شهید کاوه

  • در تلگرام؛

    به اتاق کوچکی هدایت شدم. سفره‌ای پهن بود و قدری پنیر و نان خشک. جوان خوش سیمائی هم با گرمکن ورزشی مشغول خوردن صبحانه بود. سلام و علیک کردیم. منتظر ماندم تا برادر کاوه بیاید. مدتی طول کشید. از جوان پرسیدم ببخشید، برادر کاوه فرمانده عملیات کجا هستند؟ کی می آیند ؟ همین طور که می خورد گفت خودم هستم!!