غزل گونه هاو قطعه هاو اشعار پراکنده غزلیات قصاید رباعیات ترجیع بند مسمط ها

دیوان شعر امام خمینی

سبوی‌ دوست

  • عمری‌ گذشت و، راه نبردم به کوی‌ دوست
  • مجلس تمام گشت و، ندیدم روی‌ دوست[1]
  • گلشن معطّر است سراپا ز بوی‌ یار
  • گشتیم هر کجا، نشنیدیم بوی‌ دوست
  • هر جا که می‌‌روی‌، ز رخ یار روشن است
  • خُفاش وار، راه نبردیم سوی‌ دوست
  • میخوارگانِ دلشده ساغر گرفته‌اند
  • ما را نمی‌‌ نصیب نشد از سبوی‌ دوست
  • گوش من و تو، وصف رخ یار نشنود[2]
  • ورنه جهان ندارد جز گفتگوی‌‌ دوست
  • با عاقلان بگو که: رخ یار ظاهر است
  • کاوش بس است این همه، در جستجوی‌ دوست
  • ساقی‌ ز دست یار به ما باده می‌‌دهد
  • بر گیر می‌‌ تو نیز ز دستِ نکوی‌ دوست

بهمن 1365

1 - سعدی با همین وزن و قافیه و ردیف:شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته، به امّید روی دوست.و نیز با قافیه‌ای متفاوت:تا دستها، کمر نکنی در میان دوستبوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست.حافظ نیز با قافیه‌ای دیگر:آن پیک نامور که رسید از دیار دوستآورد حرزجان، ز خط مشکبار دوست.
2 - در دستنوشته‌ای‌ دیگر: «گوش من و تو، وصف رخ یار نشنوند»