شیران روز و پارسایان شب در وجود مهدی معنا پیدا می کرد
روز که می شد، آنقدر بچه ها را می خنداند که کمتر کسی می توانست تصور کند، او فرمانده است و شب هنگام و در خلوت، چنان به درگاه خدا ناله می کرد که اگر کسی می دید گمان می کرد، او حتماً مشکل بزرگی دارد.