول اقامت دوازده سالۀ خود در عراق، در ارتباط با دولت آن
کشور، رویه‏ای همسو و هماهنگ با امام خمینی(س) در پیش گرفت و در مجموع دچار
تناقض و چندگانگی نشد. محبتها، تطمیعها و تهدیدهای دولت عراق نیز تزلزلی در اراده
سیاسی او پدید نیاورد. رابطه سید مصطفی در ارتباط با دولت عراق، در دو دوره کلی
قابل بررسی می‏باشد. قبل از به قدرت رسیدن حزب بعث و در عصر حاکمیت حزب
بعث. رویه و سیاست دولت عراق در قبال امام خمینی(س) و سید مصطفی، تا حدود
زیادی از روابطش با دولت ایران تأثیر می‏پذیرفت. در زمانهایی که روابط دو کشور تیره
بود، دولت عراق سعی داشت از امام خمینی(س) به عنوان اهرمی علیه دولت ایران بهره
بگیرد. در زمانهایی نیز که روابط دو کشور بهبود می‏یافت، دولت عراق به همکاری بیشتر
با ساواک علیه مبارزین ایرانی مقیم عراق، روی می‏آورد و عرصه را بر آنها تنگ می‏کرد.
البته این رویه، الگوی ثابت و پایداری نبود، بلکه ایدئولوژی حزب بعث که از سال‌1347
به بعد بر سرنوشت کشور عراق مسلط شد و روابط منطقه‏ای و بین‏المللی عراق و مسائل
مربوط به شیعیان و اهل تسنن و غیره را تحت تأثیر قرار داد، در این زمینه نقش


مؤثری‌داشت. قرارداد 1975 الجزایر و کاهش تیرگی روابط دو کشور ایران و عراق نیز در
ارتباط با مبارزین ایرانی و نهضت امام خمینی(س)، نقطه عطف می‏باشد.
     در مورد نحوۀ توافق بین حکومت ایران و دولت عراق برای انتقال امام خمینی(س) به
آن کشور، اطلاعات مستندی وجود ندارد؛ اما در این دوره روابط ایران و عراق به دلیل
اختلافات مرزی و ادعای عراق نسبت به خوزستان و دستگیری اتباع ایرانی در عراق رو
به تیرگی بود.
[290] پس از این که امام خمینی(س) و سید مصطفی در سیزده مهر 1344 وارد
عراق شدند، در پانزده مهر، وزیر وحدت عراق، دکتر عبدالرزاق محی‏الدین با امام
خمینی(س) در کاظمین دیدار کرد. در تاریخ 23 مهر، شخص مذکور مجدداً با امام
خمینی(س) دیدار و پس از ابلاغ سلام رئیس جمهور عراق، کوشید تا با عرضه امکانات
تبلیغاتی، از ایشان علیه دولت ایران، بهره‏برداری تبلیغاتی بکنند. این امر در جهان
سیاست یک موضوع مرسوم بود و مخالفین رژیمهای مختلف نیز چنین فرصتی را مغتنم
می‏شمردند و در عمل یک نوع انتفاع دوجانبه‏ای را دنبال می‏کردند؛ اما امام خمینی(س)
چنانکه بعداً هم بارها پیش آمد، با این امر مخالفت کرد، و تا پایان تبعیدشان در عراق
حاضر به همکاری با حکومت عراق علیه دولت ایران نشدند.
[291] هدفهای دولت عراق از
پذیرش امام و سید مصطفی، زمانی مشخص‏تر می‏شود که بدانیم در ماهها و روزهای
منتهی به تبعید امام و سید مصطفی به عراق، طبق گزارشهای سفارت ایران در بغداد و
ساواک، دولت عراق به ایرانیهای مقیم آن کشور اعلام کرده بود که باید عراق را ترک کنند
و دولت عراق در صدد تحریک عشایر مرزی و کردها، علیه دولت ایران بود.
[292]
    در 25 فروردین 1345، عبدالسلام عارف، رئیس جمهور عراق در یک سانحه هوایی
کشته شد و برادرش عبدالرحمان عارف جانشین او شد. عارف در مقایسه با برادرش از
یک رویه و سیاست معتدل و بینابینی در جهان عرب و کلاً روابط خارجی پیروی می‏کرد.
بویژه پس از شکست اعراب در جنگ سال 1346 (1967) از اسرائیل، که موجب کاهش
و فروکش کردن احساسات ناسیونالیستی در جهان عرب شد، روابط عراق با ایران نیز


حدودی بهبود یافت.[293] در گزارشهای ساواک اشاره شده است که عبدالرحمان عارف،
درصدد اجرای سیاست حُسن همجواری و نزدیکی به شیعیان مقیم عراق، بویژه آیت‏اللّه‏
حکیم می‏باشد؛
[294] اما حکومت عبدالرحمان عارف دیری نپایید و با کودتای هفده ژوئیه
1968 (1347) حزب بعث، عمر آن دولت و مناسبات رو به بهبود ایران و‌عراق نیز به‌سر
آمد. احمد حسن‏البکر به عنوان رهبر دولت کودتا به ریاست جمهوری دست یافت.
[295]
    پس از به قدرت رسیدن حزب بعث مدت، کوتاهی ظواهر امر حکایت از آن داشت
که روابط ایران و عراق رو به بهبودی می‏رود؛ زیرا هیأتهای بلندپایه‏ای به دو کشور
مسافرت کردند تا برای حل اختلافات موجود بین دو کشور، مذاکره کنند. این مذاکرات
در چهار ماهه آخر سال 1347 صورت گرفت. در فروردین 1348 دولت عراق اعلام کرد
که شطّ‏العرب (اروند رود) جزیی از قلمرو عراق است. واکنش دولت ایران به این اقدام
دولت عراق، لغو معاهده مرزی 1316 بود که وزارت امور خارجه ایران در
30‌ اردیبهشت 1348 در مجلس سنا، رسماً اعلام کرد.
[296]
    به دنبال این جریانات، روابط دو کشور به تیرگی کامل گرایید. سران حزب بعث یکی
از راههای مبارزه و در نهایت تضعیف حکومت ایران را اتحاد با مخالفان آن کشور در نظر
گرفتند و فعالیتهایی را بر آن اساس شکل دادند. از جمله به امام خمینی(س) نزدیک
شدند و از ایشان درخواست کردند که با صدور بیانیه‏ای اعمال و رفتار دولت ایران را
محکوم نماید؛ اما امام خمینی(س) هرگز آن را نپذیرفتند و اعلام کردند که اختلاف ما با
دولت ایران یک اختلاف اساسی و عقیدتی است و بر طرف شدنی نیست؛ اما اختلافی
که اکنون بین دولتهای ایران و عراق به وجود آمده است، زودگذر و رفع شدنی است؛
بنابراین حاضر به همکاری با دولت عراق علیه حکومت پهلوی نشدند.
[297][298] حزب بعث


پس از ناامیدی از همکاری امام خمینی(س)، سراغ آیت‏اللّه‏ حکیم رفت. ایشان با توجه به
شرایط زمان و مکان، اجباراً آن را پذیرفت؛ اما مدتی بعد مأموران حزب بعث، پسرش
سیدمهدی حکیم را بازداشت و خود ایشان را نیز خانه‏نشین کردند.
     در چنین شرایطی که آیت‏اللّه‏ حکیم، ممنوع‏الملاقات بود و کسی جرأت نزدیک شدن
به بیت ایشان را نداشت، حاج آقا مصطفی از اولین افرادی بود که پس از بازگرداندن آقای
حکیم از بغداد به کوفه، به دیدار وی رفت. این دیدار برای حزب بعث قابل چشم پوشی
نبود، بنابراین در 21 خرداد 1348 رئیس سازمان امنیت و فرماندار نجف به حضور امام
رسیدند و اظهار داشتند که از طرف شورای فرماندهی حزب بعث مأموریت دارند، سید
مصطفی را به بغداد اعزام کنند و در این مورد ظاهراً از امام اجازه خواستند. ایشان گفتند
که اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازۀ من است، من هرگز چنین اجازه‏ای نمی‏دهم؛ ولی
اگر غیر از این است، خود می‏دانید. به هر صورت مأموران، حاج آقا مصطفی را با خود
بردند و به بغداد اعزام کردند.
[299] در بغداد، «حسن‏البکر پس از احترام زیاد به سید مصطفی
به وی اظهار می‏دارد که ما چندین بار از پدر شما خواستیم که به نفع دولت عراق و علیه
کشور شاهنشاهی ایران، اقداماتی معمول دارد و هر بار ازاین امر شانه خالی کرده‏اند،
شما از پدرتان بخواهید که در تأمین نظر ما اقدام نماید. سید مصطفی اظهار می‏دارد که
من اجازه ندارم که از طرف پدرم به شما قولی بدهم و تصور می‏کنم حرف ایشان همان
حرف اولی باشد و سپس از پیش احمد حسن‏البکر مرخص می‏شود.»
[300] در گزارش
سفارت ایران در بغداد نیز به تاریخ پنجم تیر 1348 در این مورد آمده است:
بازگشت به نامه سری شماره 1/4/8538 مورخ 31/3/1348 راجع به خبر
دستگیری سید مصطفی خمینی اشعار می‏دارد موضوع مورد تأیید می‏باشد و از قرار
شایع سرهنگ علی‏هادی وقوت، پس از چند روزی که به استانداری کربلا منصوب
شده بود از آیت‏اللّه‏ خمینی درخواست می‏نماید که علیه دولت شاهنشاهی فتوی صادر
نماید و نامبرده با پرخاش و پرت کردن گذرنامه خود، می‏گوید من وطن خود را به


عراق نمی‏فروشم و هر کاری می‏خواهید بکنید و از شرکت در نماز جماعت هم
به
عنوان اعتراض خودداری می‏نماید. عراقی‏ها به تصور این که سید مصطفی پسر
مشارالیه تلقیناتی کرده است، چند روزی وی را توقیف می‏کنند؛ ولی بعداً تغییر
جهت داده و به تصور تحبیب سید مصطفی که بیشتر بتوانند در روحیات پدرش نفوذ
پیدا نمایند، نامبرده را از زندان آزاد می‏سازند.
سفیر شاهنشاه آریامهر ـ عزت عاملی[301]
    در یکی از گزارشهای ساواک نیز اشاره شده است: که مقامات عراقی از سید
مصطفی خواسته‏اند که پدرش را وادار به صدور اعلامیه‏ای علیه دولت ایران کند و در
ازای این عمل به وی قول داده‏اند که آیت‏اللّه‏ حکیم را از عراق اخراج و ترتیب جانشینی
امام خمینی را به جای آیت‏اللّه‏ حکیم بدهند. این پیشنهاد نیز بشدت از طرف امام
خمینی(س) با این استناد که آقای حکیم بزرگ ماست و این کار را نمی‏تواند انجام دهد،
رد شده است.
[302] احتمالاً دولت عراق با دستگیری حاج آقا مصطفی، اهداف زیر را دنبال
می‏کرده است.
     1. باایجاد جوّ رعب و وحشت، هر اقدامی را برای خارج کردن آیت‏اللّه‏ حکیم از
انزوا، خنثی سازد.
     2. هشدار جدی به سید مصطفی که از مخالفت علنی با حزب بعث خودداری کند.
     3. تأثیرگذاری از طریق سید مصطفی بر روی امام خمینی(س) به منظور جلب
همکاری ایشان علیه دولت ایران.
[303]
    آزمون دیگری که برای امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی پیش آمد و در پشت آن
قضیه نیز حزب بعث قرار داشت، مطرح شدن همکاری با تیمور بختیار علیه حکومت
ایران بود. بختیار به منظور دستیابی به قدرت و براندازی حکومت محمدرضا پهلوی به
هر دری می‏زد تا با مخالفان رژیم پهلوی ارتباط برقرار کند و توافق آنها را برای همکاری


مشترک علیه حکومت پهلوی جلب کند. در آن هنگام که امام خمینی(س) رهبری نهضت
اسلامی و مبارزه ضد حکومت پهلوی را در سطح گسترده‏ای برعهده داشتند، بختیار
سعی در نزدیکی به ایشان و همکاری مشترک علیه رژیم ایران کرد. تلاشهای تیمور
بختیار در سالهای 1348 و 1349 با همکاری بعثی‏ها به هیچ وجه، قرین موفقیت نشد و
امام خمینی(س) همان پاسخی که به متحد جویی سران حزب بعث داده بودند، برای
تیمور بختیار نیز همان پاسخ را تکرار کردند. آخرین ترفند تیمور بختیار این بود که در
یکی از ملاقاتهای استاندار کربلا، همراه او به صورت ناشناس و بدون اعلام قبلی در
جلسه ملاقات با امام خمینی(س) حضور یافت؛ اما در آن جلسه نه کسی او را به امام
معرفی کرد و نه امام حتی یک کلمه با او سخن گفت. پس از رفتن او، امام از روی قرائنی
دریافتند که وی بختیار بوده، از این رو در مرحله بعدی، وقتی که استاندار کربلا از امام
تقاضای ملاقات کرد، امام در پاسخ گفتند: به شرطی این ملاقات را می‏پذیرد که رجال
غیرعراقی با وی همراه نباشد.
[304]