به مناسبت سالروز شهادت عباس کریمی؛
چند سال جنگ، چند ماه فرماندهی، چند دقیقه زندگی
درباره عباس کریمی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله در سالروز شهادتش؛ آدم گاهی یک عمر زندگی میکند، برای چند دقیقه... برای چند لحظه...
درباره عباس کریمی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله در سالروز شهادتش؛ آدم گاهی یک عمر زندگی میکند، برای چند دقیقه... برای چند لحظه...
امام خمینی(ره) در زمانی سکاندار جامعه ایران بود که امواج و طوفانها، پشتدرپشت هم، کمر به فروپاشی و اضمحلال کشور بسته بودند: بحرانتجزیهطلبی، گروههای مسلح سیاسی، اقدام به کودتا علیه انقلاب و ترورهای گسترده مسئولین نظام و ... از جمله مواردی بود که رهبری سیاسی جامعه را به آزمونی دشوار فرا میخواند. بااینحال آنچه ماهیت اساسی رهبری امام و به تعبیری دیگر هنر فرماندهی او را آشکار کرد؛ تجاوز عراق به مرزهای ایران و آغاز جنگی گسترده علیه ایران، انقلاب و مردم بود. در واقع، از روز 31 شهریور 59 امام خمینی به طور توامان دو موقعیت سرنوشتساز «رهبری سیاسی» و «فرماندهی نظامی» را با هم پیش برد.
آقای هاشمی با درک و هوش عمیق سیاسی نظامی، اولاً به نیروهای تحولخواه و تحولآفرین در جنگ میدان داد و عملیاتهای بنبستشکن و خلاقانه همچون والفجر۸ و کربلای۵ به منصه ظهور رسید، دوماً سپاه و ارتش را در اتحادی تشکیلاتی (آفندی پدافندی) سامان داد و نهایتاً مساله جنگ را وارد مدیریت کشور کرد و تمام اجزاء نظام در صدد پیروزی و مقابله با صدام بر آمدند.
رزمنده ای می گفت: ۳۴ است که روی پاها که نه روی عشق و محبت مادر راه می روم.
دوم فروردین تا همیشه معطر از خون شهدای فتح المبین و غرور بیرون راندن دشمن از خاک وطن است. ایستادگی حسین خرازی و قاسم سلیمانی، نبوغ و صلابت احمد متوسلیان و محسن وزوایی و مانور حیرت انگیز مهدی باکری و احمد کاظمی و آزادسازی ۲۴۰۰کیلومتر از خاک ایران، نام و یاد این عملیات را تا ابد بر جریده این سرزمین ثبت و حک کرده است.
آقا مهدی باکری در بیست و پنجم اسفند سال ۶۳ در حالی که هنوز سرود هستی بر لبانش جاری بود، با گلوله خمپاره ای که به قایقش اصابت کرد، به جاودانگی رسید.
امروز با گذشت حدود سه دهه از پایان جنگ، این آوردگاه تاریخساز برای جامعه ایرانی با نامهای هویتبخش گره خورده و به طور نمادین با همین نام ها خود را معرفی میکند. بیشک حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) یکی از نامهای نمادین، اثرگذار و ماندگار تاریخ دفاع مقدس است.
ششم اسفند ۶۲ بود و عملیات خیبر، عملیاتی که با رشادت های حمید باکری و یارانش رقم خورد و پل حفظ شد، ترکش ها مامور شده بودند تا بر گلو و سر حمید زخم هایی کاری ایجاد کنند، زخم هایی که جوی خونی از او را بر خاک به راه انداختند و حمید را برای همیشه به مهمانی آسمانی ها بردند طوری که دیگر حتی تکه استخوانی هم از او برنگشت.
حالا درست یک سال است که قاسم سلیمانی کوله بارش را بسته و به رفقای شهیدش پیوسته... آنطور که خودش دوست داشت روی سنگ مزارش حک شود: "سرباز" قاسم سلیمانی.
به نظر میرسد در دورانی که جنگ به پایان رسیده است، وقتی حرف از ارزشها و دستآوردهای هشت سال دفاع مقدس میزنیم، باید به فهمهای عمیقی که در ساخت آن فضا که منتهی به حراست از ایران شده، رجوع کنیم. مشاهده اوضاع و احوال فعلی اتفاقا ما را به این نتیجه میرساند که به شدت از منطق جذب کننده دور افتادهایم و دفاع مقدس را تنها در یک فهم کالبدی و شعاری ترویج میکنیم. در حالی که با پایان جنگ کالبد آن نیز به کنار میرود و روح حاکم بر آن باقی میماند.