زندگی نامه احمد خمینی

سوگ امام، داغ بی‌التیام احمد

کسی که عشق را، و خمینی را، و مردم ایران را، و قدرشناسی آنان را، و رابطه خمینی و احمد را، و عشق احمد به خمینی را بشناسد، نیک می‌داند که داغ جگرسوز رحلت امام در شبانگاه 13 خرداد 68 با دل رنجدیدۀ احمد چه کرده است. او 13 سال رنج مبارزه در غیاب پدر تبعیدی خویش را به شوق روزگار وصل تحمل کرده است و وقتی که در سال 56 به نجف اشرف رسید یوسف‌وار خود را در آغوش
یعقوب انقلاب و پدر غمخوار اسلام انداخت و رنجهای دوران جدایی را گریه کرد و از آن پس لحظه‌ای از امام جدا نبود. هنوز شیرینی وصال محبوب را کامل نچشیده بود که فرزند ارشد خمینی بزرگ و امید امام و مردم، استاد و مراد عزیزش مصطفایِ انقلاب را دست ستم از آنان گرفت. تحمل داغ مرگ برادر، آنهم عزیزی چون مصطفی که آیتی از علم و حلم و حکمت و نمونه‌ای از خصائل و فضائل پدر بود و داغ کسی که دوران سخت مبارزه در غربت را با او تقسیم کرده بود، بسی دشوار و ناممکن می‌نمود. به گفته‌های پدر ایمان کامل داشت وقتی که از زبان پدر شنید که این «لطف خفیه الهی» است تحملش افزون شد، چند روز بیش نگذشت که پیش‌بینی پدر – که گویی آینده را نیک می‌بیند – محقّق گشت و شهادتِ برادر آغازی شد بر قیامی که تا دست آمریکا را ازایران اسلامی قطع نکرد، فرو نخفت. و در تمام این ادوار او با پدر بود. وجودش برای امام، و هوش و کیاست و لیاقتش جای خالی مصطفی را پر می‌کرد. امامِ انقلاب با مشورت او تصمیم به هجرت به پاریس گرفت. همراه پدر به فرانسه رفت، 5 ماه در آن روزهای پر از حادثه و ماجرا لحظه‌ای از امام جدا نشد. 12 بهمن در آن سفر شگفت و خطرخیز به ایران آمد. هنوز شب سیاه حکومت جور به پایان نرسیده بود و 10 روز به طلوع فجر انقلاب باقی بود. آمریکا 10 روز فرصت داشت تا طرح کودتای خونینی که ژنرالهایش قبلاً تدارک دیده
بودند، عملی سازد. اما سخنان بیاد ماندنی امام در بهشت زهرا، و پس از آن فرمان عزل دولت طاغوت و تعیین دولت انقلاب، و پس از آن حماسۀ نبرد دلاورانه 21 و 22 بهمن ماشین جنگی شاه و آمریکا را از کار انداخت. در تمام ساعات این ده روز که هر لحظه‌اش بیم صدها خطر و حادثۀ شوم بود، احمد پروانه‌وار گرد امام می‌چرخید. از آن روزِ

فریاد و تکبیر، و از آن یوم اللهِ کبیر، 22 بهمن، تا اینک که دقایقی از ساعت 10 بعدازظهر 13 خرداد در سال 68
می‌گذرد و جهان اسلام و فرد فرد ملت ایران بعد از شنیدن خبر سختی حال امام روی دل به جماران دارند و فریاد صدهاهزار مؤمن در مساجد و معابر به دعا و تضرع بلند است که مبادا آن مصیبت عظمی اتفاق افتد، او از آن روز تا این ساعت بی‌وقفه و مدام شب و روز در کنار امام، و با امام بوده است و اینک این احمد خمینی و این تنها پسر باقیمانده از عزیز عزیزان، و این داغدارِ مرگ مصطفی است که در راهروی بیمارستان بقیة‌الله جماران دل دریائی‌اش را به خدا سپرده تا مبادا در این لحظه‌های سخت، تحمل از کف بنهدو مسئولیتی که در قبال مردم و عاشقان خمینی و خواهران و مادر فداکارش دارد فراموش کند. 11 سال است که دشمنان، جبران شکستهای پیاپی خویش را به عصر بعد از خمینی وعده داده‌اند و برای این لحظه روزشماری کرده‌اند، هیهات که فرزند خمینی رسالت خویش را آنهم در چنین موقف سرنوشت‌سازی فراموش کند. علائم حیات دنیوی قلب همیشه زندۀ خمینی از ساعاتی قبل رو به کاهش نهاده‌اند. دقایقی بعد فرمان
«ارجعی الی ربک راضیة مرضیة»صادر شد لبهای مبارکی که 90 سال جز از خدا و از حقیقت نگفته‌اند برهم نهاده شد. فریاد شیون از در و دیوار جماران و در لحظه‌ای بعد از سراسر ایران و هر جا که قلبی به عشق خدا و اسلام ناب می‌طپید در فضا طنین افکند.انّالله و انا الیه راجعون«روح خدا به خدا پیوست» و احمد ناباورانه دریای

نور را می‌نگرد. مگر خمینی می‌میرد؟ مرگ دنیوی، مرگ نیست، هجرتی است از این جهان به سرای باقی، و احمد این مهاجر قبیلۀ ایمان اینک هجرت ابدی پدر را می‌نگرد.لحظاتی به سیمای ملکوتی امام خیره می‌شود. سر بر سینه‌ای که به پهنای تمام سینه‌ها مالامال از عشق به خدا بود می‌نهد، می‌بوید و می‌بوسد، دوباره به سیمای نورانی امام و قامتی که قریب به یک قرن حتی یکبار هم در برابر احدی جز خدا خم نشده خیره می‌شود، لبها را بر پیشانی مبارک امام می‌گذارد و پیشانی و چشمان امام را با زمزمه‌ای غمگنانه غرق بوسه می‌کند، این پیشانی پس از 80 سال و هر روز و هر شب و تمام نیمه شبها و در هر مرتبه بارها در پیشگاه عظمت خدای بزرگ سجده کرده است. آنهم سجده‌ای از آن دست که حضرتش اسراری از آنرا در کتاب آداب نماز و سرالصلوة بیان فرموده است. این چشمانی که اینک بوسه‌گاه احمد است جز در یاد و خشیت خدا در نیمه‌های شب و جز در غم امت
اسلام و سوگ مردان خدا نگریسته‌اند. و دوباره احمد سر بر می‌دارد و بر سینه امام می‌نهد، سینه‌ای که او خود محرم بسیاری از اسرار آن بود و این بار آهسته – اما در دوران زار وسوزناک – می‌گرید و این آخرین وداع است و چه وداع جانسوزی است.

پدر به جاودانگی پیوسته است. خمینی، مردی که از دور دستهای زمین و زمانه به نجات اسلام آمد، مردی که زنجیر اسارت از پای ایران دربند گشود، مردی که اسلام ناب را در عصر بی‌دینی فریاد کرد، مردی که شرف و عزت انسانی و ارزشهای معنوی و الهی را از زندان ماده‌پرستان و زورگویان عالم رهانید، مردی که حرکت دستهای مبارکش صف از هم کسیختۀ امت اسلامی را بهم پیوند زد، مردی که نامش لرزه بر اندام جهانخواران افکند، مردی که پوزه آمریکای مغرور و سرکش را به خاک مذلت مالید، مردی که کتاب خدا و احکام حیات‌آفرین خدا را دوباره بعنوان خط مشی زندگی انسانها و فراروی عمل آدمیان گشود و خلاصه مردی که نام مبارک «الله» را به عنوان زیباترین نامی که می‌توان و می‌بایست پرستید و تنها در برابر او سر تسلیم فرود آورد، دوباره بر بلندای مأذنه‌های غریب و متروک در بلاد اسلام طنین‌انداز کرد و بذر قیام و انقلاب و خیزش اسلامخواهی در دلهای مؤمنان کاشت؛ آری نفس مطمئنه انقلاب اسلامی، خمینی کبیر، رسالت خویش را تمام و کمال به پایان رسانید، و به لقاء حق شتافت و اینک

این احمد است که باید در لحظه‌های سهمگین فراق امام رسالت خود را ایفاء کند. و ساعاتی بعد در صبحگاه 14 خرداد 68 آنگاه که در آن شرایط سرشار از بیتابی و بحرانی، خبرگان ملت برای تعیین تکلیف رهبری آینده نظام اسلامی گردهم آمدند، خواهیم دید که چگونه فرزند «روح‌الله» با صلابت و اطمینان کامل و با رأی و نظر جوّشکن خویش
رهگشای انتخاب اصلح شد و شایستگی خویش را در اصالت دادن به آرمانها و ارزشهایی که امام منادی آن بود نشان داد و لیاقت خود را در فرزند آنچنان امامی بودن بر همگان آشکار ساخت و این خود افتخاری دیگر در زندگانی احمد، قهرمان نهضت امام خمینی، گردید.